#تجربه_اعضا ❤️
سلام در جواب خانومی که گفت رنگ پوستش سبزه هست و خاستگار سفید داره
عزیزم واقعا جای تعجب داره چرا انقدر شما اعتماد به نفس پایینی داری مردم همیشه حرف های زیادی میزنن از قدیم هم گفتن که دهن مردم رو نمیشه بست خدا هر کسی رو یه جوری آفریده اگه قرار بود همه مثل هم باشن یا همه سفید باشن که دنیا این تفاوت و قشنگی رو نداشت تازه عزیزم میگن سبزه ها جذاب تر و با مزه ترن 😍
منم یه مشکل این شکلی داشتم ، یه خاستگار داشتم که خیلی از موقعیت عالی داشت و از نظر اعتقادی خیلی خوب بود ولی مشکل من اونجا بود که این آقای جوان قد بلندی داشت و هیکلی بود ولی من خیلی ریز نقش بودم و به قول معروف بی بی فیس یعنی اگه کسی منو میدید خیلی کمتر از سنم نشون میدادم و من خیلی از اطرافیانم حرف شنیدم که کوچولویی یا شاید بهم کمتر محل میدادن ومن هم اصلا اعتماد بنفس نداشتم .
خاستگارم خیلی پیگیر جواب من بود ولی من روی این قضیه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهم روابط دونفره خودمونه نه حرف مردم ، خیلی فکر کردم که اگه کسی روزی این موضوع رو به روی من آورد چی جوابش رو بدم که شخصیت خودم بالا تر بره (مثلا بگم هر کس یه ویژگی هایی داره یا خدا هرکسی رو یه جور آفریده ) و سعی کردم توی خیابون کفش پاشنه بلند بپوشم😅
سبزه بودن پوست بایه کرم پودر حل میشه ولی فیل و فنجون بودن راه حل نداره خواهر😂
به هرحال من با اون آقا ازدواج کردم و فعلا که ۱سالی از ازدواجمون میگذره خوشبختم شاید اوایل برای خودت این موضوع سخت باشه اما به مرور زمان برات کم رنگ میشه سعی کن به خودت اعتماد به نفس بدی و اصلا از خودت ضعف نشون ندی جلوی هیچکس و اگه واقعا اون آقا عشقش واقعی باشه و واقعا پسر خوبی باشه و شما رو برای خودت بخواد ایراد های شما به چشمش نمیاد و این رو به عنوان یه خواهر میگم که اگه ادم واقعا عاشق باشه میتونه چشمش رو روی همه چی ببنده به هرحال هرکس ایرادی داره
عزیزم طوری تصمیم بگیر که در آینده پشیمون نشی کسی که تورو اون جوری که هستی میخواد واز همین چهره ی تو خوشش اومده و واقعا همه امیدش به تو بستگی داره رو نا امید نکن یا حد اقل برای جواب منفی که داری میدی دلیل قانع کننده داشته باش .
امید وارم یه کمک خواهرانه کوچیکی بهت کرده باشم🌷
ان شاءالله که موفق باشی
خیلی مشتاقم ببینم چطور از پس این موضوع بر میای حتما نتیجه اش رو توی کانال بزار 💫
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
#پرسش
سلام من ۲۷ سالمه شوهرم ۳۰ سالشه. شوهرم تو یه شرکت کار میکرد و با وجود کرونا تعدیل نیرو شد مجبور شدیم بریم شهر دیگه اسنپ کار کنه، چون خودمون شهرستان بودیم و شرایط شغلی خوب نبود.
زندگی خوبی داریم، من از وقتی با شوهرم عقد کردیم بابام حاضر نشد هیچ جهیزیه ای به من بده و بعد از عقد به نامزدم گفت هیچی نمیدم دختر دادم دیگه جهیزیه هم بدم؟؟ ما رسم نداریم.
