شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام خسته نباشید،تو رو خدا پرسش منم بزارید تو کانالتون. من نزدیک به سه سال هست که عقد
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام .ان خانمی که قرار هست بخاطر شغل شوهرشون بیان بوشهر زندگی کنند.بله دوتا بیمارستان سلمان فارسی وبیمارستان خلیج فارس بخش زنان وزایمان داره ودرمانگاه هم دارند وتعداد زیادی از متخصصین زنان وزایمان هم در این مراکز مشغول خدمت هستند .نگران نباشید امکانات پزشکی خوبی انجا فراهم هست.
💙💜💙💜💙
سلام
خانمی که سوال کرده بود
بخاطر کار شوهرش از کرمان بوشهر امده
منم بوشهریم
لینک من براش بده تا راهنمایش کنم کجا بره که قیمت مناسب ازش بگیرین
💙💜💙💜💙
در مورد اون خانمیکه همسرش یکساله مریض شده و احتمال میده که طلسم شده باشه خواهشا به حرف این و ان توجه نکنید خب انسان مریض میشه خیلی ها هستند که ده ساله مریضه و در بیمارستان یا خونه در رختخواب هست ایا لابد طلسم شده؟! خب مریضی پیش میاد یکی هم برا همسر شمآ چه بسا این مریضی رو خداوند برا همسرت قرار داده که کفاره گناهش بشه و اه و ناله اش بدرگاه خداوند بیشتر بشه و.... ضمنا طلسم و سحر و جادو اثاری داره که اگه اون اثار رو داشته باشه بایستی بره پیش کسی که مطمئن است و اون سحر و طلسم رو باطل کند.
اگه خاستی بری پیش کسی و سر کتاب باز کنی بنده که به این افراد اعتماد ندارم مگر اینکه ادم مومن و متدین و خداترسی باشه بهرحال مریضی پیش میاد و دلیل نمیشه که کسی انسان رو طلسم و جادو کرده. برا احتیاط دعاهایی که چشم زخم رو برطرف میکنه یا طلسم رو بر طرف میکنه از مفاتیح الجنان پیدا کن خودت یا کسی در خونه ات بخونه و بنویسید و بزارید در خونه بالای دیوار نصب کنید
💙💜💙💜💙
سلام
حالتون خوبه
اون خانومی که گفتن چله به شوهرش افتاد و عقد هست و شوهرش مریض شده و هنوز توی عقد هست بهش بگید با این شماره تماس بگیره یه حاج آقا هستش کارش خیلی خوبه شاید تاریخ عقدش روز بدی بود بهش میگن چکار کنن مشکلش حل بشه
💙💜💙💜💙
سلام وقتتون بخیر برای تیرگی و چروک و خطوط دور چشم کرم دور چشم لدورا رو پیشنهاد میدم خیلی عالیه ۱۴۵ قیمتش هست خطوطی که از بین میرن هم برنمیگردن مگه خطوط جدید تشکیل بشن که دیگه باید مراقبت کنین
موفق باشید🌹
💙💜💙💜💙
سلام عزیزم میگم اون خانمی که کرم دورچشم میخواست کرم دورچشم ام ان دی فوق العاده هسش
اگرشد آیدی منو بدید من بهش بگم
💙💜💙💜💙
سلام،شبتون بخیر
در جواب خانمی که کرم دور چشم قیمت مناسب میخواستن...
یکی از آشنا های ما از کرم دور چشم سینره استفاده میکردن ک قیمتش هم زیر ۶۰ هزارتومنه..
تأثیر خوبی هم داشته و راضی بودن از کرم👍
امیدوارم شما هم از کرم راضی باشین و مشکلتون حل بشه😘❤️
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم بابام خیلی پولدار بود ، اونقدری که تو کل شهر سرشناس بود و همه براش تا کمر خم میشدن . اون
#بخش_سوم
نمی دونم چرا اون لحظه به حرف احمد اعتماد کردم و گفتم پس چیکار کنم
که احمد گفت من میبرمتون ، بزارید شیفتم تموم بشه من میبرم .
