#پرسش_اعضا ❤️
#دردو_دل
سلام خوب هستین میشه پیام منوهم توکانال بزارین .من ۷ساله ازدواج کردم عاشق شوهرم بودم بماندکه چندسال صبرکردموچقداذیت شدیم تابهم رسیدیم من به خاطر شوهرم ک دوسش داشتم ازخیلی چیزاچشم پوشی کردم چون خودش باید خرج میکرد پدرش نداشت .من شوهرم طبقه بالای خونه پدرشوهرم خودش تنهایی ساخت عروسی ک کردیم رفتیم طبقه بالا ازاون ب بعد دردسراشروع شدن من تازه عروس دوست داشتم باشوهرم خوش باشم امانشد مادرشوهرم زن مهربونی بود امامتاسفانه زیادی مهربونی هم دل ادمومیزنه مثلاً غذادرست میکردم بعدمیومدبالامیگفت غذادرست نکن بیاین پایین .یاخواب بودی پامیشد میومدکلی درمیزد 😔که بیادسربزنه یااینکه توقع داشت من همیشه پایین باشم اگه مهمون بیادمن همیشه بایدباشم مهمونی میخاست بره من همیشه باید باشم من اونوقتامیرفتم دانشگاه خیلی سختم بود بخام اینجوری برم وبیام ولی بیشتروقتامیرفتم ولی بعدش باشوهرم بحث میکردم .تااینکه بچه اولم بدنیااومد دیگه اذیت شدنام بیشتر میشد میگفتن بچه سه چهارروزه روبیارماباهاش بازی کنیم😳منم تازه زایمان کرده بودم اصلا حال روحیم خراب دوست نداشتم بچه روببرم دوست داشتم به اندازه برم وبیام ولی نمیزاشت 😔من دیگه خسته شده بودم حتی کارم ب افسردگی هم کشید رفتم پیش مشاور قرص استفاده کردم ولی گفتم فایده نداره اینجوری بخام ناراحتی اعصابم بگیرم به شوهرم گفتم من نمیتونم وایسم بعدازچهارسال بایدبریم .اونم قبول کرد حاضربودم توروستازندگی کنم ولی دیگه اونجانباشم.کارامونوکردیم بعدبهشون گفتیم میخایم بریم ازاینجا دیگه کاری نمیتونستن بکنن ماجمع کردیم رفتیم توروستابخاطرشغل شوهرم خداروشکر یکم اوضاع بهترشد دخالتاکمتر تاپارسال برادرشوهر میخاستن ازدواج کنن خانمش هزارتا براشون برنامه چید حتی توکرونا تالارگرفتن ازدواج کردن بعدم فهمیدم مادرشوهرم ک هیچ کمکی براعروسی ما ب شوهرم نکردن طلاهاشوفروخته براجاریم سرویس خریده .خیلی ناراحت شدم بهش گفتم خیلی فرق گذاشتی همه حرفاموبهش زدم ولی بازم میگفت نه فرقی نزاشتم بینتون.بعدرفته ب جاریم گفته من حسودی کردم زورم گرفته گریه کردم ک توفرق گذاشتی بینمون.جاریمم بهم گفت مامان اینجوری گفته خیلی ناراحت شدم ازدستش من بارداری دومم بود حسم اینقدبهش بد شد نتونستم دیگه باهاش حرف بزنم چون خیلی رفته بود حرف ب جاریم زده بود ازطرف من .برابارداریمم اصلازنگ نزد تبریک بگه منم تواین نه ماه بارداری نرفتم خونشون نه باش تلفنی صحبت کردم چون واقعادلم ازش شکسته بود شوهرم به من حق دادخودش میرفت بهشون سرمیزدولی ب من نمیگفت بیا وقتی پسردومم بدنیااومد اومدن خونه پدرم من فقط سلام کردم چون اینقدتپش قلب گرفته بودم ک نگودیگم حرف نزدم .