eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 🌸 به قصد بر آمدن حاجت در یک هفته، در ساعت معین ، این اذکار مفید و موثر را بخواند; ((البته بهتر است بعد از نماز انجام دهد)) : روز شنبه 1060 بار ذکر [ یا غَـنِی ] برای توانگری روز یکشنبه 489بار ذکر [ یافَتّاح ]برای گشایش کار ها و بخت روز دوشنبه 129بار ذکر [ یا لَطیف ]برای حاجات نهان و غمهای درون و سه شنبه 903بار ذکر [ یا قابِـض ]جهت رسیدن به مطلوب روز چهارشنبه 541بار ذکر [ یا مُتَعال ]برای پیدا کردن شغل و منصب پنجشنبه 308بار ذکر [ رَزّاق ] جهت افزون شدن روزی و روز جمعه 256بار ذکر [ نُـور ]جهت نورانیت دل و عزت بسیار مفید است. گنجینه دعا ☑️ 🌿🌺🌿 ❤️ ❤️ ❤️برای نرمی دل همسرتان ❤️وسایر افراد خانواده سوره ❤️صافات آیه به آیه به آب ❤️بخوانید و فوت نمائیدو ❤️به آنهابنوشانید. ❤️ گنجینه دعا ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۳۰ مهر | میزان ۱۴۰۳ 🗓 ۱۷ ربیع الثانی ۱۴۴۶ 🗓 21 اکتبر 2024 🌹 متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️17 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️25 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️45 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️55 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️62 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: یا قاضیَ الحاجات "ای برآورنده ها" ❇️ این که مختص روز می‌باشد خواندنش موجب افزایش مال می‌شود ذکر روز دوشنبه به نام امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می‌باشد روایت شده است آن دو بزرگوار در این روز خوانده شود بسیار بالایی دارد. ❇️  (یا ) ۱۲۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۱۸ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰زمان :از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر. 🔸امروز روز خوبی است. 🔸امروز برای شروع کارهای مهم و سرنوشت ساز، روز خوبی است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود به زودی بهبودی خود را به دست می‌آورد. 🔹کسی که امروز گم شود، دیرتر پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن نیکوست 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت بلامانع است. 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود،نیاز به مراقبت و توجه بیشتری دارد. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن خوب است. 🔹 حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث صحت بــدن است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « رگهای دل » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب امروز  میان غـرب و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ☜ صبح 04:53 اذان ظهر 11:49 ☜ مغرب 17:40 طلوع آفتاب 06:17 ☜ آفتاب 17:21 نیمه شب 23:07 🌺 🌺 امام صادق ع فرمود:هرکه عصر ۴۰بار سوره نصر را بخواند،خدای مهربان چنان و مادی و معنوی اورا وسیع و زیاد میکند، که آن موجب تعجب و شگفتی خود شخص میشود روز این مستحب را عمل کنیم و ثواب آنرا  هدیه کنیم به اهل البیت ع ، ، خصوصا ذوالحقوقمان : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا﴿٢ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾  🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۳:۰۸ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای فرج صوت الهی عظم البلا ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 با عرض سلام خدمت دوستان محترم ،عزیزانی که برای بخت گشایی سوال می کنند و از سر نگرفتن ازدواج شان ناراحت هستند بنده هم همین مشکل رو داشتم و انواع و اقسام راه ها رو رفتم ولی نتیجه نگرفتم تا این که از اینترنت دعایی برای بخت گشایی تضمینی گرفتم و البته سه دوره انجام دادم که در نهایت در سن۴۱ سالگی موفق به ازدواج شدم ،البته خیلی با ایده ال هایم فاصله دارد ولی خدا رو شکر باز هم فکر میکنم بهتر از تجرد و اندیشیدن به اینده نامعلوم باشد ولی اگر هم نشد زیاد غصه نخورید من موقعی که مجرد بودم امکانش رو داشتم به هر جایی که دوست دارم مسافرت کنم ولی میگفتم تنهایی فایده نداره باید با همسرم بروم و الان افسوس میخورم که چرا از این فرصت استفاده نکردم الان با همسرم مسافرت میرم انقدر استرس و حواشی دیگه دارم یا ایشون مرخصی ندارن که اصلا مسافرت ها بهم خوش نمیگذره پس تا مجرد هستین از لحظه هاتون استفاده کنین نمیگم ازدواج بده ولی اون چیزی هم که ماها تو ذهن مون تصور میکنیم نیست. و اما دستورالعمل به این صورت بود که به مدت چهل روز در یک زمان مشخص چهل بار ایه ۲۹سوره فاطر را میخوانی و اول و اخر دعا ها صلوات میفرستی و خواسته ات را از خدای مهربان طلب میکنی و برای همه کسانی که مشکل ازدواج دارند و خودتان دعا می کنید همچنین موقع اذان در هر حالت بودین رو به قبله دعا کنید و حاجت تون رو بخواین و هنگام بارش باران ،دقت کنید اول و اخر دعا صلوات بفرستین و به زبان خودتون دعا کنید لازم نیست حتما عربی باشه ،من آیه را بعد از نماز صبح میخواندم که اگر در طول روز کاری داشتم وقفه نیفته بین ۴۰ روز ،همچنین در زمان هایی که برای نماز عذر داشتم هم خواندن ایه را ادامه میدادم و به محض اینکه ۴۰ روز تمام شد دوباره نیت میکردم و چله بعدی رو شروع میکردم تا اینکه پس از ۳ چله به مقصود رسیدم همچنین در عقب نمازهای مغرب و عشا دو رکعت نماز به امام هادی علیه السلام هدیه میکردم و ایشان را شفیع قرار میدادم ،چون که امام هادی علیه السلام برای حاجت های دنیایی خیلی دستگیری می کنند ،یکی از دوستانم هم در سن ۳۹ سالگی با همین روش به حاجت ش رسید امیدوارم که همه دوستانم ازدواج های موفق و دلخواه داشته باشند ،سلامتی امام زمان صلوات❤️ 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜 سلام به همه دوستان عزیز میخواستم برای اون خانمی که میگه شوهرم بی مسئولیته و هیچ مراسمی نمیاد عزیز دلم من هم دقیقا مثل شما هستم اوایل ازدواجمون خیلی حرص میخوردم هرجا میخواستم برم میگفت با بابام برو واز طرف خونواده خودم با دادشم میرفتم ولی دیگه الان برام عادی شده من الان ۱۳ سال ازدواج کردم اگه شما بازور میاد من همینم نمیاد همه جا تنها میرم دیگه برای همه عادی شده چه از طرف خونواده خودم چه از طرف خونواده خودش حتی ایام عید نوروز فقط خونه پدر ومادر خودش میاد خیلی دلم میسوزه که همه باشوهرانشون بیرون میرن ولی من چی خواستم بگم عزیز م تنها نیستی با هم همدردیم دیگه برام مهم نیست دیگه حتی دیگه فامیل هم