▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۲۹ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ بلوهر گفت که:
به درستی که عمر بسی کوتاه است
و شب و روز آن را به زودی طی می کنند
و رحلت از دنیا به زودی و سرعت دست می دهد
و عمر هرچند دراز باشد آخر مرگ می رسد
و هر که در دنیا رحل اقامت انداخته
البته به سفر آخرت رحلت می نماید
پس آنچه جمع کرده است پراکنده می شود
و آنچه برای دنیا سعی کرده ضایع می شود
و بناهایی که محکم ساخته خراب می گردد
و نامش از زبانها و یادش از خاطرها
برطرف می شود
و حسبش گم می شود
و بدنش می پوسد
و شرفش به پستی مبدل می گردد
و تنعّمهای دنیا وبال او می شود
و کسب های دنیا باعث زیانکاری او می گردد
و پادشاهی او به میراث به دیگران می رسد
و فرزندانش به خواری مبتلا می شوند
و زنانش را دیگران به تصرف در می آورند
و امانها و پیمانهایش شکسته می شود
و آثارش مندرس می گردد
و مالش را قسمت می کنند
و بساطش را برمی چینند
و دشمنانش شاد می شوند
و ملکش خراب می شود
و تاج سلطنتش را دیگری بر سر می نهد
و بر سریر دولتش دیگری می نشیند
و از خانه های خود بیرونش می برند
برهنه و خوار و بی معاون و یار
تا در گودال قبرش می افکنند
در تنهایی و غربت و تاریکی و
وحشت و بیچارگی و مذلت
از خویشان جدا گشته
و دوستان او را تنها گذاشته
که هرگز از آن وحشت به در نمی آید
و از آن غربت نمی آساید
بدان - ای پسر پادشاه - که:
مرد عاقل دانا سزاوار آن است
که در سیاست و تادیب نفس خود
مانند امام عادل دوراندیش باشد
که تادیب می کند عامه خلق را
و به اصلاح می آورد امور رعیت را
و امر می فرماید ایشان را به اموری
که صلاح ایشان در آنهاست
و نهی می فرماید ایشان را از
چیزهایی که باعث فساد ایشان است
و عقاب می کند کسی را که مخالفت
و عصیان او ورزد و نوازش می کند
کسی را که فرمان او برد
همچنین سزاوار آن است که
عاقل نفس خود را تادیب کند
در جمیع اخلاق و خواهشها و شهوتهای او
و بدارد او را بر اموری که به او نفع
می بخشد، هرچند از آنها کراهت
داشته و بر او دشوار باشد
و جبر نماید او را بر اجتناب کردن از
اموری که به او ضرر می رساند
و باید که برای نفس خود ثواب و عقاب
مقرر سازد، که چون امر خیری از او
صادر شود خوشحال و مسرور گردد
و چون امر شری از او صادر شود
دلگیر و محزون گردد و نفس
خود را ملامت نماید
و از جمله چیزهایی که لازم است بر
صاحب عقل، آن است که:
نظر نماید و تفکر کند در اموری
که بر او وارد میشود
و بعد از تفکر
آنچه را موافق حق و صواب داند
به آن عمل نماید
و آنچه را خطا داند ترک نماید
و خود را از او منع فرماید
و باید که:
خود را و عمل و رأی و دانش خود
را حقیر شمارد تا بر او عجب و
خودبینی مستولی نگردد
به درستی که حق تعالی
مدح فرموده است
اهل عقل را
و مذمت کرده است
اهل جهل و خودبینی را
و به عقل هر چیزی را ادراک
می توان نمود به توفیق الهی
و به جهل هلاک می شوند مردم
و معتمدترین چیزها نزد صاحبان عقول
آن چیزی است که عقل ایشان ادراک
آن نموده باشد، و تجربه های ایشان
به آن رسیده باشد و بصیرتهای
ایشان آن را دریافته باشد
در هنگامی که ترک هواها و
خواهشهای نفسانی کرده باشند
و عقل با هوای نفس ممزوج نباشد
و صاحب عقل را سزاوار نیست که
آنچه را از عمل خیر محافظت تواند
نمود و به عمل تواند آورد حقیر شمارد
و ترک کند، هرگاه قدرت نداشته
باشد بر زیادتر از آن
بلکه آنچه از اعمال خیر میسر و
مقدور گردد می باید غنیمت شمرد
و این یکی از حربه های مخفی و
سلاح های پنهانی شیطان است که
نمی بیند و ادراک نمی نماید آن را مگر
کسی که نیکو در مکرهای او تدبر نماید
و از این مکر به سلامت نمی رهد
مگر کسی که حق تعالی او را نگاه دارد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۲۹
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۰ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
[ بلوهر گفت ]:
⬅️ و از جمله سلاح ها و حربه های
کشنده ی شیطان دو حربه است
که کشنده تر از حربه های
دیگر اوست:
یکی
☑️ انکار عقل است که در دل
مرد عاقل وسوسه می نماید که:
تو عقل و بصیرتی نداری و از عقل
و دانایی نفعی به تو عاید نمی گردد
و غرضش از این وسوسه آن است
که محبت علم و طلب علم را از
خاطر او بیرون کند و دانش و
کمال را در نظر او سهل نماید
و زینت دهد برای او مشغول
شدن به غیر علم را از
لهو و لعب دنیا
پس اگر آدمی از این راه فریب او را
خورد و متابعت او نمود بر او ظفر
می یابد و دیگر از دست او
رهایی مشکل است
و اگر در این باب قبول وسوسه ی
او ننمود و فریب او را نخورد
و عقل خود را بر شیطان
غالب گردانید،
☑️ به حربه دیگر
قصد او مینماید به این که:
چون آدمی اراده عملی از اعمال خیر و
قصد تحصیل کمالی از کمالات کرد
که عقلش به آن احاطه نموده
و قادر بر تحصیلش هست،
بر او عرض می نماید بسیاری از اعمال
و کمالات و علوم را که فوق طاقت
و ادراک اوست تا او را به سبب
عدم ادراک آنها غمگین
و دلتنگ گرداند
و به این سبب
او را وسوسه میکند که:
عقل تو ضعیف است و
طاقت ادراک این امور ندارد
و بر دریافت تو اعتمادی نیست
پس عبث خود را در رنج می فرمایی
و ثمره ای بر عمل تو مترتب نمی شود
و به این وسیله او را باز می دارد از
تحصیل کمالی چند که درخور
حوصله و طاقت اوست
و به این حربه و سلاح
بسیاری از مردان این میدان را
بر زمین افکنده است و از فضایل
و کمالات محروم گردانیده است
⬅️ پس ای یوذاسف
برحذر باش از شر شیطان و
ترک مکن طلب علومی را که نمیدانی
و در آنچه دانسته ای
فریب شیطان را مخور
که عمل به آنها ننمایی
به درستی که تو در خانه ای ساکنی که
شیطان به الوان حیله های گوناگون
بر اهل آن خانه مستولی گردیده
است و به انواع مکرها ایشان
را گمراه گردانیده و بعضی را
پردهها بر گوشها و عقلها و
دلهای ایشان آویخته است
که ادراک حق نمیکنند و
بر ضلالت خود مانده اند
و به هر چیز که جاهل اند
طلب علم آن نمینمایند
مانند حیوانات
و به درستی که عامه خلق را
مذهب ها و طریقه های
مختلف هست
بعضی از ایشان سعی تمام در ضلالت
خود می نمایند به حدی که خون
و مال مردم را بر خود حلال
کرده اند و گمراهی و
باطل خود را در لباسهای
حق به مردم می نمایند که دین
مردم را بر ایشان مشتبه گردانند
و زینت می دهند ضلالت خود را
در نظر جمعی که ضعیفالعقلاند
و از دین حق ایشان را برمیگردانند
پس
شیطان و لشکرهای او اهتمام تمام
می ورزند در هلاک گردانیدن
مردم و گمراهی ایشان
و عدد لشکر شیطان را بغیر از
حق تعالی کسی نمی داند
⬅️ و جز به توفیق و عون الهی
و چنگ زدن در متابعت دین حق
دفع مکرهای ایشان نمیتوان نمود
پس، از خدا سؤال مینماییم که ما را
توفیق طاعت خود کرامت فرماید
و بر دشمنان خود ما را نصرت دهد.
