#نکات_سلامتی 🍎
♦️ #ناباروری از ناحیه مرد #ضعف_اسپرم
- #نازایی علل مختلف دارد و یا از جانب مرد است یا زن یا هر دو.
▫️ #تشخیص_ناباروری :
- در مردان
اگر آب منی سفید رنگ باشد سالم و بچه دار می شود و اگر کدر و یا مایل به قرمز رنگ باشد معلوم است مشکل دارد و نازا است و نیاز به درمان دارد.
▫️درمان
-در مردان:
✅- تین فیل
✅- پودر کَوَر
✅ پودر کاسنی
✅مرکب چهار
✅املج
✅لبان
✅ابن مسعود
✅ شبها بدون شام نخوابد بلکه شام مقوی و مفصل بخورد.
▫️دستور غذایی (یک یا دو ماه):
۱- صبحانه از روز هفتم قاعدگی تا روز سیزدهم سرخ شده پیاز با روغن زیتون و تخم مرغ
۲- یک لیوان مخلوط شیر با عسل هر شب از هفتم تا سیزدهم قاعدگی
۳- ناشتا یک قاشق مرباخوری عسل (مخلوط سی گرم ژل رویال (عسل ملکه) با نیم کیلو عسل خوب) با هفت عدد سیاه دانه.
- برای مردان (علاوه بر موارد فوق)
۴- زیاد خوردن خرما، انجیر و هویج.
۵-دستور آب نیسان..تخم زردک
شیره انگور..نخود..به شیرین
هلیم.گوشت کبابی..طبخ گوشت باشیر
تخم مرغ باگوشت...
شام شیروخرما
شیرباعسل ازهفتم تا سیزدهم قاعدگی زن
▫️دستور معنوی:
۱- خواندن دعاهای طلب فرزند.
۲- درحال سجده بگوید"اللهم آدم فیهن لذتی وکثرفیهن رغبتی و قو علیهن ضعفی جلالا من عندک یاسیدی"
۳- نیت کند اگرپسر باشد نامش را محمد یا علی بگذارد و اگر دختر می خواهد نامش را فاطمه بگذارد.
استغفار.
حجامت انتهای ستون فقرات
شستن دهان بعد از سعد لثه
🔹بعد از این کارها در شب چهاردهم که تخمک پایین می آید و در رحم قرارگیرد همبستر شود و باذن الله درهمان ماه یا ماه بعدی باردارمی شود.
شما سالم هم که باشید باید مزاجتون سرد نباشه واسه بچه داری و توصیه های غذایی رو درموارد بالا رعایت کنید.
#حرف_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت همه
بی زحمت پیغام منو بزارید تو گروه ممنون میشم 🌷🌹
بعضی ها میگن ماتوخونه ازصبح تاشب کارمیکنیم شوهرم کمکمون نمیکنه
اولآ خانم عزیز مردها ازصبح میرن تا عصر بعضی ها تاشب کارمیکنن تو گرما و سرما
روز ده تا ۱۲ ساعت یابیشتر روی صندلی هستن باهزاران فکر ومشکل
اصلا بعضی هاتون درک نمیکنید که همسرتون ۱۲ ساعت پاهاش تو کفش با لباس رسمی
ماخانمها ۹ بلندمیشم یا ده صبحانه دلخواه میخوریم کارهای خونه با لباس راحت استراحت میکنیم مطمینم ۸۰ درصد روزی ۲ تا ۳ ساعت با دوست و خواهرو خاله وعمه... گفتگو دارید با تلفن و اینترنت و .... غیبت ...
