eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.9هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 🍃🌻 شهید مهدی صابری☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هدیه به روح بلند و جاودانه ی این شهید عزیز🌱 کسانی که در چله شرکت کردند لطفا تا شب انجام بدن 🙏 به امید حاجت روایی ان شالله🤲💜 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
زیارت-عاشورا-صوتی-–-فرهمند.mp3
1.95M
قرائت زیارت عاشورا ❤️ صوتی 🌱 با نوای استاد فرحمند🌸🍃
🌸🍃 زندگینامه شهید مهدی صابری نام و نام خانوادگی: مهدی صابری تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴ تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳ سمت: فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از تیپ فاطمیون مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید. شهید صابری، یک‌تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت. برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند، با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. این‌ها را پدر شهید «مهدی صابری» می‌گوید. همه او را به یک دل‌بستگی خاص می‌شناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علی‌اکبر (ع) بود. هر جا که به نام علی‌اکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یک‌گوشه‌ آن مشغول بود. فرقی نداشت هیئت محلی‌شان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون. برای همین وصیتش را بعد از بسم‌الله با «یا علی‌اکبر ِ لیلا» آغاز کرد. رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد. روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون هم‌زمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد. 08.jpg مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید. چه قدر جالب است، اسرائیل با دستان خود شرایطی را فراهم کرد که در نزدیکی مرزهای خود مجاهدینی از کشورهای مختلف گردهم آمدند که دشمن اصلی خود را، صهیونیسم می دانند. گویا قرار است که حضرت زینب سلام الله علیها که پیام آور حماسه عاشورا بود، قافله سالار زمینه سازان ظهور هم باشد. و سربازان او فرزندان دهه شصت و هفتاد خمینی هستند که گرد حرم اش حلقه زده اند و ندا می دهند: لن تسبی یا زینب مرتین( دیگر به اسارت نخواهی رفت). گفتگویی با پدر شهید و فرماندهشان شهید مصطفی صدرزاده که معروف بود به سیدابراهیم داشتیم. بعد از این گفتگو آقای صدرزاده نیز به مقام رفیع شهادت نائل آمد. عشق به جهاد مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید. شب ها در خانه بحث داشتیم. برای من جهاد چیزی غریبی نبود زیرا خودم در دوران جهاد با طالبان بزرگ شده بودم. ولی برای مادر و دو خواهرش سخت بود. سال آخر رشته زمین شناسی بود، که قصد رفتن کرد، عشق پدر و مادر، دوستان و تحصیل در برابر محبت اش به حضرت زینب سلام الله علیها ناچیز بود. می گفت: این روزها با وجود حضورم در سرکلاس چیزی از درس متوجه نمی شوم و فکرم جای دیگری است. گفتم: خب، از دست ما چه کاری برمی آید؟ گفت: به من یک رضایتنامه کتبی بدهید تا بتوانم در جهاد و دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شرکت کنم. جوان با ذکاوت مهدی ذهن و ذکاوت عجیبی داشت و در هر کاری وارد می شد دیگران را به تحسین وا می داشت. در منطقه حماه سوریه به خاطر تسلطش بر زبان، مسئول مخابرات منطقه شده بود. این پست برای یک نیروی تازه وارد، یک پست مهم بود. اما مهدی برای دفاع آمده بود و این پست برایش کار خیلی راحتی بود، به همین خاطر از فرماند هاش درخواست کرده بود وارد یگان رزم شود. آنجا هم خیلی زود همه چیز را یاد گرفت. با داشتن استعداد و ذکاوت بالا وارد نیروی مخصوص و مشاور فرماندهشان شد. تا جایی که جلسه های بررسی نقشه حتما باید با حضور مهدی تشکیل می شد. ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام وقت به خیر پسری دارم نه ساله که استخوان بزرگ پاش تقریبا سه ماه هست شکسته .س
