eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
207 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهیِ طلاییِ من! تُنگ بلوری قلبم فقط جای تواست ۱۴۰۱/۱۲/۲۳
صبح آمده، برخیز دگر ماه تمامم تقدیم به خورشید رخت، ماه! سلامم بر ما نظری کن، به فدایت! نفس صبح! از یمن نگاه تو قعود است و قیامم چون باد صبا دست به سینه، سر راهت تا امر کنی، خواجه‌ی من؛ من که غلامم برخیز که هنگام تفرج شده ای گل! بی گلشن رویت به گلستان نخرامم دشت و چمن و باغ، ولو گلشن رضوان بی دیدن رخسار گلت، گشته حرامم اصلاً تو بفرما که بمیرید، بمیرم نذر قدَمت هست، تمامیِّ تمامم بر دیده‌ی من نه قدمی ماه من! از لطف تا هر دو جهان از تو شود باز به کامم ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
بنگر دلم چگونه به عشق تو مبتلاست اصلاً حساب عشق تو از دیگران جداست اصلاً بگو که با دل مردم چه می‌کنی!؟ بیگانه در حضور تو انگار آشناست نقل محافل است به هر جا حدیث تو از هر گذر که می‌گذرم پرچمت به پاست آتشفشان عشق تو توفان به پا کند بحر کَرَم! که لطف تو بی‌حدّ و انتهاست هر شب به نام و یاد تو شب را سحر کنم هر صبح، باز دیده، به آن گنبد طلاست آن کعبه‌ای که قلب جهان، رو به سوی اوست آن مشهدی که نام گرامیش، کربلاست نفرین بر آن‌که حُرمت خونت نگه نداشت خون خدا توییّ و خدا خون‌بها تو راست دادی تمام هستی خود در ره خدا ای عاشقی که مقصد عشقت، فقط خداست از فرش تا به عرش، همه صف کشیده‌اند گویا حریم امن تو خود عرش کبریاست دلگیرم از زمانه‌ی پر ظلم و کین، ریا ما را هوای ناله در آن دشت نینواست ما را بخوان به خاطر دل‌های سوخته ما را بخوان به اشک، که جاری ز دیده‌هاست ما را بخوان به منتقم خون خود حسین(ع) یار غریب و دلبر درد آشنا کجاست!؟ ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۱) گلی بر شاخه‌ای امروز خندید خبر آورد آغاز بهار است ز پشت پرده پیدا گشت خورشید ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۲) تا درخت از شکوفه لبزیز است لذت از باغ را غنیمت دان تا قناری چنین سحرخیز است ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۳) دوری از تو شده‌است تقدیرم بی حضورت چقدر دلگیرم ای نفس! بی‌نفس که می‌میرم ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۴) شد زمین آسمان و بستان سرد تو بیا تا بهار برگردد دل‌مان بی‌تو چون زمستان سرد ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۵) ای که در چشم دشمنان خاری! تو بیا و جهان گلستان کن ای که بر جمع دوستان یاری! ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۶) بی تو اشک از دو دیده‌ام جاری است التیام دلم، بیا دیگر زخم‌های دلم عجب کاری است ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
(۷) بحر ایثار و کوه صبری تو می‌شود چهره‌ات نشان بدهی!؟ مثل خورشید پشت ابری تو ۱۴۰۱/۱۲/۲۴
جان من! جانان من! آغوش من، مخصوص تواست عهد من! پیمان من! آغوش من، مخصوص تواست بی حضورت روز من، چون شام یلدا شد، بیا اختر تابان من! آغوش من، مخصوص تواست بی سر و سامان عشقم، چون صبا دنبال تو ای سر و سامان من! آغوش من، مخصوص تواست در حرای سینه‌ام ای کاش! نازل می‌شدی آیه‌ی قرآن من! آغوش من، مخصوص تواست کافرم، یا مؤمنم من هرچه می‌باشم، توام دین من! ایمان من! آغوش من، مخصوص تواست دردها در سینه دارم از فراق روی تو وصل تو درمان من! آغوش من، مخصوص تواست نازنینم! باز گرد و باز هم با من بمان عشق بی پایان من! آغوش من، مخصوص تواست ۱۴۰۱/۱۲/۲۵
می‌خواهم ماهی بهاری تو باشم تا تَنگ بلورینت تنگ در آغوشم بگیرد تو پنجه‌های کشیده‌ات را در هم گره بزنی و سیب زنخدانت را روی آن بگذاری و نرگس خمارت را در من زُل بزنی و من با تمام وجود برایت رقص ماهی اجرا کنم من غرق عشق تو باشم و تو غرق تماشای من ۱۴۰۱/۱۲/۲۵