ایا غذا درست کردن ظرف شستن اعتراض داره پس مادر یعنی چی ؟
بعضی خانمها مردها درک نمیکنن والله حقشون برن سراغ زنهای دیگه
مردها از صبح تاعصر سرکار شب بیان غر زدن و گیردادن شماها رو تماشا کنن
خودتون قبول کردید ازدواج کردید بچه دارشدید که بشید مادر
فکرکردید زندگی الکی همینطوری میگذره
من خودم دوتابچه دارم روزی ده ساعت سرپا تمیزی و اشپزی درس بچه ها خرید خونه و.... اگه همسرم بیادخونه غربزنم معلوم دیگه نسبت بهم سرد میشه بعد میگن شوهرم بهمون خیانت میکنه
خیانت علتش کمبود محبت خانمها
محبت و دوست داشتن واحترام نباشه مرد ازهمه چیز میگذره حتی آبروش حتی بچه هاش
امیدوارم ازامروز تصمیم بگیرید عشق محبت ارامش توخونه هاتون باشه🌷🌹🌷
🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸
سلام.درباره مادری ک بچش رفلاکس داره.منو یاد بچه خودم انداختی سه سال پیش شرایط شمارو داشتم ولی بدتر ..چون دختر من شیشه شیر هم نمیگرفت.فقط تو خواب..بقیه علایم شمارو داشت..درسته اچ ا ضد حساسیته ولی خیلی رقیقه برای بچه رفلاکسی.براهمین من شیر خشک ببلاک کامفورت میدادم.هم ضد حساسیت بود..هم بعد درست کردن غلیظ بود.برای بچه رفلاکسی خوب بود..شکم بچه رو هم روون میکرد.چون حساسیت داره فقط به شیر گاو نیست.کل محصولات گاوی.حتی بیسکویت ک میدی نباید نشانی از شیر توش باشه..حتما به چیزهای دیگر هم حساسه.مثل گندم.تخم مرغ.سویا.اجیل..و.....خودت باید کشف کنی یا ببرش دکتر آلرژی تست میزنه میگه به چی ها حساسه..شبها ک بیدار میشه بخاطر رفلاکسه.اارژی رفلاکسو تشدید میکنه..اسید معده و مری شو میسوزونه.باید عمود بخوابه.البته مواد آلرژن رو پیدا کنین رفلاکسش تا حدودی بهتر میشه.دلم برا بچه های رفلاکسی کباب میشه.من سر دخترم خیلی دیر فهمیدم..ولی یکیش بغلمه اونم مثل دخترمه😭😭باید قرص بده دکتر تا اسید کمتر شده.علاوه بر اون پستونک برای این بچه ها عالیه..خودش با پستونک کنترل میکنه.درضمن چیزایی ک برا رفلاکس مضرن میآید بخوره..رب.خیار.سرخ کردنی..و......
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
گندم مخلوط با گندم نجس شده
پرسش :اگر یک کیلو گندم نجس در دو تن مخلوط شود چه باید کرد؟
پاسخ :می توانند گندم ها را آب کشیده و سپس آرد کنند بعلاوه استفاده از اینها برای مرغ داری و یا خوراک دام اشکالی ندارد.
اعلام نجاست یا پاکی توسط ذوالید
پرسش :اگر شخصی که جنسی در اختیارش هست بگوید این نجس است باید قبول کرد؟
پاسخ :هرگاه «ذوالید» یعنى کسى که چیزى در اختیار اوست خبر دهد که آن چیز، نجس یا پاک است باید قبول کرد، خواه عادل باشد یا نه، به شرط اینکه بالغ باشد .
اعلام نجاست یا پاکی شیئی توسط کودک نابالغ
پرسش :اگر بچه ای بگوید که شیئی نجس یا پاک است آیا می توان حرف او را قبول کرد؟
پاسخ : خبر دادن غیربالغ در این باره قبول نیست، مگر اینکه اطمینان از گفته او حاصل شود.
عدم اعتبار خبر غیر مسلمان در نجاست اشیاء
پرسش :اخبار ذو الید غیر مسلمان به نجاست چه حکمی دارد؟
پاسخ :هرگاه اطمینانی حاصل نشود، اعتباری ندارد.
تفاوت نداشتن تعداد در شبهه ی محصوره
پرسش :آیا در شبهه ی محصوره تفاوتی بین تعداد می باشد؟ مثلا اگر میان ۵ یا ۶ عدد لباس هم شکل ۲ عدد آن نجس شود یا نصف آن نجس باشد ولی ما ندانیم کدامیک است، حکمش چیست؟
پاسخ :
فرقی بین تعداد نیست و همه شبهه محصوره اند و باید از نماز خواندن با تمام آنها خودداری کند ولی اگر دست نجس به یکی از آنها بخورد نجس نمی شود.
