eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_شش مادر اول تعجب کرد و با چشمهای گشاد خیره نگاهم میکرد ولی زود خودش رو جمع کرد و گفت بخا
+امروز برای زن و بچه ی یعقوب خونه میخرم.. ازشون امضاء میگیریم .. به عنوان رضایت و پول دیه ... دیگه نمیتونند کاری کنند .. صمد کلافه به آسمون نگاه کرد و گفت من تو مستی یه چرت و پرتهایی گفتم تو چرا باور کردی؟بزار برو یوسف .. صنم تمام دیشب رو بیدار بوده.. دوباره بی تاب شده... با التماس گفتم صمد کمکم کن .. من باعث بدبختی صنم شدم خودمم درستش میکنم .. پیرزن از کنارمون گذشت و گفت صمد ننه .. دوستت رو بیار خونه.. چای آماده است... سرم رو کنار گوش صمد بردم و گفتم قول میدم .. قول میدم صنم و خوشبخت میکنم .. زودتر از صمد به طرف ساختمون رفتم .. این بار باید تمام تلاشم رو میکردم .. کمک کردم بساط صبحونه رو باز کردم .. به صدای ما ، صنم از خواب بیدار شد و به اتاق بی بی اومد .. با تعجب پرسید تو اینجا چیکار میکنی؟ به صمد نگاه کردم و گفتم با صمد کار داشتم .. یه آدم مطمئن نیاز دارم تو حجره.. اومدم راضیش کنم بیاد کنار خودم کار کنه ... صمد ابروش رو بالا داد ولی حرفی نزد .. صنم از سماور چای ریخت و کنار بی بی نشست ... صمد چایش رو سرکشید و گفت پاشو بریم بیرون حرفهامون رو بزنیم .. گفت و از اتاق بیرون رفت .. چند ثانیه به صنم زل زدم .. سنگینی نگاهم رو حس کرد .. برگشت و گفت یوسف برو .. تو رو خدا برو .. دیشبم بهت گفتم تو زن داری .. اگر من هم راضی باشم هیچ وقت دوست ندارم دل اون زن رو بشکنم و شریک شوهرش بشم .. پس برو و زندگیت رو بکن .. خودم رو کمی سمتش کشیدم و گفتم من از روز اول شوهر تو بودم نه کس دیگه .. مطمئنم مرضیه هم مشکلی با این مسئله نداره ... صنم زیر لب گفت مرضیه .. خودشم به قشنگیه اسمشه؟ کلافه گفتم صنم قشنگ باشه یا زشت چه فرقی میکنه.. این فقط تو هستی که با هربار دیدنت قلبم میلرزه .. مثل روز اول .. بگو که قبول میکنی.. بگو که دوباره اون روز میاد که من و تو زیر یک سقف نفس بکشیم .. قبول کن .. قبول کن بزار این بدبختیهامون .. این دوریها .. این شب بیداریهامون تموم بشه .. قبول کن بزار دوباره زندگیم رنگ آرامش بگیره .. قبول کنی.. چهار ماه دیگه عقدت میکنم و تا عمر دارم ... به روح پدرم تا عمر دارم نمیرنجونمت... صنم تو چشمهام نگاه کرد و گفت به چه قیمتی یوسف؟ به قیمت بدبخت شدن یه زن دیگه .. +گفتم که مرضیه راضی میشه .. چیزی براش کم نمیزارم .. بمونه زندگیش رو بکنه .. صنم کمی فکرد کرد و گفت فقط اگه زنت خودش بیاد اینجا و بهم بگه راضیه ، قبول میکنم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_یازدهم چند ماه از بارداری شیرین گذشت شیرین دیگه از فکر سقط بچه بیرون اومده بود من من از خوشحا
