eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
164.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ من یک سوال داشتم که البته میدونم جوابش این هست که کار خوبی نمیکنم ولی میگم شاید یک ن
❤️ سلام در مورد خانمی که پدرشوهر و مادرشوهرشون رونفرین میکنه میخواستم بگم عزیز من همسرت با هر گذشته و تربیتی بوده گذشته و کاری نمیتونی بکنی و نفرین هم همش حال خودت رو بد میکنه درون خودت پر از حس منفی و تاریکی میشه و جز روح و روان ازرده چیزی نصیبت نمیشه باید با واقعیتهای زندگیت روبرو بشی و اگر زندگیت رو دوست داری خودت تغییر بده اول سعی کن حس و حال خودت خوب بشه که بیشک این حال خوبت تو اطرافیانت هم تاثیر میزاره خودت مشکلها رو تا جایی که میتونی از سر راهت بردار با غم و غصه خوردن هیچ وقت چیزی تغییر نمیکنه از خداوند کمک‌بخواه تا در این مسیر کمکت کنه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام راجب اون خانومی ک گفتن شوهرشون خیلی بیخیالن و درست تربیت نشدن عزیزم نفرین کار درستی نیست (البته به نظر من ) از قدیم شنیدم میگن نفرین ممکنه برگرده خودتو بگیره . ولی در کل شما درست میگی هرکسی بود از این زندگی و وضعیت خسته میشد صبر کن ایشاللا درست میشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ممنونم بابت کانال خوب و بارزشتون راجب اون خانمی که از شوهرش ناراحت بودند بخاطر تربیت بد پدر و مادرشون میخواستم بگم خواهر خوبم شما الان ازدواج کردید و ایشون رو به عنوان همراه زندگی خودتون انتخاب کردید و رسالتی دارید درسته پدر و مادر بد تربیت کردند اولا که حق نفرین ندارید چون نفرین اول از همه به خودت آسیب میزنه دوما چرا دعا نمیکنی خدا همسرت رو هدایت کنه سوم اینکه رو خودت کار کن میدانم شما با ادب و با نزاکتی اما بیشتر و پررنگتر در کنار همسرت این کارهای خوب و پسندیده رو انجام بده سرشت آدمها اینه که از شخص مودب خوششون میاد شما بدون کوچکترین بی احترامی کاری رو‌که درسته رو اول خودت انجام بده وبعداز اینکه عشق خودت رو در دل همسرت عمیق کردی از همسرت بخواه و بگو آیا به نظر شما من کار اشتباهی میکنم یا درست واگه درسته چقدر خوبه شما هم انجام بدید که محبوب قلب خدا و بندگان خدا قرار بگیرید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید راجب اون خانمی ک پدر و مادر همسرشون سید هست و همسرشون اینطورین بگم ک منم وضعیت شما رو دارم پدر مادر همسر من هم سید هستند و دقیقا مادرشون نمیزاشتند اشغال ببره دم در. حتی من یکبار ب همسرم گفتم اشغالارو ببر ( چون ما با مادرشوهرم توی یک خونه زندگی میکنین )مادرشوهرم سریع گفتن من میبرم و خب منم گفتم ک من ب شوهرم گفتم و شما کار منو زیاد میکنی و پسرتو تنبل . نفرین نکن چون سید هستن و اولاد پیغمبر .پیغمبر میفرمایند اگر از سیدها خطایی سر زد اونارو ب من ببخشید هرچند من خودم ب شخصه سید خوبی تو این 17سال عمرم ندیدم ولی شما زن هستید و کاری ک سیاست و زبون ما زن ها میتونه انجام بده از کسی سر نمیزنه .سعی کن عادتش بدی اگه میشه و حرف گوش میکنه با زبون خوش بهشون بگو و اصلاااا اعصاب خودتو خورد نکن هرچند میدونم ک سخته ولی شدنیه ان شالله خوش باشید و سلامت و بچه های خوبی تربیت کنید ❤️ @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دوم زیر مشت و لگدای نریمان حتی خجالت میکشیدم اخ هم بگم خدا خدا میکردم بزنه یه جاییم و کارمو