حکم سرایت نجاست از سکّه و اسکناس
پرسش :آیا تماس دست مرطوب با پول اسکناس یا سکّه که در بین مردم ردّ و بدل مى شود موجب نجاست دست مى شود؟
پاسخ :تا یقین به نجاست پیدا نشود محکوم به پاکى است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_زندگی 🌸🍃
گلرو
سلام
ما توی روستایی زندگی میکردیم که بین دوتا کوه ساخته شده بود
پدر کدخدا روستامون بود و من دختر کوچک اونها
4 تا برادر بزرگتراز خودم داشتم که توی سن های 17 -18 سالگی با اقوام ازدواج کرده بودن و فقط من مونده بودم که پدرم وابستگی شدیدی بهم داشت چون مادرم سره زایمان من فوت کرد و اصطلاحا سر زا رفت
هرچه بزرگتر میشدم پدرم بیشتر عاشقم میشد چون میگفت انگار مادرت برای بار دوم جلوم قد میکشه چون مادرم وقتی 9 ساله بوده با پدر 20 ساله ام ازدواج میکند
سر چهلم مادرم زنای فامیل به بابام میگن باید زن بگیری تو پسر بزرگ خانی و وظیفه زیاد داری باید یکی بالا سر بچه هات خوب باشه الان که یه بچه شیرخوار داری بابامم راضی میشه دختره یکی از مناطق روستاشونو واسش بگیرن
تا چند ماه بابام به زنه نزدیک نشده بود چون مادرم رو خیلی دوست داشتم و هنوز نتونسته با مرگش کنار بیاد/ اما کم کم با زن جدیدش ماهی جون (اسمش ماهی جون بوده و هیچ لقبی نبوده) رابطه خوبی پیدا میکنه چون دختر آروم و با محبتی بود و منم چون هیچ وقت مادرم رو ندیده بودم به ماهی جون عادت کرده بودم و مثل مادرم دوسش داشتم
همه چیز خوب بود تا یه روز ماهی جون منو برد توی پستوی خونه و گفت امروز یه لباس تمیز بپوش کدخدای ده بالا قراره بیان خواستگاری برای پسرش
آقاجونت گفته لباس آراسته بپوشی
من: خواستگار ؟؟؟ اما من فقط 13 سالمه
ماهی جون: دخترم دخترای کوچیکتر از تو شوهر کردن و رفتن الانم دارن بچه داری میکنن / تا الانش چندبار خواستن بیان خواستگاری اما با آقاجونت صحبت میکردم و منصرفش میکردم اما گفته نمیتونم بیشتر از این بهشون بگم فعلا زوده
نزدیک به ظهر بود که ماهی جون اومد سراغم و گفت: گلرو خبر آوردن کدخدا حکیم (خواستگارا) با خانواده دارن میان بشین این پستو صدایی هم ازت در نیاد تا خودم بیام سراغت
بعدم با دختره خونه زادمون رفتن که تدارک پذیرایی کردن رو بچینن
آقاجونم گفته بود جلوی پایشان گوسفندی بکشند و برای شام آماده کنند
نیم ساعتی گذشت که صدای سلام و احوال پرسی به گوشم رسید عرق
سرد روی پیشونیم نشست/از استرس کف دست مدام عرق میکرد
صدای خنده و قلیانشون کل خونه رو بر
داشت چون مسیرشون دور بود قصد رفتنم نداشتم و تازه مشغول صحبت راجع به زمین های اجدادیشون به میون اومده بود دیگر
هوا داشت تاریک میشد که ماهی جون به سراغم اومد و گفت: دختر چرا اینقد رنگت پریده؟ خاک به سرم حالا فکر میکنن مریضی چیزی داری
دوتا نیشگون از لپام گرفت و گفت ما داریم برای خانما توی اتاق بغلی حصیر پهن میکنیم مردا طبق معمول توی ایوان غذا میخورن
زن کدخدا حکیم حتما میخواد توی این فرصت تورو ببینه و ور اندازت کنه
هرچی باهات حرف زد سرتو بالا نمیاری فهمیدی؟ سوالی ازت پرسید فقط با بله خانم جان جواب میدی بیشتر حرف نمیزنی حالا میگن اه چه دختر وراجی
پاشد رفت و منم استرسم صدبرابر شد
صداشونو شنیدم که وارد اتاق بغلی شدن که توش سفره پهن شده بود
بعد از ده دقیقه ماهی جون اومد دم پستو ایستاد و با خنده گفت گلرو دخترم بیا اینجا خانم جان میخواد ببیننت
دستمو گرفت و منو کشوند بیرون
دختری نحیف با قدی متوسط با ماکسی گلگلی سفید و روسری قرمز
خانم جان: ماشالله هزار ماشالله چه دختری
بیا بشین اینجا کنار خودم
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلامعزیزممیشهپیاممنوزودترتوگروهبذاریدلطفامنبیستوپنچسالدستگاهگذاشتم
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خوبی حبیبه خانم گفتم این پیامو داخل گروه بزاری من خودم چشمم خیلی ضعیف بود وخشکی چشم داشتم الان این یک سال بیشتر هس سرمه اثمد و کافوری استفاده میکنم شکرخدا دیدم خیلی بهتر شده
