eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان واقعی زندگی گلنسا و اسماعیل❤️ به شدت #جذاب حتما بخونید✅🙏
بیست سال پیش دقیقا روزی که اون اتفاق افتاد برای همیشه از نیشابور بیرون اومدم هفده سالم بود و زنم توی عقد بود اسمش گلنسا بود و من عاشقش بودم گلنسا چشماش رنگ دریا بود ما تو روستاهای نیشابور زندگی میکردیم گلنسا ۱۵سالش بود که مادرم رفت خواستگاریش چون گفته بودم اگر با گلنسا ازدواج نکنم حتما یه بلایی سر خودم میارم وقتی بهش رسیدم خوشبخت ترین پسر دنیا بودم به گلنسا میگفتم تو باید تو خونم خانومی کنی ،همش چهل روز از عقدمون گذشته بود که یه روز رفتم خونه گلنسا اینا،دلم تنگش بود موقع ظهر بود و همه سر زمین بودن ولی من میدونستم گلنسای من خونس ،موهامو آب زدم دست و رومو شستم و رفتم پشت در خونشون از توی خونه صدایی نمیومد گفتم خب زن عقدیمه دیگه خواهراشم که کوچیکن ،درباز بود بدون گفتن یا الله رفتم داخل که متوجه شدم صدای ناله میاد،دلم گواه بد میداد رفتم پشت خونشون جایی که مرغ و خروسا بودن دیدم گلنسای من از سرش خون جاریه و یه گوشه افتاده و ناله میکنه تا من رسیدم دیدم یکی از دیوار پرید پایین و فرار کرد ،دنبالش دویدم اونقدر دنبالش کردم که از نفس افتادم ولی نتونستم ببینمش یا بهش برسم اشکام بند نمیومد نفهمیدم چی شد که خودمو رسوندم پیش مادر گلنسا اشک چشمام با خاک روی صورتم قاطی شده بود گفتم مادر، گلنسام از دستم رفت مادرش از حال رفت و من راه اومده رو دویدم به سمت خونه ولی قبل از اینکه من برسم برادرش رسیده بود و داشت از گلنسا سوال جواب میکرد ،گلنسا نفسش بالا نمیومد ،گفتم عزیزم بگو اون کیی بود چکارت داشت چی شده جان من بگو من اگر نفهمم دق میکنم به جان تو ولی اون فقط گریه میکرد من طاقت نداشتم ببینم گلنسا به این روز افتاده منم همراهش گریه میکردم شب نفهمیدم چطور برام صبح شد سریع بیرون زدم و رفتم جلو در خونه ی گلنسا اینا جلوی در شلوغ بود همه گریه میکردن و تو سر خودشون میزدن من با تعجب نگاهشون میکردم و نمیفهمیدم چه خبره قلبم میسوخت گفتم نکنه گلنسای منو کشتن یا بلایی سرش اومده سریع رفتم داخل خونه اتاقا رو گشتم و گفتم کو گلنسا؟؟؟ برادرش گفت نیست فرار کرده نگاه به مادرش کرد و گفت من که میدونم تو فراریش دادی به خدا پیداش کنم خودش میدونه خواهر بزرگش که باردار بود یه گوشه ایستاده بود و گریه میکرد از اون خونه که زدم بیرون هر کی منو نگاه میکرد به بغل دستیش میگفت نگاش کن اسماعیل بیچاره رو ،زن جوونش فرار کرده کم کم خبر توی روستا پیچید که گلنسا با خواستگار شهریش فرار کردن رفتن ولی من این حرفارو باور نداشتم و در به در دنبال گلنسا بودم رفتم لب جاده وایسادم و از همه پرس و جو کردم تا اینکه یکی گفت با ماشین گوسفندا صبح رفته شهر فهمیدم پس تنها بوده و خواستگاری در کار نبوده ،خدایا عزیز دلم چی شده.... @azsargozashteha💚