حتی طوری شده بود که اصرار داشت زودتر عروسی کنیم و در طول عقد من همش خونه مادرشوهرم بودم چون اگه میرفتم خونه خودمون بابام کلی غر میزد که ندارم خرجتو بدم
منم دو سال کلنجار رفتم و آخرش تصمیم گرفتم از شهرمون برم شهر بزرگتر اونجا تو خونه ها از خانمهای مسن پرستاری کنم اما به نامزدم گفتم تو آرایشگاه کار میکنم با جای خواب که نگران نشه
با تمام ناامنی هاش کار کردم و تونستم جهیزیه در خور تهیه کنم و برم سر خونه زندگیم.
شاید فکر کنید اغراق میکنم اما هیچ شاد باشی پدرم شب عروسی به من نداد فقط برا ظاهر گفتن یه تیکه زمین، من که میدونستم زمینی در کار نیست، اما سر ازدواج داداشم که تازه ازدواج دومش بود بابام ۱۵ میلیون پول داد الانم که خانومش حاملس وقتی خبر بارداری رو شنیدن ۸ میلیون پدرم هدیه داد به عروس و الانم دارن وام میگیرن برا کادو تولد بچشون
منم حاملم بعد از یه سقط که تو پنج ماهگی داشتم خدا میدونه چقدر با شوهرم سختی کشیدیم دوباره باردار شدم بعد از پنج سال تلاش و کلی هزینه برای درمان چون بعد از سقطم کل هورمونام بهم ریخت شوهرم همه جوره پا به پام بود و خم به ابرو نیاورد نگفت چرا خانوادت هیچ جوره حمایت نمیکنن، اما الان واقعا کم آوردیم شوهرم میگه چطور واسه زن داداشت طلا خریدن الانم دنبال وامن برا هدیه به بچه پس تو چی دختر اونا نیستی؟؟
خانوادم به شدت پسر دوستن خصوصا داداشم که یدونه هست و خیلی لوس بار اومده .
#ادامه_دارد✅
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ #پرسش سلام من ۲۷ سالمه شوهرم ۳۰ سالشه. شوهرم تو یه شرکت کار میکرد و با وجود کرونا
#بخش_اخر
هرچی بخواد بی چون و چرا واسش انجام میدن واسه خانومش تولد میگرفت مامان و بابام و کل خانواده به هول و ولا میفتادن که چی بخرن برا عروس که پسرشون شرمنده نشه، اما یادمه یبار شوهرم اومد منو سوپرایز کنه کیک و کادو خرید هیچکس به من کادو نداد و کلی بیچاره متلک شنید که با یه کیک خریدن میخواستی پول جمع کنی و هدیه بگیری ما به داماد چیزی نمیدیم
شوهرم چیزی نگفت تنها که شدیم گفتم خودمو خودتو عشقه از این به بعد تنهایی تولد میگیریم
وقتی به مامانم گلایه میکنم که چرا انقد تفاوت میزارین میگه نمیخوایم زندگی داداشت از هم بپاشه نمیخوایم جلو زنش سرافکنده بشه میگم پس من چی
میگه شوهرت که خوبه گله ای نکرده همه کارم واست میکنه
خدا شاهده شوهرم اگه گله کنه بابام قشقرق به پا میکنه و آبرومونو میبره چون خیلی عصبیه و میگه دختر دادم دیگه چی بدم، به مامانم میگم سیسمونی برا بچم چی میخری میگه ما نداریم اما خاله مریم لباسای بچشو هنوز داره میخوای واست ازش بگیرم؟؟
شده روزها از این همه بی تفاوتی چقدر تو تنهاییام گریه کردم و غصه خوردم، شوهرمم میگه مامانت نصف هزینه سیسمونی رو بده نصفشم خودم میدم وگرنه به کل قطع رابطه میکنم باهاشون
منم جز مامانم کسیو ندارم که بعد زایمان پیشم باشه از طرفی نمیخوام خانواده همسرم چیزی از این موضوع بفهمن، تو این مدت با سیلی صورت خودمو سرخ کردم نمیخوام بفهمن خانوادم واسم ارزشی قائل نیستن