باشه ای گفتم و منتظر موندم تا شاگرد بعدی مغازه بیاد و با احمد راه افتادم سمت آدرسی که گرفته بودم ، توی تمام مدت احمد مدام سوال میپرسید و من جوابی نمیدادم.
وقتی رسیدیم به آدرس پیاده شدم و زنگ آپارتمانو زدم ، صدای یه خانمی پیچید تو در که گفت کیه و من با بغض گفتم هدى ام .
منتظر اومدن مامانم بودم که مادر بزرگم اومد دم در ، یه نگاه بهم انداخت و گفت چی میخوای؟ بابای بی همه چیزت که دختر منو بدبخت کرد حالا که دخترم حاملس تو اومدی بچشو بگیری ازش ؟
با گریه گفتم من نوه توام.
مادر بزرگم گفت برو حوصلتو ندارم تو هم بچه ی همون مردیکه هرزه ای ، غیر پول خدا بهتون چی داده ؟
از حرف مادر بزرگم دست و پام میلرزید و هنوز میخواستم جواب بدم که درو بست و رفت تو خونه.
حالم خراب بود نشستم تو ماشین و شروع کردم با احمد درد و دل کردن ، از بچگیم گفتم از این که همه هوش و حواس بابام زنش بود و من تو اون خونه غریب ترین آدم بودم .
احمد به حرفام با جون و دل گوش میداد و اون شب شمارمو گرفت .
وقتی رفتم خوابگاه احمد بهم پیام داد و حال و احوالمو پرسید بعد اون روز رابطه من و احمد شروع شد ، از خودش و خانوادش زیاد نمی گفت ولی من از همه چی براش میگفتم ، خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم عاشق احمد شدم .
دختر مایه دار دانشگاه شده بوده عاشق شاگرد بوفه دانشگاه ، هر کی میشنید میزد زیر خنده ولی من که گناهی نداشتم دلم آرامش میخواست
رابطه با احمد روز به روز بیشتر میشد و تو خوابگاه با کسی دمخور نمی شدم.
واسه تعطیلات بین ترم که برگشتم شهر خودمون فهمیدم افسانه حامله شده ، انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
هنوز یک ماهه حامله بود ولی مینشست رو مبل و دستشو رو شکم صافش میذاشت و بابامم مدام نازشو میکشید انگار نه انگار من دخترش بودم .
یه شب که افسانه نیم ساعتی غر و ناز اومد و لیست بلند و بالا از چیزایی که هوس کرده بود به
بابام داد گفت سرم درد میکنه و میرم تو اتاق بخوابم
وقتی رفت به بابام گفتم مگه قرار نبود من تنها بچت باشم ؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🧡
#پرسش
سلام خسته نباشید
ممنونم بابت کانال عالیتون
مشکل من در مورد خواهرمه
خواهرم چندین سال پیش با یکی از اقواممون ازدواج کرد دوران نامزدی باهم خیلی خوب بودن یعنی خواهرم از بس عاشق شوهرش بود هرچی اون میگفت همون کار رو انجام میداد برای همین زندگی خوبی داشتن تا اینکه عروسی کردن کم کم روابطشون سرد شد چون دامادمون اصلا در قید و بند هیچی نبود روابطش با دخترا خیلی راحت بود همه اش در حال چت کردن بود البته اینا رو ما اصلا نمیدونستیم چون هیچوقت خواهرم به روی خودش نمیاورد اول عروسیشون شوهر خواهرم هیچ طلایی برای خواهرم نخرید خودمون بهش طلا دادیم خواهرم شاغل بود دامادمون خونه هم نداشت تو خونه یکی از اقوام نشستن بعد چندتا وسیله خونه خرید که اونم بعد از عروسی با فروش طلاهای خواهرم و وامی که خواهرم گرفته بود بدهیش رو صاف کرد. خواهرم خیلی صبوری کرد ولی فایده نداشت شوهرش اصلا مسئولیت پذیر نبود هیچوقت هم خونه پدرم همراه خواهرم نمیومد هر وقت ما هم میرفتیم خونه خواهرم یا نبود یا خیلی