ازم نمی‌پرسند چرا شوهرت نیمده چون میدوننن همه عزیزم دیگه وقتی نمیاد میشه چیکار کرد همش که نمیشه دعوا کرد منم بچه دارم بخاطر بچه هام سکوت میکنم و همه جا خودم میبرمشون عزیزم سخت هست ولی بخاطر بچه هام نمیتونم کاری کنم عزیزم من زنگ به گوش همراهش میزنم برنمیداره اگرم بهش اعتراض کنم که دیگه هیچی دعوا راه م اندازه وخیلی جاهای فقط صبوری کردم منم خسته ام خیلی ولی نمیدونم چیکار کنم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
41.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ممنوعیت ترکیب تن ماهی و تخم مرغ ‌ ✅ در این ویدیو با حضور دکتر زارعی در مورد مضرات ترکیب تن ماهی و تخم مرغ که از شایع ترین مشکلات آن بروز بیماری های پوستی خواهد بود صحبت می کنیم. این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️ ‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💢کالاها و برندهای صهیونیستی 🔹با خرید کالاهای صهیونیستی باعث تقویت اونها و افزایش یافتن جنایاتشون میشویم، در نتیجه ناخواسته در جنایات رژیم صهیونیستی شریک خواهیم بود. 🔹طبق نظر مراجع تقلید، خرید و فروش کالاهای صهیونیستی که سودش در جیب صهیونیست‌ها می‌رود، شرعا جائز نیست. کالاها و برندهای صهیونیستی👇 ❌غذا و نوشیدنی❌ دَنِت، دُل( Dole)، کیت کَت، نِسکوئیت، کافی میت، نِستله، گیگوز، پپسی،میراندا،فانتا،کوکا،کوکا زیرو، اسپرایت، سون آپ، اُلیپس، مگی، استار باکس، نپتون، KIWI ❌شوینده ها❌ اُمو، دامستوس، پِرسیل، تاید، هِنکِل، فینیش، پریل، سیف، وِرنِل، دِنتول، آریِل ❌آرايشي و بهداشتی ❌ اورآل، کِلییر، سی کی، ویچی، پَنتِن، سان سیلک، اِستی لودِدر، پَمپِرز، پِریما، لوکس، داو، نیوآ، فا، ژیلت، اورال بی، سیگنال، اُرکید (orkid)، بِیبی جانسون، وازلین( vasseline)، هِد اندشولدر، رِکسونا، وییت، کالگیت، آکوآ فِرِش، لانکوم، گارنییِر، کوتِکس، ویکتوریا، سِکرِت، bos، رِولون ❌تکنولوژی❌ بِکو، آاِگِ، نوکیا، بوش، فیلیپس، زیمِنس، براون، تفال، دِل، آی بی اِم، موتورولا، کُداک، اینتِل، اچ پی ❌پوشاک❌ دیزل، لی وایز، لی، ری بوک، پوما، آدیداس، نایک، بُس( BOSS), سی کِی، گوچی، لا کوست، شَنِل، دی اَند جی، گَپ، پولو، لوییس ویتون، کَت، لِگز، کالوین کِلِین، مارکس اِسپِنسِر، جورجیو آرمانی، ژیوانژی، تیم برلند ❌شرکت های فیلمسازی❌ هالییوود، دیزنی، والت دیزنی، کمپانی قرن بیست و یکم ❌خودرو هیوندا❌ 🔹بعضی از این محصولات کاملا وارداتی هستن، بعضی هم در ایران تولید میشن ولی چون تحت لیسانس هستند مقداری از درآمدش به صاحبان صهیونیستی آن می‌رسد. 🔹با توجه به توطئه های گسترده صهیونیست ها و خوی جنایتکارانه آنها، ممکن است مصرف کالاهای آنها عوارض و آسیب هایی را دربرداشته باشد. 🔹لطفا تا میتونید این مطلب رو منتشر کنید تا ندانسته فعل حرام خرید کالاهای صهیونیستی را انجام ندهیم و موجب تقویت صهیونیست ها و جنایت بیشتر آنها نشویم. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ، موقع خرید گوجه و خیار و میوه‌هایی که به زمین نزدیک هستند، دقت کنید که سوراخ ریز نداشته باشند. زیرا ممکن است جای نیش مار باشد که سم خود را در آن تخلیه کرده است. فیلم بالا مؤید این احتمال است. *پیش آمده که اشخاصی با خوردن فقط گوجه مسموم شده و مرده‌اند!! ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 سلام حبیبه خانم خسته نباشیدممنون ازکانال خوبتون.منم سوالی داشتم ک یمدته کف سرم خیل