توی این فکرا بودم که صدای حرف از توی کوچه شنیدم از پنجره نگاه کردم و خاله و عمو و عمه و کل فامیلو دیدم... که حرف زنان دارن وارد کوچه میشن که بیان و بفهمن چه اتفاقی افتاده..! بدون اینکه در بزنن نخ در و کشیدن و وارد شدن، توی حیاط غلغله بود، عموی بزرگم رو به اقاجونم گفت صد بار بهت نگفتم شوهرش بده؟ نگفتم این دخترت با بقیه دخترات فرق داره؟ سر و گوشش میجنبه؟ الان ما با چه رویی سرمونو بالا بگیریم...؟ این اولین بار بود که اشک اقاجونم رو میدیدم... عمه بزرگم هم گفت دختر خودت به درک داداش... ما چه گناهی کردیم که دختر دم بخت داریم و حالا سگم دیگه در خونمونو نمیزنه؟ کل شهر از این رسوایی میگن... از گوشه در داشتم تماشا میکردم که یکی از عمه هام گفت دلم میخواد جرش بدم و دوید سمت اتاق و داد زد نازی کدوم گوری هستی..؟ مادرم که همیشه در برابر عمه هام بلبل زبون بود، الان یه گوشه ایستاده بود و تماشاگر بود..! عمه حمله کرد سمتم و با ناخون کشید توی صورتم و هولم داد عقب، موهامو که تا روی کمرم میومد محکم گرفت، قیچی رو از تاقچه برداشت و گذاشت تنگشون و از ته کوتاهشون کرد... هر روز وضعیت همین بود، هر کسی میرسید یه فحشی بد و بیراهی کتکی چیزی میزد و میرفت... تا اینکه روز دادگاهمون رسید و قاضی طبق پیش بینی، دستور ازدواج من با حمید رو صادر کرد.... من عاشق حمید بودم و همیشه آرزوم بود که زنش بشم اما نه الان که حمید یه پسر بچه هفده ساله ست...! خدمت نرفته و کاری هم نداره، یه جورایی آس و پاسه... ما و حمید توی یک محله بودیم و عاشق و معشوق... اما وضع مالی ما خیلی از حمید و خانوادش بهتر بود، خانوادش بی بند و بار بودن و یکی از برادراش بخاطر مواد اعدام شده بود، دیگری هم انقد کشیده بود که جنازش رو از توی جوب جمع کردن...! @azsargozashteha💚
❤️ سلام به همگی ،هر کسی دردش به دل خودش من ۱۶ ساله عروسی کردم دوسال اول عروسی همچی گل وبلبل بود و بعد از بدنیا امدن پسرم ورق برگشت نمی دونم چرا ولی هرروز بحث و ناراحتی من سرم گرم بچه کردم اونم به کار تا به خودم امدم دیدم پای نفر سومی توزندگیم باز شده ولی هر وقت به شوهرم میگفتم میزد زیره چند باری بهش ثابت کردم باز زیر بار نرفت هرسری بهانه میاورد نمی دونم چرا من دل نکندم از این زندگی روزگار خوشی نداشتم نمی دونم شاید از حرف مردم میترسیدم یا شایدم دوستش دارم بعد بدنیا امدن بچه دوم که همزمان بافوت پدر شد روک وپوسکنده امد گفت طلاق میخوام من باورنشد بازم پاش وایسادم زیر بار نرفتم خانواده هامونم مخالف بودند قرار شد ازاول شروع کنیم تا اینکه دوباره اتفاقایی افتاد که بازم طرف اون یکی نمی دونم پیش خودم میگم حتما من جایی کم گذاشتم که از دور میشه ولی به خدا تحت هر شرایطی باهش زندگی کردم یک ساله کار درست حسابی ندار ه والله اگر من بچه ها بروش اورده باشیم حالا فهمیدم هنوز دلش پش او طرفه حالا که داریم مینویسم بخودم میگم خیلی دیونم که پای همچین مرد نشستم ولی نمی دونم دیگه باید چکار کنم کم اوردم واقعا کم اوردم راهنماییم کنید باید چکار کنم ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد 🙏🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام به همگی ،هر کسی دردش به دل خودش من ۱۶ ساله عروسی کردم دوسال اول عروسی همچی گل و