به درستی که یاری بر ترک معاصی و
فعل طاعات از جانب حق تعالی است
و بدون توفیق او امری میسر نمی گردد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۰
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۱ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
یوذاسف گفت که:
⬅️ ای حکیم حق تعالی جل شأنه را
برای من به نحوی وصف کن
که گویا او را می بینم
بلوهر گفت که:
خدای عزوجل دیدنی نیست
و به دیدن موصوف نمی گردد
و عقل ها به کنه وصف او نمی رسند
و زبان ها به آنچه سزاوار مدح و ستایش
اوست قیام نمی توانند نمود
و بندگان احاطه به علم های او
نمی توانند کرد، مگر آنچه را که
او تعلیم ایشان نماید به وسیله پیغمبرانش
از آنچه از صفات کمالیه خود بیان کرده است
⬅️ فهم های خلایق ادراک عظمت
پروردگاری او نمی توانند نمود
جناب مقدس او از آن رفیع تر و منیع تر
و بزرگوارتر و لطیف تر و پاکیزه تر
است که عقل ها و وهم ها نزدیک
بارگاه جلال و کبریای معرفت
و شناسائیش توانند گردید
پس به توسط پیغمبران از علوم خود بر
مردمان ظاهر گردانیده است آنچه
خواسته و صلاح ایشان را
در آن دانسته است
و از وصف ذات و صفات خود بیان
فرموده است آنچه اراده فرموده
و عقل های خلایق طاقت
ادراک آن داشته است
و ایشان را بر شناخت خود
راهنمایی فرموده است
به ایجاد اشیا از کتم عدم
و معدوم کردن آنچه ایجاد فرموده
⬅️ یوذاسف گفت که:
چه حجت هست بر وجود پروردگار؟
بلوهر گفت که:
هرگاه ببینی
امر مصنوع ساخته شده ای را
و نبینی
آن کسی را که آن را ساخته است
البته عقل تو حکم میکند که
کسی آن را ساخته است
همچنین آسمان و زمین و آنچه
در میان آنهاست دلالت می کند
بر صانعی که ایشان را ساخته
و آفریده است
و چه حجت از این
قوی تر و ظاهرتر می باشد؟
⬅️ یوذاسف گفت که:
بفرما - ای حکیم - که آیا
به قضا و قدر الهی است آنچه
به مردم میرسد از بیماری ها
و دردها و فقر و احتیاج
و مکروهات یا نه؟
بلوهر گفت که:
اینها همه به قضا و قدر حق تعالی است
یوذاسف گفت که:
بفرما - ای حکیم - که
کارهای بد و گناهان مردم هم
به قضا و قدر است یا نه؟
بلوهر گفت که:
حق تعالی از اعمال سیئه ایشان مبراست
زیرا که ثواب عظیم برای مطیعان
مقرر فرموده و عقاب شدید در
جزای عاصیان وعده نموده
⬅️ یوذاسف گفت که:
بفرما که کیست عادل ترین مردم؟
و کیست ظالم ترین مردم؟
و کیست زیرک ترین مردم؟
و کیست احمق ترین مردم؟
و کیست شقی ترین مردم؟
و کیست سعید ترین مردم؟
بلوهر گفت که:
عادل ترین مردم
کسی است که برای مردم
انصاف از نفس خود بیشتر دهد
و ظالم ترین مردم
کسی است که ظلم و جور خود را
عدل داند، و عدل اهل عدل
را جور و ظلم شمارد
و زیرکترین مردم
کسی است که تهیه و استعداد
آخرت خود را درست کند
و بی خردترین مردم
کسی است که همگی همت خود را
صرف دنیا نماید و گناهان
و خطاها کار او باشد
و سعادتمندترین مردم
کسی است که
عاقبت اعمال او به خیر باشد
و شقیترین مردم کسی است
که ختم اعمال او به چیزی باشد که
موجب غضب و خشم پروردگار او گردد
⬅️ پس حکیم گفت که:
کسی که با مردم به نحوی
معامله نماید و جزا دهد ایشان را
که اگر با او آن نحو معامله
نمایند و جزا دهند او را
باعث هلاک و ضرر او گردد
او خداوند خود را به خشم آورده
و مخالف رضای او عمل کرده است
و کسی که با مردم چنان معامله
نماید که اگر با او آن معامله
نمایند باعث صلاح او باشد
او مطیع خداوند خود است
و تحصیل رضای الهی نموده
واز غضب او اجتناب کرده است
بعد از آن گفت که:
زنهار که
کار نیک را بد مشمار
هرچند آن را در بَدان بینی
و کار قبیح و بد را نیک مدان
هرچند در نیکان مشاهده نمایی
⬅️ یوذاسف گفت که:
بفرما کدام یک از مردم سزاوارترند
به سعادت؟
و کدام یک از ایشان سزاوارترند
به شقاوت؟
بلوهر گفت که:
سزاوارترین مردم به سعادت
کسی است که
به طاعت های الهی عمل نماید
و از معاصی او اجتناب کند
و سزاوارترین مردم به شقاوت
کسی است که
معصیت های الهی را بجا آورد
و طاعت ها را ترک نماید و
شهوت های نفس خود را
بر رضای الهی اختیار کند
⬅️ یوذاسف گفت که:
کدام یک از مردم خدا را فرمان بردارترند؟
بلوهر گفت که:
آن کسی که بیشتر
متابعت فرموده الهی کند
و در دین حق راسخ تر باشد
و از گناهان و اعمال قبیحه
از همه کس دورتر باشد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۱
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۲ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ یوذاسف گفت که:
بیان فرما حسنات و سیئات را
بلوهر گفت که:
حسنات
صدق و راستی نیت و گفتار و کردار است
و
سیئات
بدی نیت و بدی گفتار و کردار است
یوذاسف گفت که:
نیکی و صدق نیت کدام است؟
بلوهر گفت که:
اعتدال و میانهروی در قصد و همت است
یوذاسف گفت که:
چیست بدی گفتار؟
گفت: دروغ گفتن
یوذاسف گفت که:
چیست بدی کردار؟
گفت:
معصیت پروردگار نمودن
یوذاسف گفت که:
بفرما که چگونه حاصل میشود
میانهروی در قصد و همت؟
گفت:
به این که پیوسته متذکر زوال و
فنای دنیا باشی و همت گماری
بر ترک اموری که موجب
غضب الهی و وبال
اخروی می گردد
یوذاسف گفت که:
سخاوت کدام است؟
گفت که:
سخاوت و جوانمردی
صرف کردن مال است در راه رضای الهی
یوذاسف گفت که:
چه چیز است موجب عزیز بودن؟
گفت که:
تقوا و پرهیزکاری از آنچه
خدا از آن نهی فرموده است
یوذاسف گفت که:
کدام است بخل؟
گفت که:
منع کردن حقوق از اهلش
و گرفتن اموال از غیر محلش
پرسید که:
حرص کدام است؟
گفت که:
میل کردن به سوی دنیا
و نظر انداختن به چیزهایی
که باعث فساد می شود و عقاب
الهی بر آنها مترتب می شود
پرسید که:
راستی کدام است؟
گفت که:
آن است که خود را فریب ندهی
و با خود دروغ نگویی
پرسید که:
حماقت کدام است؟
گفت که:
آن است که دل به دنیای فانی بدهی
و آخرت که دایم و باقی است ترک نمایی
پرسید که:
دروغ چیست؟
گفت:
آن که آدمی با خود دروغ گوید
و خود را به آن فریب دهد
و پیوسته به هواها و شهوات
نفس خود مشعوف و خوشحال باشد
و امور دین خود را به تاخیر اندازد به طول امل
پرسید که:
کدام یک از مردم کامل ترند
در صلاح و شایستگی؟
گفت:
آن کس که عقلش کامل تر است
و نظر در عواقب امور بیشتر می کند
و دشمنان خود را بهتر می شناسد
و خود را از شر ایشان بیشتر
محافظت می نماید
پرسید که:
آن عاقبت که گفتی در آن
