شراب عشق تو ای گل! اگر چه گلبیز است
نهان خورم، ز کسانی که چشمشان، تیز است
نمانده جای ملامت، که ماه، شرمندهست
جمال ماه تو، حقًا! که حیرتانگیز است
بگو به باد صبا، اندکی مدارا کن!
چقدر دل، ز سر زلفهایت آویز است!
اگر چه جای تو خالی، کنار من باشد
دلم، ز جام ولایت، همیشه لبریز است
دچار درد فراقم، طبیب من! بازآ
که خود دوای منی، از تو نیز، تجویز است
عجب مدار اگر نغمهخوان بوَد، بلبل
به شوق روی تو طبع دلم، غزلخیز است
خدا کند که بیایی، ز خلق، پوشیده!
چرا که بدگهران، چشم شورشان، هیز است
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_شعر_سه_نقطه
۱۴۰۴/۰۶/۱۵
کاغذها از پای درآمدند و
قلمها از نفس افتادند
تا قطار نوشتههایم
به ایستگاه کتاب رسید
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
ریشه در خاک فشردم و
سر بر آسمان ساییدم
برگهایم را
فرش راهت کردم
تا در پاییز تنهاییام
بادهی عشق بچشانی
از بهار نگاهت
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
ریشه در خاک فشرده،
سر بر آسمان ساییدم
و برگهایم را
فرش راهت کردم
تا در پاییز تنهایی
از پیاله ی نگاهت
طعم بادهی عشق بچشانم
به تشنه سرابِ چشم هایم
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
زیر بار فشارها
همدل شدیم
با تیرهای چراغ برق
در خم شدن
اما آموختیم
ایستادگی را
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
با چه زبانی کنم شکر خدای ودود!؟
چون که به روی بشر، حق در رحمت گشود
کرده بنا عالمی، از سر لطف و کرَم
تا که حبیب خدا(ص) پای نهد در وجود
مژده که میلاد او، لطف خدایش به ماست
گشته به لطف خدا، منبع ایثار و جود
همدم موسی بوَد کار مسیحا کند
آن که چو یوسف دل از آدم و عالم ربود
داد به پیغمبرش(ص) حُسن تمام و کمال
بر حسناتش خدا، لحظه به لحظه فزود
در شب معراج او گفت بیا جبرئیل
گفت نباشد مرا بیشتر اذن ورود
گفت خدا، ای بشر! اسوه، رسول منست
همره او تا به من، هست مجال صعود
هر که ندارد به دل، مهر رسول خدا(ص)
عمر، تلف کرد و شد، حاصل آن عمر، دود
رانده شود از درش، هر که چو شیطان بوَد
آن که نیارد به درگاه خدا سر فرود
اهل جهنم بوَد، هر چه ستمکارهای
جز به ولای علی(ع)، نیست به جنت ورود
هفته وحدت شد و ما همه یک امتیم
کور شود بعد از این، دیدهی هر چه حسود!
با دل و جان کاش! ما یاور مهدی(عج) شویم
تا برسد از خدا، امر فرج، زود زود
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دیدار
۱۴۰۴/۰۶/۱۸
خانهی دل را به جز بر عشق حق، بنیاد نیست
دل نباشد هر دلی، از عشق دلبر، شاد نیست
عرش رحمان است، دل، بر روی شیطان، در ببند
عاشقان را قلب، هر گز مجمعالاضداد نیست
این همه دل خوش، به زرق و برق این دنیا مکن!
لایق دلبستگیها، این خرابآباد نیست
جان شیرین در ره شیرین سپردن، عاشقی است
هر که از جان، نگذرد، در زُمرهی فرهاد نیست
اختیار ما برای زندگی، آزادگی است
گر نه در بیبند و باریها بشر، آزاد نیست
میفروشی فخر، تا کی همچو شیطان رجیم!؟
جز برای بندگی، این عالم ایجاد نیست
بندگی، باید خدا را و از او خواهم مدد
در توان هیچ کس، غیر از خدا، امداد نیست
باز کردی راه توبه، از تو ممنونم، خدا!