❤️ سلام خدمت اون خانمی که پای نفر سوم تو زندگیش باز شده.خیلی ناراحت کنندست این آمار خیانت ها وقتی هر کدومشون می‌خونی دل آدمی به درد میاد .چه زن چه مرد. که خیانت میکنن .خیانت واقعا عمل وقیحیه. اونم با وجود بچه. هر چندم که تو زندگی کم گذاشته باشیم برای طرف حق خیانت ندارن یا باید کنار بیاد با کمبودها یا طلب کنه خواستشو. خانواده های که کار زندگیشان تهش به طلاق رسیده فکر میکنن اونا که نشستن پا زندگیشان حتما یا خیلی خوشبختن یا انقد بد بخت نیستن که اقدام جدایی کند در حالی که این نیس .راستش اونایی که جدا شدن جرآت داشتن چون طلاق و پاشیده شدن زندگی واقعا دل میخواد .وقتی کسی جدا نمیشه حتما پشت بانی ندارن .حتما پدر و مادرش تو مذیغن یا اعصاب ندارن یا خیلی چیزای دیگه که سختی‌ها طلاق و بعدشو متحمل بشن من ابجیم طلاقی شد خدا سر هیشکی نیاره .ما هم زندگیمون گل و بلبل نیس اما جدایی خیلی ترسناکه و اللخصوص بدبختیها بعدش. . ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اون بانویی که گفته بودن شوهرشون تلفنش رو جلوش قطع میکنه عزیزم پدر من قبلا میوه فروش بود اونم تو یه محله با کلاس تو کرج حدودا سه سال پیش از اون کار در اومد دوستای پدرم به خونه ما رفت آمد داشتن و همشون هم خانواده های خیلی محترمی بودن تا اینکه ماه پیش اومد و گفت یکی از دوستام داره میاد خونمون منم منتظر یه مرد با خانواده اش بودم که یه زن خیلی محترم اومد و ما رو برادر زاده های خودش خطاب کرد و به من و خواهرام گفت منو عمه صدا کنید مادرم هم چون از قبل آشنایی داشتن خیلی گرم با هم دیگه احوال پرسی کردن و به پدرم هم داداش میگفت منم چند بار یواشکی گوشی پدرم رو چک کردم😅😅 و چت هاش با اون خانوم رو خوندم فقط در حد یه خواهر و برادر بودن فقط خواستم بگم شما انرژی مثبت به خودت بده و خیلی نگران نباش @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ سلام ادمین جان ممنون از کانال خوبتون 🌷 ترو خدا اگه میشه پیام من روهم توکانالتون بز
سلام ادمین جان خیلی ممنون که پیام منو تو کانالتون گذاشتین 🙏 و ممنون از همه اعضای گروه که منو راهنمایی کردین 🙏 به گفته اعضایی گروه داروی امام کاظم رو تهیه مصرف کردیم و همین طور آویشن و بقیه چیزهایی که فرمودن رو... شوهر من هم ازمایش داد و متاسفانه اونم هم مبتلا شده بود 😔ولی خداروشکر حال شوهرم بهتر فقط یه خورده حال مادر شوهرم بدتره چون میگرن هم دارن ایشون 😔 مادرشوهرم 3تا پسر داره و دختری نداره که به ایشون رسیدگی کنه من عروس بزرگم وجاریم عروس کوچیکه پسر وسطی مجرده . جاری بنده هم پسر 4ساله دارن از وقتی فهمیده که مادرشوهرمون کرونا داره😷 رفتن خونشون و بیرون هم نمیان وهروز هم اهنگ شادباصدای خیلی بلند میزارن نمیدونم از مریض شدن مادر شوهره خوشحال شده یا مریضی شوهرم 😕 توی این چندروز برادر شوهرم یک سر هم به مادر خودشون نزدن .حالا شوهر بنده با اون مریضی خودشون هم به مادرشون میرسن هم به خودشون ومن هم این وسط با یه بچه کوچیک باید سوپ و اش به شوهرم مادرشون درست کنم هم غذا برای خودمون و برادر شوهر و پدر شوهرم .و وقتی هم که دخترم خوابه باید ظرفاشون رو برم بشورم ضدعفونی کنم این چندروز واقعا خسته شدم .واز طرفی هم چندروز بادخترم شب تا صبح تنهایم ترس تنهایی هم ازیک طرف واینکه شاید ناقل باشیم نمیتونم اجازه بدم کسی بیاد پیشمون . مادرشوهرم خیلی زن خوب ومهربونیه مثل مادرم دوسش دارم با جاریم هم مثل من برخورد میکنه و جاریم از همون اول هم همیشه با مادرشوهرم و شوهر بنده مشکل داشت . نمیخوام که بگم جاری بدی دارم یا من خیلی خوبم نه . فقط ای کاش جاریم وبرادرشوهرم هم به فکر مادرشون بودن و یک کمکی میکردن تا همه کارها روی دوش یک نفر نباشه . ممنون ازکانال بینظیرتون 🙏 ببخشید خیلی طولانی شد خواستم یه خورده درد کنم خالی شم 😌🙏 @azsargozashteha💚
