eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 سمانه ــ خب به سلامتی ... اما  مگه قرار نبود نامزد کنیم ؟؟؟ ــ چرا .... اما
🌸🍃 سمانه ! ۱۰ شب بود ُ همین باعث شد بیشتر بترسم ... چشمم خورد به امامزاده محلمون ! خوشحال شدم .. بالاخره رسیدم خونمون ! دلم میخواست امامزاده باز بود تا تموم ناراحتی امروزم رو توش خالی کنم ! تا وجدانم اینجوری آروم بشه نه طور دیگه ! من آدمی نبودم که دور بشم ! از خدا از سجادم از این امامزاده از اعتقادام ُ باورام که واسم جا افتاده بود ! ادعا مومنی نمیکنم اما از بچگی تو این امامزاده روی ِ این سجاده بزرگ شدم .. همیشه یاد گرفته بودم ُباور داشتم خدایی اون بالا سر هست که حواسش به همه چیز باشه حالا میخواستم با این کارم به خودم پشت کنم نه به خدا !! پشت در امامزاده نشستم ُگفتم من نمیخوام ازتون دور بشم شما هم منو از خودتون دور نکنید ! نذارید مجبور بشم اونی بشم که نمیخوام .. واقعاْ آروم شدم پشت در امامزاده نشستم ُگفتم من نمیخوام ازتون دور بشم شما هم منو از خودتون دور نکنید ! نذارید مجبور بشم اونی بشم که نمیخوام .. واقعاْ آروم شدم . بابای بدبختم دم در ٬میرفت میومد .. اومد جلوم "کجا بودی بابا "  چشم  ِقرمز و قلمبه شده َم جواب همه سوالاشو داد .. رفتم توو گفتم خستم میخوام بخوابم .. مامانم گفت تا نگم کجا بودم ُچرا باز اینقدر گریه کردم نمیذاره برم بخوابم ... همه چیز رو واسشون گفتم .. مامانم گولی گولی اشکاش میومد پایین بابام مات تر از خود ِمن شده بود ! رفتم رو رختخوابم .. تا اومد چشمام گرم شه صدای ضجه ی مامانم ُ شنیدم . هی خدا رو صدا میزد ُ به بابا میگفت باید ازاین محله بریم . میگفت یه عمر نون حلال خوردیم اما حالا همه فکر میکنن حروم خوریم .. مامان میگفت بفروشیم میریم یه جا رهن .. بابا میگفت " زن این خونه تنها سرمایه َمونه " مامان با ضجه میگفت : سرمایمون تو اون اتاق داره ذره ذره آب میشه .. گور مال دنیا ! ما که نداریم این خونه َم روش .. بیا بفروشیم بریم یه جا رهن . خونه به چه دردم میخوره اگه خدایی نکرده دختر جوونم ُاز دست بدم .. ای خداااااا منو بکش راحتم کن این بی آبرویی ُنبینم . ای خداااا پس تو کجایی ؟؟ کو اون مهربونیت؟؟ کو اون بخشندیگت ؟؟؟ به کی رو بیارم دیگه ؟؟؟ برم التماس کی رو بکنم دیگه ؟؟؟ تو که نمیشنوی صدامو .... " کفر نگوووووووو زن ! "   میخوام کفر بگم ! انگار اونایی که ظلم میکنن اونایی که کفر میگن ارج ُقربشون بالاتره .. الهی میمردمو این روزا رو نمیدیدم که دختر جوونم ساعت ۱۰شب با چشم خون بیاد خونه .. اینهمه دستمو بردم بالا گفتم خداروشکر داره بعد از اینهمه بدبختی روز خوش میبینه حالا باید واسه چیزی که نبودیم اینجوری تقاص پس بدیم مامان محکم دستاش رو میکوبید رو زمین ُضجه میزد منم همینجوری گریه میکردم .. مامان مثه من داشت لج میکرد ! مامان مثه من بریده بود از اینهمه خوب بودن ٬ خوبی کردن ُبدی دیدن  ! بابا ول کرد رفت بیرون ... واقعاْ بریده بودم واقعاْ خسته شده بودم ... چشمام بدجور میسوخت .. به قول مامان دیگه مونده بودیم درمونده ٬ بریم التماس کی رو بکنیم ؟؟ از کی کمک بخوایم ؟؟ تقاص چی رو داشتیم پس میدادیم ؟؟ رفتم یه آب قند درست کردم دادم دست مامانم ! مانتو روسری تنم کردم ببینمه شبی ِبابا کجا رفته ! درو باز کردم دیدم پشت دیوار نشسته ُداره گریه میکنه ... لرزیدم ! طاقت همه چیزو داشتم اما گریه این پیرمرد رو نه!  ... اینهمه زحمت کشید اینهمه حمالی کرد حالا اینجا داشت واسه نداریش گریه میکرد ! سرش رو بوسیدم ُ منم گریه کردم میخواستم اونقدر گریه کنم تا جونمم اشک بشه بیاد بیرون ... خسته شده بودم از اینهمه بدبختی .. از اینهمه بدی .. انگار ما سه تا اون دور دورا افتاده بودیم همه بی خیالمون شده بودن حتی خدا !! "چقدر باید شرمندت باشم بابا ٬ چقدر باید جلو تو ُمامانت سرم پایین باشه ؟!" اومدیم توو ! چه شبی بود اونشب ! سه تایمون به مرگمون راضی شده بودیم ! نگا به گوشه ی حیاط کردم بابا واسه روز نامزدیم رفته بود میوه شیرینی گرفته بود از کجا با چه پولی نمیدونم ...! چقدر ساده بودیم ما ... اونشب ِلعنتی به هر سختی بود صبح شد ! اصن حوصله رفتن سرکار ُ سروکله زدن با آدمای احمق ُدهن بین رو نداشتم ! از همه بدم میومد .. مامان رفته بود زیر پتو میگفت سرش درد میکنه ! بابا هم خونه نبود .. نگران مامانم شدم گفت چیزی نیست ُمن برم به کارم برسم .. رفتم هتل بدون اینکه با کسی حرف بزنم ُبه کسی سلام کنم !! نزدیکای ظهر بود مجید اومد ! مثه همیشه اومد تو اتاقم ! منم عنق تر از هر روز بودم. اومد تو اتاق نشست .. منم انگار نه انگار که کسی نشسته ــ تو آخر کی میخوایی بامون آشتی کنی آخه ؟! بی جواب گذاشتمش ! ــ بابا ما هم آدمیمااا ... نکن همچین با من ! .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام حبیبه‌جان خوبین خداخیرتون بده پیام اولیم‌روکسی جواب ندادحداقل جواب پیام دومی روبیدن ثواب داره خواهری دارم معلول زیرهردوبغلش کیست داره چندین باردکترزنان دکترجراح عمومی بردیم فایده نداشت کسی راه کاری داره برارفع این کیستهاالبته موبرگشتی هم داره دکترجراح گف نمیتونه عمل کنه توراخداپیامم اورژانسی بزارخواهرم خیلی دردمیکشه🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزم ممنونم ازکانال بسیار خوبتون ❤️ میشه سوال من رواورژانسی بزارید شوهرم خیلی مشروب میخوره واقعاخسته شدم حتی به من هم میگه توهم بخوروقتی مشروب میخوره حرفای عجیب غریبی میزنه اینکه خوب رابطه با نامحرم... بخدامردخیلی غیرتی بوده تاپارسال روزه اش کامل گرفته امسال نه تنهاروزه نگرفت نمازشم کامل کنارگذاشته ازوقتی مشروب میخوره اینجوری شده واقعا دارم دیونه میشم دوتابچه دارم به خاطر اونهانمی تونم زندگی مون روخراب کنم واینکه نه پدردارم نه مادرکه بتونم به اونهاپناه ببرم😭 توروخدااگرکسی راهی بلده دعایی یاتجربه ای خواهش میکنم دراختیارم بزاره خیلی ممنون میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام هم گروهیهای عزیز من ۲۵ ساله ازدواج کردم یه دختر و پسر دارم با هزار ویک مشکل زندگیم رو به اینجا رسوندم پسرم ۲۳ سالشه ودانشجویه دوست دارم ازدواج کنه وزودتر سر وسامون بگیره خودم کارمندم ویه زمین کوچیک براش خریدم ومیخوام کمکش کنم بسازه ولی پسرم اصلا قبول نمیکنه ازدواج کنه ومیگه هر کی مجرده خوشبخته و... از شما عزیزان میخوام برای همه جوونا وپسر من دعا کنید واگر دعایی ،راه حلی دارید راهنماییم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام برشما.سوالی داشتم ا ن شالله که اورژانسی جواب بدید چون برای چندمین بار پیام می‌فرستم ولی نفرستادید در گروه چند روز پیش دست راستم با اسید لوله بازکن سوخت الان انگشتم خیلی تاول زدم پانوشت میدانیم پوست جمع شده.خیلی پماد هست که معرفی کردند ولی پمادی که جای سوختگی رو دستم نمونه. امکان داره معرفی کنید.یاشیرازدکترخوب برای سوختگی با اسید معرفی کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت دوستان عزیز یه سوال داشتم . کرم صمیم برا چروک که تبلیغ میکنن کسی استفاده کرده . جواب گرفته ؟؟ ممنون از کانال خوبتون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستای عزیز راه حلی برا درمان واریس پا دارید ک جواب گرفته باشید پماد واریس گرفتم تاثیر داره؟؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان سوالی داشتم لطفا راهنماییم کنید حدودا ده روز پیش پام از ناحیه قوزک دولا شد.یک نفرجاانداخت و بقول خودش تق کرد.فرداش پسروشوهرم توآبگرم حسابی ماساژ دادن.والبته خودم !هرروزپفش بیشترشد.رفتم دکتر بدون عکس بگیره گفت تاندوم مشکل داره وگچ‌ گرفت.حالا تو قوزک پا حالت کشیدگی داره ونمیتونم درست راه برم. ودرد دارم.کارهای خونم رومجبورم خودم انجام بدم😔کسایی که تجربه دارن لطفا راهنمایی کنن.چکار کنم.ایا دردش طبیعیه وبعدازبازکردن گچ خوب میشه.یادوباره گچوبازکنم برم پیش فوق تخصص؟ ممنونم ک راهنمایی میکنید 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 در خانواده خیلی معمولی بزرگ شدم؛ یعنی نگاهم به اعتقادات و دین و دستورات خدا، مثل بقیه آداب و رسوم بود؛ نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم، هر نوع موسیقی را هم گوش می‌کردم، مجلس عروسی و مجالس گناه‌آلود هم می‌رفتم، جاهای زیارتی باچادر بودم و در بقیه مواقع، حجاب را کنار می‌گذاشتم. سال دوم دانشگاه‌ بودم. خاله‌ام یک مؤسسه فرهنگی ـ قرآنی تأسیس کرده بود. شهریورماه همان سال با من تماس گرفت و گفت: «می‌تونی یک ماه بیایی کمک ما؟ البته باید با چادر بیایی؛ چون از شرایط ورودی اینجاست.» هنوز هم نمی‌دانم چرا آن روز به خواسته خاله‌ام، آن هم با شرط پوشیدن چادر، جواب مثبت دادم. به عنوان دفتردار وارد مؤسسه شدم و وقتی یک ماه تمام شد و دانشگاه شروع شد، احساس کردم دوست دارم در مؤسسه کار کنم و گفتم می‌مانم. از دانشگاه مستقیم به مؤسسه می‌آمدم. چادرم را که داخل کیف بود، نزدیک مؤسسه سرم می‌کردم. سه سال در مؤسسه مشغول بودم. در طول این مدت، با توجه به اینکه می‌خواستم در همه چیز عالی و برتر باشم، با خودم فکر کردم، من که نماز می‌خوانم، آن را به بهترین شکل و در اوّل وقت بخوانم، کمتر دروغ بگویم و کمتر غیبت کنم. دیگر مانند گذشته، از رفتن به مجالس عروسی چندان لذتی نمی‌بردم؛ البته همچنان بد بودن بدحجابی‌ام را قبول نداشتم. سال آخر تحصیلم برای ارائه رزومه و صحبت‌کردن برای شروع کار در یک شرکت بین‌المللی که صادر‌کننده یک محصول ویژه و تنهاکارخانه بزرگ از نوع خودش در ایران بود، به تهران رفتم و قرار بر این شد که بعد از تعطیلات عید، برای کارهای نهایی به آنجا مراجعه کنم. برنامه‌ام این بود که پنج سال در شرکت فعالیت کنم، تا زبانم قوی شود و بعد برای ادامه تحصیل، به خارج بروم. اوایل اسفندماه یک شب هرچقدر سعی کردم، بخوابم نتوانستم. علاوه بر بی‌خوابی، حال عجیبی داشتم. یک بغض بی‌علت توی گلویم بود. به ذهنم رسید بلند شوم، وضو بگیرم و نماز بخوانم. ساعت حدود 5/2 نیمه‌شب بود. وقتی سر سجاده قرار گرفتم، بی‌علت شروع به گریه کردم. در آن لحظات، انگار فاصله‌ام با خدا خیلی کم شده بود. تنها مسئله، گفت‌وگوی من و خدا در آن لحظه حجابم بود؛ چون در آن زمان و در آن موقعیت، حس کردم حجاب، تنها چیزی بود که خلاف دستور دین ترک می‌کردم. احساسم این بود که خدا دارد حجت را بر من تمام می‌کند. با خودم می‌گفتم: «تا کی می‌خواهی ادامه بدهی، هنوز نمی‌خواهی باحجاب بشوی؟» من فقط اشک می‌ریختم. صبح که از خواب بیدار شدم، احساس کردم دیگر نمی‌توانم بدون حجاب از خانه بیرون بروم. به همین جهت، با چادر به مؤسسه رفتم و عصر که می‌خواستم برگردم، با چادر برگشتم. چند روز بعد، اعلام کردم که من از تعطیلات عید با چهره متفاوتی بیرون