✅سلام 😍 انقدر گفتین من یاد یه چیزایی که دلمو شکونده افتادم☹️☹️زخم زبونای دیگرون آدمو میسوزونه ولی زخم زبونایی که عزیزت بهت میگه خیلی بیشتر آدمو میسوزونه آدم نمیدونه درددلشو به کی بگه 😔😔 سه چهارسال بعد ازدواجمون که مستاجر بودیم والبته خیرسرمون هنوزم هستیم 😢بی پولی خیلی بهمون فشار میاورد شوهرم دوسه بار تو روم گفت تو کم روزی هستی و وجودت برکت نداره😒😏 وای که هر دفعه چقدر بغض میکردم چقدر میشکستم تا چن ماه به خودم نمیومدم😢😢😢برعکس بابام و پدرشوهرو مادرشوهرم همیشه میگفتن شما چقدر پرروزی هستین هرموقع حسابی واسه خونه خرید میکنیم میایید اینا روزی شماست 😇☺️ چندبارم دوستام اسممو مسخره کردن و واقعا دلم شکسته که یه بارم شوهرم مسخره کرد همون اوایل ازدواجمون داشت تو زیرزمین آبگرمکن تعمیر میکرد منم صدا میکرد که آبو بازکنم فکر میکرد صداشو نمیشنوم منم رفتم پیشش دیدم صداش میاد که اسممو یه جور دیگه میگه با عصبانیت که فلانی نه بگو .... 😡😡😒چقدددددر ناراحت شدم تازه اونموقع فهمیدم از اسمم خوشش نمیاد خب تو روم میگفتی این چه اسمیه انقدر ناراحت نمیشدم میگفتم تو عشقم نازم نفسم صدام کن😊 که بعدها اینطور شد😉 @azsargozashteha💚
دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم نگرفتن همسر ( ازدواج دوم ننمودن همسر) دعای ذیل معروف به دعای وفاداری و محبت همسر است فردی که نمیخواهد شوهرش همسر دوم اختیار کند و به نحوی میخواهد که زندگیش به اذن و اراده پروردگار از دوام و استحکام بهتر برخوردار باشد، و مهر و محبت شوهرش هم نسبت به او بیشتر شود و وفاداری بیشتر داشته باشد، اگر آیه شریفه ذیل را با گلاب و زعفران در سه برگه نوشته، اولی را به مطلوب بنوشاند. برگه دوم را زیر یا داخل بالش مطلوب بگذارد و برگه سوم را با خود به همراه داشته باشد ان شاء الله به اذن باریتعالی به خواست خود خواهد رسید. آیه شریفه این است: « لا یحل لک النساء من بعد والا ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبک حسنهن الا زوجتک» توجه شود: اسم خودش و مادرش را هم در ورقه بنویسد و شرایط عمومی نوشتن دعا را رعایت کند این مطلب ناب از یک نسخه بسیار قدیمی تهیه شد و در اختیار شما عزیزان قرار گرفت اگر زنی شوهرش به زنی دیگر رو کرده و از زن خودش سرد شده سوره «مسد» رانوشته وبا خود داشته باشد شوهرش میل به زن دیگری نکند. سوره مسد: «بسم الله الرحمن الرحیم «تبت یدا ابی لهب و تب ما اغنی عنه ماله و ما کسب سیصلی نارا ذات لهب و امراتة حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد» منابع: مستدرک الوسائل
🍎 ♻️ و مزاج شناسی رحم برای شناخت بیماریهای زنان بهتر است جایگاه رحم را بشناسیم: 🔹دو وظیفه ی اصلی رحم: 🔸1_وظیفه ی آبستن شدن و حمل جنین،تغذیه جنین در دوران بارداری 🔸2_پاکسازی و تصفیه خون از فضولات بدن(در ایام عادت) 🔺پس کسانی که اقدام به خارج کردن رحم میکنند به معنی احتباس نمودن فضولات در بدن و ایجاد اختلال در نظم بدن است 🔴از طرفی چون به کل بدن ربط دارد، هرگونه مشکل در رحم و در چرخه ی عادت ماهیانه کل بدن رو دچار اختلال میکند که باید ریشه ی علت پیدا و رفع شود. 🟢رحم در زمان عادت ماهیانه پاک میشود و در غیر عادت ماهیانه پاک می‌ماند. ___________ 🔹خارش واژن برای هرطبقه سنی یعنی حضور عفونت. وقتی با دستمال کاغذی الوده به موادوایتکس تطهیر می‌کنند ، یکنوع پختگی از عفونت ثابت فعال میشود. پس اگر با این موضع خشک شود جوش و اگزما پوستی درلبه واژن فعال نمیشود. 🔸حمام می‌تواند خارش واژن را کاهش دهد. نمک رشد میکروب عامل عفونت را کنترل می‌کند و در نهایت منجر به کاهش خارش و ناراحتی‌های دیگر می‌شود. @azsargozashteha💚