از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سوم توی این فکرا بودم که صدای حرف از توی کوچه شنیدم از پنجره نگاه کردم و خاله و عمو و عمه و
خلاصه خانواده من عارشون میشد به اینا سلام کنن چه برسه به اینکه بخوان دخترشونو بدن بهشون هیچ کدوم از کتک ها و زخم ها دردناک تر از شبی نبود که مادرم اومد اومد کنارم نشست، اول خودمو جمع کردم فکر کردم با یه شکنجه دیگه اومده ولی گفت کاریت ندارم راحت باش نازی بعد اشک ریخت و اشک ریخت منم باهاش گریه کردم، تو هق هقاش گفت تو لیاقتت بیشتر از حمید بود نازی، من برات هزار آرزو داشتم، دوست داشتیم لباس عروس بپوشی، دوست داشتیم توی باغ یه عروسی چشم درار برات بگیریم، با شکوه و جبروت بیان ببرنت، طبق طبق برات هدیه بیارن، ولی حالا چی؟ حالا مثل این زنای هزاربار شوهر کرده باید بدون ساز و دهل تو خفا و خفت بری خونه بخت، که خونه نگون بختیه... نه بخت... میخواستم با عزت و احترام ببرنت، نه که خانواده حمید توی دادگاه به اقاجونت بگن خوب داری دختر خرابتو میندازی به ما، خیر نبینی نازی... انگار که داشت روضه میخوند و دوتامون اشک میریختیم اخر گفت پاشو صورتتو بشور که صبح باید بری عقد کنی... داشتم راستی راستی به آرزوم که حمید بود میرسیدم ولی چه رسیدنی.... اون شب بعد مدت ها رفتم دوش گرفتم و آروم آروم زخم هامو که خشک شده بود از روی پوستم برداشتم، هر چی که بود فردا عروسیم بود و حمید هم عشقم... کسی که آرزو و حسرتش رو داشتم... بعدم اومدم یه گوشه کز کردم و به این فکر کردم دیگه از فردا نمیتونم توی این خونه باشم توی این خونه بخوابم... توی همین فکرا بودم که نریمان وارد اتاق شد، بیشتر خودمو جمع کردم.. انگار همه اومده بودن دلم رو بسوزونن.. نریمان گفت نیومدم که بزنمت راحت باش، بهش چشم دوختم و بعد نشستم گفت فردا از این خونه میری نازی، و دیگه هیچ وقت برنمیگردی، اونجایی که داری میری مثل اینجا نیست که یه وعده سیر غذا بخوری، کسی نازتو نمیکشه، و قراره با آدمایی زندگی کنی که هرگز مثلشون رو ندیدی، قراره برای اولین بار معتادا رو از نزدیک ببینی، برای اولین بار کثافت ببینی، برای اولین بار حرکات و رفتارایی ببینی که به عمرت ندیدی، ولی حق نداری برگردی... @azsargozashteha💚
❤️ سلام.وقت به خیر.طاعات قبول عزیز جان بنده یه دختر ده ساله دارم که از ۴ سالگی بردمش جامعه القران و تونسته تا سوره توبه حفظ کنه ولی به خاطر شرایط کرونا و ندیدن دوستاش و تنهایی و وقفه افتادن تو حفظش انگیزشو از دست داده.میخواستم درصورت امکان پیاممو تو کانالتون قرار بدید تا اگه از اعضاء کسی تجربه یا نکته ایی داره بهم بگه.ممنون میشم.الان مدتیه دوتایی باهم شروع کردیم ولی دل نمیده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقتتون بخیر.تشکر بابت کانال خوبتون. دوستان عزیزم ازتون کمک میخوام.من متاسفانه نمیتونم جلوی زبونم رو بگیرم وبه قول معروف نخود تو دهنم خیس نمیخوره.