eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام آدمین جان راستش برا من مشکلی پیش اومده همسر من وقتی اومدن خاستگاری من یه کارمند
❤️ سلام در جواب خانم عزیز که گفتن بچه ها فخر میفروشن سعی کنید به آنها بفهمانید که همه چیز مال خداست ودردست ما امانته.اگه بخواد میده اگه بخواد میگیره.اگه ناشکری کنید یا فخر بفروشید و مغرور شوید ممکنه خدا آزمون بگیردشون .خدا داره ما رو امتحان میکه و....... خلاصه از لحاظ دینی و اعتقادی انهارو آگاه کن به این خانم محترم بگید ببینم کارگری چیزی نمی‌خواد شوهرم سه ماهه بیکاره واقعا زندگی سخته.شوهرم آدم حلال و درستیه ❤️❤️❤️🌹❤️🌹🌹🌹🌹🌹 سلام وقتتون بخیر در جواب اون عزیزی که گفتند بچه هاش با بچه های خواهر برادرش ناسازگاری دارند عرض کنم خدمتتون بچه ها تو دهن بزرگتر هاشون نگاه میکنند انشالله خیر زندگیتون را ببینید ولی همینطور که شما داستان زندگیتون را تعریف کردید که چیا دارید خونتون چند متره. چند تا شعبه زدید مطمئنن برای اشخاصی بوده که درباره زندگیتون تعریف کردید که بچه ها تو دهن شما نگاه کردند و باعث بشه فکر کنند از دیگران برتر هستند البته ببخشید قصد توهین ندارم شما باید آموزش بدید که برتری به اخلاق خوب وبنده خوب خدا بودنه مال دنیا مال خود دنیا است فقط به ما امانت داده میشه که امتحان بشیم که درست و صحیح استفاده میکنیم یا نه وگرنه به پادشاه ها و پیامبرهاش هم مهلت نداد که به ما بخواد مهلت بده اگر از همین حال مشکل را بر طرف نکنید حتی خدایی نکرده در بزرگ سالیه بچه هاتون شاهد دعوا وتنش های آنها هستید متاسفانه اکثر ما مردم قبل از اینکه فکر تربیت بچه هامون باشیم فکر رفاهشون هستیم که این اصلا درست نیست چون باعث میشه تن پرور بار بیایند مشکل ما ایرانی ها اینه که نمیگذاریم آب تو دل بچه هامون تکون بخوره درسته جیگرگوشه هامون هستند ولی روش ننوشته که همیشه زندگی بر وفق مراده. ننوشته که همیشه پدر و مادر زنده هستند و کنارشون هستیم به نظر بنده بد نیست که کمی سختگیری کنید اگر میخواهید مشکل بچه هاتون رفع بشه وقتی به کسی کمک میکنید بگذارید بچه ها مشارکت داشته باشند مثلا بچه هایی که بی سرپرست یا بدسرپرست هستندرا شناسایی کنید و هر از گاهی با خود بچه هاوسیله تهیه کنید و به دستشون برسونید اینجوری باعث میشه که بچه ها بخشنده. تربیت بشندو گذشت تو زندگیشون پیدا میکنند ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون خانمی که وضع مالیشون خوبه ولی بچه هاشون پز میدن الکی . باید بگم بچه های شما خواستن پیش بقیه کم‌ نیارن اینا رو گفتن و باید بگم به نظر من میتونین ببریدشون پرورشگاه ها و جاهایی که از کودکان بی سرپرست و بد سرپرشت نگهداری می کنن با اون بچه ها آشناشون کنین مطمئن باشین مهرشون به دلشون میشینه چون اون بچه ها خیلی معصومن و بعد بهشون بگین که ببینین اونا پولی ندارن اما مهم تر از پول چیزای دیگه هم هست. سعی کنید همش در مورد انسانیت و خوبی و مهربونی باهاشون حرف بزنین و یه جوری کنین که از فکر پول بیان بیرون . @azsargozashteha💚