شوهرم میگه بعد زایمان برو خونه مامانم اما من نمیخوام اونجا باشم و سرافکنده بشم
از دوستان میخوام راهنماییم کنین تو این مدت کم چیکار کنم پولی جور کنم و به شوهرم بگم مامانم داده و چه برخوردی با خانوادم داشته باشم؟ قطع رابطه کنم یا نه؟ هرچند اگر قهر کنمم کسی واسش مهم نیست، دلم شکسته واقعا بریدم
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_زندگی ❤️
سلام میخاستم بلایی که یه خواب سرمون آورد رو براتون تعریف کنم😔، من باردارم ، مادر بزرگم ۴۰ سال پیش فوت شده، و من اصلا ندیدمش،یه شب خواب دیدم مامان بابام اومدن خونم و بابام میگه میخوام مادرمو تو اتاق شما دفن کنیم،بعد رفت تو اتاق و با مامانم شروع کردن قبر کندن، گفتم چکار میکنید گفت مادرم وصیت کرده قبرشو اندازه دو نفر بگیریم ، به مامانم گفتم من میترسم اینکارو نکنین اینجا .میخوام اینجا رو اتاق بچه کنم تو رو خدااا نکنین .که یهو با صدای تلفن وحشت زده از خواب پریدم ساعت چهار صبح بود، صدای گرفته ی خواهرم رو شنیدم که گفت....👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
بلایی که یه خواب سر زندگی این خانواده آورد رو بخونید❌👆🏻👆🏻
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام دررابطه باخانومی که خانوادش حمایتش نمیکنن وفقط به برادرش توجه میکنن خواستم بگم عزیزم اول توکلتون بخداباشه بعدشم بهترین کاراینه که قطع رابطه کنیدجوری که بدونن خودتون نمیخوایدرابطه داشته باشید اجباری ازجانب شوهرتون درکارنیست،خودت براخودت شخصیت قایل شوحالاخونوادن که باشن وقتی بدردنخورن بایدقیدشونازدتاشایدبفهمن کارشون اشتباهه شمافرض کن خانواده شوهرت همچین رفتاری داشتن تاچه حدمیتونستی تحملشون کنی؟تاوقتی خودتاسبک میکنی وچیزی نمیگی همین آش همین کاسه است،اصلنم نیازنیست پول جورکنی براسیسمونی ،باشوهرت روراست باش،الان تو شوهرت یه خونواده ای پس باهم همفکرباشید
انشالله موفق باشی گلم وبسلامتی زایمان کنی
❤️❤️❤️❤️
خانومی که شوهرشون خسیس هست به قول آقای حبشی طرح نیاز خالص بکنید😉
مثلاً بگید آنقدر دلم میخواد یه حساب جدید باز کنم کاشکی میشد
بعد بگید و برید سراغ کار دیگه امتحانش ضرر نداره خود دکتر میگفتن که مطمئنم باشید جواب میده در ضمن توصیه میکنم صوت کامل دکتر حبشی رو گوش بدید
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام وقت بخیر
من ۳۱ سالمه و متاهلم، سال ۸۹ ازدواج کردم الان یه دختر ۹ ساله دارم. ازدواجم اصلا عاشقانه نبود، با شوهرم یکمی اختلاف داشتیم ولی همیشه بخاطر آرامش دخترم نادیده گرفتم، الان مشکلم همسرم نیست، مادرمه. من توی یه خانواده مرفه به دنیا اومدم و بزرگ شدم یه دختر و یه پسریم پدر و مادرم شاغل بودن تو سن ۱۸ سالگی پدرم و که عاشقش بودم از دست دادم، مادرم با گذشت و فداکاری زیاد هردومون رو سر و سامون داد
اصلا با مامانم اختلاف نداشتیم سر ازدواج داداشم، به جان بچم من اصلا به زنداداشم حسادت نداشتم و ندارم چون عاشق داداشمم، ولی مامانم از همون اول هرچی واسه زنداداشم میگرفت واسه مناسبتای مختلف به روی من نمیاورد و قایم میکرد بعد داداشم میگفت و لو میرفت.