مثلا حرفی که خصوصیه وتوی خانواده ی خودم اتفاق افتاده رو برای دیگری تعریف میکنم.فرقی هم نمیکنه که طرف مقابلم مادر شوهرم باشه یا خواهر شوهر یا شوهرم.بارها وبارهاهم چوب این دهن لق بودنم رو خوردم وآتیش های بزرگی خونواده ی شوهرم توی زندگیم انداختن.ولی درس نمیگیرم ودیگه خودمم ازاین اخلاق مزخرفم خسته شدم.خیلی سعی کردم که این عادت بد رو ازخودم دور شدم ولی موفق نشدم ودیگه خودمم عاجز شدم.ازعزیزان عاجزانه خواهش میکنم اگه راهکاری دارن من رو راهنمایی بفرمایند.شاید به مددالهی وکمک دوستان بتونم از این برزخ خلاص بشم.خیلی در عذابم.ادمین عزیزاگر امکان داره داخل کانال قرار بدین تادوستان راهنمایی کنن. ایدی ادمین👇🌹 @habibam1399 لطفا به هر دو سوال پاسخ بدید🙏🌹 @azsargozashteha💚
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۱۹🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052547.mp3
1.39M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۱۹🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام.وقت به خیر.طاعات قبول عزیز جان بنده یه دختر ده ساله دارم که از ۴ سالگی بردمش جام
❤️ سلام در جواب اون خانمی که دخترشون حافظ قرآن هستن بگم که تو اینا کانال آموزش حفظ قرآن هست میتونن به صورت مجازی ثبت نام کنم یا از مربی قران شون بخوان که مجازی به کلاسشون ن ادامه بدن من خودم به صورت مجازی حفظ میکنم انشالله در پناه قرآن باشید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام بر همگی نماز و روزه هاتون قبول 🌹🌹 در مورد اون خانمی که گفتن نمی تونن حرف نگه دارن و به قول معروف نخود تو دهنشون خیس نمی خوره .... به نظر من هر موقع خواستن حرفی را بزنن مثلا حالا که شبه و می خوان این حرف را به کسی بگن ، به خودشون بگن فردا صبح میگم حتما فردا صبح می گم فردا صبح که شد بگن امروز ظهر میگم دو باره ظهر که شد بگن شب می گم خلاصه هی به خودشون وعده بدن که بعدا این حرف را میگن اینطوری یکی دو روز که طول بکشه، دیگه گفتنش جذابیتی براشون نداره و اون حرفه کم کم براشون عادی میشه و به قول معروف گفتنش بی مزه میشه و کم کم از یادشون می ره برا موفقیتشون تو راز داری ما هم دعا می کنیم 🌹🌹🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای دوست عزیز دهن لق 😂 شما بنظرم کتابهای سه دقیقه در قیامت و آن سوی مرگ رو بخونید و همینطور روایات و داستان های که درمورد گناهان زبان هست و نوع عذاب در آخرت رو اینجوری اگه بخواین هم نمیتونید با زبان گناه کنید متاسفانه شما علاوه بر رازدار نبودن ، غیبت هم میکنید ( چون اون شخص راضی نیست درموردش صحبت کنید☹️ ) دروغ هم میگید ( چون احتمالا به اون شخص قول می‌دین که رازش پیش شما محفوظ که اینطور نیست😕) راستی سفر معراج پیامبر هم که عذاب های بانوان رو تشریح می‌کنه خیلی خوبه ...🙂 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در جواب این خانم که خیلی دهند دهن لقن اینکه بیشتر سعی کنن ذکر بگن و سعی کنن بیشتر سکوت کنن توی جمع تا وقتی که ازشون سوال پرسیده بشه یا اگر خواستن حرف بزنن صحبت های معمولی بکنن. خیلی تمرکز قبل حرف زدنشون بذارن شاید اوایل سخت باشه یا مثلا از دهنشون چیزی دربره اما ناامید نشن و ادامه بدن کم کم انشاالله رفع میشه و جزو عاداتشون میشه بجا حرف زدن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب دختر خانم ۱۰ ساله حافظ ۱۰ جزء برات آرزوی موفقیت میکنم ان شاءالله جزء حافظان و عاملان به قرآن باشی با استاد و دوستاش در ارتباط باشید ساعتی رو در روز که مشخص شده باشه رو اختصاص بدید که با دوستاش مباحثه و مرور تلفنی داشته باشه و کلاس های حفظ مجازی ثبت نامش کن پشتیبان ها دو روز در هفته تماس میگیرن و حفظ و مرورهاشو پیگیری میکنن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در جواب خانمی که نخود تودهنش خیس نمیخوره ذکر یا حمید رو زیاد بگن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به خانم عزیزی که نمیتونن راز نگه دارن یه راهکار هست اونم اینکه هروقت خواستین موضوعی روبگید قبلش به خودتون بگید الآن وقتش نیست یک ساعت دیگه میگم. وهمین طور برای خودتون وقت بخرید این مطلب تجربه شده هست. موفق باشیدعزیزم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خانم عزیزی که دخترشان انگیزه ندارن اگر براتون امکان داره توکلاسای حفظ. مجازی شرکت کنن پسر خودم شرکت میکرد وبراش جذاب بود. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهارم خلاصه خانواده من عارشون میشد به اینا سلام کنن چه برسه به اینکه بخوان دخترشونو بدن بهشو
_حق نداری برگردی، حتی اگه بمیری هم برنگرد، تو از ما نیستی نازی، بابا به ما نون حلال داد خوردیم، تو حرومی ای ولی.. نازی اگه مردی هم برنگرد باشه؟ به اشکاییم که بی صدا سر میخوردن و روی زمین میریختن نگاه کردم و گفتم باشه داداش... گفت دیگم من برادر تو نیستم، اگه تو خیابون منو دیدی تو منو نمیشناسی، باهام سلام نکن، ما دوتا غریبه ایم... بعدم با متانت از جاش پا شد و درو بهم زد و رفت. اون شب حتی سقف هم برام عزیز و ارزشمند بود.. بهش چشم دوختم و گفتم یعنی اخرین شبیه که تورو میبینم؟ فردا شب وقتی بخوابم قراره چی ببینم؟ از جام پا شدم و نگاهی به تک تک جاهای حیاط کردم، به دستشویی خیره شدم، به حموم خیره شدم، به موزاییکای حیاط، دلم برای تک تکشون از جا داشت کنده میشد... بعد برگشتم و رفتم سر جام خوابیدم. صبح یه ساک برداشتم تا یکمی لباس توش بریزم ببرم، مانتوهامو گذاشتم و دو سه دست لباس، که برادرم کوچیکترم که پنجم ابتدایی بود و کلی به غیرتش برخورده بود اومد تمامشو خالی کرد و گفت حق نداری هیچی از اینجا ببری... به جای اینکه ناراحت یا عصبی بشم بوسیدمش، مامانم سر رسید و گفت بزار ببره، اینا اخرین لباسای نویی هستن که میپوشه، پس بزار ببرتشون... برای عقد هیچ همراهی نداشتم.. پدرمم که باید برای عقد امضا میکرد نیم ساعت قبل رفته بود محضر امضاها رو زده بود و الان خونه بود. درو زدن، بدون اینکه کسی همراهیم کنه اسفند دود کنه یا حتی آبی پشت سرم بریزه یا حتی رفتنمو نگاه کنه، درو باز کردم و رفتم بیرون.. حمید رو دیدم روی لباش لبخند بود، ابروش کامل شکافته شده بود و جای بخیه روش مونده بود.. بی مقدمه گفت بیا بشین ترک موتور، مگه همش آرزو نداشتی یبار ترک موتورم بشینی؟ لبخند زورکی ای زدم و نشستم، از پشت گرفتمش، آروم گفتم از خانواده تو کسی نمیاد؟ گفت نه هیچکس.. فقط ننه جونم گفته میاد، میدونی نازی ننه جونم عاشقمه هوامو داره میدونم که میاد... رفتیم محضر و شاهدای عقدمونم دو تا از دوستای حمید بودن، ننه جونشم به قولش عمل کرده بود و اومده بود، تنها کسی که اومده بود همون بود.... @azsargozashteha💚