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
در جواب اون خانمی که گفتن دوتا پسر دارن و شوهرشون معتاده و بچه سقط کردن ، عزیزم شما خودت توجیه شدی تا الان که اون دوتا پسرت رو هم که به دنیا اوردی بدبختشون کردی و زندگی که حقشون بوده رو ازشون گرفتی یا هنوز متوجه نشدی که ناراحتی از سقط سومی؟؟؟ حالا چون یکی دونفر اتفاقی زندگیشون بهتر شده میخواستی از روی شانس و درصد بچه رو نگه داری؟؟؟؟ دوستان عصرحجر که نیست به آینده بچه بیگناه هم فکر کنید خواهشا... آخه مگه میشه بگی کاش بچه ای که باباش به شدت معتاده و دست بزن داره و زندگیش رو به حراج گذاشته و سیاه کرده رو به دنیا میاوردی!!!!!! انقدر عصبانیم که نگو ... چرا ما آدما انقدر خودخواه شدیم !؟
#ادمین: چون همه ی اعضا محترمن برامون،پیام این دوست عزیزمونم ارسال کردیم ولی اینکه شرایط زندگی خوب نیست دلیل بر سقط نمیشه دوست عزیزم
میتونید جلوگیری کنید چون شرایط خوبی ندارید ولی حق سقط ندارید اگه باردار شدید ، تاوان داره،قتل محسوب میشه و مجازات اخروی و دنیوی داره ،متاسفانه بعضی از دوستان فکر میکنن لفظ قتل فقط برای یه ادم بزرگسال صدق میکنه و اینکه حق به خودمون میدیم که روی حرف خدا حرف بزنیم ،نه دوست گلم این کار گناه بزرگیه و توجیح پذیر نیست ،خودمونو گول نزنیم و تشویق به گناه نکنیم چون در اینکار شریک میشیم 🌸❌❌❌❌❌
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام عزیزم . در جواب خانمی که فرمودن فیبروم در اندازه های حدود ۹۵ میلی دارن بگم که اگر دنبال دکتر کاربلد هستن دکتر شهره موحدی رو به ایشون پیشنهاد میکنم بیشتر توی بیمارستان بهارلوی تهران هستند .حتی چند روز قبل از داخل رحم خانمی ۴۴ ساله فیبروم ۳ کیلویی رو دراوردن بدون اینکه رحمشون رو بردارن و مشکلی پیش بیاد . خودم ۱۶ ساله دکتر موحدی رو میشناسم و فقط پیش ایشون میرم .دوتا از خواهرهای خودم چندسال باردار نمیشدن و پیش هردکتری میرفتن تاثیری نداشت تا اینکه با ایشون آشنا شدن و به محض درمان باردار شدن. انشالله که هر کسی هرمشکلی داره به زودی برطرف بشه و خداوند به همه سلامتی عطا کنن . الهی آمین🙏🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام وقت بخیر. خدمت اون خانمی که ریزش مو داشتن بگم شلتوک برنح رو بگیر و دم کن و بخور ، سبوس برنج من خریدم پودری می مونه شمام بخر و بریز رو ماست یا همینطور با آب یک قاشق هر روز بخور . ان شاءالله هم پوستت خوب میشه هم ریزش موت قطع میشه .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام خسته نباشید
پسرم چند سالی هست که ناخن شصت پاش تو گوشت فرومیره
وعفونت می کنه دکتر گفته باید جراحی کنید
لطفا راهنمایی کنید که بدون جراحی خوب
برای ایشون که پسرشون این مشکل را دارن حتما باید برن دکتر و جراحی انجام بدن چون با دارو حل نمیشه
جراحیش هم به این صورته که فقط قسمتی که ناخن پا رشد کرده را یکم سطحی برش میدن و سمتی که ناخن فرو رفته ،ناخن را میکشن
کلا ۱۵ دقیقه بیشتر طول نمیکشه و هزینش هم روی ۴ الی ۵ تومن میوفته
ماهم همین مشکل را داشتیم اصلا با هیچ دارویی حل نشد تا اینکه پیش یه دکتر ماهر رفتیم و خدا خیرشون بده کار بلد بودن و برامون این عمل را انجام دادن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شيخ محمد شفيع محسنى جمى - اعلى اللّه مقامه - كه قريب دوماه است به دار باقى رحلت فرموده ، نقل انتقام علوى (ع )
نمود كه در ((كنكان )) يك نفر فقير در خانه ها مدح حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانده ومردم به او احسان مى كردند، تصادفا به خانه قاضى سُنى ناصبى مى رسد و مدح زيادى مى خواند، قاضى سخت ناراحت مى شود در را باز مى كند و مى گويد چقدر اسم على را مى برى چيزى بتو نمى دهم مگر اينكه مدح عمر كنى ! و من به تو احسان مى كنم ، فقير مى گويداگر در راه عمر چيزى به من بدهى از زهرمار بدتر است و نخواهم گرفت .