باهامون بی تفاوت بود که دیگه دوست نداشتیم بریم. خلاصه خواهرم مریض شد دیگه شوهرش میرفت تهران یکی دوماه طول میکشید برنمیگشت سربازیش هم نتونست تموم کنه ولش کرد درسی که خونده بود هم تموم نکرد دیگه خواهرم خسته شد طلاق گرفت بعد از طلاق کم کم روحیه ی خواهرم بهتر شد چون شاغل هم بود و خانواده ی ما خیلی باهم روابط گرمی داریم زود روحیه اش درست شد کم کم خواستگارا اومدن ولی اصلا حاضر نبود ازدواج کنه دو مورد که خیلی خوب بودن راضیش کردیم صحبت کنه برای یکیشون که واقعا جوون مومن و برازنده ای بودن خانواده هم اصرار کردن ولی قبول نکرد دیگه سخت نگرفتیم تا اینکه یکی از پسرای محله که درس خونده و پسر مثبتی بود البته کار آزاد داشت اومد خواستگاریش ، اول قبول نکرد گفتیم صحبت کن دیگه چندین بار صحبت کردن ،پسره هم گفت من هرچقدر بخواد صبر میکنم دیگه با تلفن و پیام باهم در تماس بودن بعد از سه ماه خواهرم گفت جوابم مثبته دیگه باهم عقد کردن تا یک ماه خواهرم خوشحال بود کم کم افسردگی گرفت حالا نزدیک یک ساله عقد هستن کلا پشیمون شده چرا ازدواج کرده میگه شماها اصرار کردین من گفتم آمادگی ازدواج ندارم حالا هم نامزدم میخواد بیاد پیشم حالم بد میشه تا حالا با چندتا مشاور هم صحبت کرده فایده نداره البته انگار خودش نمیخواد میگه دوسش ندارم که بخوام براش تلاش کنم یه نکته که در مورد نامزد خواهرم بگم فوق العاده کمرو هست به زور تو یه جمع سلام علیک میکنه خواهرم میگه این اخلاقش رو دوست ندارم مشاور گفته با چند جلسه مشاوره کمروییش درست میشه ولی خواهرم دیگه انگار توانایی جنگیدن برای زندگیش رو نداره میگه میخوام همیشه تنها زندگی کنم بگیم برو مشاور هم حالا دیگه بدش میاد میگه برای زندگی اولیم خیلی تلاش کردم چون عاشقش بودم برای این دیگه نمیتونم میگه هر وقت گریه میکنم نامزدم دست تو موهام میکشه ولی نمیگه چته یا برام حرف بزنه تا من حالم خوب بشه همه اش ساکته حالا لطفا اعضای گروه کمکم کنید چه رفتاری نشون بدیم یعنی بذاریم طلاق بگیره یا راهکار دیگه ای هم داره؟
مادرم خیلی ناراحته میگه پسر سالمی هست خونه و ماشین هم داره الان سرکار هم هست حیفه بخواد از دستش بده ،یه نکته دیگه خواهرم بیماره که البته خیلی خفیفه تا چندماه دیگه آمپولاشم قطع میشه ولی مادرم میگه شاید هرکسی با این بیماری کنار نیاد خواهرم الان طوری شده که حتی رستوران هم با نامزدش نمیره میگه حالم بد میشه
لطفا راهنماییم کنید🙏
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
توجه ❌❌❌❌👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@azsargozashteha
@ranjkeshideha
@hezarrahenarafte
مجموعه کانالهای ما👆🏻❤️
لطفا همگی در هر سه کانال عضو باشید سوالات شما به صورت تصادفی در یکی از کانالها قرار میگیرد
ادمین کانال اول 🌹: خانم حبیبه 💚
ادمین کانال دوم و سوم 🌹:خانم ستاره
از همراهیتون سپاسگذاریم 🙏🏻
#مهم ❌❌❌❌👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام خسته نباشید ممنونم بابت کانال عالیتون مشکل من در مورد خواهرمه خواهرم چن
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام خوبید محصولات لدورا برای سیاهی و چروک خیییییلی معجزه مبکنه منم استفاده کردم خوبه