اما دوباره با صدای خنده مردی که از طبقه بالا میومد سرمو روبه بالا کج کردم با سرعت پله هارو دوتا یکی رفتم بالا بدون هیچ فکری در اتاق و باز کردم، دیدم زنم که یه زمانی عشقش بودم کنار دفتردار شرکت نشسته بودن و میگفتن میخندیدن به شکمش نگاه کردم که بچم شاهد بی آبرویی این دو نفر خائن بوده.. خون جلوی چشممو گرفت، سرمو چرخوندم که چشمم به کمربندی که کنار تخت بود افتاد، برداشتم و تا تونستم با مشت و لگد و کمربند به جون مرشد ،دفتردار شرکت افتادم... صدای جیغ شیرین که میگفت کثافت این خونم گمشو بیرون.... گفتم خفه شو آشغال، تو منو با چی تهدید میکنی کثافت خائن.. از اون بچه ای که تو شکمته خجالت بکش.. قیچی رو از روی دراور برداشتم و چسبوندم به گردن مرشد، گفتم حرومزاده چرا اینکارو کردی؟ شیرین اومد جلوی مرشد وایساد و گفت اول بزن تو شکمم تا اون بچت هم به این دنیا نیاد... شیرین اینو بهت بگم حالم ازت بهم میخوره... گفت منم بچتو نمیخوام... میلاد میخوام یه چیزی برات اعتراف کنم، من هیچوقت دوست نداشتم فقط خواستم ازت مهریه بگیرم... با این حرفش سرم مثل بمب ترکید.. گفتم خیلی آشغالی من بخاطر تو از خانوادم و همه بریدم حیف از اون عشقی که من به تو دادم لیاقت تو همون مرشد... با پا لگد محکمی به شکم مرشد زدم و گفتم حیف بخوام دستامو برای این آشغال خونی کنم شما حتی لیاقت مردن هم ندارین.... برگشتم از خونه برم بیرون درجا وایسادم به عقب برگشتم و گفتم تا وقتی بچه به دنیا بیاد منتظر میمونم اونو ازت میگیرم.. و محکم درو کوبوندم بهم، تو خیابون در به در فقط راه میرفتم جایی نداشتم هیچ پولی در بساط نداشتم هرچی کار میکردم خرج خونه و خورد و خوراک کرده بودم حتی درس و تحصیلمو کنار گذاشته بودم، روی برگشتن پیش خانوادم هم نداشتم.. اشکام رو صورتم میریخت، پاسی از شب از دربه دری من تو خیابون گذشته بود و حالم دم به دقیقه بدتر میشد.. بدنم از شدت تب به لرزش افتاد... به جیبم نگاه کردم پول کمی داشتم ولی میتونستم تا خونه پدری که یه زمانی اونارو به شیرین فروخته بودم برم از رو ناچاری حرکت کردم به اولین ماشینی که وایساد آدرس دادم و راهی خونه پدرم شدم... پشت در وایسادم و یاد آخرین باری که پدرم با چه مظلومیتی روبروم ایستاده بود و سعی میکرد از کار اشتباهم منو منصرف کنه و من انقدر تو عشق و مال و منال شیرین غرق شده بودم که هیچی رو درک نمیکردم افتادم هرلحظه تبم بیشتر میشد و من توان ایستادن نداشتم، انگشتمو با شرم به زنگ چسبوندم و بعد از ده دقیقه صدای پیر پدرم که میگفت کیه؟ اومدم.... شنیدم با صدای آرومی که مملو از خجالت بود گفتم بابا.. بابا منم میلاد.. پدرم انگار منتظر این لحظه بود زود درو باز کرد و با دیدن قیافم با ترس گفت .. میلاد بابا چی شده انگار حالت بده چی به روزت اومده؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام من دستام کلا همیشه وقتی با مایع میشستم سر انگشتام یه حالت زبری پیدا میکرد. الان اطراف ما کرونا خیلی زیاد شده از بس‌ دستم با مایع شستم حس میکنم دیگه سر انگشتام حس ندارن و خیلی هم زبر شده وقتی هم که میزنم به گوشی گوشی هم زبر شده صفحش. میخواستم راهنماییم کنین میشه دست رو با چیز دیگه ای شست؟ برای ضد عفونی کردن دست از گلاب استفاده میکنم ولی برای وقتی که کثیفه دستم نمیدونم چیکار کنم. اگر برای این زبری الان دستم راهکار دارین هم بیزحمت بگین. ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ادمین جان مشکل منم بذارید کانالتون من قبلا خانم فعالی بودم هم کار بیرون منزل و هم داخل منزل انجام میدادم.جدیدا احساس خستگی میکنم کارهام همه عقب مونده هرچه تصمیم میگیرم از فردا فعال بشم باز نمیتونم. احساس کسالت و بیحالی و خستگی مفرط دارم استخونام درد میکنه .حتی غذا که قبلا چند مدلشو اماده میکردم الان به اجبار یه غذای حاضری به بچهام میدم.نگران تغذیه بچه ها هستم. نمیدونم دکتر برم مشاور برم چکار کنم .ذوق و شوق زندگی ندارم دلمرده شدم چه مواد غذایی باعث سرزندگی میشه یا چه دارویی استفاده کنم لطفا راهنمایی کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ممنون از کانال خوبی که دارید اگر کسی کار در منزل تو قم سراغ داره لطفا به ما هم بگه آخه من خیلی نیاز دارم شوهرم بدهکار هست حقوقش هم خیلی کم اصلأ نمی رسونیم سه تا بچه دارم امکان بیرون رفتن از خونه رو هم ندارم هر چی بچه هام میخوان نمیتونم تهیه کنم از ناراحتی شبا تا صبح بیدارم حتی ماهی یک بار هم نمیتونم میوه براشون بخرم😔 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ اسمش زلیخا بود ده سالش بود شب عید بود روزهای بره کشون پدرش که خیاط دوره گرد بود همیشه یک ماه قبل از عید چرخ خیاطی انگلیسیش و کول میگرفت ده به ده میرفت و کت شلوار میدوخت یه روز پاش از رو تنه درختی که حکم پل و داشت لیز خورد افتاد تو آب چرخ و محکم بسته بود پشتش نتونست بازش کنه وقتی چندتا ده پایین تر جنازش و از آب گرفتن هنوز چرخ رو کولش بود اینجوری بود که زلیخا یتیم شد عموش شد سرپرستش پانزده سالگی زن پسر عموش شد کسی که یه دختر از ده بغل و میخواست ولی پدرش ناراضی بود فقط یه ماه با زلیخا زندگی کرد بعدش با اون دختر ازدواج کرد و یواشکی از ده رفت حاصل ازدواجش یه دختر بود دخترشو گرفتن طلاقش دادن مادرش گفت از ده برو با بقچه لباس و یکم نون راه افتاد از کوه و کمر تنها رد شد تا به تهران رسید رفت پیش خواهرش شوهر خواهرش مرد خوبی بود یه کار براش پیدا کرد تو خونه اعیون اشراف ، زلیخا کیک ها و قهوه هاش حرف نداشت تو دهشون هیچکس چای نمیخورد فقط قهوه اعضای خانواده پولدار خیلی دوسش داشتن براش حسن و پیدا کردن حسن تک پسر بود وضع مالیش بد نبود، تو سربازی خوابش برده بود رفیقش سر شوخی اسلحه اشو برداشت قایم کرد پا شد دید اسلحه نیست میگفتن از ترس مریض شده (حکم گم کردن اسلحه اعدام بود) زلیخا زن حسن شد حسن خیلی خوش اخلاق بود اما بچه دار نمیشد پنجاه سال باهم بدون بچه زندگی کردن دختر زلیخا بعدها اومد پیداش کرد بعد اون همیشه با مادرش بود اول حسن مرد و زلیخا دو سال بعد حسن زندگی کرد یه شب خودش خوابید و پا نشد فردا صبحش دخترش پیداش کرد هیچوقت کسی ازش نپرسید حسن و دوست داری؟ اصلا حسن برات مرد خوبی هست؟ ولی زیر بالشش تسبیح حسن و پیدا کردن.. زلیخا: ۱۲۹۰-۱۳۶۰🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
سلام ایام به کام ❤️ کانال 😍👇 فقط داستان و روزی چهار تا پنج قسمت😋👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961 لطفا همه عضو بشید بهترین داستاامون بدون سانسور اینجاس🙈👆