❤️🍃 ❤️🍃 سلام خدمت مدیر با حوصله ودلسوز حبیبه خانم وهمه اعضای محترم من هر روز تمام سوالا وجوابا را میخونم واز اینکه تو این کانال عضوم خوشحالم ولی بعضی پیاما خیلی داغونم میکنه مثل امروز ک خواهری نوشتن شوهرش خیلی بداخلاقه وبهش تو جمع بی محلی میکنه واز همه بدتر خیانت واز اونم بدتر با مادر خانمشم هم رابطه داشته😱 واقعا شرم بر این مردا باید این طور مردا را لای جرز دیوار گذاشت خدا نگذره ازشون چطور میتونه اینقدر بی شرم وبی حیا باشه که باکسی ک ب جای مادر خودشه هم اینکارو بکنه وای بر‌ما به ما میگن انسان😭خواهر من تو چطور میتونی با چنین مردی زندگی کنی وازش توقع داری تو جمع بهت محل بزاره من ک موندم چی بگم دیگه،فقط برات از خدا صبر ایوب میخام ودر ضمن مادرتون هم بی تقصیر نیست عزیزم شاید اونم باعث این رفتار شوهرتون شده ما که نمیتونیم قضاوت کنیم🙈😭خدا همگی مارا ب راه راست هدایت کنه وببخشه الهی آمین 🤲 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام درجواب خانمی که دخترشون بدنش دونه داره مال مامان منم اینجوری بود زیاد میشدن تا کرمان دکتر زینلی جراح عمل کرد برشون داشت گفت که ریشه داشتن مثل ریشه نی از داخل بدن که بعد برداشتن برای همیشه تموم شدن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام برای اون خانمی که دختر ۲۲ ساله دارن و جای بخیه هاشون گوشت اضافه آورده، عزیزم یه دکتر هست ،زنبیل آباد قم ‌به نام‌ دکتر حسین جهان بینی‌ واقعا ‌‌ پزشک حاذقیه‌ ،یه‌ بار امتحان‌ کن،ان‌ شاالله‌ جواب‌ میگیری من‌پسرم‌ ۱سال‌ونیمش‌ بود‌ بدنش‌ دونه‌ های چرکی‌ میزد‌،یعنی‌ دکتری‌ نبود که‌ نبرمش،چقدر‌ آزمایش‌ ،فقط‌ دکترها‌ نوبت‌ یه‌ ماهه‌ میدادن‌ ولی‌ وقتی‌ پیش‌ دکتر‌ جهان‌ بینی‌ رفتیم‌ گفتن‌ اگزما‌ پوستیه‌،چند‌ نمونه‌ دار‌و‌ ‌ ورژیم‌ غذایی‌ دادن‌ وگفتن‌ ۱۳سالش‌ بشه‌ خوب‌ میشه‌ ،گفتم‌ کی‌ بیام‌ دوباره‌ گفت‌ لازم‌ نیست خدا‌ روشکر‌ پسر‌ من‌ ۱۳‌ سالگی‌ خوب شد آدرس مطب‌وشماره‌ تلفن‌ هم‌ گوگل‌ سرچ‌ کنید‌ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام آقایی ک گفتن خانمشون باردارن و بالاسرش صدا نفس کشیدن میاد و ی پیرزن را میبینه خیلی ترسیدم وکُپ کردم از ترس.الانم ک دارم مینویسم مو به بدنم سیخ شده.فکر میکنم شوخی کردی و تعجب کردم.چطوری داری اونجا زندگی میکنی .اول ک نقل مکان کنید.بعد هم سرکتاب و حرز بگیر .صدای اذان و قرآن پخش کن.هر جاپامیزارید بسم الله الرحمن الرحیم را کامل بگویید .آب داغ ک از چلو کش برنج و اینا میریزید هم بسم الله الرحمن الرحیم بگید.میگن اگه فقط بگی بسم الله یعنی بفرما براهمین کامل بگو . 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام‌لطفاپیام‌منو‌اورژانسی‌‌اورژانسی‌بزارید.ممنون.برای‌اون‌آقایی‌که‌گفتندخانمشون‌بارداره.بالای‌سرش‌پیرزنی‌رومیبینه‌بعد‌غیب‌میشه‌.چهارقل‌وسوره‌ی‌جن‌روباصدای‌بلند‌توی‌کل‌خونه‌مخصوصا‌اتاق‌خواب‌بخونن.ان‌شاالله‌اجنه‌از‌تون‌دورمیشن.برای‌سلامتی‌وظهورآقامون‌سه‌تا‌صلوات‌بفرستید🌺🌷🌼🌸 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام ب همگی ممنونم بابت کانالتون خدا خیرتون بده .انشالله همگی حاجتروا .کدوم ایه زخرف هس ک حاجت رو می‌نوشتیم میزاشتیم تو قرآن.از همگی ممنونم🌸 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب دوستی که خارش گوش دارن من هم حساسیت همراه با خارش شدید گوش و حلق داشتم طوریکه هرچی دم دستم می اومد توی گوشم میکردم که البته اشتباهه و با درآوردن صدای خخخخ حلقم میخاروندم تا اینکه در همین گروه خواندم روزی دو سه بار اسفند دود کردم و دودش با قیف داخل گوشم دادم من دوهفته این کار کردم و خدا روشکر خارش گوشم برطرف شد کلا از سردی مغز هست و باید با دود کردن اسفند و کندر وچوب خشک درخت انگور مغز رو گرم کرد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وقت بخیر در رابطه با خانمی که گفتن بچه شون عرقش بوی بد میده از داروگیاهی پورد سنگ مرداب