💙💜💙💜💙
سلام عزیزم من بوشهری هستم برای اون خانمی ک قرار بود بخاطر شغل شوهرش بیاد بوشهر میخواستم بگم خیابون سنگی دکتر لیلا عباسی و چهاراه دادگستری هم دکتر رحمانی هستن ویزیتشون ۸۰ تومنه ولی درمامگاه ملت هم هست ارزونتر از اونجا هستن دکتر زنان خوب هم داره بیمارستان هم خیابان بهمنی بیمارستان سلمان فارسی یا تامین اجتماعی بهش میگن خوبه ولی اگه بیمه تامین اجتماعی نداشته باشی خیلی گرون حساب میکنن البته با بیمه رایگانه و بیمارستان خلیج هست نزدیک برجه وبیمارستان خاتم الانبیا هم مال سپاه هست اگه دفترچه سپاه داشته باشین هم خوبه، اما بهتون بگم بیمارستانها الان پر از کرونایی هست مخصوصا خلیج ک مخصوص کرونایی ها هست باید خیلی مراقب باشی
💙💜💙💜💙
در مورد خانم محترمی که همسرشان تصادف کردن و وکیلشون اقدام مناسبی نکرده
دو جور تصادف داریم
تصادف منجر به خسارت
تصادف منجر به جرح و قتل
تصادف منجر به خسارت نیازی به مراجعه به کلانتری و پلیس راهنمایی ندارد و طرفین به اتفاق میرن شرکت بیمه و خسارت زیاندیده پرداخت میشه
در تصادفات جرحی و قتلی باید پلیس راهور ترسیم کروکی کنه بعد کلانتری محل بر اساس کروکی تشکیل پرونده بده و طرفین رو به مرجع قضایی معرفی کنه تا رای دادگاه صادر و خسارت زیاندیده پرداخت بشه معمولا نیازی هم به وکیل نیست چون روند پیگیری تصادفات خیلی روتین و آسونه و مشکلی نداره
حالا اگر اون خانم نوع تصادف رو مشخص کنند توضیحات بیشتری داده میشود
💙💜💙💜💙
به خواهرتون بگین انسان تا زنده است باید برای خوشبختی و سعادت خودش تلاش کنه
بهش بگین هنوز قدرت خدا تمام نشده
هنوز درب رحمت الهی بسته نشده
هنوز آسمان به زمین نخورده
هنوز نسل بشر منقرض نشده
یک بار تجربه نا موفق داشتی دنیا که به آخر نرسیده
خداوند از رحمت خودش برات خواستگار خوب فرستاده و فرصت داده تا زندگیت رو از نو بسازی
این فرصت رو از دست نده
تلخکامی های گذشته رو فراموش کن و زندگی جدیدی شروع کن
به خدا توکل کن و به خدا امیدوار باش
💙💜💙💜💙
سلام
میخواستم درمورد خانمی ک خواهرشون تو ازدواج مجدد مشکل پیدا کردن و نمیتونن شوهرشون را قبول کنن بگم من احساس میکنم روانشناسی ک ایشون مراجعه کردن زیاد قوی نبوده و ب این علت مشکلشون حل نشده پیشنهاد میکنم پزشکشون را عوض کنید و پیش یک روانپزشک ماهر و با تجربه ببریدشون و اگر نامزدشون انسان منطقی هست پدر یا مادرتون مخفیانه باهاشون صحبت کنن و انتطاراتی ک خواهرتون ازش دارن را بگن بهشون و بخوان ک کم رو بودن خودش را تحت درمان قرار بده. انشاءالله مشکلشون حل بشه و ب زودی خبرای خوش ب ما بدید.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#تغییر_نگرش 💚
#سبک_زندگی 🌱
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم نمی دونم چرا اون لحظه به حرف احمد اعتماد کردم و گفتم پس چیکار کنم که احمد گفت من میبرمتو
#بخش_چهارم
بابام با تحقیر نگام کرد و گفت خجالت نمی کشی ؟ حقت بود منم مثل مادرت جوری میزدم تو دهنت تا خون بالا بیاری نه این که همه زندگیمو به پات بریزم ، مگه من حق زندگی ندارم که حالا میگی چرا بچه دار شدین ؟ تو رفتی تو شهر خودت زندگی میکنی ما رو راحت بزار.
