فریاد زدم از دل غمدیده، خدا را
او میشنود گرچه هم آهسته صدا را
گفتم که خدایا! تو که خود مظهر لطفی
لطفی کن و کن قسمت ما صلح و صفا را
یا دشمن ما را به جهنم برسان زود
یا گوی دگر کم کند این جور و جفا را
از کشور ما فتنهگران را تو برانداز
از ملت ما دور نما درد و بلا را
هرچند که ما بندهی خوب تو نباشیم
از ما تو بپوشان ز کرَم، جُرم و خطا را
اکنون که همه مدعی عشق تو هستیم
عاشق به حساب آر تو جمعیت ما را
با دلبر ما گوی که با ما بِه از این باش
کمتر بکن ای نازترین! ناز و ادا را
من عاشق دیدار جمال گل یارم
پس کی تو اجابت کنی این ذکر و دعا را!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دیدار
۱۴۰۳/۱۰/۰۹
ای خوش آن روز که از کوچهی ما یار، گذشت
عطر و بویش، چو نسیم از سر دیوار، گذشت
بوی گل بود که از گلشن جان میآمد
با صفا چون ز برم، آن گل بیخار، گذشت
دید پیمانهی دل، پُر شده از عشق به او
با تغافل ز کنار دل سرشار، گذشت
بسته بودم به سر سلسلهْ مویش، دل را
کَند از سینه، دلم را و به ناچار، گذشت
میتوانم بکَنم از همه دنیا دل را
نتوان لحظهای از آن بت عیّار، گذشت
گفتمش، ناخوشم ای کاش! بیایی به برم
چون پرستار ببینی چه به بیمار، گذشت!؟
بیتو از دیدهی من، خواب، فراری شده است
شب گواهست چه بر دیدهی بیدار، گذشت!
کاش! میآمدی و حال مرا میدیدی
عمر من بیتو چه با سختی بسیار، گذشت!
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_صدای_دیدار
۱۴۰۳/۱۱/۲۵