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام من دستام کلا همیشه وقتی با مایع میشستم سر انگشتام یه حالت زبری پیدا میکرد. الان
❤️ سلام اون خانمی که میگه بدنم خسته هست نمیتونم کار خانه ام رو انجام بدم عزیزم شما کم خون یا کمبود آهن دارید سه شیره معجزه میکنه شیره ی خرما شیره توت شیره انگور به اندازه مخلوط کن هر هشت ساعت یک قاشق غذا خوری بخورید ان شاءالله نتیجه بگیری شیره هارو از عطاری مطمئن تهیه کنید🌺🌺 ❤️❤️❤️ سلام در جواب خانمی که دستهاش زبر شده هر شب به دستهات وازلین بزن و دستکش بپوش ❤️❤️❤️ سلام در مورد،خانمی که گفتن دستشون رو انقدر شستن زبر شده عزیزم شب قبلا از خواب با گلسیرین خوب چربشون کن و از ژل آلوورا استفاده کن در روز چند بار تا زبریشون از بین بره 🌹🌹🌹 ❤️❤️❤️سلام اون خانمی که میگن نوک انگشتاشون زبره... عزیزم شما روغن زیتون بگیر بمال به نوک انگشتات و توجه داشته باش که از چه مایعی برای شست و شو استفاده میکنی، من پیشنهاد میکنم مایع دستشویی اَوه مدل شیر عسل استفاده کن که دست رو نرم و لطیف میکنه از داروخانه هم میتونی کرم نرم کننده آلوئه ورا مای رو تهیه کنی و هرشب قبل خواب به دستت بزنی موقع شستن ظرف حتما از دستکش استفاده کن چون تمام مایع های ظرفشویی بلا استثنا حاوی موادی هستن که پوست دست روبه مرور زمان نابود میکنن، از روغن نارگیل هم میتونی استفاده کنی انشاﷲ مشکلت حل بشه💐 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد اون خانمی که سقط داشتن و بچه شون هفت ماهگی دنیا اومده... گفته بودن میتونن زایمان بعدی شون طبیعی باشه یا نه اگر مشکلی نداشته باشن قطعا میتونن اینکه بعضی از دوستان گفتن نمیشه اشتباست چون دیدم که میگم زن داداش خودم بعد از سزارین خیلی زود باز باردار شد و بچه شو طبیعی دنیا آورد . یکی از اقوام هم همینطور بعد از سزارین سه تا طبیعی دنیا آورد ... پس توکلت بخدا باشه انشاءالله بچه های سالم و صالحی دنیا بیاری❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ اون خانومی که فرمودن پدرشون دچار جادو شده پدر بنده ام دچار جادو شدن متاسفانه و ۱۱ ساله درگیریم و جوابی نگرفتیم هنوز استان همدان زندگی میکنیم اگه میشه شماره اون عزیزانی که تو قم بودن لطف کنید تا باهاشون تماس بگیریم یا پیام منو تو کانال بزارید تا اگه کسی تو همدان کسیو میشناسه که ادم با خدایی باشه توانایی باطل کردن جادو رو داره معرفی کنه بهمون ممنونم ( پیش جادوگر و رمال نمیریم ) خدا خیرتون بده ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد خانومی که گفتن دستاشون زبر شده چند روز پشت سر هم حنای سرخ بزارن کل دستاشون. میتونن کمی پودر گل ختمی هم اضافه کنن بهش چون حالت لزج داره و لطیف میکنه دست رو بعد از هر بار شستشو با روغن زیتون مرطوب کنن دستاشون رو از کف برگ درخت سنجد هم به عنوان شوینده استفاده کنن (برگ تازه ی درخت -خشک نباشه- اگه زیر آب بگیرن و توی دستاشون بسابن خودبخود کف میکنه، قدیمیا با این