اون شب با اشک و غصه از خونه بیرون زدم و رفتم خونه مادربزرگ پدریم ، تنها کسی که تو این سالها از سر دلسوزی بهم محبت میکرد .
بین درد و دلامون بهش گفتم عاشق یه پسری شدم و خیلی کاریه میخاد بیاد خاستگاریم
، مادر بزرگم وقتی شنید احمد چیکارس خیلی بد باهام برخورد کرد و گفت مردیکه بوی پول به دماغش خورده
ولی من این چیزا حالیم نبود و عاشقانه احمد دوست داشتم
وقتی برگشتم تهران به احمد ماجرای حاملگی افسانه رو نگفتم و اون فکر میکرد من هنوز تک فرزندم
یه روز که باهم مشغول حرف زدن بودیم به شوخی گفت بابات که بیفته بمیره تو میلیارد میشی
از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط گفتم همین الانشم هستم چون بابام تک فرزنده و مادر بزرگم وصیت کرده بعد مرگش همه مال و اموالش به من برسه .
تو همون اوایل ترم دو بود که یه شب هر چقدر به احمد زنگ زدم و پیام دادم گوشیشو جواب نداد
دلم هزار راه رفته بود هر چی من زنگ میزدم بی فایده بود فقط منتظر بودم تا روز بشه و برم دانشگاه تا احمد و ببینم ولی وقتی رفتم بوفه دیدم نیست ،
به دوستش که شاگرد اونجا بود گفتم که گفت احمد یکی دو روز پیش تسویه کرده و از اینجا رفته .
دنیا رو سرم خراب شد یعنی احمد برای چی منو ول کرده بود ؟ من که اونو دوسش داشتم و بینمون مشکلی نبود .
تا چهار روز به هر دری زدم تا احمد و پیدا کنم ولی فایده نداشت ،
گوشیش خاموش بود و هر چی به رفیقش زنگ میزدم می گفت احمد این اواخر خیلی ناراحت بوده و میگفته میخواد خودشو سر به نیست کنه....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❣
سلام ادمین عزیز .من یه دختر پونزده سالم ،میخوام هم درد دل کنم که از بس نگه داشتم تو خودم دارم خورد میشم ،هم یه توصیه ویژه به پدر مادرا که بچه نوجوون دارن بکنم.
من فرزند اول یه خانواده نسبتا پرجمعیتم ،دخترم و حساس ،از لحاظ جسمی و مالی تامین میشم ولی از لحاظ روحی صفرم .
جدا از محبتایی که بهم نمیشه بگم من بیماری دارم و از عوارضش افسردگیه شدیده ،اوایل خانوادم بهم توصیه میکردن که درمان کنم اما درمان نشدم تا الان که وحشتناک شده ،خانوادم انگار با بیماری و درد کشیدن من راه اومدن اما خودم نه ،هر وقت هم گلایه میکنم کلی به خاطر بیماریم تو سرم میزنن و میگن مقصر خودتی که این کار میکنی ،فلان میخوری و.....
حتی زحمت ندادن یادشون بمونه منو ببرن دکتر تا صدای فامیل در اومد ، بازم یادشون رفت و بیخیال شدن.
از عوارض بیماری من ضعف شدید جسمیه ،یعنی با دو دقیقه کار شارژم تموم میشه ،بعد یه ریز تو سرم میزنن که از تنبلیته نه بیماریت و کلی دختر فلانی که عین کوزت کار انجام میده رو تو سرم میکوبن .
بچه درسخون بودم ولی بازهم به خاطر همین بیماری نتونستم به درسم برسم ،باز گذاشتن به پای تنبلیم و بچه فلانی رو کوبیدن فرق سرم.