قاضى عصبانى مى شود و فقير را به سختى مى زند، زن قاضى واسطه مى شود و به قاضى مى گويد دست از او بردار؛ زيرا اگر كشته شود تو را خواهند كشت ، بالاخره قاضى را داخل خانه مى آورد و از فقير كاملا دلجويى مى كند كه فسادى واقع نشود. قاضى به غرفه اش مى رود پس از لحظه اى زن صداى ناله عجيبى از او مى شنود، وقتى كه مى آيد مى بيند قاضى حالت فلج پيدا كرده و گنگ هم شده است .
بستگانش را خبر مى كند از او مى پرسند چه شده ؟ آنچه كه از اشاره خودش فهميده شد اين بود كه تا به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگى سيلى به صورتم زد و مرا پرت نمود كه به زمين افتادم .
بالجمله او را به مريضخانه بحرين مى برند و قريب دوماه تحت معالجه واقع مى شود و هيچ فايده نمى بخشد. او را بكويت مى برند، مرحوم حاج شيخ مزبور فرمود، تصادفا در همان كشتى كه من بودم او را آوردند و به اتفاق هم وارد كويت شديم .
به من ملتجى شد و التماس دعا مى كرد، من به او فهماندم كه از دست همان كسى كه سيلى خورده اى بايد شفا بيابى و اين حرف به آن بدبخت اثرى نكرد و بالجمله چندى هم به بيمارستان كويت مراجعه كرد فايده نبخشيد و فرمود تا سال گذشته در بحرين او را ديدم به همان حال با فقر و فلاكت در دكانى زندگى مى كرد و گدايى مى نمود.
نظير حال اين قاضى داستان ابوعبداللّه محدث است و خلاصه آن چنين است در مدينة المعاجز، صفحه 140 از شيخ مفيد - عليه الرحمه - نقل نموده نزد جعفر دقاق رفتم و چهار كتاب در علم تعبير از او خريدم ، هنگامى كه خواستم بلند شوم گفت به جاى خود باش تا قضيه اى كه به دوست من گذشته برايت تعريف كنم كه براى يارى مذهبت نافع است . رفيقى داشتم كه از من مى آموخت و در محله ((باب البصره )) مردى بود جكه ج حديث مى گفت ومردم از او مى شنيدند به نام ((ابوعبداللّه محدث )) و من و رفيقم مدتى نزد او مى رفتيم و احاديثى از او مى نوشتيم و هرگاه حديثى در فضائل اهل بيت : املا مى كرد در آن طعن مى زد تا روزى در فضائل حضرت زهرا3 به ما املا كرد سپس گفت اينها به ما سودى نمى بخشد؛ زيرا على عليه السلام مسلمين را كشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارتهايى كرد!!
جعفر گفت سپس به رفيقم گفتم سزاوار نيست كه از اين مرد چيزى ياد بگيريم چون دين ندارد و هميشه به على و زهرا جسارت مى كند واين مذهب مسلمان نيست ، رفيقم سخنانم را تصديق كرد و گفت سزاوار است به سوى ديگرى رويم و با او باز نگرديم .
شب در خواب ديدم مثل اينكه به مسجد جامع مى روم و ابوعبداللّه محدث را ديدم و ديدم كه اميرالمؤ منين عليه السلام بر استر بى زينى سوار است و به مسجد جامع مى رود، با خود گفتم واى اگر گردنش را به شمشيرش بزند پس چون نزديك شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود اى ملعون ! چرا من و فاطمه را دشنام مى دهى ؟ پس محدث دستش را روى چشم راستش نهاد و گفت آخ كورم كردى !