تااینکه دوباره پاشدن اومدن خونه خودمون من بهشون بی احترامی نکردم شام ونهار پذیرایی خوبی ازشون کردم ولی نمیتونستم بامادرشوهرم حرف بزنم اگر حرفم میزدجوابای کوتاه میدادم اصلانمیتونم توصورتش نگاه کنم ازناراحتی ولی بخاطراین شبای عزیزبخشیدمش ولی نمیتونم برم خونشون مثل قبل چون دوباره ادم قبل نمیشم حتی چندوقت پیش شوهرم بهشون گفتن بیاین حرف بزنین تادلخوریم ازبین بره گفت مگه چی گفتم نمیخادبیشترهمش بزنی حالابنظرتون من چه رفتاری داشته باشم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
@azsargozashteha💚
ایکاش تـو بر من نظری داشته باشی
از کـوچـه ی قلبم گذری داشته باشی
من دردسرِ عشقِ تو را دارم و ای کاش
اینگونه تو هم، دردسری داشته باشی
یک بوسـه فرستـاده ام از دور برایت
تا از لبِ سرخم ، اثـری داشتـه باشی
در سختیِ راهم تو بیا همسفرم باش
شـایـد نفـسِ تازه تری داشته باشی
از حادثـه ی عشق و نـگاهِ ترِ عـاشق
بـایـد کـه بـرایم خبری داشته باشی
من عاشقِ اشعـار و غزل های نجیبم
ایکاش تو هم شعرِ تری داشته باشی
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_پنج خلاصه بار زدیم و رفتیم سمت اون شهر، از خیابونش رد شدیم، اونجا مثل روستای خودمون ن
#قسمت_بیستو_شش
دوباره اونجا هم یه قالی زدم با اوستایی که حمید نشناسه و بخواد بره پولی بگیره..
حالا اگر هم کار میکردم و پول رهن میدادم زورم نمی اومد، به دور بودن از عشرت می ارزید
آدرسی ازمون نداشت و حتی نمیدونست ما سر خود یدفعه اومدیم اینجا و به این نگفتیم..
امیر و میخوابوندم توی گهواره ای که از سمساری خریده بودیم، بعد یه نخ خیلی بلند میبستم به گهواره و سر دیگه نخ به دست خودم، وقتی قالی میبافتم دستم که حرکت میکرد اون قالیم حرکت میکرد..
حمید چند وقتی بود که دیر میومد و وقتی ازش میپرسیدم کجا بودی رو ترش میکرد و میگفت مشتری داشتیم، ولی کدوم آدم عاقلی یازده دوازده شب میره گوجه بخره که تو با مشتری سرت شلوغه!
و این شد که بهش شک کردم که کارای زیر زیرکی میکنه..
داشتم فکر میکردم خب از کجا بفهمم داره چیکار میکنه،
انقد به فقدان خانوادم فکر میکردم که حتی الان هم فکر میکردم حتما اگه با نریمان خوب بودم میرفت ببینه داره چیکار میکنه... ولی نریمان نبود.. هیچکس نبود..
تمام دلخوشیم قالی ای که تازه زده بودم و امیرم بود.
حمید کار میکرد از صبح میرفت تا نصفه شب، ولی آخر برج از یه عمله بنا هم که روزی هشت ساعت کار میکرد حقوقش کمتر بود و به هیچ جامون نمیرسید،
من نازک نارنجی خونه آقام، حالا ترشی انداختن یاد گرفته بودم، یاد گرفتم رب گوجه درست کنم و با سود خیلی خیلی کم بفروشم تا طالبم شن، سبزی پاک میکردم، تا بتونیم خرج امیر و دراریم..
هر ماه هم که به حمید میگفتم چرا انقد حقوقت کمه هربار یه چیزی میگفت، یبار میگفت مال همه ست یبار میگفت بام لج کردن..
میگفتم اخه مرد لااقل از اینجا بیا بیرون برو یجا دیگه کار کن، خب وقتی بهت زور میگن نرو اینجا..