وقتی میخوام تنها باشم ،اصلا مجوز تنهایی نمیدن
پدر و مادرای عزیز ،قسمتون میدم ،چرا نمیذارید نوجونتون تنها باشه و یخورده واسه خودش باشه؟؟؟ به والله که نوجون تو تنهاییش حتما کار غلط نمیکنه ،یه آدم حق داره یه مدت تنها باشه .
دو دقیقه تنهاییم ،جوری در رو میکوبن میان تو که انگار ضد انقلاب گرفتن ،یعنی میترسیم از فردا اول یه گاز اشک آور بندازن تو اتاقمون بعد هجوم بیارن.
ما نوجوونا غرور داریم ،شمارو به خدا اینقدر تحقیرمون نکنین.
ببخشید زیاد شد هرچند که بازم مشکلات هست ،ولی اگه هم کسی راه حلی برای من به ذهنش رسید کمک کنه ،تو این سن مشکوک به تومور مغزی و ام اس شدم ،خانوادم قبول نمیکنن.
یا حق
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌱
#درخواست_راهنمایی
سلام.التماست میکنم مشکلم رو بزاری زودتر چون زمانی ندارم
بنام خدا.الهام۱۷ ساله.من یه دختر مذهبی هستم.به ترتیب یع خواهر و برادر بزرگتر از خودم دارم.من سالها پیش عاشق پسرعموم شدم.ایشونم همینطور.خونشون روستا بود.ما هیچگونه ارتباطی(چت.تماس و..)باهم نداشتیم.حدود پنج سال هست که این علاقه شکل گرفته.ما فقط سالی یکبار اونم عید ها همدیگه رو درحد یک سلام ساده میدیدیم.ایشون۲۴سال دارن.سه سالی هست که از طریق خانوادشون اومدن خاستگاری ولی خانوادم جوابی ندادن.دوسالی هست که من یه خواستگار سمج دارم ایشونم از اقوام دور هستند.۲۸سال دارن.و کارمند سازندگی هستند فکر کنم.ادم خوبی هست ولی به شدت به زن داداشش گوش میده.و این خاستگاری هم از اول از طریق همین زن داداشش(که دختر خاله من میشه)صورت گرفت.من این اقا رو اصلا دوست ندارم.از زمستون تا حالا چند هفته ای یبار خانواده عموم میان خونمون برای هواستگاری و خانواده این اقا هم همش زنگ میزنن.پدرم هم با دوتا خانوادع رودربایسی داره.چند باری از من پرسیدند و من گفتم که پسرعموم رو میخام و اصلا نمیتونم به اون اقا جواب مثبت بدم و...تا چند ماه پیش یه مشکلاتی پیش اومد که من گفتم من مشکلی ندارم ولی باید با اون اقا حرف بزنم.من درهم شکستم برای خانوادم.ولی نگفتم که جوابم مثبت هست.همون شب خانوادم رفتن و بهشون قول منو دادن بدون اینکه من چیزی بدونم ولی خودشون فکر میکردن من میدونم😭.چند باری بعد از اون دفعه که بحثش پیش میمومد به مادرم میگفتم که دیگه نمیخام درموردشون بشنوم و من به هیچ عنوان قبول نمیکنم.یه شب که دوباره زنگ زد پدر اون اقا و من گفتم راضی نیستم پدرم گفت من بهشون قول دادم همون موقع ولی چون قبول نمیکنی خودم میبرمشون خاستگاری دخترعمت.منم خوشحال شدم و فکر کردم دیگه تموم شده.حالا دیشب که دوباره زنگ زدن بابام گفت خودم بهتون اطلاع میدم که تا قبل از محرم بیاید(فک کنم برای نامزدی و..😭)بعد ک تلفنو قطع کرد اومد با من حرف زد و گفت که پسرخوبیه و سالمه و...بهم گفت چون از خانوادش خوشت نمیاد من خودم برات خونه اجاره میکنم.و...من هیچوقت تا الان روی حرف پدرم حرف نزدم.و پدرم منو به اندازه دنیا دوس داشته تا الان.دیشب سرمو انداختم پایین بهش گفتم من نمیتونم قبول کنم قبلا هم گفتم.