می‌آیم. اوایل فکر می‌کردم که اتفاق خاصی نیفتاده و فقط چادر سرم آمده است؛ فکر می‌کردم هنوز می‌توانم همان آدم سابق باشم، هر مجلسی بروم و هر حرفی بزنم؛ اما دیدم نه این‌جوری نیست؛ تغییر ظاهرم، فقط گوشه­ای از تحول عظیم درونم بود؛ آن‌قدر عظیم که تمام جزئیات زندگی تا بزرگ‌ترین اهداف مرا تحت تأثیر قرار داد. حالا هدف‌های بلندتری دارم و افق‌های بزرگ‌تری را می­دیدم. اهداف قبلی برایم بزرگی‌اش را از دست داده، اولویت‌هایم تغییر کرده بود؛ مثلاً آن شغل را کنار گذاشتم. اصلاً روی تمام برنامه‌هایی که چیده بودم، یک خط کشیدم و از اوّل برنامه ریختم. البته یک سفر راهیان نور نیز رفتم که بسیار برایم مؤثر بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام حبیبه‌جان خوبین خداخیرتون بده پیام اولیم‌روکسی جواب ندادحداقل جواب پیام دومی ر
❤️🍃 سلام این لکی که پشت این فرد هست نمیدونم خانم یا اقا به حر حال من همین لک رو هم زیر بقلم داشتم هم روی رون پام البته به فاصله چند سال از هم هر دو را با پماد موضعی تریا ماسون ان ان جواب. گرفتم از داروخانه تهیه کنید و روزی دوبار بزنید 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب خانمی که گفتن خواهرشون پسر میخوان خانم دکتر منیره عباس زاده قمی اول کلهر مطبشون هست دوستم سه ماه قبل بارداری رفتن پیششون و جنسیت رو تایین کردن شماهم برید زیر نظر ایشون ان شالله که حاجت روا بشین و خداوند فرزند سالم و صالح بهشون بده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در مورد خانمی که پرسیدن کدام چله زودتر جواب میده من خودم طبق تجربه ای که دارم و دوازده سال بچه دار نشدم و از همین گروه چله زیارت عاشورا به روش ایت الله حق شناس و هر روز نماز استغفار رو خوندم و به تمامی شرایط چله هم تا اونجایی که تونستم عمل کردم و از گناه دوری کردم . خدا رو شکر حاجتم رو گرفتم و خدا بهم به حرمت ابروی امام حسین یه دختر خوشکل و سالم عطا کرد و الان هم شش ماهش شده و دعا گوی اعضای این گرو هستم که من رو راهنمایی کردن . البته قبلش با دل شکسته از خدا خواستم که را حلی رو که مشکل من رو حل میکنه بهم نشون بده که توی این گروه با این چله اشنا شدم . از توی گوگل سرچ کنید شرایط چله میاد. براتون ارزوی موفقیت میکنم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 باسلام اون خانم یا آقای که کمرشون لکه قهوه‌ای بزرگی زده بود این قارچ است پماد کتوکونازول بگیرید وبمالید 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 باسلام خانمی که میگن خارش سردارند اول که بایدچک کنید شپش نباشه اگزکه معاینه کردید ونیود این یه نوع قارچ است که شامپو کتو کونازول2%استفاده کنید سریع خوب میشید 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 عزیزی که بچه اش درس دیر یاد میگیره ودیر آماده میشه حتما ببریدش پیش دکتر متخصص اعصاب وروان بادارو بهترمیشن این بچه ها با مشاوره در گروه درمان نمیشن احتیاج به دارو دارند اول خواستید یه مشاوره حاذق ببرید تا نظر اونا بپرسید 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام.خانمی که پسر۱۱سالش قدرت یادگیریش ضعیفه.عزیزم خودتونو و پسرتونو اذیت نکنید.از مدرسه یه نامه بگیرید برای مرکز مشاوره که مخصوص آموزش پرورش هست اونا راهنماییتون میکنند.احتمالا اختلال در یادگیری داره و باید مدرسه مخصوص اینجور بچه ها بره.هم واسه خودش بهتره هم واسه شما.