برگ ظرف و ظروف میشستن توی هوای سرد، ریکا و تاید ظرفشویی و دستشویی نابود میکنه دستا رو) از صابون زیتون هم میتونن استفاده کنن ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوستی که گفته بودند دچار گناه استمنا هستن بهشون حتما پیشنهاد میکنم کتاب راز کنترل شهوت داداش رضا رو بخونن خیلی بهشون کمک میکنه چون خیلیااااا ترکش کردن اگ دوست داشتن میتونن پی وی بنده مراجعه کنن تا پی دی افشو واسشون بفرستم لطفا پیاممو تو کانال بزارین ممنون🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که دستشون زبره عزیزم وقتی دستت را میشوری و با حوله خشک میکنی دستت کمی نم داره. همون موقع به دستت کرم بزن.یک مدت که اینکار را بکنی انشالله خوب میشه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام لطفاً پیام من رو هم بذارید من پنج تا برادر دارم و چهار تا هم خواهریم مشکلی که دارم اینه بردار دومم از سن چهارده پونزده سالگی دو روز از خونه فرار میکنه ما تو روستا زندگی میکردیم با پسری که چند سال از خودش بزرگتر بوده و با همدستی پدر ایشون بهش خط میدند از خونه پول بردار بریم دور بزنیم حالا از اونور نمیدونم به اون آقا و پسرش چی گفته بوده میاد خونه صد تومن پول برمیداره صبح روز بعدش باهاشون میره البته مادرم خونه نبوده برای زایمان خواهرم رفته بوده بیمارستان پدرمم سر کار بوده خلاصه اینکه برای دو روز هر چی مادرم تو روستا بین غریبه و آشنا دنبالش میگرده پیداش نمیکنه تا اینکه اون آقا خودش روستا مونده بوده برادرم با پسرش رفته بودند شیراز بعد از برگشتش سیگار مصرف میکرد بابام وقتی میبینه چند روز نبوده و بعدم سیگار مصرف میکرده میگیره میزنتش اون آقا و پسرش تازه یه چیزی هم طلبکار شدند که ما پسرتون بردیم گردش... حدودا یک سال بعدش بخاطر رفتار بردارم که شاید بهتر بشه خون روستا رو بابام زیر قیمت فروخت رفتیم شهر ولی متاسفانه جای اینکه بخواد بهتر بشه بدتر شد تو دوران مدرسه درسش بهترین درس بود با کج فکری و مصرف سیگار و بعدم کشیده شد به مواد مخدر کاملا افت درسی پیدا کرد چند وقت بعد از اینکه رفتیم شهر میگفت میخوام درس بخونم و ادامه تحصیل بدم پدر و مادرم خوشحال شدند ازش استقبال کردند تو مدرسه شبانه ثبت‌نام کرد ولی درس خوندنش فقط یک پوشش بود برای ادامه راه اعتیادش که بعد از حدود یک سال کاشف به عمل اومد اصلاً درس نمیخوند به بهانه واحد پاس کردن از خانواده پول میگرفت میرفت دنبال مصرف مواد... رسید به سن سربازی رفت سربازی اونم تو نقطه صفر مرزی دزفول و ارتش جای اینکه سربازی بخواد آدمش کنه بددتر شد برگشت بردنش مرکز ترک اعتیاد که ترک کنه با قرص متادون و شربتش آشنا شد که بعد از چند صباحی از مصرفش خانواده متوجه شدند این همون مواده که تو قرص و شربت... تا حتی یادمه برای خرجی خونه هیچی نداشتیم مادرم رو به زور مجبور میکرد بره براش بگیره مصرف کنه الان نزدیک به سی و پنج شش سال میگذره هر بار چند مدت میره کمپ به امید ترک با هزینه های سنگین و گزاف که برای پدرم یک فرد بازنشسته هست خیلی سخته هر بار میره پدرم کلی