جعفر گفت بيدار شدم و خواستم به سوى رفيقم بروم و به او خوابم را بگويم ناگاه ديدم او به سوى من مى آيد در حالى كه رنگش دگرگون شده گفت : آيا مى دانى چه شده ؟ گفتم بگو، گفت ديشب خوابى درباره محدث ديدم و خوابش بدون كم و كاست با خواب من يكى بود با او گفتم من هم چنين ديدم و مى خواستم بيايم با تو بگويم بيا تا با قرآن پيش محدث برويم وبرايش سوگند بخوريم كه چنين خوابى ديده ايم و با هم توطئه نكرده ايم و عنايت علوى
او را اندرز دهيم تا از اين اعتقاد برگردد پس بلند شديم به در خانه اش رفتيم ،در بسته بود، كنيزى آمد و گفت نمى شود او را حالا ديد، دو مرتبه در را كوبيديم باز همين جواب را داد، سپس گفت : شيخ دستش را روى چشمش گذاشته و از نيمه شب فرياد مى زند و مى گويد على بن ابى طالب عليه السلام مرا كور كرد و از درد چشم فريادرسى مى كند به او گفتيم ما براى همين به اينجا آمديم ، پس در را باز كرد و داخل شديم پس او را ديديم به زشت ترين صورتها فريادرسى مى كند و مى گويد مرا با على بن ابيطالب عليه السلام چكار كه ديشب چشم مرا با چوبش زد و كورم كرد.
جعفر گفت آنچه ما در خواب ديديم او برايمان گفت ،به او گفتيم از اعتقادت برگرد و ديگر به ساحت مقدسش جسارت نكن ، گفت خدا پاداش خير به شما ندهد اگر على چشم ديگرم را كور كند او را بر ابوبكر و عمر مقدم نخواهم داشت ، از نزدش برخاستيم ، سه روز ديگر به ديدنش رفتيم ديديم چشم ديگرش نيز كور شده و باز از اعتقادش برنگشت ، پس از يك هفته سراغش را گرفتيم گفتند به خاكش سپرده اند و پسرش مرتد شده و به روم رفته از خشم على بن ابيطالب
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 💜🍃
سلام ممنون ازبرنامه خوبتون من مشکل خواب دارم هیچ خواب نمی بره مممون می شوم راهنمایم کنید چه چیزی خوبه🙏🙏🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام
من ۱۵ سالمه و جدیدا چند بار شده که خواب بودم و گوشی تو دستم بود که دست چپم قسمت های کتف و بازو و اینا میلرزه یعنی تو حالت عادی نه ولی وقتی دستم رو تکیه میدم به بدنم لرزش میگیره
میشه بزارید تو کانال ببینم مشکل از کجاست
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت حبیبه جان وخواهران حاضر درکانال.دوستان من مشکلی که دارم مربوط به ناخن شصت پامه. زیر ناخنم بسیار حجیم واستخونی شده طوری که باناخن گیر مخصوص باید ناخنمو بگیرم واگه به تاخنم فشار بیاد یا پای کسی بهش بخوره دلم از درد ضعف میره البته مادرزادی یه مقدار استخونی بودولی خیلی کم بود الان حدودا بیست برابرشده.البته یکسال پیش توخونمون بنایی داشتیم باابنکه مرتب دمپای پام بود ولی بعضی ها میگن سیمان باعث عفونتش شده ولی خودم فکر نمیکنم نمیدونم مشکلم ناخنم ازچیه.ناخن کار میگه برات زیرشو خالی میکنم ولی خوب درد دارم وباید بدونم این مشکل ازچیه وچطور باید خوب بشه.خواهش میکنم خواهرای گلم اگه تو نزدیکان تجربه مشابهی دارید لطفا کمکم کنید.عکس فرستادم تا دوستان ازنزدیک مشکل منو متوجه بشن.اجرتون با آقام ابوالفضل🙏🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت عزیران بزگوار
بنده یکسال پیش لیفت لثه انجام دادم و بعد ار ده روز کامپوزیت انجام دادم از اون موقع که کامپوزیت کردم لثه هام سردی و گرمی میشه جوری که بعضی موقع ها حتی نمیتوم حرف بزنم دو سه بار هم رفتم دکتری که لیفت لثه و کامپوزیت کردند برام فلوراید تراپی کردن ویک دوره هم فرمودن که میترونیدازول مصرف کنم که مصرف کردم ولی خوب نمیشم حتی اب نمک هم توی دهنم میچرخونم و عنبر نسا هم دود دادم ولی خوب نمیشم
حالا از شما بزرگواران میخوام ببینم کسی مشکلی عین مشکل من داشته که درمانش رو به بنده ی حقیر هم بفرمایند تا منم انجام بدم و انشالله خوب بشمو یک عمر دعا گوی شما. ممنون از همه ی بزگواران
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام میشه لطفا سوال منو زودتر بزارید کانال شاید کسی بتونه کمک کنه!