بارها بهش گفتم مامان من حسادت نمیکنم چرا مخفی میکنی ولی گوش نمیداد، تا اینکه چند سال پیش یکم بدهی داشت
پدرم چندتا سهام تو شرکتای مختلف داشت بهم گفت بیا اینا رو وکالت بده من بفروشم بعد پولشو بهت میدم منم رفتم وکالت دادم، اون سهام هارو فروخت ۱ ریالم بهم نداد، یکمی هم طلا پیشش داشتم اونا رو هم فروخت هرچی هم بهش گفتم گفت اونا رو سر عقد فامیل بهت داده من باید جبران کنم بهم نداد
اینا همه به کنار دنبال یه وام بودیم هرکاریش کردم نیومد ضمانت منو بکنه در صورتی که من چند روز قبلش رفتم با داداشم سهم خونمون رو زدیم به نامش، بعد از دو هفته فهمیدم رفته رو سند خونه وام گرفته یه ماشین مدل بالا به اسم داداشم خریده انداخته زیر پای اون، داداشم هم توی یه طبقه از خونه پدریم میشینه کلا تمام قبضای خونه رو مامانم پرداخت میکنه، چند وقت پیشم یه وام گرفت داد به داداشم داره باهاش کار میکنه سود میگیره، قسط وامم مامانم میده
بعد هرکار مامانم داره من میکنم واسش، همیشه وقتی برم خونش خودم میپزم جارو میکنم گردگیری و... همه کاری، کاراش واسه منه پولاش واسه داداشم
حالا شاید دوستان بگن نرو خونش کمتر برو کاراشو نکن، همه این کارا رو هم کردم اصلا واسش مهم نیست که من نرم خونش حتی ۱ ماه به روی خودش نمیاره دلتنگم نمیشه، خودشو با خاله هامو زنداییم و زنداداشم سرگرم میکنه، بخدا اصلا منو نمیبینه، من همیشه حفظ ظاهر میکنم ولی از درون داغونم
حتی وقتی باهاش حرف میزنم به حرفم گوش نمیده نگاه به جای دیگه میکنه، وسط تعریف کردن من پا میشه میره خیلی دلم میشکنه، بعد زنداداشم که حرف میزنه با تک تک سلولاش به حرفاش گوش میده
من یه تیکه طلا بخرم اصلا نمیگه مبارک باشه و به روی خودش نمیاره ولی اگه زنداداشم بگیره صدبار به من میگه خداروشکر تونستن طلا بخرن انشالله زیادش کنن اون لحظه من میمیرم ولی به روی خودم نمیارم
خدایی بچمو خیلی دوست داره همه چی هم واسش میخره ولی منو هرگز نمیبینه احساس میکنم بهم حسادت میکنه
پیش خودم میگم شاید حساس شدم هی خودمو میزنم به بیخیالی ولی با یه کار جدیدش سوپرایزم میکنه و دلمو میشکونه، من چیکار کنم؟
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_زندگی ❤️
من سه بار ازدواج کردم بار اول با پسر خالم که از بچگی عاشقش بودم هفت سالی از من بزرگتر بود
همیشه این علاقه من یه طرفه بود و به من به چشم بچه ها نگاه میکرد تموم نوزده سالم که شد مامانها نشستن باهم صحبت کردن موضوع ازدواج مارو پیشنهاد دادن من که از خدام بود اصلا رو هوا بودم از خوشحالی اونم خیلی سریع قبول کرد ما تو چهار ماه ازدواج کردیم
فقط شش ماه آب خوش از گلوم پایین رفت تو این شش ماه همه چی عالی بود خیلی هم گرم بود بعدش یهو ناگهانی تو همه چی سرد شد خونه نمیومد سر چیزای بیخود باهام دعوا میکرد اوایل متوجه نمیشدم فکر میکردم مشکل منم. زن برادرم که اوضاع و دید گفت مشکوکه
یک شب یواشکی موبایلش و چک کردم دیدم با یه دختر در تماسه فهمیدم چند سال عاشق یه دختری بوده خانواده خالم مخالف بودن رابطشون بهم خورده بعدم با من از همه جا بی خبر ازدواج کرد بعد یه مدت دوباره باهم بودن
سه سال جنگیدم برای حفظ زندگیم هر خفتی رو تحمل کردم ولی نشد که نشد طلاق گرفتم با طلاق من فامیل دو دسته شد دعوا و این حرفا بعد ۸ ،۹ ماه یک نفر اومد خواستگاریم انقدر حال روحیم بد بود که سریع بله رو دادم میخواستم به آرامش برسم ولی اشتباه کردم این یکی دیگه فاجعه بود شانزده سال از من بزرگتر بود مجردی زندگی میکرد بعد عقدمون هرچی بابام گفت خونه که داری بیاید برید سر خونه زندگیتون عروسی نمیخواد قبول نکرد گفت الان نمیتونم خرج دو نفر و بدم هرچی گفتیم یه بهانه آورد شب بخیر من میگفت بیا خونم میرفتم تا کارش باهام تموم میشد زنگ میزد آژانس میگفت برو خونه بابات حتی پول آژانسم خودم میدادم اگه شش ماه قهر میکردم نمیرفتم اصلا زنگم نمیزد اخرشم نفهمیدم چه مرگش بود زن میخواست اومد خواستگاری دو سال بازیم داد اخرش به ناچار طلاق گرفتم بماند که چقدر حرف پشت سرم بود چقدر دشمن شاد شدم یک سالی از در خونه بیرون نرفتم با کسی هم حرف نزدم همش گریه میکردم با خدا دعوا داشتم تا کم کم به کمک خانوادم خودمو جمع کردم کلاسهای طراحی رفتم ورزش میکردم دوره های مربی گری رفتم پنج شش سالی اینجوری گذشت دنبال مردا هم نبودم هیچکس و راه ندادم به عنوان خواستگار تا یک روز تو باشگاه آسیب دیدم مجبور شدم برم فیزیوتراپی اونجا با یه دکتر فیزیوتراپ آشنا شدم همسن خودم خیلی آقا و باشخصیت تمایلش و برای اشنایی نشون داد گفتم نه چندبار پیگیر شد گفتم من طلاق گرفتم اهل دوستی هم نیستم خیلی جدی گفت اصلا براش مهم نیست
با شک رابطه آشنایی رو باهاش شروع کردم انگار خودم بود تو یه بدن دیگه بعد یکسال ازدواج کردیم. خیلی هم خانواده باشخصیتی داره من خودم شخصا به مادرش وضعیتم و تعریف کردم گفتم حق دارید اگه این وصلت و نخواید ولی اصلا نذاشت من حرفمو کامل کنم و گفت اینا به پسرم مربوطه نه ما
خداروشکر که پیداش کردم الان یه دختر سه ساله دارم دومی رو باردارم در آرامش کامل خانوادم خوشحالن دهن بدخواه ها بسته شده پسر خالمم با یکی دیگه ازدواج کرده ولی هنوز خبر میرسه که با اون دختر در ارتباطه و باز همون کارو تکرار کرد.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سیو_دو نتونستم انکار کنم و زیرش بزنم .. دستهام رو به صورتم کشیدم مادر محکم زد روی صورتش و
#قسمت_سیو_سه
با التماس گفتم خراب شده کجاست؟ تو رو خدا بگو..
