eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
209 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
شمیم باران بیار با خودت ای گل! شمیم باران را به دشت سینه ی ما هدیه کن بهاران را از آسمان نگاهت، ببار بر قلبم طراوت دگری بخش، چشمه ساران را در انتظار وصال تو، طاقتم، شد طاق بیا که بی تو ندارم توان هجران را نه گفته ام به کسی، آشکار غم هایم ندیده ای صنما! اشک های پنهان را برای سینه ی مجروح مان دوایی تو بیا که از تو طلب می کنیم درمان را
وای از جور زمانه! که ز بیداد و ستم تن و تابوت به هم دوخته، خونین کفن است گنبدش، بارگهش، را و ضریحش بردند سبط پیغمبر (ص) ما وای! غریب وطن است
زمان گذشت و نگارم نگه به ساعت کرد گذشت دلبرم از کوچه و قیامت کرد
صد ماه که باشند، علی تک باشد عشقش به دلم، همیشه بی شک، باشد گل آمده در بیست و نه فروردین میلاد گلم، علی، مبارک باشد
ای دوست! زمان کار و کوشش آمد بر چشمه ی عشق، وقت جوشش آمد تبریک، که شد بیست و نه فروردین بفرست صلوات، روز ارتش آمد
ای سفیران خدا! ای جهان روشن شده از چهره ی تابان تان! ای شکوه حق عیان از جلوه ی ایمان تان! ای شما را سروری بر خلق بخشیده خدا! آفرینش، میهمان، بر سفره ی احسان تان اهل بیت عصمت اید و خلق مدیون شماست ای سفیران خدا! ای جان ما قربان تان! هادیان امت اید از فرش تا عرش خدا می دهد راه سعادت را نشان، قرآن تان در شگفتم دشمن بدخواه، از روی عناد از چه پرپر می کند آلاله ی بستان تان!؟ در غل و زنجیر می خواهد شما را سال ها با شکنجه، بی گنه، افکنده در زندان تان می کند حتی قبور پاکتان را هم خراب من نمی دانم چه می خواهد دگر از جان تان آدمی، ای کاش! می دانست، با این داغ ها دردها را نیست، درمانی به جز درمان تان
کس ندیده است چو طاعات علی چون دعاها و مناجات علی
دوست دارم لحظه لحظه غرق دیدارت شوم از تو سرشارم، اما باز سرشارت شوم
شام پایانی هوای سینه ام این روزها بسیار طوفانی است بترس از ساحل چشمم، در این شب ها که بارانی است میفزا ای فلک! هر دم غمی بر روی غم هایم که از دستت، دل غمدیده امشب رو به ویرانی است عجب روزی! عجب حالی! عجب بختی که من دارم! که چون زلف نگارم، بخت من غرق پریشانی است خدا را ای طلوع فجر! امشب را مدارا کن مشو طالع که قلبم، طالب شب های طولانی است مشو طالع که مهر عالم آرا را غروبی تو که آغازت، برای ماه عالم، شام پایانی است به شمشیر جفا فرق علی (ع) از کینه بشکافد که دین بازیچه ی دستان قوم نامسلمانی است بیا یابن الحسن (عج)! بر سینه ی مجروح درمان شو که بر این داغ جانفرسا، کجا غیر از تو درمانی است!؟
جشن گلریزان البشاره، البشاره، جشن گلریزان رسید جشن زیبایی که سازد مشکلت آسان رسید غم دگر جایی ندارد، گریه را گفتم برو خیّری با دست پُر با چهره ی خندان رسید تا به کی آه و فغان از دردهای بی کسی؟ دردمندان! از برای دردها، درمان رسید از میان کوچه و پس کوچه های شهر ما مرتضی(ع) بر دوش خود با توشه و انبان رسید سفره ی بیچارگان دیگر نمی ماند تهی کز برای سفره ها، خرما رسید و نان رسید یا علی جان(ع)! درد دل با چاه گفتن تا به کی؟ باز هم عمار آمد، باز هم سلمان رسید یوسفا! دیگر منال از درد هجران و فراق پیک آزادیّت از آن گوشه ی زندان رسید آمدی، خوش آمدی، بادا گرامی مقدمت آسمان عشق را خوش اختری تابان رسید جمع مان یک بار دیگر شکر لله جمع شد شکر لله پیکر بی جانمان را جان رسید شیعیان مرتضی(ع)! راه علی(ع) رسم شماست کارتان مشکل گشایی، کز خدا فرمان رسید حضرت صاحب زمان(عج) شاد است از کردارتان بر شما صدها سلام از محضر یزدان رسید
آن بهارانی که بود ای فلک! دیدی که خورشیدم مرا تنها گذاشت؟ ماه من تنها مرا در ظلمت شب ها گذاشت؟ بود امیّدم صبا آرَد شمیم از زلف یار همچو زلف او پریشان دل، مرا شیدا گذاشت بارها می گفت در پنهان که مجنون تو ام آن که این سان پای را بر عشق من پیدا گذاشت سر به صحرای غمش، مجنون او دارد هنوز پای بر احساس او هرچند آن لیلا گذاشت چون سمند صاعقه، از روی احساسم گذشت با هزاران آرزو ناگاه ما را جا گذاشت از غم هجران او سیل است از چشمم روان قلب ما را غرق عشقش کرد و در دریا گذاشت کاش! برگردد دوباره آن بهارانی که بود کاش! بینم آن غزالم پا در این صحرا گذاشت ۱۴۰۱/۲/۶
در سینه ی خود شوق بهاران داریم در دیده ی خود شمیم باران داریم امروز که روز جشن گلریزان است ذکر صلوات هم، فراوان داریم