دوستم یه دختر یکسال و سه ماهه داره که تقریبا از پنج شش ماهگی متوجه شد که مردمک چشم راستش گاهی برای چند ثانیه پایین می مونه و حرکت نمی کنه. یعنی چشمش بازه ولی مردمک یه چشمش ثابت می مونه. چند تا دکتر هم برده گفتن خداروشکر تشنج نیست و مشکل مغزی و چشمی نداره ولی گاهی اینجور میشه و مادرش خیلی نگرانشه. میخواستم ببینم کسی تجربه داره یا اطلاعی داره چه علتی میتونه داشته باشه؟ بنظر میاد وقتی خسته هست بیشتر اینجور میشه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
ببخشید میشه بزارید تو کانال بینم خواهرها طب سنتی حاذق وکاربلد تو سطح شهر ملایر یا استان همدان سراغ دارند آدرس ویا شمارشو بزارید خدا خیرتون بده
یا طب سنتی حاذق تو شهرهای دیگه که نتیجه گرفتند شمارشو بزارید باهاش تماس بگیریم خدا خیرتون بده 🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام ببخشید برای جوش نوک سینه که الآن باردارم درمان چی خوبه؟؟
قبل بارداری جوشها ریزواینا کم وبیش میومد ومیرفتن
الآن که باردارم انگاری دارند بیشتر وبزرگتر میشن 3ماه هستم دکتر میگه مال غدد شیریه ولی من نگرانم
یه سینم همی جوری غدد شیری بدون سر
واون یکی سینم که سمت قلبمه یه دونه انگاری جوش سرسفید نظرتون چیه خدا خیرتون بده
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#ادامه_مسافر_بهشت ❤️🍃 . حق استفاده از بیسیم را نداشتیم، قرار بر این بود كه هر یكساعت یكبار بیس
#مسافر_بهشت ❤️🍃
عباس از جا بلند شد و گفت: «چشم!» همت دستش را روی شانه او گذاشت و گفت: «ما هیچی از دشمن كمتر نداریم.
نباید اجازه می دادیم به راحتی یازده نفر از پچه های ما را اسیر كنند». عباس سر به زیر انداخت و گفت: «من تلاش خودم را می كنم.
انشاءا...
كه با دست پُر برمی گردیم.» از سنگر فرماندهی كه بیرون آمد چشمش به حسین افتاد. حسین منتظرش بود و با دیدن عباس جلو آمد و پرسید: «بالاخره كجا باید عملیات كینم؟» عباس عرق پشت گردنش را با چفیه اش پاك كرد و گفت: «حاج همت نظرش این بود كه روی پاسگاه رشیدیه عمل كنیم، اما من نظرم این بود كه روی تپه های هشتاد و پنج بهتر است؛ دلیلش را هم گفتم و حاجی قبول كرد». حسین پشت گوش اش را خارید و به فكر فرو رفت.
«به چی فكر می كنی؟» حسین افق را نگاه كرد و گفت: «هیچی، فقط باید خیلی دقت كنیم تا نتیجه معكوس نگیریم».
عباس لبخند زد و بازوی او را گرفت و كشید: «توكل می كنیم به خدا، یك نقشه پرملات تو سرم است كه اگر همت كنیم نتیجه خوبی می گیریم».
صبح روز بعد هوا گرگ و میش بود كه به راه افتادند. راه طولانی نبود. وقتی رسیدند عباس تپه ماهورهای به هم پیوسته را نشان داد و گفت: «عراقیها هر روز صبح حدود بیست نفر را روی تپه های هشتاد و پنج می آورند و شب برمی گردند».
حسین به چند ستاره كه در زمینه آبی كم رنگ آسمان سوسو می زد نگاه كرد و لبخند زد: «عجب اطلاعات دقیقی داری پسر».
عباس دوربین را به چشم گذاشت و گفت: «از اینجا به بعد را محضِ احیتاط باید سینه خیز برویم».
وقتی به دامنه تپه رسیدند عرق از سر و صورت شان چكه می كرد.
حسین خیره به اطراف چشم دوخت.
عباس رد نگاه او را گرفت.
«نگران نباش، اینها هیچوقت در روز روشن منتظر ما نیستند».
حسین سرش را بالا آورد و در حالیكه نفس نفس میزد گفت: «چرا نگران باشم؟ تا تو را دارم جنازه ام به زمین نمی ماند».