ولی زیر بار نمیرفت و میگفت دیگه کجا کار پیدا کنم؟
اما یه چیزی خیلی خوب بود، ندیدن عشرت.. نبود عشرت..
حقوق حمید کم بود نصف شب برمیگشت از بیرون، ولی همینکه عشرتو نمیدید باعث میشد به من محبت کنه دوسم داشته باشه باهام مهربون باشه، هیچوقتم با وجود تمام غرغرام دست روم بلند نکنه یا صداشو بالا نبره
انقد از نبود عشرت و اخلاق بهتر شده ی حمید ذوق زده بودم که زیاد به علت اینکه چرا دیر میاد یا اینکه چرا حقوقش انقد کمتر شده فکر نمیکردم...
@azsargozashteha💚
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در رابطه با اون دختر خانوم 16 ساله ای که با مادرشون مشکل دارن میخواستم بگم منم مثل شما 16 سالمه و تقریبا مشکل شما و داشتم و مامانم اینا با خاله هام و زنداییم هام که نشسته بودن یا جلوی من حرفی نمیزدن یا میان حرفشون کلامشون رو میخردن
مادر شما هم حساس شدن از این وابستگی شدید شما
به هر حال چند سال دیگه شما قراره ازدواج کنی و توی خونه شوهر زندگی کنید با این وابستگی شما به مشکل بر میخورید
منم مثل شما یک خواهر کوچیک دارم که با من سازگار نیست و با بچه های هم سن خودش دوست داره بازی کنه
شما هم سعی کن توی جمع هاشون کمتر باشی و گوشه گیری کنی تا حساسیتشون از بین بره مادرتون هم خوب شما رو میخاد شما هم سعی کن کمتر با مادرتون تماس بگیری و یک دوست از هم کلاسی هاتون یا اقوام برای خودتون پیدا کنی با اون هم صحبت بشی
ببخشید دیگه یکم طولانی شد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درمورد خانمی که میگن مادرم محلم نمیده وبا خاله هام حرف می زنه
بنظرم دل مادرشون و بدجور شکستن برگردن به گذشته و منطقی فکر کنن، علت مشکل پیدا میشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام، به خانومی که کوچولوی روضه فهم دارن توصیه میکنم حتما جلسات روشرکت کنین اما میتونین بدون مادر شوهر تون وجایی که ناشناس باشین شرکت کنین چون روحیه دختر کوچولوتون خیلی پاکه وحتما شما پدرشون یک عمل خیری داشتین که روی بچه اثر گذاشته
اصلا غذای بیرون بهش ندید تا صفای قلبش از بین نره
الهی که عاقبت بخیر باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام علیکم
ببخشید در مورد اون خانمی که دختر ۴ساله شون توی احیا گریه میکنن....