نظر می باید کرد چیست؟
و آن دشمنان که گفتی از ایشان
حذر می باید کرد کیستند؟
گفت:
عاقبت آخرت است
و آن دشمنان
حرص و غضب و حسد و حمیت
و شهوت و ریا و لجاجت در باطل است
پرسید که:
کدام یک از این دشمنان که شمردی
قوی تر است و احتراز آن دشوارتر است؟
گفت:
در
حرص
خشنودی نمی باشد
و موجب شدت غضب می گردد
و در
غضب
جور غالب است
و شکر اندک و موجب
عداوت و دشمنی بسیار می گردد
و
حسد
مورث فساد دین و بدگمانی
به خداوند خود می گردد
و
حمیت
باعث لجاجت عظیم
و گناهان شنیع میشود
و
کینه
سبب طول عداوت
و قطع رحم و شفقت و
شدت قهر و سطوت می باشد
و
ریا
از همه مکری بدتر است و
بسیار مخفی می باشد و
از همه دروغ ها بدتر است
و
لجاجت
زود آدمی را در خصومت عاجز
می کند و حجت را قطع می نماید
پرسید که:
کدام یک از مکرهای شیطان
در هلاک کردن مردم تمام تر
و تاثیرش بیشتر است؟
گفت:
آن که به سبب شهوات نفسانی
بر مردم مشتبه و مخفی گرداند
نیک و بد را، و ثواب و عقاب را
و عواقب امور ناشایست را
پرسید که:
حق تعالی چه قوت به آدمی
کرامت فرموده است که به آن
تواند غالب شد بر این صفات ذمیمه
و اعمال قبیحه و خواهشهای هلاک کننده؟
گفت:
آن قوت
عقل و علم است
و عمل کردن به هر دو
و
صبر کردن نفس بر ترک خواهشهای خود
و
امید داشتن به ثوابهایی که
در شرع وارد شده است
و
بسیار یاد کردن فنای دنیا و نزدیکی مرگ
و
پیوسته در حذر بودن که
به سبب امور فانی دنیا امور
باقی آخرت از این کس فوت نشود
و
عبرت گرفتن از عاقبت های بدی
که بر امور گذشته ی دنیا مترتب گردیده
و
خود را بر آداب و سنن اهل عقل داشتن
و
نفس را از عادت های بد بازداشتن
و به عادت های نیک و خلقهای
حسن عادت فرمودن
و
طول امل را از خود دور کردن
و
صبر بر شداید نمودن
و
به قدر کفاف از روزی قانع شدن
و
به قضاهای الهی راضی بودن
و
تفکر در شدت عقوبات آخرت نمودن
و
تسلی دادن خود بر چیزهایی
که در دنیا از آدمی فوت می شود
و
ترک ارتکاب اموری
که به اتمام نمی رسد
و
بینا شدن به اموری که
بازگشت او به آنهاست از امور آخرت
و
راه سعادت را بر راه
ضلالت اختیار نمودن
و
به یقین دانستن که بر کار خیر و شر
ثواب و عقاب هست
و
دانستن حقوق الهی و خلق
و
نیکخواه مردم بودن
و
نفس را از متابعت هواها
و شهوتها نگاه داشتن
و
کارها را از روی فکر و تدبیر کردن
که اگر فسادی بر آن مترتب شود چون
تفکر و تدبر نموده معذور باشد
اینهاست
قوّت ها و لشکرهایی که به
اینها بر آن دشمنان غالب میتوان شد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۲
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۳ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ یوذاسف گفت که:
کدام یک از اخلاق
پسندیده تر و نایاب تر است؟
بلوهر گفت که:
تواضع و فروتنی
و نرمی سخن با برادران مؤمن
پرسید که:
کدام عبادت بهتر است؟
گفت که:
دل به یاد خدا
و محبت او داشتن
پرسید که:
کدام خصلت افضل است؟
گفت:
محبت صالحان
پرسید که:
کدام سخن بهتر است؟
گفت:
امر به معروف و نیکی ها
و نهی از منکر و بدی ها
پرسید که:
کدام دشمن است
که دفعش دشوارتر است؟
گفت:
گناهان
پرسید که:
کدام یک از فضیلت ها افضل است؟
گفت که:
راضی شدن به آنچه کافی باشد از روزی
پرسید که:
کدام یک از آداب بهتر است؟
گفت:
آدابی که از دین و شرع ظاهر شود
پرسید که:
کیست که جفاکارتر است؟
گفت:
پادشاه ظالم
و دلی که در آن رحم نباشد
پرسید که:
چه چیز است که به نهایت نمی رسد؟
گفت که:
چشم صاحب حرص
که هرگز از دنیا سیر نمی شود
پرسید که:
کدام است چیزی که
عاقبتش از همه چیز بدتر است؟
گفت:
متابعت رضای مردم نمودن
در چیزی که موجب غضب الهی است
پرسید که:
کدام چیز است که زودتر
از حالی به حالی میگردد
و ثبات نمیدارد؟
گفت:
دل پادشاهانی که
کارهای ایشان برای دنیا باشد
پرسید که:
کدام یک از گناهان رسواتر است؟
گفت:
پیمان الهی را شکستن
و با خدا مکر کردن
پرسید که:
چه چیز است که
زودتر منقطع میگردد؟
گفت:
محبت عاشق
پرسید که:
کدام چیز خائن تر است؟
گفت:
زبان دروغگو
پرسید که:
چه چیز است که
بیشتر پنهان میباشد؟
گفت:
بدی ریا کنندهای که
مردم را به ظاهر خود فریب دهد
پرسید که:
چه چیز شبیه تر است به احوال دنیا؟
گفت:
خواب های پریشان
پرسید که:
کدام یک از مردم پسندیده تر است؟
گفت:
آن کس که گمانش به
پروردگار خود نیکوتر باشد
و ترک محرمات الهی بیشتر نماید
و غفلتش از یاد خدا و یاد مرگ
و کوتاهی عمر کمتر باشد
پرسید که:
چه چیز در دنیا بیشتر
موجب روشنی چشم
و خوشحالی می گردد؟
گفت:
فرزند صاحب ادب
و زن سازگار موافقی که
یاور باشد بر تحصیل آخرت
پرسید که:
کدام درد است که
علاجش مشکل تر است در دنیا؟
گفت:
فرزند بد و زن بد
که خلاصی از این دو بلا حاصل نمی شود
پرسید که:
در کدام آسایش راحت بیشتر است؟
گفت:
راضی بودن آدمی
به بهره خود در دنیا
و در تحت حمایت و
فرمان پادشاهان صالح بودن
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۳
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۴ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ یوذاسف گفت که:
ای حکیم خاطر خود را با من دار
که می خواهم از تو سؤال نمایم از
چیزی که اهتمام من به آن از
همه چیز بیشتر است
بعد از آن که حق تعالی
مرا به کار خود بینا گردانید
و دانستم از امور خود
چیزی چند را که نمی دانستم
و روزی کرد مرا از امور دین
چیزی چند را که از آنها ناامید بودم
بلوهر گفت که:
بپرس از آنچه خواهی
⬅️ یوذاسف گفت که:
مرا خبر ده از حال کسی که در
طفولیت به پادشاهی رسیده باشد
و دین او بت پرستی باشد و
به لذات دنیا پیوسته پرورش
یافته باشد و به آنها معتاد شده باشد
و در نعمت و راحت
نشو و نما کرده باشد تا سن پیری
و در مدت عمر خود خدا را نشناخته باشد
و یک لحظه خود را از شهوات
و لذات نفس باز نداشته باشد بلکه
پیوسته همت او مصروف باشد بر آن که
هر لذتی را به نهایت رساند و اقصای
مراتب هر شهوتی را تحصیل نماید
و خواهش های نفس
را بر همه چیز ترجیح دهد و
رشد و صلاح خود را در غیر آنها نداند
و چندان که عمرش زیاده شود
حرصش بر این امور زیاده گردد
و به دنیا فریفته تر گردد
و آن دین باطل در نفسش راسخ تر گردد
و اهل دینِ باطل خود را دوست تر دارد
و امر آخرت را نداند
و غافل باشد از آن و فراموش