ک بهم گفت یعنی چی من به مردم قول دادم و نمیشه بزنم زیرش ابروم میره و... اگر قبول نکنی من دیگه بقران قسم باهات کاری ندارم😭اخه مگه گناه من چیه.توی این چند ماه انقدی گریه کردم و فشار روم بوده که قلبم درد میگرفته و من که همیشه نمره اول کلاس بودم درسم افت کرده و حتی یه خط از کتابم رو نخوندم.😭💔بخاطر خانوادم خیلی بهش فکر کردم ولی نمیتونم.نمیشه من حتی عکس اون اقا رو میبینم حالم بهم میخوره.از لحاظ ظاهری خیلی خوشتیپ هستن ولی من نمیتونم قبولش کنم.من پسرعموم رو دوست دارم.😭
#ادامه_دارد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🌱 #درخواست_راهنمایی سلام.التماست میکنم مشکلم رو بزاری زودتر چون زمانی ندارم بنام خدا
#ادامه
.من پسرعموم رو دوست دارم.😭پسرعموم یبار که پدرم جواب منفی داد فکر کرد که منو دادن به اون اقا بخاطر همین خودکشی کرد که خداروشکر دوستش پیداش کرد و رسوندنش بیمارستان.تا اینکه بازم خانوادش برای خاستگاری اومدن.من بی اون نمیتونم دووم بیارم.دوسش دارم.من انقد سختی کشیدم تو این زندگی که خیلی پخته هستم.طوریکه همه فامیل به من احترام میزارن و منو شاه دختر صدا میکنن.شنیدم پدرم به مادرم میگقت امشب زود از سرکار میاد که بره و به اقوام خبر بده و بهشون بگه و...😭💔من تا الان دل به خدا بسته بودم و تنها امیدم این بود که خدا کمکم کنه.ولی الان انگار همه چیز تموم شده با اینکه هنوز امید دارم.من مثله هرروز الان خونه تنهام.و تنها راه حلی که برای خلاصی خودم دارم اینه که زندگیمو همینجا تموم کنم.میدونم گناهه ومن خیلی میترسم😭ولی حتی فکر کردن به این موضوع تمامم رو به اتش میکشه.داداشم گفت باید گوشیتو خاموش کنی امشب وقتی گفتم من نمیتونم قبول کنم میگفت تو خیلی پروو هستی و دهنتو ببند و ...😭من خیلی حالم بده و فکر داره دیوونم میکنه.من از این چیزا که قول دادن و اینا سردرنمیارم.من از طرفی نمیخام ابروی پدرم بره و بگن زد زیر قولش😭💔و از طرفی هیچطوری نمیتونم با این اقا نامزد کنم چون کس دیگه رو میخام.😭من ازتون خواهش میکنم به من بگید میشه به پسرعموم برسم؟چکار کنم؟فقط لطفا از فراموش کردنو و اینکه بچه هستم و این دوس داشتن نیست حرف نزنید.😭من چکار کنم خانوادم میخان اونا رو دعوت کنن بیان خونمو.هرجقد فکر میکنم تنها راهی ک ارومم کنه اینه که خودکشی کنم.من همین حالا که این کلمه رو میگم هم تنم میلرزا ولی دیگه راهی ندارم.چون خانوادمو میشناسم.و خودمو هم میشناسم.نمیتونم تحمل کنم.😭و اینو بگم که پسرعموم دیپلم داره و قول داده که بره و ثبتنام کنه دانشگاه و ادامه بده.پسرعموم تهران داخل یه رستوران حسابدار بود.این مدت اومده بود شهرمون و حالا باید برمیگشت ولی چون من ازش خواستم با اینکه شرایطش بد بود موند و نرفت.خانوادم میگن چون کارمند نیست ما دختر نمیدیم😭من چکنم.من زمان زیادی ندارم میخام قبل از اینکه اتفاقی بیفته نظراتتون رو بخونم شاید خدا کمکم کنه😭❤️ادمین لطفا بزار پیامم رو.ممنون از زحماتت.🙏🙏از همتون التماس دعا دارم.دعا کنید منو عشقمو خدا بهم برسونه😭❤️
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••