گذشتی از دنیا
به سادگی یک لبخند ...
رضا کسی بود که در عملیات مرصاد
طرح محاصره منافقین در تنگه چهار زبر
را مطرح کرد و اولین کسی بود که تنگهی
مرصاد را بست و منافقان را غافلگیر کرد
و از همانجا در ۶۷/۵/۵ راهی آسمان شد.
علمدار_مرصاد
شهید_رضا_نادری
مسئول_اطلاعات_تیپ۱۲قائم
وصیتی تأمل برانگیز
بر روی مزار شهید_رضا_نادری
ای بـرادر!
کجا میروی؟! کمی درنگ کن
آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما
بر مزار من و امثال من
مسئولیتی را که با رفتن خود
بر دوش تو گذاشتهایم
از یاد خواهی بُرد یا نه!
ما نظارهگر خواهیم بود که تو
با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد.
یاد شهدا با ذکر صلوات
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
با شخصی درباره #حق_الناس صحبت
کرده بود، آن شخص به او گفت که تا
آن لحظه هیچ حق الناسی نکرده.
مصطفی به او گفت: مطمئنی که تا
حالا حق الناس نکردی؟ او اطمینان
خاطر داشت...دوباره از او پرسید:
حق الناس فقط این است که مال
مردم را نخوری و مردم رو اذیت
نکنی و...آن شخص همچنان اطمینان
داشت که هیچ حق الناسی بر گردنش
نیست.
مصطفی ادامه داد:
اما یک #حق_الناس به گردن توست.
نه تنها تو بلکه به گردن من هم هست!!
آن شخص تعجب کرد و پرسید که چه
حق الناسی است که به او و خودش
مرتبط است؟!
مصطفی در جوابش گفت:
حق الناس یعنی بخاطر #گناه من و تو
یک نفر دیگر نتواند #امام_زمانش را
ببیند!
#حق الناس یعنی با هر #گناه من و تو
چندین روز #ظهور امام زمان (عج) به
تعویق می افتد و ما حق کسانی که گناه
نمیکنند تا #امامشان زودتر ظهور کند را
زیر پا میگذاریم.
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
همسرم عاشق سیدالشهدا بود. هرسال ماه محرم لباس مشکی به تن میکرد و نسبت به ائمه اطهار(ع) تعصب داشت. وقتی میشنید تکفیریها به حرم حضرت زینب(س) نزدیک شدند، میگفت غیرتم اجازه نمیدهد تحمل کنم به ناموس اهل بیت(س) تعرض شود. اواخر خیلی وابسته حضرت زینب(س) بود. خیلی صبور و با گذشت بود و آرامش خاصی داشت. او یاری صدیق و مهربان بود...
به روایت همسربزرگوارشهید
📎دستنوشته شهید در سوریه
اینجا میشود بهترین روزها و بدترین و تلخ و شیرین زندگی را مرور کرد. میتوان دوران کودکی از آنجا که یاد یاری میکند را دوره کرد. میتوان فکر کرد برای اصلاح و بهبود. رفتن و رفتن. چقدر دلبستگی. چقدر دلتنگی. آه خدایا! تمام عمر ما آدم نیمی به دلبستگی و نیمی به دل کندن در گذر است. کدام قبول توست؟ دل دادن و سردادن برای خوبانت که زیباست. خدایا! ما را گرفتار دنیا نکن و مگذار دنیا فریبمان دهد که دانای حکیم فقط تویی.»
#شهید_حشمت_سهرابی
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۸/۵/۶ دره شهر ، ایلام
شهادت : ۱۳۹۲/۴/۲ حماء ، سوریه
@azkarkhetasham
اهل شام بود و زیاد به محضر #امام_باقر صلواتاللهعلیه شرفیاب میشد.
روزی در محفل حضرتش گفت: سوگند به خدا حضور من در خدمت شما به جهت محبّت به شما نیست، در روى زمين كسى را بيش از شما خانواده دشمن نمیدارم، بلکه فقط به خاطر #فصاحت و #دانش شماست که در این محفل حاضر میشوم!