کرده باشد آن را به سبب قساوت قلب
و بدی نیت و فساد اعتقاد
و روز به روز عداوتش زیاده گردد
نسبت به جماعتی که مخالف دین اویند
و بر دین حق ثابت اند و از ترس او
حق را اظهار نمی نمایند
و از ظلم و عداوت او خود را
پنهان کرده اند و انتظار فرج می کشند
⬅️ آیا چنین شخصی با این اوصاف را
امید هست که در آخر عمر آن مذهب باطل
را ترک نماید و از آن اعمال قبیحه نجات یابد
و میل کند به جانب امری که فضیلت آن
ظاهر است و حجت حقیت آن واضح
است و فواید و بهره ها در آن
بسیار است
یعنی اختیار نماید آنچه را تو می دانی
از دین حق و برسد به مرتبه ای که
گناهان گذشته اش آمرزیده شود
و امید ثواب های اخروی
داشته باشد؟
بلوهر گفت که:
دانستم که صاحب این اوصاف کیست
و دانستم که این سؤال را برای چه کردی
یوذاسف گفت که:
این دریافت و فراست از تو بعید نیست
با آن درجه فهم که خدا به تو کرامت
فرموده و آن رتبه علم که تو را
به آن مخصوص گردانیده
بلوهر گفت که:
صاحب آن اوصاف
پادشاه است که پدر توست
و باعث تو بر این سؤال
محبتی است که به او داری
و اهتمامی است که در امر او
به عمل می آوری به سبب
شفقت بر پدر و رعایت حق او
از ترس آن که مبادا معذب شود در
آخرت به عذاب هایی که حق تعالی
مثل او را وعده فرموده است
و می خواهی که مثاب شوی در این اهتمام
و ادا کنی حقی را که حق تعالی برای پدر
تو لازم گردانیده است از شفقت بر او
و گمان دارم که در خاطر داری
که نهایت سعی اهتمام به جا آوری
در هدایت پدر خود و خلاصی او از
هول های عظیم و عذاب های نامتناهی
و رسانیدن او به سلامت و راحت
و نعمت ابدی که حق تعالی در ملکوت
سماوات برای مطیعان مقرر فرموده است
یوذاسف گفت که:
یک حرف را خطا نکردی و آنچه
در خاطر من بود بیان فرمودی
پس آنچه اعتقاد داری در امر پدرم
بیان فرما که می ترسم که او را
مرگ در رسد و به حسرت و
ندامت گرفتار شود
در هنگامی که پشیمانی
او را هیچ ثمره ای نبخشد
و از من هیچ نفعی به او نتواند رسید
پس مرا در این امر صاحب یقین گردان
و این عقده را از خاطر من بگشا
که بسیار غمگینم در این امر
و چاره اش را نمی دانم
⬅️ بلوهر گفت که:
اعتقاد ما در این باب
آن است که هیچ مخلوقی را از
رحمت پروردگار خود دور نمی دانیم
و هیچ کس را ناامید از
لطف و احسان او نمی گردانیم
و امید هدایت به هر کس داریم تا
زنده است هر چند سرکش
و طاغی و گمراه باشد
زیرا که حق تعالی خود را برای
ما وصف فرموده است به
رحمت و مهربانی و شفقت
و ما به این نحو او را شناخته ایم
و به این اوصاف ایمان به او آورده ایم
و امر فرموده است
جمیع عاصیان را به
استغفار و توبه
و به این سبب ما امیدواری عظیم
در حصول مقصود تو داریم اگر
مشیت الهی به آن تعلق گرفته باشد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۴
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۵ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ و بدان ای یوذاسف
که نقل کردهاند:
پادشاهی بود در زمان های گذشته
که صیت علم و دانش او در آفاق
منتشر گردیده بود و بسیار ملایم
و مهربان و عادل بود بر رعیت خود
و پیوسته در اصلاح ایشان میکوشید
و مدتی در میان ایشان با نهایت
خیر و صلاح و نیکی زندگانی
و جهانبانی کرد
پس چون اجل او در رسید
و به دار بقا رحلت نمود
رعیت بر او بسیار جزع کردند
و او را فرزندی نبود
اما یکی از زنان او حامله بود
و منجمان و کاهنان حکم کردند
که این فرزند پسر است
ایشان کسی را بر خود پادشاه نکردند
و انتظار ولادت آن پسر میبردند و
وزرای پادشاه سابق امور مملکت
را جاری میساختند
پس موافق قول منجمان
پسری متولد شد و اهل آن
مملکت به شادی و سروری که
ایشان را از تولد آن پسر حاصل شد
تا یک سال به لهو و لعب و سازها
و انواع تنعمات تعیش کردند
و به فسوق و معاصی
روزگار گذرانیدند
تا آن که جمعی از علما و دانشمندان
و حق شناسان که در میان ایشان
بودند به آن گروه گفتند که:
این فرزند عطیهای بود که حق تعالی
به شما کرامت فرموده بود و سزاوار
این بود که در برابر این نعمت
شما حق تعالی را شکر کنید
که معطی این نعمت است
شما به ازای شکر او
کفران نعمت کردید
و مخالفت او نمودید
و شکر شیطان کردید
و او را راضی کردید و
خدا را به خشم آوردید
اگر اعتقاد شما این است
که غیر خدا این نعمت را
به شما عطا کرده است
پس شکر او بکنید
آن گروه در جواب گفتند که:
ما این عطیه را از خدا میدانیم
و او بر ما به این نعمت منت گذاشته
علما گفتند که:
پس اگر میدانید که خدا این نعمت را
به شما کرامت فرموده پس چرا او را
به خشم میآورید و دشمن او را
راضی میکنید؟
رعیت گفتند که:
ای دانایان الحال آنچه ما را باید کرد
بفرمایید تا نصیحت شما را
قبول کنیم و به فرموده
شما عمل نماییم
علما گفتند که:
میباید ترک نمایید
متابعت شیطان را در
خوردن مسکرات و مشغول
گردیدن به سازها و لهو و لعب
و به طاعات و عبادات طلب
خشنودی پروردگار خود بکنید
و چند برابر آنچه شکر شیطان و
اطاعت او کردهاید شکر خداوند
خود به جا آورید تا حق تعالی
گناهان شما را بیامرزد
رعیت در جواب ایشان گفتند که:
بدنهای ما تاب تحمل جمیع
آنچه شما فرمودهاید ندارد
علما گفتند که:
ای اصحاب جهالت و ضلالت
چگونه اطاعت کردید
کسی را که هیچ حق بر شما نداشت؟
و معصیت میکنید
کسی را که حق واجب و لازم بر شما دارد؟
و چون بود که
قوّت داشتید
بر فعل کارهایی که سزاوار نبود؟
و
اظهار ضعف و ناتوانی میکنید
در اعمالی که
نیکو و پسندیده و سزاوار است؟
ایشان گفتند که:
ای پیشوایان علم و حکمت
شهوتها در نفس ما عظیم و قوی
گردیده و لذتهای دنیا بر ما غالب شده
و چون این دواعی در نفس قوی است
کارهای بد بر ما آسان شده است
و متحمل مشقتهای آنها
میتوانیم شد
و
نیات خیر در نفس ما ضعیف شده
و به این سبب مشقت طاعات
بر ما گران و دشوار است
پس از ما راضی شوید که به تدریج
روز به روز از یک یک از اعمال
ناشایست خود برگردیم و
به طاعات رو آوریم
و بار را بر ما گران مکنید
علما گفتند که:
ای گروه بیخردان
شما فرزندان اهل جهالت
و برادران اهل ضلالتید
لهذا
شقاوت و بدبختی بر شما آسان است
و سعادت و فیروزی بر شما گران
رعیت گفتند که:
ای دانایان و ای پیشوایان
و ای حکیمان رهنما از
سرزنش شما به آمرزش
پروردگار خود پناه می بریم