الههههههههی من قربونش بشم😭😭😭
ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله خدا برامون نگهش داره عززززیزززم
تو رو خدا براش ۴قل بخون
خدا زیادشون کنه
حتما ببرش،این مراسمات بچه رو بزرگ میکنن،قبلش با مادرشوهرتون صحبت کن،نشد،مجاب نشدند،یه بهونه بیارید و یه مراسم دیگه برید ،یا جای دیگه ای بشینید
به دیگران هم کاری نداشته باشید،آخرم بهش بگید،حالا خدا تو رو به فرشته هاش نشون میده،و میگه ببینید این بنده من چققققدر نازه،باید در آینده به بهترین شکل خوشبختش کنم،شماها همیشه مراقبش باشید
یا بهش بگید:آدم خوبا عین ستاره ها واسه فرشته ها میدرخشند،مطمئنم امشب تو خیلی میدرخشی،همه ی فرشته ها با خودشون میگن،ای جاااااااااااااااان این ستاره منه
و از این حرفای واقعی و خوشمزه
تو رو خداااااااا بهش بگید امشب زیااااااد زیااااااد زیییییاد برای فرج و ظهور صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنه،خواهش میکنم،التماس میکنم😭😭
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
الهی به امید تو:
درمورد دختر خانمی که گفتن مادرم بمن نه زنگی نه اهمیتی میدن میخواستم بگم من الان ۲۳ سالمه مادرم همیشه اخلاقش بامن این بود ومن هرروز باید تذکر میدادم خسته شده بودم ازش میفهموندمش کارت اشتباهه و.....اما فایده نداشت پس خودم برای خوشی خودم من خودمو بهش نزدیکتر کردم حتی اگه خوب جوابمو نمیدادمن باهاش خوبی میکردم حتی خودش ازرفتارش پشیمون میشه مادر است دگر😁 مادرا بچه هاشونو دوست دارن وفکر میکنن ماهنوز کوچیکیم توزیاد حساس نباش مثبت نگر باش همه مادرا بچه هاشونو دوست دارن اما ابراز نمیکنن فردا اگه خدا بخواد رفتی خونه بخت وبچه دار شدی درک میکنی عزیزم نزار مادرت ازدستت ناراحت بشه آه مادروپدر دامان گیره همیشه تو خوب باش گلم 😍برات آرزوی بهترینهارو دارم 🌹
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب گریه کودک برای روضه
عزیزم برای بچه ها خیلی روضه خوب نیست تومحیط قرار گرفتن خوبه اما نه زیاد که باعث ترس یا زدگی از دین بشه
مثلا میرید دوساعت بیشتر نشه حضورتون و تو اون مدت
بچتون سرگرم کنید تا همش حواسش به روضه نشه
سنش رو نگفتید
مواظب دل پاکش باشید
التماس دعا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
به نام خدا و با سلام خدمت تون خواهری که بچه اش در روزهای گریه میکرد خواهرم فرزند را ببر چون این نشانه دلپاک اولاد شما است و برای دیگران حتماً دعا میکند و دعای او مستجاب تر است ضمناً این که دیگران درک نمی کنند کاملاً نسبت به اوضاع آخرالزمان و مردم در آن کاملاً عادی است شما اصلاً دلیلی برای نگرانی نداشته باشید و مطمئن باشید که ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه فرزند شما خاندان عصمت و طهارت را کاملاً درک میکند و می شناسند و سلام.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با اون دختر خانمی که گفتن مامانشون محلشون نمیده عزیزم درکت میکنم فقط نباید روحیت رو ببازی سعی کن با مامانت شوخی کنی باهاش حرف بزنی بعضی از مادر ها از حرف زدن و مسخره کردن دیگران خوششون میاد و حرف های دیگه براشون جالب نیست توهم مثل اون ها باش اما به مرور اشتباه کارش رو بگو ، اگر رفیق یا کسی رو داری که زیاد باهاش حرف میزنی کمترش کن حرف هات رو باهاش گاهی این کار مادرا از سر حسادته ، و اینکه سعی کن با شیرین کردن خودت و کودکانه صحبت کردن بهش بفهمونی که تو هم مثل خواهرشی ، جاهایی که ناراحت