چند تا اسکناس درآوردم و گرفتم جلوش..
زن چپ چپ نگاهم کرد و گفت من اینو نگفتم که تو فکر کنی من گدام .. پولت رو بزار جیبت..
با اصرار دستم رو جلوتر بردم و گفتم این مژدگونیه..
مژدگونیه خبری که از یعقوب بهم میدی..
زن آرومتر شد و گفت آخه نمیدونم که دقیق کجا میره وگرنه میرفتم همونجا دفنش میکردم ،
فقط میدونم میره پیش این خرابا.. خبرش بهم رسیده..
پول رو به زن دادم و برگشتم تو ماشین ..
اسد پرسید چیکار کنم؟ برگردیم خونه؟
+نه همین جا کشیک بدیم شاید امشب اومد خونه اش...
اسد ابروهاش رو بالا داد و گفت حالا.. اگه امشب هم خواست بره پیش صنم چی؟ همین جا بمونیم ؟..
همیشه اسد فکرش از من بازتر بود .. با عجله گفتم راست میگی .. برگرد سریع .. نکنه مرتیکه الان اونجا باشه ..
تمام راه به اسد میگفتم بیشتر گاز بده ..
دستهام رو از عصبانیت مشت کرده بودم ..
به اسد گفتم به روح پدرم ببینم اونجاست میکشمش ...
اسد کلافه پوفی کشید و شنیدم که زیر لب گفت تو آدم نمیشی ...
با ایستادن ماشین پریدم پایین و با قدمهای بلند خودم رو به در رسوندم و پی در پی در زدم ..
صنم پشت در ، پرسید کیه ؟
با شنیدن صداش نفس بلندی کشیدم و گفتم باز کن منم ..
صنم کنار در رو باز کرد و قبل حرف زدنش در رو هول دادم عقب و پرسیدم اون یارو اومده اینجا ...
صمد از تو حیاط داد زد بسه دیگه ..
بسه .. خون خواهرم رو کردی تو شیشه .. الان به چه حقی اینطوری میای تو .. الان که زن تو نیست ..
توقع این رفتارو از صمد نداشتم ..
برای چند لحظه منگ نگاهش کردم و اینبار آرومتر پرسیدم صنم ، یعقوب اینجاست؟
صنم چادرش رو جلوتر کشید و نگاهش رو پایین انداخت و گفت نه...
پیش پای شما از یکی پیغام فرستاد که من طلاقت نمیدم ..
سرم رو نزدیکتر بردم و گفتم فقط همین رو گفت؟
اونی که پیغام آورد کی بود؟ بهت گفت امشب میاد یا...
بخاطر سر پایینم متوجه نزدیک شدن صمد نشده بودم ..
صمد از شونه ام هول داد و گفت تا اونجایی که یادمه خیلی رو ناموس و اینجور چیزا حساس بودی..
