eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
شہدا،سنگــ نـــشآنند ڪہ ږه، ڴــم نڪنیـــم شـادۍ روحشان {صݪوات} @azkarkhetasham
میگفت: یہ‌کارۍکن‌من‌برم‌سپاه... بهش‌گفتم: امید‌جان‌ شما‌ماشاء‌الله‌برق‌کارۍوفنیت‌خوبہ چرامیخاۍبرۍ؟! گفت: آخہ‌تو‌این‌لباس‌زودترمیشہ‌بہ‌آرزوۍ‌ شهادت‌رسید... @azkarkhetasham
📝فرازی از وصیتنامه #شهید_علیرضا_جیلان: عزیزانم، همه کسان من! اصل ولایــــت و حمایت از ولایت در رأس همه کارهای شما باشد؛ این سید بزرگوار مظلوم است؛ نه برای ایشان بلکه برای سعادت خودتان به ولایت چنگ بزنید. @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
خواهر شهید: ایشان؛ بی نهایت از غیبت کردن متنفر بودند و بقول همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها توی جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض می‌کردند،دارای حب و حیا بطوری کـه در مراسم هایی که شئونات اسـلامی رعایت نمی‌شد شرکت نمیکردند رفتارشون در کل جوری بود که تأثیر مثبت می‌گذاشت رو اطرافیان ،خیلی به من تأکید اکید می‌کردند بچه هامو تو مراسمهای مذهبی شرکت بدم اعم از مولودیها و عزاداریها و ... کلا در مورد زندگی ائمه خیلی باهامون صحبت می‌کردند از جمله حضرت زهـرا (س) و سعی می‌کردند غیر مستقیم یا مستقیم منظورشونو برسونند..... @azkarkhetasham
#کمی_مثل_شهدا گاهی یڪ حـدیث یا جـمله ی قشنـگ ڪه پیدا می ڪرد ، با ماژیڪ می نوشت روی ڪاغذ و میـزد به دیـوار ... ‌بعد در موردش با هم حـرف میزدیم و هر چه ازش فهمیـده بودیم می گفتیـم. این جمله هم می ماند روی دیـوار و توی ذهنمـان ... @azkarkhetasham
شهید حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی متواضع وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود. چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند. همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران اهل سنت در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد.
از کرخه تا شام
خدایا شکرت ‍ ‍ ‍ شهید مدافع حرم عبدالله باقری نام: شهید عبدالله باقری نام پدر: حبیب الله ولادت: 1361/1/29 (تهران) شهادت: 1394/7/30 (همزمان با تاسوعای حسینی/سوریه) وضعیت تاهل: متاهل و صاحب دو فرزند نام جهادی: ندارند اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)و محافظ رییس جمهور نحوه شهادت: برادر شهید: دومی بود که به سوریه رفته بود، البته این بار یک هفته زودتر از من برای شناسایی محور رفته بود و حدود یک‌ماه آنجا حضور داشت. عبدالله در عملیات "تپه شهید" و "کفر عبید" هم بود که آن مناطق به دست بچه‌ها تثبیت شد. برادر شهید آه سردی کشید و ادامه داد: اگر برادرم فقط 5 دقیقه بیشتر زنده مانده بود آزادی تپه‎های بلاصم را هم می‌دید. ما در تپه‌های بلاصم خسته شده بودیم، عبدالله می‌گفت: "بلند شوید، برویم" گفتم بچه‌ها خسته و تشنه هستند، با لحن شوخی گفت"بلند شید سوسول بازی درنیارید اینجا دست گرمیه، آقا فرمودند که اسرائیل تا 25 سال دیگر نیست و ما می‌خواهیم زودتر اینجا را تمام کنیم و اربعین به کربلا برویم تا ان‌شاالله از امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل (ع) مدد بگیریم برای جنگ با اسرائیل" که شهادت مجالش نداد و زودتر به سمت آقایش حسین رفت. سن شهادت: ۳۳ ساله علاقه: جهاد و شهادت قسمتی از وصیتنامه شهید: برایم مراسم چهلم نگیرید و پولش را به فقرا بدهید،پیراهنی که با آن برای امام حسین(ع)عزاداری کردم را در داخل قبرم بگذارید @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
تازه پاسدار شده بود که به من گفت: زن می‌خواهد، وقتی از الیاس پرسیدیم که چه کسی را می‌خواهی در جواب بیست‌سؤالی راه انداخت! به ما می‌گفت بگردید گزینه‌ای را که می‌خواهم پیدایش کنید. دو دایره سفید و سیاه جلوی او گذاشته بودیم که اگر جوابش بله بود روی سفید و اگر نه بود روی دایره سیاه انگشت بگذارد! ما هم سؤال می‌پرسیدیم و او با گذاشتن انگشت روی دایرها جواب می‌داد، از روستا و محله و آشنا و فامیل پرسیدیم تا در نهایت روی گزینه‌ای توقف کرد و ما متوجه شدیم که خواهان دختر دخترخاله ناتنی من است. آن روزها دختران در روستا در سنین پایین ازدواج می‌کردند و عروس من هم 16سال سن داشت. این‌گونه شد که برای الیاس به خواستگاری رفتیم و بعد از بیست‌ سؤالی به دختر موردعلاقه او رسیدیم! یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کم‌کم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدمچون راهی را رفت که نمی‌شد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن  او را رد کردم، رفت و دیگر نیامد. بیشترین زمانی که احساس دل‌تنگی به اوج خود می‌رسد غروب‌هاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من می‌آمد و هم‌دیگر را می‌دیدیم و به من می‌گفت: اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمی‌آمد حتماً زنگ می‌زد و جویای حالم می‌شد. اما بعد از شهادتش غروب‌ها چشمم به در خانه خشک می‌شود شاید الیاسم بیاید و من یک‌بار دیگر روی ماهش را ببینم. به روایت مادربزرگوارشهید @azkarkhetasham
دیگر چیزی به آخر داستان نمانده است. این ودیعه‌ی الهی، چه ماجراهایی از سر گذرانده تا به شما رسیده و اینک شما آمده‌اید تا امانت را به صاحبش برسانید. ارثیه تاریخ با دست شما تحویل وارثش می‌شود. نقطه اوج داستان، فرزند شماست، دست پرورده‌ی شماست. فصل بعد، فصل نتیجه‌گیری است؛ چه پایان خوشی دارد این داستان... ولادت #امام_حسن_عسکری را به فرزند بزرگوارشان و شما شیعیان تبریک عرض می‌کنیم. @azkarkhetasham