بگیرن من قبلا خودم خیلی اذیت میشدم افشانه سورمرینا هم گرفتم ولی خودشونم میگن یک روز تاثیر داره ولی مبلغ خیلی خیلی کمتر از اون با گرفتن سنگ مرداب مشکلم حل شده واقعا تا یک هفته ام حموم نرم اصلا بدنم بو نمیده حتی آقایونی که پاهاشون بوی بد میده هم میتونن از سنگ مردار استفاده کنن تجربه شده برای سلامتی و ظهور امام زمان صلوات 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خدمت شما این پیامو منو بزارید واسه اون خانومی که از زینک اکسید برای رفع بوی عرق استفاده میکنند. به هیچ عنوان استفاده نکنید باعث بسته شدن منافذ پوست و توده میشه خطرناک هست میتونی سرچ کنی ببینی.دکتر دارو خانه هم گفته به هیچ عنوان نزنید.باتشکر از شما.برای شادی روح پدر مادر من هم یک صلوات 🌺 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مهسا بااینکه از این طرز حرف زدنش حرصم گرفته بود ولی خودم رو کنترل کردم و گفتم
❤️🍃 مهسا حمید کمکم کرد و سوار ماشین شاسی بلندش شدم واقعا حمید اون مردی بود که میتونست توی رویای هردختری با اسب سفید بیاد و هردختری آرزوش رو داشته باشه هم از لحاظ قیافه خوب بود و هم اخلاق و شغل و وضعیت مالی محسن حتی به گرد پای حمیدم نمیرسید آخه مگه محسن چی داشت ؟ همش یه خونه داشت که باباش بهش داده بود با یه ماشین و یه کار الکی که مشخص نبود امروز باشه فردا نه! همینجوری مات و مبهوت ماشین حمید و خودش شده بودم که یهو صدام زد _مهسا خانم بهترین؟ هول شدم و گفتم آره ...آره خوبم حمید لبخندی زد و سری تکون داد و گفت خداروشکر خیلی خجالت میکشیدم آخه حمید خیلی باشخصیت و باکلاس بود و از اون طرف توی ماشینش معذب بودم حتی اسم ماشینش رو نمیدونستم توی خونه ی بابام با یه حقوق دو سه میلیونی میگذروندیم و خونه ی علی و محسنم انچنان آش دهن سوزی برام نبود همون لحظه با خودم گفتم کاش منو حمید عاشق هم میشدیم که یهو خودمو یه نیشگون گرفتم و گفتم مهسا مادر و خواهرش قصد جونتو کرده بودن اونوقت تو اینو میخوای بعدم هرچی باشه تو یه زن شوهر داری و همچین کسیم بعد از دوتا شوهر و با این همه بدبختی نمیاد سمتت توی خیالات خودم غرق شده بودم که رسیدیم بیمارستان با خجالتی که آمیخته با ناآشنا بودنِ حمید برام بود به چهره اش زل زدم اونم نگاهشو به چشمای مشکیم گره زده بود یه لبخند ملیح زد و خیلی خودمونی گفت چیه؟...اولین باره آدم میبینی؟ ...پاشو بریم خنده ام گرفت و نقشه ی حمید برای کم کردن استرس و خجالتم عملی شد اومد سمت در و گفت بیا کمکت کنم پیاده شی دستتو بگیرم منم که خجالتی... فورا گفتم نه نه ...لازم نیس ...خودم میتونم خوبم اونم دستاش رو بالا آورد و گفت من تسلیم ! باهم رفتیم توی یه بیمارستان لوکس که اونجا هم حمید رو میشناختن من فقط تعریف حمید رو فقط یه مهندس شنیده بودم ولی انگار اون از یه چیزی بالاتر از مهندس بود حمید کارارو کرد و منو برد دیدن دکتر دکتر معاینه کرد و گفت که زخ_مم بد عفونت کرده و یه سری داروها تجویز کرد و گفت باید اینجا بستری شی که من مخالفت کردم و گفتم اینجا کسی رو ندارم پیشم بمونه ! حمید یه چشم غره برام رفت که باعث شد ساکت شم اینقدر با ابهت بودم که جرئت نکردم جیک بزنم و اونموقع دلیل ترسی_دن محسنو ازش فهمیدم خیلی عطش شنیدن دوست دارم اونم از محسن رو داشتم به خاطر همین بدون اینکه اول محسن بگه از ماشین فورا پیاده شدم و روبروش وایسادم محسن توی چشمام زل زده بود و همین ضربان قلبم رو بالاتر میبرد با تمنا ازش میخواستم زودتر بهم بگه دوستم داره محسن دستش رو آورد و گذاشت رو شکمم من فکر کردم از روی علاقه اس و دستام رو روی دستاش گذاشتم با استرس زیرلب گفتم بگو محسن ...زود باش محسن نفس عمیقی کشید و خودش رو بهم نزدیک کرد و سرش رو نزدیک گوشم آورد و گفت مهسا ...جایی که من دست گذاشتم ...قراره بچه ی من اونجا بزرگ شه ... تو حق نداری از یه مرد دیگه باردار شی مهسا منِ احمق فکر کردم همه ی اینا از روی علاقه اس از روی احمقی و ساده لوحی به محسن گفتم شوهرم تویی ....