و از شدت و عنف شما به
پرده عفو الهی می گریزیم
پس شما سرزنش مکنید
ما را به ضعف و سستی
و عیب مگویید ما را
به جهالت و پستی
زیرا که پروردگار ما کریم
و مهربان و آمرزنده است
پس اگر اطاعت او نماییم
از گناه ما عفو می فرماید
و اگر طاعت او کنیم عبادات
ما را مضاعف می گرداند
پس ما
سعی می کنیم
در عبادت و بندگی او
به قدر آنچه از زمان مخالفت
او کرده ایم و پیروی خواهش های
خود نموده ایم
تا آن که حق تعالی
ما را به آرزوهای دنیا و عقبی
برساند، و بر ما رحم فرموده
خلعت مغفرت بر ما بپوشاند
چنانچه بی طلب ما بر ما
لباس هستی پوشانید و
از ظلمت آباد عدم به
ساحت وجود کشانید
پس چون چنین گفتند
علما اقرار بر صدق ایشان نمودند
و به گفته ایشان راضی شدند
پس ایشان یک سال تمام روزه داشتند
و نماز و عبادت کردند و مال ها در
راه خدا صرف کردند
و چون سال منقضی شد
کاهنان گفتند که:
آنچه این گروه برای این مولود کردند
دلالت بر این میکند که این پادشاه
مدتی فاجر و بدکردار باشد و
مدتی صالح و نیکوکار گردد
و در زمانی جبار و متکبر باشد
و بعد از آن تواضع و شکستگی
شیوه ی او گردد
و منجمان نیز با ایشان
در این قول اتفاق کردند
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۵
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۶ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ از ایشان پرسیدند که:
این حال را از کجا دانستید
و چگونه بر شما ظاهر شد؟
کاهنان گفتند که:
چون این رعیت به سبب این مولود
در اول مشغول لهو و لعب و باطل شدند
و در آخر به عبادت و بندگی رو آوردند
دانستیم که این مولود نیز حالش
چنین خواهد بود
و منجمان گفتند که:
چون در مولود او زهره و مشتری
هر دو در قوت بودند و زهره تعلق
به اهل طرب و بطالت دارد و مشتری
تعلق به اهل علم و عبادت
دانستیم که این دو حالت
در او خواهد بود
⬅️ پس آن طفل در نهایت قوت و
تنومندی و قدرت نشو و نما کرد
و چون نشأهٔ پادشاهی یافت
آغاز بدمستی و بطالت
و لهو و لعب و ظلم
و جور و فساد و
تعدی و تطاول
نمود
و محبوبترین مردم نزد او کسی بود
که در این امور با او موافقت نماید
و دشمنترین مردم نزد او کسی
بود که از اعمال او کناره کند
و او را نصیحت نماید
و مغرور شده بود به
جوانی و صحت و توانایی
و ظفر بر مطالب و نصرت بر دشمنان
و نخوت و خودبینی، و سرور و شادی او
به نهایت رسید و آنچه میخواست
و آرزو داشت از دیدنی ها و
شنیدنی ها، دید و شنید
⬅️ تا آن که به سن سی و دو سالگی رسید
پس جمع کرد زنان بسیار و پسران
بیشمار را که از اولاد پادشاهان
نزد او جمع شده بودند
و پردگیان حرم خود را از
کنیزان با حسن و جمال و
اسبان نفیس و مرکبهای فاخر
و کنیزان و خدمتکاران خاص خود را
همگی حاضر نمود و فرمود که خود را
به انواع لباسها و الوان زینتها بیارایند
و امر فرمود که مجلسی در مقابل
مطلع آفتاب از برای او بنا کنند که
زمینش از صحیفههای طلا باشد
و اصناف جواهر در آن به کار برند
و طول آن مجلس صد و بیست ذرع
و عرض آن شصت ذرع باشد
و فرمود که سقف و دیوارهای آن را
به طلا زینت کنند و به الوان
جواهر مرصع گردانند
و امر فرمود که آنچه در خزاین او بود
از نفایس اموال و جواهر و اسباب
بیرون آورند و در مجلس او
به ترتیب بچینند
⬅️ و فرمان داد که جمیع لشکری
و امرا و سپهسالاران و نویسندگان
و یساولان و دربانان و اشراف و بزرگان
و علما و دانشمندان اهل مملکت او
همگی با نهایت زینت و زیور
حاضر شوند
و فرمود که شجاعان عسکر و
دلیران لشکرش بر اسبان نفیس
سوار شوند و از برای هر صنف از
صنوف امرا و وزرا و لشکری و رعایا
و عامه خلق مکانی مقرر فرمود که
صفها برکشیده در جاهای خود
قرار گیرند
و غرض او این بود که
بر منظر رفیعی برآید و عظمت
پادشاهی و اسباب سلطنت و جمعیت
رعیت و وسعت مملکت و کثرت جنود
و عساکر خود را به نظر درآورد تا
سرور و عیش و طرب او
زیاده گردد
⬅️ پس چون چنین مجلسی را مرتب ساختند
به مجلس درآمد و بر تخت خود بالا رفت
و بر تمام اهل مملکت خود مشرف شد
و همگی او را سجده کردند
و او را از مشاهده آن اسباب بیپایان
و کثرت مطیعان و فرمانبرداران
سرور عظیم حاصل گردید
پس به بعضی از
غلامان خاص خود گفت که:
مملکت و رعیت خود را بر احسن وجوه
مشاهده نمودم و شاد گردیدم
اکنون میخواهم که منظر خویش را
به نظر درآورم و از مشاهده
جمال خود مسرور گردم
⬅️ پس آیینه ای طلب نمود
و در اثنای آن که در آن می نگریست
و مشاهده صورت خود می نمود
نظرش بر موی سفیدی افتاد
که در میان موهای ریش
او ظاهر گردیده بود
مانند زاغ سفیدی
که در میان زاغ های
سیاه نمودار باشد
از مشاهده این حال
بسیار خایف و هراسان
و غمگین و ترسان گردید و
اثر اندوه بر جبینش ظاهر شد
و شادیش به اندوه مبدل گردید
و با خود اندیشه کرد که
این نشانهای است که جوانی
به آخر رسیده و ایام سلطنت و
کامرانی به نهایت انجامیده
و این موی سفید
رسول ناامیدیاست که خبر زوال پادشاهی را بر من می خواند و پیشاهنگ مرگ است که خبر مردن و پوسیدن را به گوش جانم میرساند هیچ دربانی مانع آن نتوانست شد و هیچ نگهبانی دفع آن نتوانست نمود تا ناگاه به من رسید و خبر مرگ و زوال پادشاهی را به من رسانید و به زودی سرور مرا به اندوه بدل خواهد کرد و شادی و عیش مرا زایل خواهد گردانید و بنای قوت و توانایی مرا درهم خواهد شکست و حصارهای محکم و لشکرهای فراوان برای دفع این نفعی نخواهد بخشید ⬅️ این است رباینده جوانی و قوت و زایل کننده توانگری و عزت این است پراکنده کننده جمعیت عزیزان و قسمت کننده میراث میان دوستان و دشمنان این است باطل کننده عیشها و مکدر سازنده لذتها و خراب کننده عمارتها و متفرق سازنده جمعیتها این است پست کننده صاحبان رفعت و خوار کننده اصحاب عزت و شوکت اینک در رسیده و بار خود را فرود آورده در خانه من و دام خود را برای صید من گسترده در کاشانه من #قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۶ 💠 @azkhodam ⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۷ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ پس آن پادشاه که در محملها بر دوش
گرفته بر روی تختش رسانیده بودند
به پای برهنه مضطرب از تخت
فرود آمد و لشکری خود را
جمع نمود و معتمدان
خود را به نزدیک
خود خواند
و گفت:
ای گروه!
