eitaa logo
ازخاک تاافلاک
272 دنبال‌کننده
1هزار عکس
415 ویدیو
9 فایل
مهدیا (عج)! سرِ ّعاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست ورنه عشق تو کجا این دل بیمارکجا؟! کاش درنافله ات نام مراهم ببری که دعای تو کجاعبدگنهکارکجا! 🌷"تقدیم به ساحت مقدس آخرین ذخیره الهی؛ امام عصر ارواحناه فداه"🌷 آیدی جهت انتقاد و پیشنهاد: @noorozzahra313
مشاهده در ایتا
دانلود
ازخاک تاافلاک
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود #قسمت_بیست_و_سوم _مهیا زودتر. الان آژ
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 📝 مهیا شوکه بود 😳همه به او نگاه می کردند مخالفتی نکرد . دوست داشت این کارو انجام بدهد. براش جالب بود. مهیا لبخندی زد😊 _زحمت میشه براشون. مهیا با لبخند گفت😊 _نه این چه حرفیه. فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم حاج آقا دستی روی شونه های شهاب گذاشت . _بفرما سید این همه نگران طرح ها بودی. مهیا آروم رو به مریم گفت: _ برا چی این همه نگران بود؟خب می داد یکی درست می کرد دیگه. _آخه شهاب همیشه عادت داره خودش بنر و پوسترا رو طراحی کنه _آها در زده شد و دوستای مسجدی و بسیجی شهاب وارد شدند. مهیا چسبید به دیوار _یا اکثر امام زاده ها، چقدر بسیجی . همه مشغول صحبت بودند .که دوباره در باز شد و دوتا ماموری که دیشب هم آمده بودند وارد شدن. مهیا اخمی روی پیشونیش نشست. بعد از سلام و احوالپرسی با آقای مهدوی روبه همه گفتند: _سلام علیکم .بی زحمت خواهرا برادرا بفرمایید بیرون بایستید ما چند تا سوال از آقای مهدوی بپرسیم بعد میتونید بیاید داخل. همه از اتاق خارج شدند مهیا تا به در رسید مامور صدایش کرد. _خانم رضایی شما بمونید . مهیا چشمانش را بست و زیر لب غرید _لعنت بهت... ..... ✍نویسنده: 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🌸 🌼🌸. ══════°✦ ❃ @Azkhaktaaflak ❃ ✦°══════ 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