کسی که منو دوس داره تویی ...چرا باید از یکی دیگه باردار شم تا محسن دستش رو برداشت و بلند بلند شروع به خندیدن کرد و گفت چه دوست داشتنی؟... من بمیرم عاشق یکی میشم که ۱۳ سال ازم بزرگ تره؟ تا محسن اینارو گفت دنیا روی سرم خراب شد فهمیدم اصلا دوستم نداره بازم سنم رو زد تو سرم این بار برعکس همیشه اون مهسای اروم نبودم و نتونستم خودم رو کنترل کنم و محکم با مشت زدم روی سی_ه اش و گفتم اگه دوستم نداری چرا ولم نمیکنی ؟...ها؟...چرا نمیزاری برم پی زندگیم؟...چی از جونم میخوای؟ محسن اخماش رو کرد تو هم و گفت چون که هیچکس به جز علی نباید شوهر تو باشه از این حرفش حرصم گرفت با صدای بلند تر گفتم چی میگی تو؟...علی که مرده ؟... الان تو شوهرمی تو باشی یکی دیگه نباشه؟ محسن محکم دستم رو گرفت و گفت ببین ...علی عاشقت بود ...روت غیرت داشت ... من تورو بگیرم دیگه عاشقت نمیشم ...توهم باید از من نفر_ت داشته باشی ... تنها عشق زندگیت باید علی باشه نباید تن علی رو بلرزونی مثل یه کلفت توی خونه ی منو بیتا کار میکنی وقتی این جمله هارو از محسن شنیدم قلبم شکست پس همه ی این نقشه ها و ادا اصولا به خاطر این بوده اگه یه درصدم احتمال میدادم محسن بهم علاقه داشته باشه اونم از بین رفت ... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍏 متاسفانه این روزها تماس های بسیاری داشتیم که یک مشکل واحد داشتن و برای ما بسیار متاثر کننده بوده 🟠خانم ها = قطع قاعدگی، یائسگی، تنبلی تخمدان 🟠آقایان = عدم نعوظ و ناتوانی جنسی جوان ۲۰ ساله برای عدم نعوظ تماس میگیره😩😩 واقعا جای تاسف خوردن داره این مشکلات چند علت اصلی داره که بخشی را خدمت شما عرض میکنم🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 1⃣ واکسن کرونا که همان زمان هم اعلام کردیم این واکسن منحوس یکی از عوارضش ناتوانی جنسی در آینده خواهد بود (۱۰۰ درصد مخاطبین حداقل یک دوز تزریق داشتن) 2⃣ استرس کشنده ترین چیز برای اعصاب و روان و تأثیر مستقیم بر دستگاه تناسلی داره 3⃣تغذیه اشتباه که مکرر در خصوص این مشکل صحبت کردیم اما یکی از بزرگترین اشتباهات مردم و خیانت برخی خواص حذف یک ماده غذای ارزشمند از سبد غذای بوده 👈تا زمانی که مردم از این ماده غذای استفاده میکردن اصلا خبری از این مشکلات نبود 👈این ماده غذای پر خاصیت را برای من و شما با هویچ فرنگی کم خاصیت جایگزین کردن 💥این ماده پر خاصیت که خیلی ها دیگه هیچ شناختی ازش ندارن که با اسم های ( )، ( )، ( ) در مناطق مختلف ایران شناخته میشه از وقتی این ماده غذای ارزشمند از سفره ما حذف شده مشکلات زیادی در جامعه ایجاد شده از قبیل 🔻🔻🔻 🔸کم شدن نامعقول میل جنسی 🔸عدم نعوظ 🔸سرد شدن کلیه 🔸افسردگی 🔸زود انزالی 🔸تنبلی تخمدان 🔸ضعف اسپرم 🔸پروستات ✅بله عزیزان یک ماده غذای به تنهای میتونه خیلی از مشکلات را درمان کنه و دشمن خوب بلده دست روی چه چیزی بزاره ✅این ماده ارزشمند غذای در شهرهای کاشان و اصفهان، قم (خصوصاً قم) خیلی زیاد پیدا میشه و این مشکلات در افرادی که به صورت مکرر از استفاده میکنن بسیار کم دیده میشه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
😬🥴 خاستم برای چالشتون داستان مستاجرمونو بگم، چند سال پیش یک دختر مجرد سن بالا ومادرش که به قول خودش مومنی که زیر چادر فقط دماغشونو میبینی البته با هزار قلم ارایش هم سن وسال مادربزرگم خونمون اجاره نشسته بودن،. هر روز مادرو دختر در رفت و امدهای مشکوک بودن گناه گردن خودشون بمونه. سر سال پدرم که از قضیه مطمئن شده بود برای ابروی خودش گفت بلند شین خونه مو میخام، اقا اینها چند ماه با قول وعیدهای الکی موندن به هزار زحمت وپادرمیونی پلیس پدرم بلندشون کرد بلاخره گورشونو گم کردن، ولی چشمتون روز بد نبینه خونه رو متروکه کرده بودن یعنی ادم خیلی ببخشید حالت تهوع بهش دست می‌داد پا تو خونه میزاشتی، بیچاره پدرم فقط چند روز داشت با خاک انداز سوسک جمع میکرد اشغال بماند، اخه مادر ودخترو هر کی میدید با هزار رنگ ولعاب ولباسهای انچنانی فکر نمیکردی که تو این اشغال دونی داشتن زندگی میکردن. فقط میخابیدن وصبح رنگ ولعابشونو میکردنو کیف به دوش میفتادن تو خیابون وسر کیسه کردن جوونا ومردهای بیچاره، تصور کنین تو اون همه سوسک وکثافت چه طور زندگی میکردن. ببخشید طولانی شد، ممنونم ازکانالتون❤️🙏🏻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام خدمت همه دوستان عزیز ✋ در رابطه با جواب چالش میخواستم بگم که خانومای عزیز، من کوچکتر از اونیم که نصیحت کنم ولی واقعا بهتون بگم که انقدر خودتونو درگیر تمیز کاری و شستن و رُفتن نکنین.