❤️ من ۲۵سال پیش ازدواج کردم دختری عزیزدوردونه خانواده و اولین نوه خاندان ولس صبور و آرام با اینکه تو ۱۸سالگی ازدواج کردم مثل یه زن ۴۰ساله از پس مشکلات اوایل زندگی مشترک که اکثر از پسش به تنهایی برنمیاد براومدم وبا صبوری خاصی( که الان به این خصلت تو فامیل شوهر معروفم‌‌)سر کردم از همون اول مدیریت اقتصادی خانواده رو دستم گرفتم و بعداز ۲سال در حالی اولین فرزندم رو باردار بودم خونه خریدیم و همین مسئله شد باعث حسادت اطرافیان با اینکه شوهرم شاگردمغازه بود و حقوق جنجالی نداشت بااستفاده از هدیه های عقد و کادوی پاتختی و قسط وسط وسط زندگیم رو سرسامون دادم با اینکه جهیزیه خوبی داشتم چون وضع مالی پدرم خوب بود وسایل زندگی اضافه کردم اهل پز نبودم ولی اهل زندگی خوب چرا یادمه اولین تو خونه من بود اولین کسی که ماکروفر خرید اولین کسی که تو فامیل حج واجب رفت اولین کسی که تو زمان صدام زیارت امام حسین قسمتش شد و.......خدا شاهده که در تمامی این مدت نه من نه همسرم اهل پز دادن و خودنمایی نبودیم حتی برای لحظه ایی ولی الان۱۰ساله ایی میشه که اصلا زندگیمون نمی‌نمیچرخه هر چی بیشتر تلاش می‌کنیم کمتر پیشرفت داریم و همش در حال درجا زدن هستیم نمیدونم چی شد با اینکه با فروش طلا و .....برا همسرم مغازه خریدیم ولی اصلا کارش نمیگیره واین در شرایطی که تو همون بازار و رشته کاری همسرم به قدیمی بودن و درست کار بودن معروفه و جالب ماجرا اینه که همکارای هم صنفی در موردش یه جمله بکار میبرن و اونم اینه که فلانی رو توم تکون نمیده یعنی این قدر وضعش خوبه ولی خبر ندارن که همین الان ما ساکن خانه پدرشوهرم هستیم چون خونمون خیلی کوچیکه و بچه هام بزرگ نمیدونم چرا و بخاطر چی اینطوری شدیم واز ادمین گرامی تمنا دارم مشکل بنده رو با دوستان مطرح کنه شاید عزیزی راه‌حلی و دلیلی برامشکلم بدونه یواش یواش داریم تو فامیل معروف میشیم به ضعیف از لحاظ مالی که میخوان تو جهیزیه دخترم بهم کمک کنن خواهشا دوستان اگه راه حلی بلدید کمکم کنید 🙏🙏🙏التماس دعا دوستتون دارم ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 @azsargozashteha💚
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۱۳🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052541.mp3
1.21M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۱۳🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام عزیزم درمورده اون خانمی که میگفتن از تنهایی میترسن .میخواستم بگم منم دقیقا مثله ایشون بودم و حتی بسیار بدتر. ولی به لطف خدا الان ماشاالله خیلی بهتر هستم و این چند تا راه کار که الان میگم تماما به من کمک کرده واقعا اول اینکه هر رو ز توی خونه با صدای رسا قران بخونید که بسیار موثر هست خیلی خیلی. بعد هم در خونه مراسم روضه اهل بیت بگیرید که بینهایت موثره و من هر چی دارم و ارامش الانم رو مدیون این دو کار هستم چون توی خونه ای که قران با صدای بلند خونده بشه و روضه اهل بیت و همچنین امام حسین گرفته بشه دیگه اجنه نمیان اگر هم بیان دیگه اصلا اذیت نمیکنن و شما به ارامش میرسین و در ضمن به تبرک یه پرچم از اهل بیت و اقا امام حسین همیشه برای برکت و ارامش توی خونه نصب داشته باشید خیلی حس ارامش بهتون میده. و یه چیزه دیگه شما یک حلقه یاسین بخرید و همیشه توی خونه داشته باشین برای انجام کارهای مهم همچنین شروع هر ماه قمری و حتی به نیت سلامتی هر روز از اون رد بشین به این شکل که رو به قبله باستیدو به همون نیت که دارین اون رو از گردن خودتون رد کنید و همیشه موقع خواب بالای سرتون بذارید .و دیگه هم چیزهایی که میترسین ازشون دنبال نکنید انشاالله باز به ارامش میرسن.ببخشید طولانی شد.ممنون @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_شش تا گوشی و برداشتم گفت شهره بابا مُرد.... با سرعت تمام خودمونو رسوندیم بهش یک خرده از