این داستان توی یکی از روستاهای اطراف قم اتفاق افتاده و برمیگرده به عصری که بارون شدیدی میومده و هوا کم کم داشته تاریک میشده. یکی از اهالی این روستا که از زبون خودش این داستان ترسناک رو نقل میکنه میگه شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید و کلی تعارف کردم بهشون. زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشما خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. روستا کلا گلی بود و حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون. اینو که دیدم بهشون گفتم شما بشینید الان میام و رفتم در خونه همسایه. تا در رو باز کرد رفتم تو و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم و نترس. وقتی از خونشون اومدیم بیرون دیدیم دوتا گوسفند از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند کیه این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن. رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد.
و استاد کمال الملک در دوران قاجار برای آشنایی با شیوه و سبک‌های نقاشان فرنگی به اروپا سفر کرد . زمانی که پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت . یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول غذا را روی میز گذاشته و بروند معمولا هم مبلغی بیشتر ، چرا که این مبلغ اضافی به عنوان انعام به گارسون میرسید اما کمال‌الملک که پولی در بساط نداشت پس از صرف غذایش مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن کشید و بشقاب را روی میز گذاشت بیرون آمد گارسون که اسکناس داخل بشقاب را دیده بود دست برد که آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی درکار نیست و تنها یک نقاشی ست بلافاصله و باعصبانیت دنبال استاد دوید و یقۀ او را گرفت و شروع به داد فریاد کرد صاحب رستوران جریان را پرسید گارسون بشقاب را به او نشان داد و گفت این مرد یک دزد و شیادست جای پول عکسش را در داخل بشقاب کشیده صاحب رستوران که مردی هنرشناس بود دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد و به گارسون گفت رهایش کن برود ، این بشقاب خیلی بیشتر از صد پرس غذا ارزش دارد ، امروز آن بشقاب در موزۀ پاریس در بخش تاریخ هنری شهر پاریس نگهداری میشود .. @azsargozashteha💚
سلام قصد ازدواج دارم در سن 32 مادرم موردی رو پیشنهاد دادن و دیدار و صحبت داشتم با این خانم دو لیسانس از دانشگاه تهران دارند و 29ساله خانواده‌ای با پدری خشک و سنتی دارند که ایشون رو بسیار محدود کرده اند و ایشون در دیدارمون بی روح و تقریبا افسرده بودند هیچ لبخند یا احساس رضایتی درشون نبود ولی از سوالاتی که از من میکردن متوجه شدم قصد زندگی دارند مثل محل زندگیمون و.. فکر میکنم چون موبایل ندارن و با دو سال کار در اداره آموزش پرورش که خیلی کنترلشون میکردن و اونم ازشون گرفتن به پسر دیگری میل داشته اند که باهاشون مخالفت شده و حالا از روی ناچاری قصد اردواج