از کرخه تا شام
معرفی شهید: فرمانده شهید حسین خرازی متولد: 1336-اصفهان شهادت:1365 - عملیات کربلای5 - شلمچه سمت: فر
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسین_خرازی
راوی:همرزم شهید
ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻂ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺻﻒ ﯾﮑﻰ ﯾﮑﻰ ﺍﺳﻢ ﻭ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻣﻰ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺟﻠﻮ . ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﺷﺪ . ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ . ﻣﺘﺮﺟﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ « ﻣﺎﻝ ﮐﺪﻭﻡ ﻟﺸﮑﺮﻯ؟ »
ﮔﻔﺘﻢ « ﻟﺸﮑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ » .
ﺍﻓﺴﺮ ﻋﺮﺍﻗﻰ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﺮﯾﺪ . ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺸﯿﺪ . ﺩﺍﺩ ﺯﺩ « ﺣﺴﯿﻦ؟ ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺮﺍﺯﻯ؟ » ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻯ ﺁﺗﺶ ; ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ، ﮔﻔﺘﻢ « ﻧﻪ . »
اصلا عراقی ها هم میشناختنش بس در جبهه فعال بود
🌹شادی روح شهید خرازی و همه شهدا صلوات🌹
خاطرات شهدا در 👇👇👇👇
@azkarkhetasham
🔴#التماس_تفکر
🌷یاد *#شهید_بابایی* بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت:
*مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !!*
🌷یاد *#شهید_رجبی* بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت:
*وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.*
🌷یاد *#شهید_بابایی* بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که:
*دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله، شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!*
🌷یاد *#شهید_حسین_خرازی* بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش *ریگ توی دهانش گذاشت* که کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
🌷یاد *#شهید_مهدی_باکری* بخیر که انبار دار به مسئولش گفت:
*میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!*
💐آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که *بدون چشم داشت و تلافی* کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم *فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !!*
برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن، داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ...
همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ...
جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار
تو دل همه غوغائی شد ...!!
بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟
گفت: نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش آخه مادرش منتظره ...
*🔴درود بر شهامت و غیرت آنان !!*
🍃شادی روحشان صلوات....
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#خاطرات_شهدا🔥
اعجله زیاد سمت بیمارستان راه افتادیم🏃♂️
خیلی دیر شده بود
باید تاساعت ۷به بیمارستان میرسیدیم از شهرستان آمده بودیم
اگر سر ساعت نمیرسیدیم شرایط سخت میشد.
به زیر گذر نزدیک شدیم ناگهان چشمم به این عکس خورد که باخنده به استقبالمان آمده بود
اولین بار بود دیده بودمش.
یه لحظه دلم لرزید
از شهید درخواست کردم کمک کن تا به موقع برسیم..
باورش برا خودم خیلی سخت بود ، درست سر ساعت۷ رسیدیم دربیمارستان🙄🙄😊
(درحالی که "راه ما تابیمارستان ۲۰ دقیقه بود"😟)
#شهیدان_زنده_اند💕💖💕
#شهید_حسین_خرازی🌸🌹
@azkarkhetasham