با اینکه میدونستن محمد چه اوضاعی داره.... مراسم هفتم هم تموم شد و مهمونا همه رفتن، فقط خودمون مونده بودیم که سر یک موضوع الکی محمد و برادر کوچکش باهم بحثشون شد منم دستشو گرفتم اوردمش تو حیاط که بیشتر از این ابرو ریزی نشه خواهرم و دخترش هم دنبال ما اومدن بیرون محمد و نشوندم رو تخت کنار پنجره که یهو برادرش داد زد خدارو شکر که ورشکست شد و یه فحش رکیک هم به محمد داد همون لحظه دوتا خواهرش هم گفتن حقشه... خداجای حق نشسته باید اینجور میشد... که دختر خواهرم عصبی شد بلند شد بره سراغشون منو مادرش جلوشو گرفتیم محمد واقعا نمیدونست دیگه چکار کنه از دست اینا... اخه برای چی حقش بود..؟ چی برای اینها کم گذاشته بود...؟! از بچگی براشون زحمت کشیده بود... این بود دستمزدش...؟! فردای اون روز میخاستیم برگردیم تهران چون ما ماشین نداشتیم عباس ماشین رو داد به محمد و خودشون با ماشین دامادش اومدن و با هم حرکت کردیم سمت تهران نیمه های شب رسیدیم خونمون عجب سالی بود... سالی که نکوست از بهارش پیداست روز اول سال پدرشون مرد و بعدشم که دیگه معلومه چی میشه خدای من باز رسیدیم تو این خونه.... باز حالتای من برگشت... باز کارهای غیر عادی... محمدم که بخاطر شرایطش اصلا حال و حوصله نداشت ولی به ناچار تحمل میکرد و دم نمیزد روز ۱۶ فرودین که شد انقدر من حالم بد بود و شب ها اذیت میشدم تصمیم گرفت یکبار دیگه ببرتم سراغ دعا نویس یجورایی انگار میخواست مطمئن بشه بازم ادرس جدید گرفت و باهم رفتیم اونجا وقتی رفتیم همون داستانا تکرار شد و این بار اقا سید علنی گفت پسرجان کار خواهرت هست یا قید خونت رو بزن یا قید زنت... اینجور پیش بره تا اخر ماه مرده دیگه واقعا هردومون دیوانه شده بودیم مگه میشد اخه...؟ ولی چاره ی نداشتیم.. محمد منو دیگه تو اون خونه نبرد و مستقیم برد خونه مامانم فردا عصرش زنگ زد گفت دیر میام میخوام برم خونه رو بسپارم به بنگاه باورم نمیشد میخواد اینکارو بکنه ولی رفت نمیدونم از شانس بود یا خواست خدا به دو ساعت نکشید که زنگ زد گفت خونه رو فروختم گفتم اخه چطوری تو این بازار راکد...؟ گفت تو بنگاه که داشتم میسپردم برای فروش یه خانم و اقا میرسن دنبال خونه برای خرید بودن همون لحظه هم بنگاهی گفت این اقا هم فروشنده اس رفتیم خونه رو دیدیم الانم معامله کردیم تموم شد خونه رو ۳۵ میلیون زیر قیمت فروخته بود یک ساعت بعد اومد خونه و گفت فروختم تموم شد .... فقط یک ‌ماه زمان گرفتم برای تخلیه‌ و پاشدیم، بعد تخلیه‌ خونه تصمیم گرفتیم بریم شمال، اونجا یک دعا نویس پیدا کردم رفتم سر میزش و پرسیدم چقدر میشه حق زحمتتون ولی دل تو دلم نبود کلا ۴۰ تومان پول داشتم.... @azsargozashteha💚