پاسخ اعضا 🌙🌺 سلام هرچندپیامهای منا نمیزارین ولی دلم نیومداین یکیا نفرستم. درجواب آقایی که خواستگاری رفتن وپدرهمسرخواسته ۵۰۰میلیون ازبابای پسربه عنوان مهریه بگیره.عجیبه والله مگه رفتین جنس بخرین که بیعانه ازتون میخان.اصلازیربارنرین. به نظرم همون پولاپدرتون بده به شماکه باهاش یه کاری راه بندازین خیلی بهتره.ازقدیم گفتن جنگ اول به ازصلح آخره.من خودم ۴تابرادردارم 🙂واسه سومی که رفتیم خواستگاری بااینکه خودشون باهم دوست بودن🤫یهوبابای عروس ۱۰۰تاسکه انداخت گردن بابام درحالی که ۲۰۰سکه هم مهریه جدانوشتن.مااینقدرخانواده آبروداری بودیم که اون شب چیزی نگفتيم ولی عروس دومادارابه جون خودمون انداختیم.بعدنوبت داداش آخری شدکه اونم میگه بابا باید۱۵۰تاواسه من گردن بگیره😥یعنی علنابعداز۱۲۰سال همه سرمایه بابام بایدواسه مهریه ۲تاعروس بره.خلاصه اگه بخام براتون بگم زیاده.حالاخوبه هر۴تاهم خودشون همدیگه راخواستن اگه ماپیدامیکردیم والتماس میکردیم چی میشد😀فقط یه توصیه، اجازه ندین شب خواستگاری چیزی گردن بابای دومادبیفته، جز اعصاب خوردی هیچ چیزدیگه ای نداره.نمیدونم این چه رسمیه جدیدا درآوردن.خداخودش رحم کنه 🤲با آرزوی خوشبختی واس همه جوونا.بانوی کویر🌺❤️ 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خانمی که چشم شوهرش سکته کرده،باید تزریق دارو داخل چشم را انجام بدن با نظر پزشک و هم زمان عرق رازیانه هم شبی یک قطره داخل چشم بچکانند پدر منم همین مشکلو داشتن با عرق رازیانه خوب خوب شدن،دکتر تعجب کرد 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام خدمت شما ممنونم از کانال خوبه تون من خیلی خیلی کم نظر میدم ولی این یکی پیام خواندم خیلی برام سنگین بود نتونستم بی تفاوت باشم خطاب به اون پسری که میخاد بره خواستگاری و پدر خانمش مهریه را میخاد بزاره به حساب خودش برادر من به قول خودت مگه خودت چته که بخاد پدر خانمت این کار رو برات بکنه شما که میگی تحصیل کرده هم هستید والا به من که بر خورد به نظرم با این پانصد میلیون اکه تو حساب خودت باشه هر جا بری خواستگاری بهت دختر میدن چون شرایطط هم خوبه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام ادمین عزیز خسته نباشی کانالتون فوق العاده است 🍀 خدمت دوست عزیزی ک میگه ۷ ماهه بلاتکلیفم توی دادگاه .خانومی الان دادگاه که میری باید ۲ طرف ثنا داشته باشن تا از طریق اون به هم‌دیگ ابلاغیه ارسال میشه و شما از طریق پیشخوان یا گوشی همراه میتونی کد ملی تون و رمز شخصی تون مشاهده بکنید .برای ثنا هم باید به دفتر قضایی مراجعه کنید الان دیگ دوره کاغذ بازی تموم شده .شما اول برید شکایت تمکین بکنید مهرتونو بزارید اجرا بعد دادخواست طلاق بدید .