من چگونه پادشاهی بودم شما را
و با شما چه نوع سلوک کردم؟
و در ایام دولت من شما بر چه حال بودید؟
ایشان در جواب گفتند که:
ای پادشاه پسندیده اطوار نیکوکردار
حق نعمت بر ما بسیار داری و از
شکر احسانهای تو عاجزیم
و اینک جان های خود را در راه
فرمانبرداری تو گذاشتهایم
و آنچه میخواهی بفرما
که به جان قبول میکنیم
پادشاه گفت که:
دشمنی که از او نهایت بیم و خوف دارم
به سرای من درآمده و هیچ یک از
شما او را مانع نشدید تا بر
من مستولی گردیده
با آن که شما معتمدان من بودید
و به شما امیدها داشتم
ایشان گفتند که:
ای پادشاه آن دشمن در کجاست؟
و او را میتوان دید یا نه؟
پادشاه گفت که:
خودش دیده نمیشود اما آثار
و علاماتش را میتوان دید
ایشان گفتند که:
ما برای دفع دشمنان تو مهیا گردیده ایم
و حق نعمتهای تو را فراموش نکرده ایم
و در میان ما صاحبان عقل و تدبیر بسیارند
دشمن خود را به ما بنما
تا دفع شر او از تو بکنیم
پادشاه گفت که:
من فریب عظیم از شما خورده بودم
و به خطا بر شما اعتماد کرده بودم
و شما را به منزله سپری
میدانستم برای دفع
دشمنان خود
و مالهای گرانمایه به شما بخشیدم
و شما را بر همه کس برگزیدم
و شما را به خود اختصاص
تمام دادم که مرا از شر
دشمنان حفظ و حراست
و منع و حمایت نمایید
و برای اعانت
و یاری شما بر این امر
شهرهای محکم بنا کردم
و قلعهها استوار گردانیدم
و اسلحه ای که برای دفع اعادی
در کار است به شما عطا کردم
و غم تحصیل مال و روزی را
از شما برداشتم که شما
را اندیشه ای به غیر از
محافظت من نباشد
و گمان من این بود که با وجود شما
آسیبی به من نخواهد رسید و با
آن که شما بر گرد من باشید
رخنه بر بنیان وجود من
راه نخواهد یافت
و اکنون با وجود جمعیت شما چنین
دشمنی بر من ظفر یافته است
اگر از این سستی و ضعف
شماست که قدرت بر
دفع آن ندارید
پس من در استحکام کار
و فکر روزگار خود خطا کرده ام که
شما را با این ضعف یاور خود گردانیده ام
و اگر شما قادر بر دفع آن
بوده اید و غافل شده اید
پس شما خیرخواه و
مشفق من نبوده اید
ایشان گفتند که:
ای پادشاه چیزی که ما طاقت دفع آن
داشته باشیم به سلاح و حربه
و اسبان و قوت تهیهٔ خود
به مشیت الهی نخواهیم
گذاشت که ضرر آن به تو
برسد تا ما حیات داریم
و اما چیزی که به دیده در نیاید
ما علم به آن نداریم و قوت
ما به دفع آن وفا نمیکند
پادشاه گفت که:
آیا من شما را نگرفته ام برای این که
دفع دشمنان از من بکنید؟
گفتند: بلی
پادشاه گفت که:
پس، از چه قسم دشمنان
مرا محافظت مینمایید؟
آن دشمنی که ضرر به من رساند
یا دشمنی که ضرر به من نتواند رسانید؟
گفتند:
از دشمنی که ضرر رساند
پادشاه گفت که:
آیا از هر دشمن ضرر رساننده
نگاه می دارید یا از بعضی
دشمنان ضرر رساننده؟
گفتند:
از هر دشمنی که ضرر رساند
پادشاه گفت که:
اینک رسول مرگ در رسیده
و خبر خرابی و پوسیدگی بدن
و زوال ملک و پادشاهی به
من میدهد و
میگوید که:
من میخواهم که آنچه تو
آبادان کرده ای ویران گردانم
و آنچه بنا کرده ای خراب کنم
و آنچه جمع کرده ای پراکنده گردانم
و آنچه به اصلاح آورده ای فاسد کنم
و آنچه اندوخته ای قسمت کنم
و کرده های تو را برهم زنم
و تدبیرهای تو را باطل سازم
و این رسول خبر آورده است
از جانب مرگ که:
عن قریب دشمنان تو را
بر تو شاد خواهم کرد
و از فنای تو دردها
و کینه های سینهٔ
ایشان را دوا خواهم کرد
زود باشد که لشکر تو را پراکنده کنم
و انس تو را به وحشت مبدل کنم
و تو را بعد از عزت خوار گردانم
و فرزندان تو را یتیم کنم
و متفرق سازم جمعیت تو را
و به مصیبت تو نشانم برادران
و اهل بیت و خویشان تو را
و پیوندهای بدن تو را از هم بپاشم
و دشمنان تو را بر خانه های تو بنشانم
آن گروه گفتند که:
ای پادشاه! ما تو را از شر مردم
و جانوران درنده و حشرات زمین
محافظت می توانیم نمود
اما مرگ و کهنگی و زوال را
ما چاره نمی توانیم کرد و
قوت دفع آن را نداریم و
از خود نیز آن را منع
نمی توانیم نمود
پادشاه گفت که:
آیا چارهای برای
دفع این دشمن هست؟
گفتند: نه
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۷
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۸ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ پادشاه گفت که:
دشمنان دارم از این دشمن خردتر
آیا دفع آنها میتوانید کرد؟
گفتند:
کداماند آنها؟
گفت:
دردها و بلاها و غمها و المها
گفتند:
ای پادشاه اینها به تقدیر
خداوند عظیمالشان قادری
نازل میشود و اسبابشان از
بدن و نفس برانگیخته میشود
و هیچ کس بر دفع آنها قادر نیست
و به حاجب و دربان و حارس و
نگهبان ممنوع نمیگردند
پادشاه گفت:
آیا قادر هستید بر دفع اموری که به
قضا و قدر الهی بر من مقدر شده است؟
گفتند:
ای پادشاه کیست که پنجه در پنجه
قضا افکند و مغلوب آن نگردد؟
و کیست که با قدر حق تعالی
ستیزه نماید و مقهور آن نشود؟
پادشاه گفت که:
پس هرگاه شما چاره قضا و قدر
نمیتوانید نمود
و جمیع امور به قضا و قدر است
پس چه نفع از شما به
من میتواند رسید؟
ایشان گفتند که:
ما قدرت بر دفع قضا و قدر نداریم
و تو توفیق یافتهای و به حقایق امور
پی بردهای و آنچه میگویی حق است
اکنون بگو که چه اراده داری؟
پادشاه گفت که:
اراده دارم که به عوض شما
اصحاب و یاران بگیرم که مصاحبت
ایشان با من دائمی باشد
و وفا در عهد و پیمان ایشان باشد
و برادری ایشان با من همیشه باقی باشد
و مرگ پیوند من و ایشان را قطع نکند
و بعد از مندرس شدن بدن
صحبت من و ایشان باقی باشد
و مرا بعد از مرگ تنها نگذارند
و در زندگی ترک یاری من هرگز ننمایند
و از من دفع نمایند ضرر چیزی را
که شما از دفع آن عاجزید
که آن مرگ است
گفتند:
ای پادشاه کیستند این جماعت
که اوصاف ایشان را بیان کردی؟
گفت:
ایشان گروهی چندند که
ایشان را
برای اصلاح شما فاسد گردانیدم
گفتند که:
احسان خود را از ما باز مگیر
و با ما و ایشان هر دو نیکی و ملاطفت کن
که ما پیوسته اخلاق تو را پسندیده
و کامل و مهربانیهای تو را عظیم
و شامل یافتهایم
گفت:
صحبت شما سم قاتل است
و اطاعت شما موجب کری و کوری است
و موافقت شما زبان را لال میگرداند
گفتند:
چرا چنین است ای پادشاه؟
⬅️ گفت:
زیرا که
مصاحبت شما با من در
بسیاری ملک و مال و اسباب دنیاست
و
موافقت شما با من در
جمع خزاین و اسباب عیش و نعمتهاست
و
اطاعت شما مرا در
اموری است که
موجب غفلت از امور آخرت است
و
شما مرا از
فکر آخرت دور افکندید
و
دنیا را در نظر من زینت دادید
اگر
خیرخواه من میبودید
مرگ را به یاد من میآوردید
و اگر
به من مشفق و مهربان میبودید
زوال و نیستی و فنا و کهنگی را
در خاطر من جا میدادید
و
امر باقی را برای من تحصیل مینمودید
و
مرا به امر فانی مشغول نمیساختید
به درستی که آنچه شما نفع من
میدانید برای من ضرر است
و آنچه گمان دوستی میکنید
محض دشمنی است
و جمیع اموری که شما
برای من تحصیل کردهاید
همه را به شما گذاشتم
و مرا به آنها حاجتی نیست
و به کار من نمیآید
گفتند:
ای پادشاه پسندیده افکار نیکوکردار
سخن تو را فهمیدیم و عزم داریم که
آنچه بفرمایی اجابت کنیم
و ما را اصلا بر تو حجتی نیست
زیرا که حجت تو تمام و غالب است
ولیکن ساکت شدن ما در برابر سخن تو
موجب فساد مملکت ما و باطل شدن
دنیای ما و شماتت دشمنان ما میگردد
و بر ما کار بسیار دشوار شده است
و در چاره کار حیران شدهایم
به سبب تغییر رایی که
تو را سانح گردیده
و این امری که
تازه بر آن عازم شدهای
پادشاه گفت که:
آنچه شما را به خاطر میرسد
بگویید و ایمن باشید از ضرر من
و هر حجت که دارید بیان فرمایید
و از من بیم و ترس مدارید که من
تا امروز مغلوب حمیت و تعصب بودم
و امروز بر هر دو غالبم
و تا امروز هر دو بر من مسلط بودند
و اکنون بر ایشان مسلط گردیدهام
و تا امروز پادشاه شما بودم
ولیکن بنده بودم
و امروز از بندگی آزاد شدم
و از فرمانبرداری خود شما را آزاد کردم
گفتند:
کیست آن که در زمان
فرمانفرمایی ما بندهٔ او بودی؟
گفت:
من در آن زمان بندهٔ خواهشهای نفسانی
خود بودم و مقهور و مغلوب جهل و نادانی
گشته بودم و بندگی و فرمانبرداری
شهوت های خود میکردم
امروز این بندگی ها و اطاعت ها را
از خود بریدم و به پشت سر خود
افکندم و آزاد شدم
گفتند:
بگو - ای پادشاه - که اکنون چه عزم داری؟
گفت:
عزم دارم که به قدر ضرورت قناعت نمایم
و در خلوتی مشغول تحصیل آخرت
خود گردم
و دنیای فریبنده را ترک نمایم
و این بارهای گران را از پشت خود بیندازم
و مهیای مرگ شوم
و تهیه سفر آخرت را بگیرم
که اینک پیک مرگ از جانب مرگ
در رسیده و میگوید که
فرمودهاند که:
از تو جدا نشوم و با تو باشم
تا مرگ، خود در رسد
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۸
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۳۹ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ گفتند:
ای پادشاه آن پیک که از جانب مرگ آمده
کدام است که ما او را نمیبینیم
و او مقدمهٔ مرگ است؟
گفت:
اما رسول مرگ
این موی سفید است
که در میان موهای سیاه
ظاهر گردیده و بانگ زوال و فنا
در میان جمیع جوارح و اعضا در داده
و همه اجابت او نمودهاند
و اما مقدمهٔ مرگ
آن ضعف و سستی و شکستگی
است که این موی سفید نشانه آن است
گفتند:
ای پادشاه چرا مملکت خود را باطل میکنی و
رعیت خود را مهمل و سرگردان میگذاری
و از وبال و گناه این نمیترسی که این
گروه را معطل و ضایع بگذاری؟
مگر نمیدانی که بهترین ثوابها
به اصلاح آوردن امور خلق است و
سر نیکیها و بهترین عبادتها متابعت
امت و جماعت است؟
و چگونه نمیترسی که گناهکار باشی
و حال آن که در ضایع گردانیدن
عامه خلق گناه تو زیاده از
آن ثواب است که دراصلاح
نفس خود از خدا توقع داری
آیا نمیدانی که بهترین عبادتها
عملی است که دشوارتر است
و دشوارترین عملها
سیاست رعیت است؟
به درستی که تو ای پادشاه
به عدالت در میان رعیت سلوک کردهای
و پیوسته به تدبیر صواب خود
اصلاح امور ایشان نمودهای
و به قدر آنچه امور ایشان
به صلاح پیوسته تو مستحق
مزد و ثواب گردیدهای
ای پادشاه
صلاح این گروه در دست توست
و اکنون میخواهی که ایشان را
بگذاری که فاسد شوند
و از فساد ایشان
گناه به تو عاید میشود
زیاده از ثوابی که به سبب اصلاح
خود به تنهایی تحصیل مینمایی
مگر نمیدانی ای پادشاه
که علما و دانشمندان گفتهاند که:
هر که شخصی را ضایع و فاسد کند
موجب فساد نفس خود گردیده
و هر که شخصی را به اصلاح آورد
موجب صلاح نفس خود شده
و کدام فساد از این شامل تر و بیشتر
میباشد که تو ترک مینمایی جمیع
این رعیت را که تو پیشوای ایشانی
و به در میروی از میان این گروهی
که تو باعث انتظام امور ایشانی؟
زینهار که از خود میفکن لباس
این سلطنت را که وسیلهٔ
شرف دنیا و آخرت توست
پادشاه گفت که:
فهمیدم آنچه گفتید
و ادراک کردم آنچه بیان کردید
اگر من پادشاهی را در میان شما اختیار کنم
برای این که عدالت در میان شما جاری سازم
و از خدا مزد طلب نمایم در اصلاح شما
و داشتن شما به خیرات و خوبی ها
بی اعوان و یاران که با من مهربانی کنند
و بی وزرا که بعضی از امور مرا متکفل شوند
و ایشان نیز در آن مطلب خیر
یار و معاون من باشند
گمان ندارم که به تنهایی چنین
مطلبی را در میان شما به راه توانم برد
و حال آن که همگی شما مایلید
به دنیا و راغب گردیدهاید به
شهوت ها و لذت های آن
و با این حالِ شما
اگر من در میان شما باشم
از حال خود ایمن نیستم که
مایل گردم به دنیایی که اکنون
امید دارم که آن را ترک نمایم
و به اهلش واگذارم
و فریفتهٔ آن گردم تا هنگامی که
ناگاه مرگ در رسد و مرا از تخت پادشاهی
به زیر زمین رساند و بعد از جامههای
حریر و دیبا و لباسهای مطرز به طلا
جامهٔ خاک در من پوشاند و به عوض
جواهر گرانبها سنگ و کلوخ بر من افشاند
و بعد از منازل وسیعه در قبر تنگ
ساکن گرداند و بپوشاند به من
بعد از خلع لباسِ مکرمت
جامهٔ خواری و مذلت
پس در آنجا بمانم تنها و بیکس
و هیچ یک از شما با من نباشید و
مرا از آبادانی به در برید و به
محل خرابی و ویرانی
تنها بیندازید
و بدن مرا به جانوران زمین از مورچه
و غیر آن واگذارید که گوشت و
پوست مرا بخورند و بدن من
تمام کرم و مردار گندیده شود
و عزت از من بیگانه و خواری
با من یار گردد و دوستترین شما
نسبت به من در آن حال کسی باشد که
زودتر مرا دفن کند و مرا با کردههای
بد خود واگذارد و برود
و در آن حال به غیر حسرت و ندامت
ثمرهای بر این دوستان و یاران مترتب نشود
و شما پیوسته مرا وعده میکردید
که دشمنان ضرر رساننده را از
من دفع مینمایید
و اکنون اعتراف مینمایید که
نفعی از شما به من نمیرسد
و قادر بر دفع ضرر از من نیستید
و چارهای برای من نمیدانید
پس ای گروه
من امروز چارهٔ کار خود میکنم
چون شما با من مکر کردید و
دامهای فریب برای من گسترده بودید
و خود را از مکر شما نجات میدهم
ایشان گفتند که:
ای پادشاه نیکوکردار
ما آن نیستیم که پیشتر بودیم
چنانچه تو آن نیستی که پیشتر بودی
آن کسی که تو را
از حال بد به حال نیک آورده
حال ما را نیز متبدل ساخته
و راغب به خیر و خوبی گردانیده
پس توبهٔ ما را قبول فرما
و خیرخواهی ما را ترک مفرما
پادشاه گفت که:
تا شما بر سر قول خود هستید
من در میان شما میباشم
و هرگاه برخلاف این وعده عمل نمایید
از میان شما بیرون میروم
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۳۹
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️
▫️ ادامه ی
🔘 « قصه بلوهر و یوذاسف »
⏪ ( صفحه ۴۰ )
💠 در ذکر تمثیلاتی که مشتمل است
بر توضیح عیب های بسیار از دنیا
📚 نقل از کتاب عین الحیات
علامه مجلسی رحمت الله علیه
⬅️ پس آن پادشاه در ملک خود ماند
و لشکری او همگی به سیرت او عمل نمودند
و به عبادت و بندگی حق تعالی مشغول گردیدند
پس حق سبحانه و تعالی
ارزانی و فراوانی در بلاد ایشان
کرامت فرمود و دشمنان ایشان را
مخذول گردانید
و مملکت آن پادشاه زیاده
شد و سی و دو سال دیگر بر
این سیرت نیکو در میان ایشان
پادشاهی کرد و به رحمت ایزدی پیوست
و تمام عمر او شصت و چهار سال بود که
نصف آن را به ظلم و فساد گذرانید و
نصف دیگر را به صلاح و سداد
⬅️ یوذاسف گفت که:
به شنیدن این مثل بسی مسرور گردیدم
از این باب مثلی دیگر بیان فرما که
موجب زیادتی خوشحالی من گردد
و شکر الهی را زیاده به جا آورم
بلوهر گفت که:
نقل کردهاند که
پادشاهی بود از پادشاهان فاسق
و در میان رعیت او شدت و تنگی
و تفرقه و پراکندگی بود
و دشمنان بر ایشان مستولی بودند
به سبب فسق و فساد ایشان
⬅️ و آن پادشاه را پسری بود
در نهایت صلاح و سداد و
حقشناسی و خداترسی
و آن رعیت را به خوف الهی و پرهیزکاری
از گناهان راغب میگردانید و امر میفرمود
ایشان را به یاد کردن خدا در جمیع احوال
و پناه بردن به او در دفع دشمنان و رفع شداید
و چون پدرش از دنیا رفت
و او بر سریر سلطنت مستقر گردید
حق تعالی دشمنان او را منکوب گردانید
و رعیتش به رفاهیت و امنیت مجتمع گردیدند
و ملکش آبادان و معمور گردید
و امور پادشاهیش منتظم شد
و
⬅️ وفور این نعمتهای بیپایان
باعث طغیان و غفلت و فساد او گردید
به حدی که بندگی خدا را ترک کرد
و نعمتهای خدا را کفران مینمود
و هر که با او عناد میورزید
مسارعت به قتلش مینمود
و بر این حال پادشاهی او به طول انجامید و
روزبهروز فساد او و رعیت او زیاده میشد
تا آن که همگی فراموش کردند
آن دین حقی را که پیش از
پادشاهی او داشتند
و آنچه او امر میفرمود از باطل و ظلم
همگی اطاعت او مینمودند و در
ضلالت و گمراهی مسارعت میکردند
و بر این حال ماندند تا آن که فرزندان ایشان
بر این جهالت و بطالت نشو و نما کردند
و عبادت الهی از میان ایشان
بالکلیه برطرف شد
و نام مقدس الهی
بر زبان ایشان جاری نمیشد
و در خاطر ایشان خطور نمیکرد که
خداوندی و معبودی بغیر آن پادشاه دارند
⬅️ و آن پادشاه در حیات پدرش
با خدا عهد کرده بود که اگر او پادشاه شود
اطاعت الهی به نحوی بکند که هیچ یک
از پادشاهان گذشته نکرده باشند
و فرمانبرداری خدا چندان بکند
که فوق طاقت همه کس باشد
پس چون به پادشاهی رسید
غرور سلطنت آن نیت را از خاطرش
محو نمود و مستی فرمانروایی چندان
او را بیهوش کرد که چشم نگشود
و به جانب حق اصلا نظر نیفکند
و در میان امرای او مرد صالحی بود که
قرب و منزلتش نزد آن پادشاه
زیاده از دیگران بود
و دلش بسیار به درد آمد
و دلتنگ شد از آن گمراهی و ضلالت
و مستی و بطالت که در آن پادشاه میدید
و میخواست که به یاد پادشاه بیاورد
پیمانی را که او با خداوند خود کرده بود
و او را پند دهد و نصیحت کند
ولیکن از شدت و صولت و غفلتِ
او حذر مینمود و جرئت نمیکرد
و از اهل دین و صلاح در مملکت آن پادشاه
کسی نمانده بود بغیر او و یک شخص دیگر
که در اطراف مملکت آن پادشاه مختفی بود
و کسی نام و نشانش را نمیدانست
پس روزی آن مرد مقرب جرئت کرد
و کلهٔ مردهٔ پوسیدهای برداشت
و در جامهای پیچید و به
مجلس پادشاه درآمد
و چون بر جانب راست آن پادشاه نشست
آن کله را بیرون آورد و در پیش خود گذاشت
و پا بر آن میزد تا آن که ریزههای استخوان
تمام آن مجلس را کثیف کرد
و پادشاه از آن عمل بسیار در خشم شد
و اهل مجلس همگی متحیر شدند
و جلادان شمشیرها کشیدند و
منتظر فرمان پادشاه بودند
که چون اشاره نماید
او را پاره پاره کنند
و پادشاه با آن شدت غضب و خشمی
که او را از جا به در آورده بود
ضبط خود مینمود و امر
به قتل او نفرمود
و پادشاهان آن زمان شیوه ایشان این بود
که با وجود تکبر و تجبر و کفر و ضلالت
نهایت حلم و بردباری مینمودند
و مبادرت به سیاستها و تادیبها
نمیکردند برای تالیف دلهای
رعیت و آبادانی مملکت
زیرا که انحراف قلوب ایشان موجب
تزلزل بنیان سلطنت میگردد و خرابی
مملکت موجب نقصان مال و
خراج پادشاهان میشود
و به این سبب
پادشاه ساکت ماند تا از مجلس برخاست
#قصه_بلوهر_و_یوذاسف ۴۰
💠 @azkhodam
⚪️ ادامه دارد ⚪️