زمان پیری دیسک کمر خدایی نکرده میگیرین و هزاران درد که درپیری خودشو نشون میده نمیگم تمیز نباشین ولی چه لزومی داره خونه رو هرروز جارو بزنین یا گردگیری کنین؟مادرشوهر خودم بسیار زن تمیزیه کل جوونیشو درگیر تمیزکاری بوده🧤🧹الان بنده خدا دیسک کمر گرفته و پادرده.همش میگه انقدر تمیزکاری کردم جوونیمو پای خونه زندگی گذاشتم آخرم پدرشوهرم سرش هوو آورد.تواین سن شوهر دلسوز نداره تازه زن دومش شلختس ولی برا پدرشوهرم دوست داشتنی تره نکنین باخودتون این کارو.توهر چیزی تعادل داشته باشین نه ازین وربوم بیوفتین نه اونور بوم😊شاد وتندرست باشین🌹🌹🌹 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام خسته نباشید کانال هاتون عالی هستن با این چالشتون هم که واقعا گل کاشتین مثله همیشه عالی هستین منم خیلی به تمیزی اهمیت میدم پیام هارو هم که میخونم پامیشم بازم کار میکنم واقعا به من انگیزه میده پیام های دوستان واقعا به خودم امیدوار شدم من فکر میکردم من شلخته هستم به زندگی امیدوارشدم🤣🤣🤣 شلخته ترین آدم هم بزارین شوهرم رو معرفی کنم هرچی میخوره همونجا میمونه یکی لازم هست که همش پشت سرش ریخت و پاش هاش رو جمع کنه دو تا بچه دارم شوهرم هم به عنوان سومین بچم به فرزندی قبول کردم بس که شلخته هس 🤣🤣از دستش اینجوری شدم😤😡😖😓😱😰😭😭یه ضرب والمثل ترکی هس که میگه خونه ات رو تمیز نگهدار ناقافل مهمون میاد بدنت رو تمیز نگهدار ناقافل مرگ میاد ترجمه کردم واستون دوستون دارم 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 سلام خدمت همه دوستان خوب و عزیزم. در جواب چالش شلختگی منم خیلی افراد تمیز و شلخته اطرافم دیدم .خودم نه وسواسم نه شلخته ی وقتایی خونم از تمیزی برق میزنه ی وقتایی م کمی به هم ریخته ست.کمی ها ,نه زیاد. که به نظرم اینجوری بهتره .همیشه خونه تمیز باشه توقع اطرافیان بالا میره و اگه ی وقت حال نداشته باشیم یا خدایی نکرده مریض باشیم یا......تو ذوقشون میخوره .انگار میشه ی وظیفه برا خانم خونه که همیشه همه چیز مرتب و سر جاش باشه .ی وقتایی برا خودتون باشید اگه حوصله نداشتید به خودتون فشار نیارید.البته در حد معمول ها نه شلختگی .اما نکته مهمی که  دوست دارم بگم  اینه که از همه دوستان عاجزانه خواهش میکنم مراقب مصرف آب باشید .من خیلی‌ها رو دیدم که به بهانه تمیزی و وسواس شیر آب و که باز میکنن دیگه دلشون نمی‌خواد ببندن.ظرف که می‌خوان بشورن یا مسواک بزنن یا حتی برای وضو گرفتن ,حموم  رفتن,شستن حیاط و ماشین و......  شیر آب از اول تا آخر بازه .لطفا رعایت کنید تمیزی به مصرف بی رویه آب نیست.آب هدیه خداست اصراف نکنیم .آب تصفیه شده آب چشمه و چاه که نیست .شما ی بطری آب معدنی بخرید حاضرید همینجوری بریزید بره ؟ اینم همونه منتها چون خییییلی ارزون تر در دسترس ماست متاسفانه بعضی یا قدر شو نمیدونن. حتما این حدیث پیامبر (ص) رو شنیدید که فرمودند :هرگز آب را اصراف نکنید هر چند  در کنار نهر جاری باشید. خلاصه که در مورد مصرف بهینه آب .....یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است ....😁😁 لطفاً رعایت کنید عزیزان .آب هست اما کمه. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 اواخر تابستان بود و گرما بیداد می كرد، خشكسالی و گرانی ، اهل مدینه را به ستوه آورده بود، فصل چیدن خرما بود. مردم تازه می خواستند نفس راحتی بكشند كه رسول اكرم به موجب خبرهای وحشتناكی مشعر به اینكه مسلمین از جانب شمال شرقی از طرف رومیها مورد تهدید هستند فرمان بسیج عمومی داد. مردم از یك خشكسالی گذشته بودند و می خواستند از میوه های تازه استفاده كنند. رها كردن میوه و سایه بعد از آن خشكسالی و در آن گرمای كشنده و راه دراز مدینه به شام را پیش گرفتن ، كار آسانی نبود. زمینه برای كارشكنی منافقین كاملاً فراهم شد. ولی نه آن گرما و نه آن خشكسالی و نه كارشكنیهای منافقان ، هیچكدام نتوانست مانع فراهم آمدن و حركت كردن یك سپاه سی هزار نفری برای مقابله با حمله احتمالی رومیان بشود. راه صحرا را پیش گرفتند و آفتاب بر سرشان آتش می بارید. مركب و آذوقه به حد كافی نبود. خطر كمبود آذوقه و وسیله و شدت گرما كمتر از خطر دشمن نبود. بعضی از سست ایمانان در بین راه پشیمان شدند. ناگهان مردی به نام كعب بن مالك برگشت و راه مدینه را پیش گرفت . اصحاب به رسول خدا گفتند: یا رسول اللّه ! كعب بن مالك برگشت . فرمود:ولش كنید، اگر در او خیری باشد خداوند به زودی او را به شما برخواهد گرداند و اگر نیست خداوند شما را از شر او آسوده كرده . طولی نكشید كه اصحاب گفتند: یا رسول اللّه ! مراره بن ربیع نیز برگشت . رسول اكرم فرمود:ولش كنید اگر در او خیری باشد خداوند به زودی او را به شما برمی گرداند و اگر نباشد خداوند شما را از شر او آسوده كرده است . مدتی نگذشت كه باز اصحاب گفتند: یا رسول اللّه ! هلال بن امیه هم برگشت . رسول اكرم همان جمله را كه در مورد آن دو نفر گفته بود تكرار كرد. در این بین شتر ابوذر كه همراه قافله می آمد از رفتن باز ماند. ابوذر هر چه كوشش كرد كه خود را به قافله برساند میسر نشد. ناگهان اصحاب متوجه شدند كه ابوذر هم عقب كشیده ، گفتند: یا رسول اللّه ابوذر هم برگشت . باز هم رسول اكرم با خونسردی فرمود:ولش كنید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق می سازد و اگر خیری در او نیست خدا شما را از شرّ او آسوده كرده است . ابوذر هر چه كوشش كرد و به شترش فشار آورد كه او را به قافله برساند، ممكن نشد. از شتر پیاده شد و بارها را به دوش گرفت و پیاده به راه افتاد. آفتاب به شدت بر سر ابوذر می تابید. از تشنگی له له می زد. خودش را از یاد برده بود و هدفی جز رسیدن به پیغمبر و ملحق شدن به یاران نمی شناخت . همان طور كه می رفت ، در گوشه ای از آسمان ابری دید و چنین می نمود كه در آن سمت بارانی آمده است . راه خود را به آن طرف كج كرد. به سنگی برخورد كرد كه مقدار كمی آب باران در آنجا جمع شده بود. اندكی از آن چشید و از آشامیدن كامل آن صرف نظر كرد؛ زیرا به خاطرش رسید بهتر است این آب را با خود ببرم و به پیغمبر برسانم ، نكند آن حضرت تشنه باشد و آبی نداشته باشد كه بیاشامد. آبها را در مشكی كه همراه داشت ریخت و با سایر بارهایی كه داشت به دوش كشید، با جگری سوزان پستیها و بلندیهای زمین را زیرپا می گذاشت . تا از دور چشمش به سیاهی سپاه مسلمین افتاد؛ قلبش از خوشحالی طپید و به سرعت خود افزود. از آن طرف نیز یكی از سپاهیان اسلام از دور چشمش به یك سیاهی افتاد كه به سوی آنها پیش می آمد. به رسول اكرم عرض كرد: یا رسول اللّه ! مثل اینكه مردی از دو به طرف ما می آید. رسول اكرم :چه خوب است ابوذر باشد!. سیاهی نزدیكتر رسید، مردی فریاد كرد: به خدا خودش است ، ابوذر است . رسول اكرم :خداوند ابوذر را بیامرزد، تنها زیست می كند، تنها می میرد و تنها محشور می شود. رسول اكرم ابوذر را استقبال كرد، اثاث را از پشت او گرفت و به زمین گذاشت . ابوذر از خستگی و تشنگی بی حال به زمین افتاد. رسول اكرم :آب حاضر كنید و به ابوذر بدهید كه خیلی تشنه است . ابوذر:آب همراه من هست . آب همراه داشتی و نیاشامیدی ؟! آری پدر و مادرم به قربانت ! به سنگی برخوردم دیدم آب سرد و گوارایی است . اندكی چشیدم ، با خود گفتم از آن نمی آشامم تا حبیبم رسول خدا از آن بیاشامد. داستان راستان/استاد مطهري ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#زندگینامه 🌸🍃 زندگینامه شهید مهدی صابری نام و نام خانوادگی: مهدی صابری تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴ تار
. مهدی با وجود افسران با سابقه، فرمانده گروهان شد و به خاطر این استعداد و ذکاوت و تلاش بالا هیچ کس اعتراض نکرد که چرا یک جوان فرمانده ما شده است. رزمنده با کلاس اخلاق خوب مهدی همه رزمنده ها و فرماندهان را تحت تاثیر قرار داده بود. در ۴ ماهی که در منطقه بود واقعا دل بچه ها را تسخیر کرده بود. این اخلاق عجیب مهدی فقط برای رزمنده ها نبود. وقتی از عملیات بر می گشتند، هرجا مردم آواره را می دید با اینکه اهل سنت بودند، ماشین را کنار می زد با هدایایی که از قبل تهیه کرده بود به سمتشان می رفت و با آنها گرم می گرفت و سلام و علیک می کرد. دیگر در منطقه زینبیه همه او را شناخته بودند. در منطقه مهدی معروف شده بود به «رزمنده با کلاس ! »، زیرا همیشه سعی می کرد از لباس های مرتب و معطر استفاده کند. پای کار هیئت با اینکه در منطقه به خاطر مسئولیت هایش درگیر شده بود. اما باز هم از توسل و کسب معارف اهل بیت علیهم السلام غافل نمی شد. به اصطلاح بچه ها مهدی پای کار هیئت بود. خودش می رفت برادر روحانی ای که به منطقه اعزام شده بود را می آورد، مداح هماهنگ می کرد، دستگاه های صوتی را تنظیم می کرد تا مجلس اهل بیت علیهم السلام برای رزمندگان برگزار شود. علی اکبر لیلا! مهدی در زندگی دو الگو داشت، یکی شهید حسن باقری، که زندگینامه و کتابهایش را با علاقه مطالعه می کرد. و دیگری حضرت علی اکبر علیه السلام بود که مهدی ارادت خاصی به ایشان داشت. از نوجوانی عضو هیئت علی اکبر در قم بود. وقتی فرمانده گروهان شد و قرار بود اسمی برای گروهانش انتخاب کند بلافاصله گفت: نام گروهان ما علی اکبر علیه السلام است. امضای شهادت بعد از اعزام اول وقتی برای مرخصی برگشت دو روز بیشتر در قم نماند و به مادرش گفت باید به مشهد برویم. بعد از زیارت در صحن طلا لبخند زده بود و به مادرش گفته بود من امضای شهادتم را از امام رضا علیه السلام گرفتم. به من گفت بابا من دفعه اول برای دلم رفتم اما حالا فکر می کنم وظیفه باشد چون نیروهای فاطمیون از همه لحاظ در آنجا نقش دارند. شهادت در فاطمیه دفعه دوم گفت به عنوان وظیفه می روم و در ایام فاطمیه برمی گردم، چون ما به همراه مادرش دهه فاطمیه را روضه می گیریم، گفت بر می گردم تا هم به شما کمک کنم و هم کارهایم را انجام دهم، همان روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگشت اما نه خودش. خبر شهادتش را برایمان آوردند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام خدمت هم گروهی های عزیز من یه عقد خیلی ساده داشتم حتی زیر لفظی بهم ندادن پاگشام نکردن خانواده منو هم دعوت نکردن 6 روز بعداز عقدم شب یلدا بود هیچی برام نگرفتن ( تو شهرمون رسمِ شب یلدا طلا و لباس و ماهی و آجیل و انواع میوه برای عروس میبرن و اولین عید نوروز و عید فطرو عید قربان و همچنین اولین بار عروس میره خونه پدرشوهرش هدیه میدن ) هیچکدومشو ندادن دو هفته بعداز عقدم تولدم بو کیک گرفتم رفتیم خونه پدرشوهرم منو شوهرم رفتیم بیرون چند ساعت بعد اومدیم برم کیک رو بیاریم دیدم کیک نیست گفتم کیک چی شد گفت دوتا خواهرشوهرا و بچه ها اومدن خوردن بهشون گفتم خوشمزه بود گفت عه اره گفتم کیک تولدم بود گفتن دستت درد نکنه کادو ندادن که هیچ تبریکم نگفتن خلاصه جشن عروسی و طلا و لباس هم نگرفتن حسرت به دل یه هدیه کوچیک موندم مادرشوهرم خودش منو پسندید عروسشون فوت کرده بود منو برا پسرش گرفتن من نامادری دوتا نوه هاشونم نوه هاشونو با جون و دل دارم بزرگ میکنم خیلی به پدرومادرشوهرم احترام میزارم هر وقت میرم خونه شون دست و صورتو پیشونی شونو می بوسم (خودم پدرومادرم ندارم ) شب خواسگاری خیلی بهم وعده و وعید دادن به هیچ کدومشون عمل نکردن گولم زدن نمی بخشمشون واگذارشون کردم به خدا ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
لطفا آیه ۲۸ سوره شوری رابرای بارش باران ونجات ازخشکسالی قرائت کنیدواین پیام رابرای دیگران منتشرکنید.