از خاله هات تو سمتش برو تا اول تو اون موقع ها تو رو ببینه هر چند حرف بد زد تو چیزی نگو و صبوری کن خودت رو زیاد بهش نچسبون و سعی کن بهش نشون بدی دختر مستقلی هستی اگر تولدت رو جشن نگرفت عیبی نداره تو براش کادو بگیر و بگو مرسی که منو به دنیا آوردی میدونم انجام این کار ها سخته م صبوری زیادی میخواد ، من خودم مادرم بشدت زود ناراحت میشه تا ببینه من با یکی از دوستام یا حتی خواهرم میخندم باهام قهر میکنه اما من سعی میکنم با شوخی خنده برم سمتش کودکانه حرف میزنم و بچگیم و کارای خوبی که در حقم کرده رو بهش میگم البته این وسط با زبون مهربونی اشتباه کاراش رو هم میگم خلاصه رفتار با اینجور مادرا واقعا سخته راستی سعی کن به خاله هات نزدیک بشی نه دور توی جمعشون بری و خلاصه بیشتر از اونا به مادرت توجه کنی
امید وارم که مادرت بفهمه دختر یه برکت الهی که خدا به هرکسی نمیده
@azsargozashteha💚
#دردو_دل_اعضا ❤️
#پرسش
سلام
من ۳۲ سالمه ۱۳ ساله ازدواج کردم شوهرم ۳۸ سالشه ۲پسر و ۱دختر دارم از وقتی که ازدواج کردم شوهرم با برادرش کار میکنه و همیشه پولاشو یا ناقص میده یا اصلا نمیده چند سال پیش تو عراق کار میکردن اصلا بهش حقوقشو نمیداد اگه ازش هم سوال کردم که حقوقت کو میگه هنوز بم نداده بعد خود برادر شوهرم وقتی که از عراق میومد همه چی واسه زنش خرید میکنه ولی شوهرم هیچی دست خالی میره دست خالی بر میگرده اگه بهش بگم ساکت میشه هیچی نمیگه بعد با یه مهندس ایرانی تو عراق آشنا شدن بعد این مهندس پولاشونو دزدید و رفت دیگه پیداش نکردن تا بعد ۵ سال برادر شوهرم شماره برادر مهندس و پیدا میکنه و باهاش صحبت میکنه بعد بهشون میگه که برج ۱۰ مقداری از پول رو براتون واریز میکنم همش دروغ بود بعد یه ۲ هفته پیش برادر شوهرم یه ماشین قسطی خرید من شک کردم گفتم نکنه مهندس براش واریز کرده و خودش نمیگه بعد با دعا نویس تماس گرفتم گفت که بهش پول دادن با یکی دیگه هم تماس گرفتم گفت آره بهش پول دادن بعد به شوهرم میگه که بهم ندادن این پولا باید نصفشو به شوهرم میداد ولی نداد وبه شوهرم دروغ میگه بهش میگه ندادن همیشه بچه هام به همه چی حسرت تو دلشون مونده اونوقت برادر شوهرم بچه هاش همیشه تو رفاهن به خدا شوهرم تو این ۱۳ سال فکر کنم فقط ۲ سال کار کرد همش بیکاره خسته شدم نمیدونم چیکار کنم بهش میگم که برادرت دروغ میگه اصلا گوش نمیده نه با دعوا نه با خوبی و مهربونی حرفمو گوش میده میگه خودش برام قسم خورد اصلا من و باور میکنه نه به حرفام گوش میده
گفتم بزار امتحانات بچه ها تموم بشه برم دادخواست طلاق بدم نمیتونم دیگه تحمل کنم لطف کنید بهم کمک کنید چیکار کنم
برام تو این ایام ماه مبارک رمضان و شبای قدر برام دعا کنید
ببخشید طولانی شد🙏🙏
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
@azsargozashteha💚
سلام میشه زودتر مشکل منم بذارید
شوهرم و خانوادش روزگارمو سیاه کردن و خرابکاری دخترمو انداختن گردن من میگن تو یاد دادی
هفته ی پیش خانواده شوهرم اومدن خونمون بعد دختر چهار سالم اول کش ورزشی منو اورد باهاش بازی کنه یه طرفش و داد دست مادرشوهرم و گفت بکش اونم کشید و کش در رفت خورد تو چشمش، چشمش خون اومد و بردن دکتر
حالام شوهرم و خواهراش انداختن گردن من گفتن تو یاد بچه دادی چشم مادرمون و کور کنه
میگفتن باید همون کارو ما باهات بکنیم ببینی چه دردی داره
تا اینکه دیروز اومدن در خونه دیدم یه کش خریدن عین مال خودم دست خواهرشوهرمه،
شوهرم درو که باز کرد خواهرش هولش داد و اومدن تو....👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
اوه اوه🙈👆👆😱