eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی السلام علیک یا صاحب الزمان یا بقیه الله فی ارضه و سلام بر شما همرا هان قرآنی صبح آدینتون بخیر و شادی @azkarkhetasham ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#سلام_امام_مهربان_زمانم ❣ صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد راز شب تار برملا خواهد شد تو آیـه ی وحدتی ڪه با آمدنٺ هر قطب نما قبله نما خواهد شد #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ @azkarkhetasham
سلام و درود خدا بر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ... 🕊🕊
سلام و درود خدا بر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ... 🕊🕊
سفره عقد شهید مدافع حرم مجیر قربانخانی در حسینیه معراج شهدا..... قبل از شهادت معروف به مجید بربری بود ، پس از شهادت معروف به حُر مدافعان حرم شد. مادرش آرزو داشت که لباس دامادی را برتن یکی یک دانه پسرش ببیند اما ......!!!! او راه جهادو شهادت را انتخاب کرد و مادر ...!!! #این شهید والامقام پس از سه سال پیکر پاکش به وطن بازگشت شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 @azkarkhetasham
🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶 ❄️ 🌸 ❄️ ❄️❄️ 🌸🌸 ❄️❄️ 🌸🌸🌸❄️❄️❄️🌸🌸🌸 ❄️❄️ 🌸🌸 ❄️❄️ ❄️ ❄️ 🌸 ❄️ ❄️ ❄️❄️❄️❄️❄️ 🌸🌸🌸 ❄️ مجید سفره خانه داشت. برای سفره خانه اش هم همیشه نان بربری می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد که هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد. بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان می خرید و دستشان می رساند. سفره خانه‌ای که به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان و همرزمان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند که حالا خیلی‌هایشان هم شهید شدند. پدر مجید میگوید: «یکی از دوستان() مجید که بعدها هم‌رزمش شد در این سفره خانه ‌خانه رفت‌وآمد داشت. یک‌شب مجید را هیئت خودشان می‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب( سلام الله علیها) می‌خوانند و مجید آن‌قدر سینه می‌زند و گریه می‌کند که حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگرمن مرده‌ام که حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)درخطرباشد. من هر طور شده می‌روم. از همان شب تصمیم می‌گیرد که برود.» . «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند که چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌کوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود.راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی می‌بست که می‌خواهد به آلمان برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است.ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده‌اید و من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است.» 🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶 ❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ 🌸🌸 🌸🌸 ❄️ ❄️ @azkarkhetasham
شهید محمد جعفرخانی متولد مهر ماه سال ۱۳۴۴ بود. در منطقه به "جعفر خان" معروف بود و به عنوان فرمانده‌ای گره‌گشا، کسی بود که در عرصه هشت سال دفاع مقدس هم نقش آفرین بود و حتی در آن دوران از دلاور مردانی بود که از اروند رود عبور کرد . عملیات در ساعت ۴ صبح ۱۳ شهریور سال ۹۰ آغاز شد و نیرو ها بیشتر از حد تعیین شده پیشروی کردند بطوری که صدای نفس کشیدن نیروهای پژاک هم شنیده می شد. جعفر خان بویژه به کسانی که دوربین مخصوص داشتند گفت هرکسی را دیدید، اختیار آتش دارید بالاخره عملیات آغاز شد جعفر خان در کوه نیرو ها را پخش نمود و مدام فریاد می زد که یا حسین و یازهرا بگویید و بالا بروید جعفر خان به سمت یک سنگر پژاک می روند که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح می شوند جعفرخان خودشان را در سنگر میکشند و پاهای خودشان را برای اینکه موجب تضعیف روحیه بچه ها نشود زیر خودشان جمع می کنند(مثل دو زانو نشستن) بعد به بچه اشاره می کنند و می گویند: (آماشالله بیا بالا، برید جلو داد بزنید یا حسین (ع) و یازهرا (ع) بگوید و ضمن اینکه تیراندازی می کردند بچه ها را به جلو رفتن تشویق می کردند. یکی از امداد گرها که بالای سر جعفرخان می رسد و می فهمد جعفرخان زخمی شده می گوید: بیایید برویم پائین.جعفر خان می گوید نه من چیزیم نیست برو بالا تا بالای ارتفاع ۳ متر بیشتر نمونده برو بالا این امدادگر می گوید بالای ارتفاع که رفتم شنیدم شهید علی بریهی با حالت گریه و ناله و ناراحتی میگوید: جعفر خان... بیا خودم میبرمت پائین... تورو خدا جعفر خان ... ناگهان با یک خمپاره صدای جعفرخان و شهید بریهی با هم ساکت میشوند جعفر خان حدود ساعت ۴:۴۵ تا ۵ صبح ۲متر پائین تر از کانال و غار کوه جاسوسان به آرزوی خودشان می رسند و به درجه رفیع شهادت نائل می شوند جعفر خان شهیدی است که در سه متری!! تونل تروریست‌ها به شهادت رسید، تروریست‌هایی که به لحاظ تجهیزات و دستگاه‌های ارتباطی از سوی آمریکا مجهز شده‌اند. . @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🌈 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود ! با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !! 🌈 هفته ی بعد ، شب آخر ، جوراب‌های همرزمانش را می‌شست ، همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری⁉️ گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا اینکه پاک میشه❗️ فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش ‌نشست و با (س) به شهادت رسید.❣ 🌈پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت.... مدافع حرم « اللهم عجل لولیک الفرج
شهید کابوس صدام 🌹خروج اضطراری🌹 صدام بغداد رو کاملا امن نشون داده بود تا اجلاس غیر متعهد ها که براش خیلی مهم بود رو اونجا برگزار کنه. برای ایران هم خیلی مهم بود صدام به هدفش نرسه. روز عملیات موتور سمت راست و عقب هواپیماش رو زدند...کلید خروج اضطراری رو زد، اما فقط کلید خلبان کابین عقب رو! هرجور بود هواپیما رو هدایت کرد و اونو به ساختمان اجلاس کوبید و از اونجا به آسمون پرکشید. این‌طوری، هم عملیات به هدف نهایی خودش رسید و هم عباس؛ چون تمام نقشه‌های صدام نقش برآب شد و برگزاری اجلاس در بغداد لغو شد. شـهــید بمبی در کابین، صفــحه 37-15 @azkarkhetasham
تـو که از دیدنِ هر منظره دلخواه تری ؛ میتوانی به نگاهی دل مـا را ببری . . . #پاسـدار_مدافع_حرم #شهید_مصطفی_عارفی @azkarkhetasham