برو عقب و با ناموس مردم اینجور جیک تو جیک حرف نزن....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام وقت بخیر و ایام به کام
من ۳۱ ساله هستم در شهرستان زندگی میکردم و بعد از اینکه کلی درس خوندم و بدبختی کشیدم درسم تموم شد و تونستم امتحان یه ارگان شرکت کنم و قبول شم استخدام شدم شروع کردم به سخت کار کردن همینجا هم موندگار شدم دیگه برنگشتم بعد دو سال تصمیم گرفتم ازدواج کنم که خانوادم اجازه ندادن از تهران زن بگیرم گفتن بیا از روستای خودمون برات میگیریم که زندگی کن و بساز باشه
رفتم اونجا یه خانومی معرفی کردن من پسندیدم و ازدواج کردیم
خانم من آدمی هست که چندین ساله تهران با من زندگی میکنه میترسه تنها بیرون بره هرجا میخواد بره باید با خودم بره یا مثلا چندین بار همسایه ها اعتراض کردن زنت در خونه رو باز میزاره بو پیاز و غذاش کل ساختمونو برمیداره انقدر که بهش گفتم و نفهمید خسته شدم
با همکارم که خانوم هست دردودل میکردم راجب خانومم هی حرف زدیم تا حرفای ما از دردودل تبدیل شد به صمیمیت انقد صمیمی شدیم که میگفت بیا خواستگاری من گفتم نمیتونم گفت طلاق بده وگرنه من مسخرت نیستم تکلیف من باید مشخص شه من کجای زندگیتم
که دید راهی ندارم بهم پیشنهاد داد زنمو بترسونم گفت برو گوشیشو بردار با واتساپش به یه اکانت دیگه که خودت ساختی پیام بده اسکرین بگیر تهدیدش کن که مهریشو ببخشه و طلاق بگیره وگرنه میری تو دهات و به همه میگی و میکشنش
منم همین کارو کردم و ترسوندمش اونم از ترس آبروش گذاشت رفت شهرستان قرار شد که منم برم و طلاق بگیریم که شب دیدم پیام داده چندتا صدا فرستاده باز کردم و دیدم مکالمات من و اون خانومس که ضبط شده و بهم پیام داد من خیلی وقته متوجه این رابطه تو بودم اما میخواستم زندگیم خراب نشه رو گوشیت برنامه نصب کردم صداتو ضبط کردم اعلانشم غیر فعال کردم و برنامه رو مخفی کردم که نفهمی شبا هم که میخوابیدی میریختم رو گوشیم
حالا یا هرچی داری میزنی به نامم و اونم از زندگیت میندازی بیرون زندگی میکنیم یا مهرمو میزارم اجرا هرچی داری ازت میگیرم آخرم پیام هارو میدم داداشم حسابتو برسه
حالا من میتونم بخاطر این کارش شکایت کنم؟ چیکار کنم که راضی شه بیخیال شه برگرده زندگی کنه و چیزی ازم نگیره چون میترسم بزنم به نامش و بره مهرشم بعدش بزاره اجرا.
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام ..مشکل من اینکه زیاد فکر میکنم اصلا ب چیزای الکی ک خودمم متوجه نمیشم یهو میبینم دارم بهش فک میکنم نمیدونم چکار کنم خسته شدم همش ذهنم درگیره نمیدونم چطوری ذهنم ازاد کنم کلافه شدم عصبی و پرخاشگر میشم سر همسر و فرزندم داد میزنم دوس دارم کلا شاد باشم فکرای الکی نکنم خداروشگر زندگیم خوبه ولی با این فکرااا زندگی واسم جهنم میشه لطفا راهنمایی کنید نه اینکه بخام غصه بخورمااا نه فقط فکر میکنم هرچیم با خودم حرف میزنم ک خودمو قانع کنم مدته کوتاهی جواب میده بازم همون اش و همون کاسه..لطفا تو کانال درج کنید مرسی🌹❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ممنون از کانال عالیتون❤️😍تو رو به خدا پرسش منم داخل کانالتون بذارید
یه کی ازاقوام مشکل بزرگیه سینه داره ودلش میخواد سینه هاش کوچیک بشن خانوما هیچکدوم راه حلی دارن میتونن کمک کنند که باروش خونگی سایزشون کوچیک بشه ممنون
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من یه سوال از اعضای کانال داشتم.یه پیج تو اینستا هست که کاردر منزل به همه میده کارش تایپ،تایپ صوتی(یعنی متن میده ماباید بخونیم وفایل صوتی بفرستیم)،ادمین و...این جورکارا.فقط باید ۵۰هزارتومان هزینه ثبت نام بدیم حالا من نمیدونم اعتماد کنم و انجام بدم یانه؟لطفا اگه کسی چیزی میدونه یا تجربه ای داره راهنمایی کنه خیلی ممنون از کانال خوبتون
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••