امام علیه السلام تبسمی نمود و چیزی نفرمود.
چند روزی گذشت و خبری از جوان نشد؛ حضرت جویای حال آن جوان شد؛ شخصی گفت: او بیمار است.
در این حین شخصی وارد شد و گفت: ای فرزند رسول خدا! جوان شامی که در مجلس شما حاضر میشد از دنیا رفت؛ او وصیّت کرده که شما بر جنازهی او نماز بخوانید.
امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی او را غسل دادید، بگذارید روی سریر باشد و کفن نکنید تا من بیایم.
آنگاه حضرتش برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا نمود، سپس سر به سجده گذاشته و سجده را طول داد، بعد برخاست و ردای #رسول_خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بر تن کرد و نعلین بر پا نمود و به سوی او رفت.
وارد خانه شد، آنگاه وارد اتاقی شد که او را غسل میدادند، او را غسل داده روی سریر گذاشته بودند؛ حضرت با نامش او را صدا زد و فرمود: ای فلانی!
ناگاه آن جوان پاسخ داده و لبّیک گفت و سر بلند کرد و نشست؛ حضرت شربت سویقی خواست، به او خورانید.
🎶 گفت: قبض روح شدم؛ وقتی روح از بدنم خارج شد صدای دلنشینی را شنیدم که تا بحال نیکوتر از آن نشنیدهام که گفتند: «ردّوا إلیه روحه، فإنّ محمّد بن علیّ قد سألناه»؛ روح او را باز گردانید، زیرا #محمد_بن_علی او را از ما خواسته است.
اقتباس از کتاب الثاقب فی المناقب، ص۳۶۹، ح۲.
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
شهید مسعود عسکری متولد ۸شهریور ۶۹ در تهران و مجرد بود.
فرزند اول خانواده بود و اول رشته برق قبول میشوند اما از علاقه ای ک به پرواز داشته درس و رها میکنه و به سراغ خلبانی میروند و خلبان هواپیماهای فوق سبک میشوند.
شهید مسعود بسیار فعال بودند در همه زمینه ها از صخره نوردی،بادیگاردی، دوچرخه سواری، غواصی، عکاس و.... درحد حرفه ای....
خیلی مومن ولایی بودن.
دفعه اول ک اعزام میشن به سوریه کسی خبر نداشته حتی به خانوادشون هم میگن که دارم میرم مأموریت وقتی برمیگردن یه بسته شکلات سوری میارن و مادرش متوجه میشه.
سری دوم که میره خانوادش فقط درجریان بودن و مادرش تعریف میکرد میگف من تو روضه بودم ک یهو دلم اشوب شد همون جا حس کردم ک انگار یه بلایی سرمسعود اومده.
شهید مسعوداز شهدای اربعه حلب بوده یعنی ب همراه شهید دهقان و شهید موسوی و شهید عطایی شهید میشن.
فرمانده شون بوده در منطقه حلب در سن ۲۵ سالگی که بوسیله شلیک گلوله توپ به شهادت میرسند و شدت جراحتش درحدی بوده ک نصف صورتش میره و به درجه رفیع شهادت میرسن
(بازگشت پیکر ۲۲/۸/۹۴)
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#رسم_خوبان
تا شروع عملیات چیزی نمانده بود. توی محوطهی بیمارستان صحرایی، برای خودم میپلکیدم که دکتر رهنمون با یک پارچ آب از جلوم رد شد. چشمهایش سرخ سرخ بود. به نظرم دو سه شبی بود که چشم روی هم نگذاشته بود. رفتم دنبالش. گفتم: «دکتر! شما چرا؟ کارهای مهمتر هست که شما انجام بدهید. این وظیفهی کس دیگری است.»
لبخندی زد و گفت: «چه فرقی میکند. هر کاری که کمک کند کار بیمارستان راه بیفتد، کار مهمی است، باید انجامش داد. چرا خودت رو گیر عنوانها میکنی. بچهها تشنهاند.»
#شهیددکتر_محمدعلی_رهنمون
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham