eitaa logo
کانال رسمی مدح و مرثيه اهلبیت عصمت و طهارت...
386 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
6.9هزار ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با نگاهی می شکافد نیل را نیلوفری در بغل دارد تمام انبیا را مادری . نقص اجزا جهان با نور کامل می شود مکه امروز است نورانی تر از هر کشوری . انعکاس نور او را طاق کسری دیده است مجمر آتش پرستان می شود خاکستری . نسخه برداران عرشی صف به صف دنبال او در پی تدوین آیین نامه های دلبری . شاه کار آفرینش روی دست آمنه گرم تقدیس خدا با شیوه ی پیغمبری . بت به حال سجده روی خاک معبد آمده کاهنان در دِیرها گفتند احمد آمده . هیچ خورشیدی به این آتش فشانی نیست نیست هیچ کوهی سایه ی این سر گرانی نیست نیست . چند پیغمبر سخن گفتند در مولد ولی هیچ نوزادی به این شیرین زبانی نیست نیست . آزمودند اکثرا مانند موسی بخت خود این یکی اما جوابش لن ترانی نیست نیست . هست مهر مادری بالاترین احساس اگر هیچ مادر مثل او در مهربانی نیست نیست . ما نمی دانیم تعداد عوالم را ولی جز که سلطانش نباشد او جهانی نیست نیست . کل آیات مقدس باز نازل می شود اوست عشق و سِحرها با عشق باطل می شود . نیمی از تاریخ دین شرح تبسم کردنت نیمه دیگر خویشتن را وقف مردم کردنت . در قیامت بی گمان بت ها شهادت می دهند اشتیاق کعبه را وقت تکلّم کردنت . خشت خشت مسجد و شمشیر و نیزه شاهد اند در جهاد و کار بر مردم تقدّم کردنت . جرأتت ؛ بر مسند طاغوت ها شوریدنت رحمتت ؛ بر دشمن خونی ترحم کردنت . در میان خطبه و در خلوت و در جمع با دیدن لبخند زهرا دست و پا گم کردنت . حاسدان از این محبت شعله ور شد خشمشان عشق یعنی فاطمه تا کور بادا چشمشان . گَردَم و مهری طلایی خورده بر بال و پرم من مسلمان جمال آخرین پیغمبرم . خوب می دانم ضعیفم عبد خوبی نیستم گر مسلمان بود سلمان ، من گمانم کافرم . هیچ جز عشق تو و آلت نمی جوشد ولی در همه رگ های من در بند بند پیکرم . یا رسول الله ! با دستان پر مهر تو من خانه زاد آستان خاندان حیدرم . دست فرزند تو یعنی صادق آل علی تاج سرخ شیعه بودن را نهاده بر سرم . عشق این دین است و من تا زنده هستم عاشقم شیعه ام ، مدیون الطاف امام صادقم 💠کانال رسمی مدح و مرثیه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام 🦋🦋🦋🦋🦋 ┏━━━ 🍃🍂━━━┓ eitaa.com/azo9zl ┗━━━ 🍂🍃━━━┛
به نام خدا 🔹با کاروان نیزه🔹 می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت‌منزلی که سفرها در او گم است از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شه‌سوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها :: جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جان‌گدازتر صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست قرآن کسی شنیده از این دل‌نوازتر؟ قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاک‌بازتر با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید :: فرصت دهید گریه کند بی‌صدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه‌کنان مشک را فرات چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زآن‌گونه اشک‌ها که مرا هست با فرات حالی به داغ تازۀ خود گریه می‌کنی تا می‌رسی به مرقد عباس، یا فرات از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات از طفل آب، خجلت بسیار می‌کشم آن یوسفم که ناز خریدار می‌کشم :: بعد از شما به سایۀ ما تیر می‌زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می‌زدند پیشانی تمامی‌شان داغ سجده داشت آنان که خیمه‌گاه مرا تیر می‌زدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می‌زدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بی‌شیر می‌زدند ماندند در بطالت اعمال حجشان مُحرم نگشته تیغ به تقصیر می‌زدند در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان بر عشق، چار مرتبه تکبیر می‌زدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‌زن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می‌زدند از حلق‌های تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید... :: ای زلف خون فشان توام لیلة البرات وقت نماز شب شده، حی علی الصلات از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند پشت سرت تمامی ذرات کائنات خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق از مشک‌های تشنه وضو می‌کند، فرات توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ خاک تو نوح حادثه را می‌دهد نجات! بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست ما بی‌تو چشم بسته و ماتیم و در ممات عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا... :: خون می‌رود هنوز ز چشم تر شما خرمن زده‌ست ماه، به گرد سر شما آن زخم‌های شعله‌فشان، هفت اخترند یا زخم‌های نعش علی‌اکبر شما؟ آن کهکشان شعله‌ور راه شیری است یا روشنانِ خون علی‌اصغر شما؟ دیوان کوفه از پی تاراج آمدند گم شد نگین آبی انگشتر شما از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما با زخم خویش، بوسه به محراب می‌زدید زآن پیشتر که نیزه شود منبر شما گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب می‌کنی بر نیزه، شرح سورۀ احزاب می‌کنی... :: قربان آن نی‌ای که دمندش سحر، مدام قربان آن می‌ای که دهندش علی الدوام قربان آن پری که رساند تو را به عرش قربان آن سری که سجودش شود قیام هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام این خطی از حکایت مستان کربلاست: ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام! تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما یک اَلاَمان ز کوفه و صد اَلاَمان ز شام اشکم تمام گشت و نشد گریه‌ام خموش مجلس به سر رسید و نشد روضه‌ام تمام با کاروان نیزه به دنبال، می‌رویم در منزل نخست تو از حال می‌رویم شعر: علیرضا قزوه 💠کانال رسمی مدح و مرثیه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام 🦋🦋🦋🦋🦋 ┏━━━ 🍃🍂━━━┓ eitaa.com/azo9zl ┗━━━ 🍂🍃━━━┛