عاشق بیچارهات را چاره جز فریاد نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_چکامه
۱۴۰۴/۰۶/۱۸
هیچ کس چون من به عشق دلبرش، معتاد نیست
دوستت دارم ولی بر لب مرا فریاد نیست
عطر گیسویت، صبا آورد و قلبم را ربود
این دل در بند عشقت، لحظهای آزاد نیست
عشق ورزیدن، خودش، رسم و رسومی دارد و
قلب من ساده است و در این کارها استاد نیست
آه! ای شیرین من! در هجر تو جان میکَنم
بیستون عشق کَندن، کار هر فرهاد نیست
کوه غم بر شانه دارم از فراق روی تو
بیحضورت در بَرم، یک لحظه قلبم شاد نیست
ای فدای چشم آهویت! که قلبم برده است
هیچ صیادی چنان چشمان تو صیاد نیست
با نگاهی میشود احسان خود، کامل کنی!؟
گر چه مانند منی، شایستهی یک یاد نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_چکامه
۱۴۰۴/۰۶/۱۸
اگر چه هر چه دویدم، به یک سراب، رسیدم
ز صد سراب، گذشتم، ولی به آب، رسیدم
به هر کسی که رسیدم، سراغ یار گرفتم
سؤال کردم و آخر، به این جواب، رسیدم
ز هر چمن که گذشتم، به هر چه باغ که دیدم
به شوق دیدن روی تو با گلاب، رسیدم
ز هر چه کوچه گذشتم، رد نسیم گرفتم
ز کودتای نگاهت، به انقلاب، رسیدم
غبار بیسر و پایی، کنار آینه هستم
شبیه ذره که تا عرش آفتاب، رسیدم
در آسمان خیالم، پرندهتر، تو ز عنقا
به شوق سایهی لطفت، چنان عقاب، رسیدم
خراب بادهی عشقم، چه میشود که ببینم!؟
به تو که خوبترینی، من خراب رسیدم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_تلنگر_احساس
۱۴۰۴/۰۶/۱۹
آنجا که حق
با بادکنک باشد
با پای خود
بر لبهی تیغ مینشیند
ولی قلبش
سوراخ نمیشود
#محمد_رضا_قاسمیان
#سپید
چه روزگار عجیبی! که قلبها، سنگ است
شبیه گنج، رفیقی بوَد که یکرنگ است
اگر چه دور و برم دوستان فراوانند
دلم برای رفیقان همدلم، تنگ است
به جای آب، سراب است هر چه میبینم
میان ما و سعادت، هزار فرسنگ است
دم از حقوق بشر میزنند، بیشرفان
به نام صلح، فقط نقشههایشان، جنگ است
اگر مذاکرهای میکنند، تحمیلی است
همیشه در سر آنان، فریب و نیرنگ است
هزار صحبت زیبا کنند، بد گهران
چه سود؟ نیتشان، همچنان بدآهنگ است
خوشا! که روی سرم چتر مهربانی توست
به جز به دامن تو هر کجا روم ننگ است
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_گروه_عاشقانه_شاعران
۱۴۰۴/۰۶/۱۹
چه روزگار غریبی! چقدر دلگیرم!
خدا کند که دگر نالهام، اثر بکند
ز گَرد راه رسد قاصدک، همین جمعه
مرا ز آمدن یارمان، خبر بکند
سکوت کردهام از هر چه غیر صحبت یار
شده است وصف جمالش، همیشه ذکر لبم
چه روزها که به دنبال یار میگردم!
بگو نسیم سحر پس کجاست ماه شبم؟
مرا توان جدایی نباشد از تو دمی
سرشتهاند به عشق تو بیگمان گل من
خدا کند که بیایی، در آرزوی توام
به شوق روی تو در سینه میتپد دل من
قرار بود بیایی به صبح آدینه
قرار جمعه رسیده است و بیقرار توام
سپید شد به رهت، چشممان، چنان یعقوب
بیا که یوسف زهرا(عج) در انتظار توام
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_گروه_عاشقانه_شاعران
۱۴۰۴/۰۶/۲۰