دارن شاید... ظاهرا ایشون رو پسندیده ام و محجبه و مومن هستند و خواستگاران زیادی داشتن طبق گفته مادرشون برای دیدن خواستگاران با زور و اکراه میپذیرند و در سلام و خداحافظی خیلی بی ذوق و شوق بودن یا شاید تربیت خانوادگیشون اینجوره یا ضعف ارتباطی دارن نمیدونم من همسری میخوام که ابراز احساسات کنه و خنده رو باشه و همسر داری رو بلد باشه دوباره میخوام خواسته هامو مطرح کنم باهاشون و بگم که چی میخوام از همسر آیندم و اینکه دلشون با کس دیگه ای هست یا نه سوالم اینه که کلا کسی که در این محیط خانوادگی بزرگ شده آیا میتونه تغییر رفتار ومعاشرت بده؟ میتونم ازشون در مورد گذشتش و اینکه ایا به کس دیگه ای تمایل دارن بپرسم؟ اخلاقا درسته؟ گفتن که کم حرفه و به جز یکبارکوتاه اصلا منو نگاه نکردن چکار کنم؟ متشکرم از زحماتتون @azsargozashteha💚
خبر خوب برای خانم های علاقه مند به چالش📣📣📣 ♥️♥️♥️ 🤔🤔🤔🤔 و اما جدیدمون 🔴لطفا جواباتونو بصورت خلاصه در حد چند تا خط برامون بفرستین 😘😘 💯قراره که حال همدیگرو خوب کنیم و از تجربیات هم استفاده کنیم . ♥️♥️. ❤️❤️ چالش جدیدمون این باشه👇👇 💥 چالش🤓🤓 💥اینبار تجربه و حس شیرین زندگی دوستان گلم تجربه یا اتفاقهای خوب زندگی که براتون تو زندگی پیش اومده مثل برنده شدن در بانک‌ یا مسابقه، به عشقشون رسیدن،رتبه خوب تو کنکور یا دانشگاه آوردن و...) ✅به جز حس مادر شدن و تولد فرزند اون لحظات چه حالی داشتین بیایید از خوبی های زندگی بگیم که چند باری تو زندگی همه اتفاق افتاده وهنوز شیرینیش رو توی زندگیمون حس میکنیم. 😘 ✅جوابایی که برام میفرستین بدون غلط املایی 💥 باشه لطفا 💟لطفا پایان جواب‌ها از اسم مستعار ،لقب و...استفاده نکنید منتظرپیامهاتون هستم بیصبرانه💋 جواب چالش هارو توی کانال ببینید🌹 @azsargozashteha💚
✅سلام به همگی😌🙌🏻 اینکه زخم زبون واقعا بده کاملا واضحه و هممون میدونیم.ولی اگه خیلی بریم تو عمق این موضوع از کوچیک ترین حرف بقیه ناراحت میشیم و بد برداشت میکنیم. خوشگلا،بیاین یکم جنبه ی خودمون رو بالا ببریم تا به هرچیزی فکر نکنیم و به هرچیزی هم واکنش نشون ندیم. جوابای یسری از خانما روکه خوندم بنظرم فقط یکم حساس بودن،هرچند که ما جای اون طرف نیستیم و نمیدونیم ‌اون لحظه چه احساسی داشته. یجاهایی نمیشه بگیم بخیال و به راحتی فراموش کنیم چون تو دل آدم میمونه. ولی حواستون باشه که بعضی جاها باید جواب داد و نباید سکوت کرد.یجاهایی اگه سکوت کنین نه تنها احترام نگه نداشتین بلکه عزت نفس خودتون رو سوال بردین.یه جاهایی هم اگه جواب بدین فرقی با اون طرف ندارین و با عرض معذرت و پوزش فراوون بیشعور جلوه میکنین. حواستون به موقعیتتون باشه،یجاهایی حرف بزنین و دفاع کنین،یجاهایی سکوت کنین یجاهایی بسپارین به خدا و یجاهایی خودتون طرف و متوجه کنین. حرف مثل چاییه،بیشتر اوقات اگه به موقع گفته نشه سرد میشه. خودم با اینکه ۱۸ سالمه اگه بخوام از حرفای بقیه که ناراحتم کردن بگم تا یه سال طول میکشه،با اینکه ناراحت میشم و تو دلم میمونه ولی میگم بیخیال شاید طرف واقعا منظوری نداشته. بجاش بیاین متوجه رفتار خودمون باشیم که زخم زبون نزنیم و با حرف دل نشکونیم. @azsargozashteha💚