بهش امید میده میخوام بهت زن بدم خونت رو آماده کنم ولی درست بشو نیست چند بار درگیری فیزیکی داشته با بردارام پدرم و مادرم بعضی وقتها از تو خونه باهاش تنها بودن ما رو میترسونه چاقو یا هر چیزی دم دستش باشه بهت رحم نمیکنه و مهلت نمیده براش پدر و مادر برادر و بقیه هیچ فرقی نمیکنه از هر راهی بگید وارد شدیم پیش مشاور بردنش بیمارستان های روانی بستریش کردیم یک بار مادرم با برادرم میبرنش شیراز برای درمان از دستشون فرار میکنه بعد از دو هفته میبینه هیچ کجا مثل خونه براش فرش قرمز پهن نیست ادامه دارد✅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام پسر من ۱۶ سال داره وموهای جلو ی سرش داره سفید میشه نمی دونم چکار ی می تونم بکنم برای جلوگیری از سفید شدن موهاش البته چند بار به دکتر پوست ومو مراجعه کردم فایده نداشت اگر میشه من را راهنمایی کنید ❤️❤️❤️❤️ سلام راستش من داستان غم انگیز زندگی مو نمیگم فقط میگم میخوام خود کشی کنم و بمیرم از زندگی بدون عشق و محبت و تنهایی خسته شدم لطفا همین تو کانال بزارید تا کسی کمکم کنه ❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشین مممونم از کانال خوبتون میخواستم از خانمهایی که اهل تبریز هستن کار در منزل میکنن بسته بندی میدونن کجا ها هست واقعا خیلی دوست دارم کار کنم ولی با دوتا بچه کوچیک نمیشه بیرون برم خونه هم بجز بسته بندی کار دیگه ای نمیشه کرد اگه امکانش هست اگه کسی سراغ داره بگه خیلی ممنونم 😘 ❤️❤️❤️❤️ سلام وقتتون بخیر🌸 من تقریبا بهش میشه گفت یه مشکلی دارم که دوست ندارم اصلا اگه کسی شبیه من هست و تجربه داره بهم بگه ممنون میشم کمکم کنه من ی دختر چهارده ساله ام و تا الان تک نوه ی فامیل از هر دو طرف پدری و مادری بودم و تک بچه خونمونم💔🤦🏻‍♀ مادرم الان بعد از چهارده سال باردار شده 😐که مثلا من تنها نباشم😭💔 و کلا ذهن و فکرم اینع که چیکار کنم وقتی این به دنیا بیاد؟ آخه من تا به حال با بچه های کوچیک خیلی در رابطه نبودم و فقط فامیلای دور مادر و پدرم بودن که خب رفت و آمد تقریبا کم بوده و من بلد نیستم محبتو و...💔 همسنو سالم توفامیل فقط عمه ها و عموهاوخاله و داییم هستن اونام همسنمم...🤦🏻‍♀😭 اصلا این منو دیوونه می‌کنه که الان امسال سال مهمه برا من این بیاد من باید چیکار بکنم💔 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزان من یه مشکلی دارم خواستم با شما درمیان بزارم شاید بتونید کمکم کنید دخترم ۴ سالشه از بدو تولد انگشت شستش رو میمکید اوایل کوچیک بود زیاد اهمیت نمیدادم ولی دیدم خیلی داره انکشتش رو دهنش میکنه اقدام کردم به چسب زدن ولی میکند به هر کس میگفتم،میگفت اشکال نداره خودش بزرگتر بشه ترک میکنه ولی ترک نکرد الان چهار سالشه و من همچنان نگرانم چند سال دیگه مدرسه بره و همچنان انگشتش رو بمکه .بعضی ها گفتن گچ بگیرم انگشتش رو بردم درمانگاه گفتن باید برسی بشه شاید استرس داره ولی من میدونم استرس نداره فقط وابستگی داره .اگه کسی همچین موردی داشته لطفا راهنماییم کنه که چیکار کنم این عادتش رو ترک کنه با تشکر ایدی ادمین👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ #بخش_اول سلام لطفاً پیام من رو هم بذارید من پنج تا برادر دارم و چهار تا هم خواه