❤️ سلام علیکم میخاسم خیلی کوتاه ماجرای خانواده مادریمو بگم پدر بزرگم خیلی پولدار بودن جوری که تو خارج ی عالمه زمین و خونه حج واجب چن دفعه و برادرای نامردشو هم حج فرستاد یه عالمه خونه و زمین ت ایران خلاصه با ۸بچه که سه تاش زن اول که مادر بزرگ تنیم میشه و پنج تا از مادر بزرگ ناتنی وقتی پدر بزرگم به رحمت خدا رفت تو سفر حج اینا از این ور به اون ور شدن دایی ناتنیم که همه رو خورد و نصف عمرش تو پولداری گزشت شکر نکرد زیاده خواه بود و حق داایی و خاله و مادر منو خوردن که هیچ الان موضوع برعکس شده از صبح تا شب کار میکنه پول در بیاره زنش طلاق گرفت و برگشت سمت ما خدا کمکش کنه اما در حق ما بدی کرد در صورتی که خاله و مادرم یه تومن از ارث نخورد بگزریم فقط خاستم بگم پولداری یا نداری فقط به ظرفیت ادما بستگی داره این که خیلی داشت اما ظرفیت از دست داد و این شد به جای خود گیری که به جای ادم نمیرسه بیاید و شکر کردن یاد بچه ها بیندازید شما ظرفیت پولداری داشتید که این شدید پس از دستش ندید چون با زحمت خودتونه به وجود اومده به بچه ها هم که خودشونو گرفتن به خاطر پولداریو اینا بگید دنیا فانیه، ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام آدمین جان من همونم که گفتم که بچه هام زیاد به بچه های خواهر و برادرم پز میدن بسیار بسیار ممنون از نظر ها و راهنمایی ها👍❤️😘 اون خانم عزیزی که کمکم کردن و تو جواب ها بخش اول هستن وگفتن اگه تو کارخونه کار داریم بگیم همسرشون بیان عزیزم خیلی ناراحت شدم نه متاسفانه به اندازه ی کافی نیرو داریم ولی اگه قم میشینین بگم یه کارخونه میشناسم رو به روی کارخونه ی شیر آریاراما که تو تولید تشک هستش اسمش رویا هست صاحبش ارمنی هست و ایران نیست و وقتی میاد با کارگر ها و کارمنداش مثل خونوادش برخورد میکنه وخیلی به کارگراو کارمنداش میرسه سه سال پیش 3 4 میلیون به کارگر و کارمنداش به عنوان عیدی داد امید وارم که نیرو بخوان 😊 آریاراما هم بد نیست بازم شرمندت شدم 😞انشالله که همسرتون رو بردارن آدمین جان ممنون میشم اگه بزاری🙏🏻 @azsargozashteha💚
خوشا به بخت بلندم ڪه در ڪنار منی  توهم قرار منے هم تو بی‌قــــرار منی گذشت فصل زمستان گذشت سردے و سوز بیا ورق بزن این فصــــل را، بهـــــار منی به روزهاے جدایے دو حالت است فقط در انتظار تـــــــوام یا در انتظـــار منی “خوش است خلوت اگر یار یار من باشد” خوش است چون ڪه شب و روز در ڪنار منی بمان ڪه عشق به حال من و تو غبطه خورد بمان ڪه یار توام ، عشق ڪن ڪه یار منی بمان ڪه مثل غـــزل‌هاے عاشقانه‌ے من پر از لطافت محضے و گوشــــــوار منی من “ابتهـــــاج”‌ترین شاعــــر زمان توام  تو عاشقانه ترین شعـــــر روزگـــار منی ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 @azsargozashteha💚
❤️ سلام تروخدا سوال منم بزارید راهنمایی کنن♥️ من دختری ۱۹ ساله و نامزدم۲۱ ساله هستن ایشون یک ساله نامزدم هستن و عقد نکردیم اوایل خونه شون میرفتم کمک میکردم سفره رو کمکشون پهن میکردم یهو مادرشون گفتن شما جایی کلفتی میکنی؟ من تعجب کردم گفتم نه😶😲 گفتن اخه همش داری مثل کلفتا کار میکنی خیلی دلخور شده بودم ولی گفتم پیره بنده ی خدا ی چیزی گفته از طرفی من واقعا عاشق نامزدمم نمیتونم رهاش کنم خانواده ام هیچ دخالتی تو کارای من و نامزدم ندارن ی جورایی پشتمو خالی کردن حالا نامزدم (هم شهری نیستیم) چند روز پیش پیام داده که من و تو به درد هم نمیخوریم چون که مادرشون گفتن به درد هم نمیخورین😢 اخه من چیکار کنم؟ دلبستم نمیتونم ول کنم حاضرم همه ی حرفای مادرشونو تحمل کنم بخاطر عشقم به ایشون ولی الان نمیدونم چی بگم و پیامشانو بی جواب گذاشتم خانواده ام بهم کمکی نمیکنن نمیدونم چه جوابی بدم که راهنمایی کنم مادرشونو راضی کنن از طرفی میگم اگه عاشق باشه راضیش میکنه ولی با شناختی که از مادرشون دارم به این سادگیا از حرفشون کوتاه نمیان همش میگن ی حرف رو یک بار میزنم تروخدا راهنمایی کنید من چه جوابی بدم که ی راهنمایی برای نامزدم باشه؟😣 ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد 🙏🌹