به امید موفقیت 🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به شما خواهرهای مهربون می خواستم بگم اون خانم که گفتند ۳تا دختر آورده همسرش ناراحته انشاالله باردار شدند تومفاتیح ی دعا هست آخر ۳ ماهگی این دعارا برای پس دار شدن بخونند حتما نتیجه بگیرن به نیت امام زمان صلوات ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❌درمان ریزش مو دردوهفته 😳⁉️ 🔺🔻من واقعا خیلی ریزش مو داشتم خیلی رنج میبردم از این موضوع 😔 برای کاشت مو ب چند تا کیلینیک مراجعه کردم ولی متاسفانه جواب نداد😞 🟢تا اینکه رفیقم یه کانالی بهم معرفی کرد😍 🔥💥باورتون نمیشه وقتی عضوش شدم طی دوهفته من جوابشو دیدم👌🤩 ✅اگر توام داری از نداشتن مورنج می‌بری حتماً عضو این کانال شوو معجزه می‌کنه براتون 💫❤️: https://eitaa.com/joinchat/2390033126C571a287ebf 09033930560 ☎️
❤️❤️❤️ هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش .. اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود . دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم .. آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم .. عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم .. دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم .. دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم .. در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت .. با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی .. قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا .. عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟ با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. 👇👇👇 ادامه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻 ترکونده کل رو💪🏻 کاملش سنجاق شده😍🔞
❗️❗️ مرگ خاموش ❗️❗️ ⚠️خستگی و بی حالی اذیتت میکنه؟ ⚠️از انسولین زدن خسته شدی؟ ⚠️قرص های شیمیایی دیگه تاثیر گذار نیستن؟ لینک کانال رضایت درمانجو 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3345744545Ce6e377d3ff فرم ویزیت تلفنی 👇🏻👇🏻👇🏻 https://formafzar.com/form/kzvzl https://formafzar.com/form/kzvzl
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره و بینه ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۹۸🌼 @azsargozashteha
2870325.mp3
3.18M
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره و بینه ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵۹۸🌼 @azsargozashteha
🌱 حفظ آبروی در معرض خطر🌸🍃 به جهت حفظ عزت و آبرو و شخصیت ۴۱ بار سوره حمد را بخواند سپس ۱۳ بار این دعا را بخواند « یا مُفَتِّحُ فَتِّح یا مُفَرِّجُ فَرِّج یا مُسَبِّبُ سَبِّب یا مُیَسِّرُ یَسِّر یا مُسـهِّلُ سَهِّل یا مُدَبِّرُ دَبِّر یا مُتـمِّمُ تَمِّم بِرَحمتک یا ارحمَ الراحمین» منابع: ارتباط با خدا حفظ مال 🌸🍃 هر ڪس سوره مائده را نویسد و در صندوق یا کالایی بگذارد ، از ضایع شدن و دزد بردن ایمن می شود منابع:ترجمه مجمع البیان ۱۷۸/۶ افزایش روزي و گشادگی کسب🌸🍃 اگر کسی کم روزي است و مال کمی بدست می آورد و یا مغازه اش فروش ندارد، باید که آیه شریفه زیر را بخواند. ان شاالله که خرید و فروش و کسب او زیاد شود و روزي اش گشاده شود و برکت یابد. اگر کسی را بند کرده باشند، یعنی کارش را بستند تا فقیر گردد نیز آیه موجب گشادگی خواهد شد : « و هو الَّذي مد الاَرض و جعلَ فیها رواسی و اَنهاراً و من کُلِّ الثَّمرات جعلَ فیها زوجینِ اثنَینِ یغشی اللیل و النَّهار انَّ فی ذلک لَایات لقَومٍ یتَفَکَّرونَ » منابع:کنز الحسینی، ص 62 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