ببین گلم اولش برید پیش یک وکیل یا داخل دادگاه مشاور خانواده هست میتونی براحتی ازشون سوال بپرسی حتی اگ بخاید براتون وکیل میدن ولی باید بری بیایی و به خواستت برسی من‌نمیدونم ایشون چجور قاضی هستن ک میگن به جلسه بعد موکول میشه ولی طرفو محکوم‌نمیکنه 😑ایشلا هر چی خیره و صلاحته خدا جلوی پات سبز کنه گلم ❤️ 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام وقت بخیر در رابطه با دوستی که دوستشون کسی که دانشگاه کارمیکندوبه این دوست نسبت میدهند وبدشون میاد بنظرم شما نقطه ضعف ازخودتون نشون دادید ویکباربهش بگید که دیگه این حرف را نزنه ویااینکه دوستیشون را دیگه ادامه ندهد تا به آرامش برسه 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام حبیبه خانم خسته نباشین ایشالا خدا سلامتی بهتون بده خانمی که گفته بودن شوهرشون عروسی وعزاداری وتولد شرکت نمیکنن ومیخان جدا بشن بازم خداروشکر کنید اهل کارهست خسیس نیس به حسن های خوبش نگاه کنید ناشکری نکنید من 30 ساله بایه مردی زندگی میکنم که هیج جا همرام نیس نه عزاداری نه عروسی هیچ جا همرام نیس دیگه همه میدونن انگار شوهر ندارم بسیار خسیس من همیشه با بازو خودم زحمت کشیدم دیسگ گردن دارم ولی هنوز چاره ای ندارم باید کارکنم میتونم قسم بخورم تواین 30 سال 30 میلیون برام خرج نکرده آرزو همچی به دلم مونده با هیچ کس رابطه ندارم حتی یکی دوست هنوز پدرمادرم 5بار خونه ام نیومدن چون میدونم دوس نداره رفت وآمد داشته باشه همیشه با خانواده ام مث غریبه میمونه برا خانواده خودشم همین جوریه خیلی عذاب میکشم ولی بخاطر بی کسی و بچهام گذشت میکنم شماهم خودتون واذیت نکنید وزندگی تون خراب نکنید بخاطر بجهاتون گذشت کنید هرچی باهاش بجنگید بدتر میشن خودتونو بزنید به بی خیالی کاشکی مشکل منم همین بود بی عیب پروردگار و14 معصومم انشالله تک تک این گروه گره از مشکلشون باز مشه 🙏🙏🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز با دست زد تخت سینه ش و گفت، ولی حالا من هستم و  نمی‌ذارم دخترم همچی
❤️🍃 گلناز با یه لحن مهربون گفت خسته نباشی... لپام سرخ شد و سرمو انداختم پایین.. بچه رو بغل کرد و محو تماشاش شد، گفت چقدر شبیه منه، اخم کردم،گفتم بدبختیش مال منه، بقیه چیزاش مال تو، اصلا تعارف نکن... خندید و گفت اسمشو چی بذاریم... نمیدونستم ،اصلا به اسم دختر فکر نکرده بودم، گفتم نمیدونم، دوباره غرق صورت دخترش شد و گفت اسمشو میذارم قند، بعدش منو نگاه کرد و با ذوق گفت اسم تورو هم میذارم نبات... آخه جفتتون شیرینید... خنده م گرفته بود، زده بود به سرش... فکر می‌کردم شوخی میکنه، اما شوخی نبود، از اون روز به بعد هیچوقت دیگه اسمم رو صدا نکرد، من واقعا براش نبات شدم.. مجبور شدم تا دهم اونجا بمونم و بعد از حمام روز دهم، برگشتیم خونه، روز بعدش شهربانو و شوهرش اومدن خونمون. شوهر شهربانو بچه رو بغل کرد و فوری پرسید اسمش رو چی میذارید، رجب نگام کرد و گفت هنوز نمیدونیم... معلوم بود شوهر شهربانو عاشق بچه ست، چون تمام مدتی که اونجا بودن یه لحظه ام دخترم رو زمین نذاشت.. با ذوق گفت اسمش رو بذارید نرگس، این کوچولو عروس منه.. خنده م گرفته بود، برای پسری که هنوز نداشت دنبال زن می‌گشت... رجب گفت، بذار یه هفته از عروسیت بگذره.. همه خندیدیم، اسم نرگس به دلم نشسته بود، به رجب گفتم و اونم موافق بود و ما همون شب اسمش رو گذاشتیم نرگس... نرگس خیلی آروم بود، اصلا گریه نمی‌کرد. حتی وقتی گرسنه ش بود... هادی شدیدا به خواهرش حسادت می‌کرد و من همش مراقب بودم بلایی سرش نیاره... خونه داری با دوتا بچه کوچیک خیلی سخت بود و گاهی شبا تا صبح از فشار زیاد آروم گریه میکردم.. روزامون تند تند می‌گذشت... نرگس سه ماهه بود که حس کردم رفتار