❤️ من یه دختر شانزده ساله هستم مامانم از خانواده های سرشناس شهرمون هستن و از لحاظ اجتماعی توی جایگاه بالاتری نسبت به خانواده پدرم هستن . یه مشکلی که ما داریم اینه که پدرم اصلا تلاشی برای زندگیش نمیکنه یعنی صبحا حدود ساعت ده میره سر کار (شغلشون آزاده فنی هستن ) ساعت دوازده بر میگرده اخلاقش مثل خانواده خودشه هیچ تلاشی نمیکنه زندگیش بهتر بشه یه خونه داره و یه ماشین فکر میکنه همینا کافیه . به شدت برای چیزای الکی خرج میکنه هرچی هم میگیم نکن پدر من دست میذاره به داد و بیداد نمیشه باهاش حرف زد مامانم هم از این موضوع خیلی ناراحته باور کنید وقتی میبینم داداش کوچکترم حسرت وسایلای پسر داییمو میخوره انگار قلبم فشرده میشه. پدرم هیچ تلاشی برای آینده نمیکنه نمیگه ما بزرگ میشیم خرجمون بیشتر میشه چند میلیون بدهکاره عین خیالشم نیست خسته شدم از دستش تو رو خدا راهکار بدید نگید مشاور که اصلا نمیتونم گفتم که نمیشه باهاش حرف زد مدام هم میگه من برای شما چیزی کم نمیذارم یکی نیست بگه پدر من ، من خودم دختر کم توقعی هستم و از هرچی خواستم چشم پوشی کردم .... ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🌹🙏
😍❤️ من خیلی خوش خوابم ولم کنی رو جدول خیابونم خوابم میبره چند سال پیش برای یه کاری باید میرفتم شهرستان تمام روز و سرکار بودم دم غروب اومدم با ماشین خودم راه بیوفتم مسیرم طولانی بود باید کل شب و رانندگی میکردم مامانم سوییچ ماشینو قایم کرد گفت محاله بذارم با ماشین بری تنهایی خسته هم هستی پشت فرمون خوابت میبره خلاصه هرکار کردم سوییچ و نداد مجبور شدم برم ترمینال به سختی یه بلیط گیر اوردم اونم برای یه شهر سیصد کیلومتر اونورتر باید سر راه پیاده میشدم خلاصه کلی به مامانم غر زدم که نصفه شب وسط جاده باید آلاخون والاخون بشم موقع سوار شدن به راننده سپردم سر کمربندی شهر مقصدم پیادم کنه چند بارم تاکید کردم اونم گفت حله داداش خیالت راحت منم تا نشستم سرمو گذاشتم رو پشتی صندلی خوابم برد اونم چه خوابی ته مسیر دیدم یکی تکونم میده اقا رسیدیم نمیخوای پا شی دیدم یه خانم میان ساله با دخترش همه پیاده شده بودن با گیجی از ماشین اومدم پایین اینور و نگاه اونور و نگاه دیدم ای دل غافل شهر و رد کردم هرچی به راننده گفتم چرا من و بیدار نکردی یه چرتی گفت دیگه هیچی ساک به دست سه نصف شب نشسته بودم لب جدول خیابون داشتم فکر میکردم چه کار کنم یه اقایی با لهجه غلیظ محلی اومد مچ دستم و گرفت کشید با یه دستش هم ساکم و برداشت یه چیزایی هم تند تند پشت هم میگفت که من اصلا متوجه نمیشدم داشتم سکته میکردم این سبیل کلفت داره به زور من و کجا میبره من بکش اون بکش ادامه ی ماجرای ازدواج جالب این اقا رو در کانال دوممون بخونید😂😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df لطفا همگی عضو شید سوالهاتون اینجا هم قرار میگیره🌹🙏