هر دو خندیدند و عباس با سرنیزه چند خط روی خاك كشید: «این نقطه باید نقطه تسلیم عراقیها باشد...» حسین خندید و گفت: «یعنی قتلگاه» عباس حرف او را نشنیده گرفت و ادامه داد: «...
این دو منطقه برای ریختن آتش بر سر آنها، مهم تر از هر جا این نقطه است، یعنی محلی كه نیروهای ما وارد می شوند تا اسیر بگیرند».
حسین ابرو بالا انداخت و گفت: «اگر بیشتر از كوپن شان خواستند مقاومت كنند چی؟» منتظر جواب عباس نشد و لوله سرد اسلحه اش را لمس كرد و گفت: «در آن صورت راه جهنم باز است».
عباس دوباره دوربین را به چشم گذاشت و در همان حال انگشتش را رو به تپه ها نشانه گرفت: «اینجا یك راه باریكی وجود دارد كه آنها می توانند اگر دوست داشتند برگردند».
حسین فكر كرد اگر نقشه فرمانده اطلاعات عملی بشود ضربه بزرگی به دشمن وارد می آید.
دو روز بعد همه آماده بودند تا به منطقه عملیاتی بروند.
نیروها به سه دسته تقسیم شده بودند، عباس برای آخرین بار هدف از حمله را به نیروها گوشزد كرد: «برادران من، از این ساعت به بعد ما به امید پیروزی قدم بر می داریم.
بزرگترینِ هدف ما هم از این عملیات گرفتن اسیر از دشمن است، تا روحیه او را متزلزل كنیم.» ساعتی بعد آنها در منطقه تحت نفوذ دشمن بودند.
عباس گفت: «عراقیها فكر نمی كنند كسی جرأت نزدیك شدن به تپه را داشته باشد! البته حق دارند؛ ما هم حق داریم، چون فكر می كنیم خیلی خوش خیال اند».
فرمان عملیات خیلی زود صادر شد.
با شلیك اولین گلوله عباس از دیدگاه به موقعیت دشمن نگاه كرد.
بیسیم چی با عجله گوشی را به عباس داد و گفت: «برادر حسین است».
«خودم هستم، به گوشم.» «حاج عباس هیچ فكر كردی اگر نیروی كمكی به آنها برسد همگی اینجا قتل عام می شویم؟».
عباس در حالیكه به جابجا شدن سربازان عراقی نگاه می كرد گفت: «نگران نباش...
جوانمرد عراقیها دو كیلومتر از خط پدافندشان دور هستند و نیروهای شان نمی توانند به موقع عمل كنند، تو با بچه های خودت حمله كن مطمئن باش نتیجه خوبی می گیری.» «یا علی» با حمله دسته اول به فرماندهی حسین عراقیها به وحشت افتادند.
عباس گفت: «دسته دوم فعلاً وارد عمل نشود تا ترس و وحشت را در دلشان طولانی كنیم».
عراقیها لحظه ای دست از تیراندازی بر نمی داشتند.
عباس دگمه زمان سنج را فشار داد و به صفحه آن چشم دوخت: «یك...
دو...
سه...
پانزده».
حالا دیگر مطمئن بود حسین و نیروهایش دشمن را از عقب غافلگیر كردند.
افسر عراقی وقتی سردی خنجر را روی شاهرگش احساس كرد، زانو زد و اسلحه اش را به زمین انداخت.
فكر نمی كرد كمین آنها در كمین افتاده باشد.
وقتی صدای تیراندازی آهنگی ملایم گرفت عباس از دیدگاه پایین آمد.
#ادامه_دارد...
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85
چه صبری داری خدا😭👆
هدایت شده از تعبیر خواب🌙✨و ادعیه قرانی 🪴
یه عالمه ترفند از یه بیبیِ با تجربه👵🏻
تو هم دلت میخواد 👇
♡ طلاهاتو بررررق بندازی💍
♡ زمان پخت حبوبات رو نصف کنی 🍛
♡ ذکر معتبری برای برکت پولت بگی 💶
♡ تابه روحیت رو تبدیل به تفلون کنی 🫕
♡ از شر بوی بد کفش و جوراب رها بشی 🥾
پس همین الان بزن روی لینک زیر
که کلی ترفند و آموزش#رایگان داره👇
https://eitaa.com/joinchat/1316684049C08a2f36c02
💎 تجربه های چندین سال زندگی
یه بیبی عاقل و با نمک و تو دل برو 🤗👆