رجب تغییر کرده، دیگه مثل قبل بهم محبت نمی‌کرد، دیگه حواسش بهم نبود، زود میرفت و دیر میومد و همش جواب سربالا میداد... دلم شور میزد، اما نمیخواستم زیاد پیگیر بشم و چیزی بدی بشنوم... از حقیقت فرار میکردم چون میدونستم اینبار حقیقت اصلا شنیدنی نیست... خونه شوهر زینب آخر روستا بود و فاصله مون زیاد بود، دیگه کسی رو نداشتم که حرفامو بهش بزنم.. خبر بارداری شهربانو شاید تنها چیزی بود که بعد از مدتها حالمو خوب کرد... شوهرش میگفت من مطمعنم پسرم داره میاد دنبال زنش و من چقدر میخندیدم به این حرفها،اما کی از آینده خبر دا‌شت یه شب هادی تب کرده بود، هرکاری میکردم تبش نمیومد پایین و بدنش مثل کوره داغ بود... همه حواسم به در بود که کی رجب میاد... اشکام پشت پلکام منتظر بودن...بچم بی‌حال دراز کشیده بود و ناله می‌کرد، نرگسه همیشه آرومم، اون شب بیقرار بود... درمونده شده بودمو تموم امیدم به رجب بود اما نیومد،دیگه نتونستم تحمل کنم، بلند شدمو با یه پارچه نرگس رو بستم پشتمو هادی رو بغل کردمو رفتم تو کوچه... نمیدونستم کجا برم، اون شب فهمیدم هیچکس رو ندارم که ازش کمک بخوام، تو کوچه ها راه می‌رفتمو با گریه به طفل معصوم تو بغل نگا میکردم، صورتش از حرارت قرمز بود به خودم که اومدم جلوی عمارت خان بودم، جای دیگه ای رو نداشتم که برم، پسرم مهم تر از غرورم بود... وارد باغ شدم و از پله های ایوون رفتم بالا، صدای خنده میومد، انگار مهمون داشتن... داخل شدمو نگام رو یه جفت چشم آشنا قفل شد، خیلی زود همه برگشتن طرفم صدای ناله هادی یادم انداخت که الان چیزای مهم تری وجود داره، گفتم تورو خدا کمکم کنید، بچم داره از دستم میره... اولین نفری که اومد طرفم خان بود، وسط غصه هام لبخند اومد رو لبم، هنوزم هادی رو دوست داشت نرگس خوابش برده بود، شونه هام خیلی درد میکرد همه حواسش به هادی بود ولی حتی یه بار به نرگس نگاه نکرد یکی رو فرستاد دنبال دکتر و خودش هادی رو بغل کرد، این صحنه به ابهتش نمیومد... طلعت اومد جلو، گفت چی شده.. آروم گفتم تب داره نمیدونستم اونجا چیکار داره، نمیدونستم چی بینشونه اما دلم گواه خوبی نمی‌داد خان گفت اون لندهور کجاست؟! گفتم نمیدونم، خیلی وقته شبا دیر میاد... طلعت نیشش باز شد... امان از دهنی که بی موقع باز بشه اون شب خان کلی به هادی رسید و چند نفر رو گذاشت تا صبح بالای سرش باشن... دلم می‌خواست ذوق کنم اما نگاه مظلوم نرگس نمیذاشت. شبو خونه خان گذرونیدم صبح حال هادی بهتر شده بود،بغلشون کردم و بی‌ سرو صدا برگشتم خونه... خونه بهم ریخته بود و معلوم بود رجب اومده خونه، چند دقیقه نگذشته بود که رجب اومد تو، صورتش از عصبانیت قرمز بود، عربده زد کدوم گوری بودی؟! بچه ها زدن زیر گریه، خودمو نباختم، گفتم همونجایی که تو بودی... حرفم تموم نشده بود که پوست صورتم از صربه محکمش سوخت..