برگشته با توپ پر که شما من رو از عمد تو شهر غریب ول کردید در صورتی که اون روز کلش که دنبالش میگردند دو سه روز بعدش باز مادرم با یکی از بردارام میرند دنبالش میگردن بعدم کاشف به عمل میاد آقا برای اینکه از گشنگی نمیره میرفته طویله تمیز میکرده سر هر کاری بره روز اول و دوم خوبه روز سوم صاحب کارش رو متهم به بداخلاقی و برمیگرده ور دل پدر و مادرم با همه اینها بازم ادعاش میشه ازدواج کنه تشکیل خانواده بده واقعاً نه بخاطر پدرم و بیشتر مادرم نبود یک ساعتم تحملش نمیکردیم میره کمپ ترک میکنه برای چند صباحی خوبه خود پدر و مادرم و کل خانواده هم میدونیم بره کمپ تا بقیه استراحت کنند مخصوصااااااااااا مادرم چون الان بیست و سه چهار ساله خواب درست نداره این آقا دلیل بر علت بی بی خوابی های مکررش میشه چون میخواد سیگار روش جیره بندی کنه نخ به نخ بهش میده اگه پاکت سیگار بهش بده تو کمتر از دو ساعت همش رو میکشه نه کارش به شبه نه روز مادرم بعد چندین روز بی خوابی از خواب بلند میکنه برای یک نخ سیگار دود کنه بره هوا الان همه خواهر و برادرام ازدواج کردند فقط یکی از برادرام عقده که هر وقت خانمش میاد شروع میکنه به اراجیف گفتن بخاطر همین بردارم کمتر خانمش میاره خونه بیشتر وقتها مادرم دردودل میکنه میگه از فامیل خودش یعنی خالم با متلک بهش میگفته پسر پسردارا خوش اقبال و خوش شانسند یا تو فامیل پدرم چون با یکی از پسر عموهام هم سن بوده درسش هم نسبت به پسرعموم بهتر بوده اونا هم حسادت داشتند در ضمن چند جا هم براش رفتیم خواستگاری هیچ دختری قبول نمیکنه حتی بهش نگاه با قیافه ای که برای خودش درست کرده خواهر بزرگم خیلی هوا خواهشه تا دو روز میره کمپ میاد ور دل مادرم میشینه میگه یک دوره گذشته برید بیاریدش تا بهش سخت نگذره یا بعد از اینکه برگشت کلی براش خوراکی میاره بخوره تقویت شه میگه خیلی ضعیف یا اینکه راه به راه بهش میگه دختر خوب برات پیدا کردم میخوام زنت بدم در صورتی که اون راه خودش رو میره هر چی هم بهش میگیم اینقدر محبت بیجا خرجش نکن اصلا یه گوشی در یه گوشی دروازه بعدم کار به جاهای باریک کشید میگه از بی محبتی که به این راه کشیده میشه ولی تا اون دنبال مواد نره کسی کاریش نداره و خیلیم بهش محبت میکنند پول موادش رو به زور میگیره قبلا که مادرم نمیداد وسایل خونه رو میبرد جاش مواد می آورد تا حتی به کتاب هم رحم نمیکرد روغن تاید هر چیزی دم دستش بود میبرد درگیری فیزیکی یه بار گلدون زده تو سر بردار بزرگم یک بارم بهش چاقو زده ازتون میخوام بدون اینکه بخواید قضاوتم کنید راه حلی پیش پام بگذارید بعدم باردارم و تا چند هفته دیگه میخوام زایمان کنم شرایط خونه خودم موندن رو ندارم و بعدم برای آرامش مادرم اول دعا کنید بعدم صلوات بفرستید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052627.mp3
1.47M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۸🌹 @azsargozashteha💚