با چشمای گشاد شده م نگاش کردم...انقدر باهام خوب  بود که باورم نمیشد این کسی که دست روم بلند کرده رجب بوده.. وگرنه که کتک خوردن بین زنا خیلی عادی بود.. دستمو کشیدم جای ضربه‌ش،میسوخت... اما دلم بیشتر میسوخت... تا حالا شده یکی یه دفعه از قلبت، از ذهنت، از تموم دنیات سقوط کنه؟! این حال اون لحظه من بود.. این جواب تموم دردی بود که من دیشب کشیدم.. آروم تر شده بود، گفت کجا بودی؟نگاش نمیکردم، گفتم خونه خان... دوباره صداش رفت بالا و گفت اونجا چیکار میکردی؟ تو چشماش زل زدم، واقعا دیگه حسی نداشتم بهش، گفتم هادی تب داشت، جایی رو نداشتم برم، یادت رفته من چقدر بی کسم... گفت یکم وایمستادی منِ خر میومدم... این دفعه داد زدم تا کی صبر میکردم، تا نصفه شب، تا وقتی که بچم از دستم میرفت... گفت تو زیادی بزرگش کردی... قبول نمی‌کرد که اشتباه کرده... دیگه ادامه ندادم و بحثمون همونجا تموم شد... چند روزی مثلا مراعاتم رو کرد و شبا زودتر اومد خونه... اما بعد از یه هفته دوباره اوضاع مثل قبل شد. تموم روزم رو با بچه ها میگذروندم، نه جایی رو داشتم که برم، نه کسی رو که باهاش حرف بزنم... یکی از همون روزایی بود که انقدر بچه ها اذیتم کرده بودن که چیزی به گریه کردنم نمونده بود عصر بود که سرو کله طلعت پیدا شد، تو ایوون بودم که دیدمش، حسابی به خودش رسیده بود، از پله ها  اومد بالا و سلام کرد... گفتم اینجا چیکار میکنی؟! خندید و گفت عوض احوال پرسیته،نمیخوای منو ببری تو خونتونو ببینم؟ حوصله کل کل با اونو نداشتم، گفتم بیا تو.. وارد خونه شد و مستقیم رفت و کنار بچه ها که داشتن بازی می‌کرد نشست... منم رفتم براش چای درست کنم.. چای رو که آوردم دیدم نرگس تو بغلشه و طلعت زل زده بهش... ترسیدم، رفتم جلو استکان رو گذاشتم جلوشو گفتم چایتو بخور،نرگس و بده من.. بچه رو نداد بهم گفت دلم واسه دخترم تنگ شده، بذار یکم بغلش کنم... دلم سوخت براش، هیچی نگفتم، دوباره تو آشپزخونه که صدای جیغ نرگس بلند شد، برگشتم پیششون بچه رو زمین بود و شلوارش خیس بود،طلعت هم نگاش می‌کرد .. رفتم جلو بغلش کردم و گفتم چی شده.. طلعت جواب نداد ولی هادی دست و پا شکسته بهم فهموند که لیوان چای ریخته شده رو پاش.. نمیدونستم چیکار کنم نرگس کبود شده بود از گریه... پای نرگس رو کردم تو دبه آب ، خیلی قرمز بود پاش...برگشتم طرف طلعت و جیغ زدم حواست کجاست؟! از جاش بلند شد و گفت بچه تو وحشیه لگد میپرونه، به من چه... چشمام چهار تا شده بود... حرف دیگه ای نزد و از خونه رفت بیرون.. هاج و واج مونده بودم بالاخره نرگس آروم شد و خوابش برد... هربار طلعت بهم نزدیک شده بود یه بلایی سرم آورده بود و این از بی عرضه‌گی خودم بود که روم نمیشد نذارم وارد خونه و زندگیم بشه.. ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
😍❤️ با سلام خدمت همه ی دوستان وکانال زیباتون من خیلی وقته کانالتونو دنبال میکنم سرگذشت ها رو میخونم ولی اولین باره خودم پیام میدم خواستم بگم من اوایل اذواجم لکنت زبان شدید داشتم ولی همسرم منو قبول کردن و براش مهم نبود من از بچگی تا زمانی که اذواج کردم لکنت داشتم توی مدرسه خیلی اذیت شدم خجالت میکشیدم خودم یک سال بعد از اذواج خسته شدم به همسرم گفتم تو اذیت نمیشی من لکنت دارم میخوام تلاش کنم لکنتمو درست کنم ولی میترسم مسخرم کنن شاید بدتر بشم یادمه گفت تو تلاشتو بکن فاطمه جان ولی اینو بدون من کنارتم کمکت میکنم ولی اگر درست هم نشی من برام مهم نیست تورو همینجوری انتخاب کردم خیلی اذیت شدم جلوی آینه تمرین میکردم غلطا رو برام میگفت من درست شدم وکلی از همسرم ممنونم که همجوره منو خواست دوست داشتن واقعی یعنی همین که بخاطر اینکه دوستت داره ولی عیب هاتو نبینه با تشکر ❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️ سلام در رابطه با چالشتون میخواستم بگم که منو همسرم ۱۲ساله که با همدیگه ازدواج کردیم خیلی سختی ها کشیدیم ولی همه جوره پای زندگیمون وایسادیم ، حالا برم سر اصل مطب 😌 اوایل ازدواج به همسرم میگفتم بزار دماغمو عمل کنم نمیذاشت میگفت خیلی خوبه من دوس دارم دماغم مثه مال تو باشه ولی بعدا راضیش کردم وعمل کردم بعد از عمل نگا عکسام میکرد و میگفت خوب شد عملش کردی🙃 ❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️ سلام خدا قوت حبیبه خانم ،کانالتون خیلی خوب و آموزنده است ، مادر من خیلی زیبا بود چشم و ابرو مشکی و پوست سفید و تپل داشت ، ولی پدرم پوست سفید و چشم و ابرو هم متوسط و خوب بود ولی دماغش بزرگ بود و از شانش بد دماغ من به پدر م رفت همه خواهر و برادر ها مثل مادرم زیبا و قشنگ بودند ولی من از اینکه دماغم بزرگ بود ناراحت بودم برادرها و خواهر هام همیشه با شوخی سر به سرم می گذاشتند که کسی تو را نمی گیره ، ولی به خاطر چشم و ابروی زیبا و موهای طلایی بلند و قشنگم اصلا بینی بزرگم به چشم نمیومد و از کلاس دهم خواستگارهای زیادی داشتم ولی پدرم همیشه می گفت دختر به غریبه نمی دهم چون شناختی از آنها ندارم ، قدیم مثل الان نبود که خانواده ها با هم رفت و آمد کنند ، دوران نامزدی و آشنایی باشه ، وقتی پسر خاله ام اومد خواستگاری خانواده ام قبول کردند و همسرم یک بار هم چیزی ، سرکوفت و حرفی برای دماغم به من نزد و گفت همین طوری دوستت دارم، وقتی عمل بینی مد شد و چند تا از خواهر و برادر زاده هام عمل کردند و راضی بودند به من پیشنهاد می دادند که عمل کنم ولی من قبول نکردم ولی الان در سن ۵۷ سالگی برای انحراف و انسداد و وقفه تنفسی مجبور شدم عمل کنم و دخترم به دکتر گفته اگه بشه زیبایی هم انجام بده ، و حالا به خاطر اینکه خیلی تغییر کردم بینی ام کوچک تر شد میگم کاش زودتر عمل کرده بودم ❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱 سلام به همه وبا تشکر از ادمین محترم من یک چشمم افتادگی شدید پلک داره که موجب شده چشمم از چشم دیگرم کوچکتر باشه الان نزدیک به بیست و هفت ساله که خانه دار هستم و از دوران مجردی هم این مشکل داشتم با اینکه اطرافیان فرزندانم همه بهم گفتن ولی همسرم هیچ وقت بهم چیزی نگفته ولی خودم خیلی ناراحتم ولی بازم خدا روشکر میکنم چون خدا منو اینجوری آفریده ممنونم یاعلی 🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️ سلام برهمه عزیزان در مورد چالش بگم موهای من خیلی کم پشت شد ،کف سرم پیداست ولی شوهرم هیچوقت به روم نیوورده با اینکه اخلاقای بد زیادی داره اما من به خاطر این خیلی ازش ممنونم ❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱 سلام خدمت همه ی عزیزان راجع به چالش میخواستم بگم ماخانوادگی تعریف نباشه ظاهروانداممون خوبه ولی بینی های هممون گوشتی وکمی بزرگه من به نظرخودم بینیم احتیاج به عمل داره وبایدکوچیک بشه ولی همسرم میگه خیلی هم خوبه🙄بازم شکرکه زشت نمیبینه🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
سلام ایام به کام❤️ خانم های شاغل بفرمایید شغلتون چیه ؟ آیا از شغلتون و کلا از کار کردن راضی هستید؟؟ برامون تعریف کنید😍 ادمین 👇🌹 @adminam1400 منتظریم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