❤️🍃 سلام.کسی هست برای درمان توهم شوک درمانی کرده باشه تو اطرافیان.تو را ب فاطمه زهرا کمکم کنید حالا ک دارم این پیامو می‌نویسم گریه میکنم.طاقت زجر کشیدن عزیزم و ندارم.برام دعا کنید و راهنماییم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت شماوباتشکراازگروه خوبتون من ۱۲هفته باردارم دردسیاتیک افتاده داخل پای راستم شدیدادارم اذیت میشم ممنون میشم اگرکسی راه کاری داره بگه واقعادارم زجرمیکشم شباخواب ندارم نمی تونم پهلوبه پهلوبشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام بر آفریننده این گروه خوب وراه گشا بنده از محضر خوانندگان این گروه دوتا سوال دارم ۱-من یه تک دست دارم تو رفتگی داره در هم نمیاد نمیخوام هم بچینم چی کار کنم‌ در بیاد ۲-دختر۱۰سالم تو ناحیه تناسلیش هر دفعه دونه چرکی سر سفید میزنه نمیدونم علتش چیه کسی دخترش اینجوری بوده راهنمایی کنه یا بگه پیش چه دکتری ببرم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ باسلام. میخواستم ازتون کمک بگیرم دخترم ۴سالش و به هر بهانه ای منو میزنه و تا نزنه گاز نگیر ولم نمیکنه و خیلی جیغ و داد و فریاد میزنه و این رفتارش خیلی اعصابمو بهم ریخته هر چی اروم صحبت میکنم فایده نداره دعوا هم میکنم پدرش با من دعوا میکنه و میگه چوبشو میخوری که دعواش میکنی میترسم و موندم چکار کنم بخدا منم آدمم درکم نمیکنه شوهرم تا هر کاری میکنم میگه چوبشو میخوری و همش آرزوی مرگمو داره بعد توقع داره که بهش نزدیکم بشم . اما خودش اگه با بچه رو دعوا کنه اشکالی نداره و من تا بهش میگم تو هم چوبشو میخوری میگه من نمیخورم و با تو فرق دارم .دخترمم رابطش حتی اگه پدرش دعواش کنه و داد بزنه بازم خوبه ولی با من نه در حالیکه از صبح تا شب باهاش هستم و همه کاراش با من تو رو خدا راهنمایی کنیین دیگه خیلی داغون شدم و باعث اذیتم شده این موضوع.اگه دعایی هس بگید نمیدونم درسته بگم یا نه سرکتاب لازم داره بگید.ممنون از شما منتظر پاسخ شما هستم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان وقتتون بخیر،در مورد مادرم مشورت و راهنمایی میخواستم تقریبا ده سال پیش سره یه قضیه ایی یکی از همسایه هامون مادرم رو برد پیش یه دعانویس خدا ازش نگذره از اونموقع به بعد مادرم شد اهل خرافات و شکاک بودن به اطرافیان مخصوصا اینکه هر اتفاقی میفتاد دعانویس ذلیل شده میگفت از سمت خانواده ی شوهرته مادرم دیگه با اونا لج افتاد رفت و آمد رو قطع کرد،با اینکه ما میدونیم خانواده ی پدرم اهل اینجور کارا نیستن،الانم بعده گذشت چند سال حال مادرم روز بروز بدتر میشه خود به خود با خودش حرف میزنه به عالم و آدم شک داره اینو اونو فحش میده وقتی جایی میریم میگه چایی نخورید که مبادا توش دعا ریخته باشن😔فقط حرفای منفی میزنه خیلی استرسیه هر چی هم ما میگیم دست از کارات بردار اصلا تو گوشش نمیره با ما هم جنگ و دعوا میکنه به هیچ وجه زیره باره هیچ کارو حرفی نمیره فقط خودشو قبول داره پیش روانپزشک هم نمیاد،تورو به خدا کسی اگر همچین موردی دیده راه حلی هست بگه ممنون میشم خدا خیرتون بده،ببخشید که طولانی شد ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان من به پسر بیست ساله دارم چند ماه از سربازی اومده با یه دختری دوست شده که به شدت به هم علاقه مندن البته سه سال که باهم دوست هستن وخانواده ها هم در جریان هستن ولی رابطه باهم نداریم فقط پسر دختر با هم در ارتباطن حالا پسرم میگه بریم یه نشون براش ببریم که شوهرش ندن واصلا رفت اومد هم نداشته باشیم تا چهار پنج ساله دیگه که بزرگتر شدیم ویه کم زندگیم را بسازم بعداً عقد کنیم حالا از شما دوستان راهنمایی میخام که چیکار کنم ممنون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ ولطف کنید جواب این سوال مرا هم دوستان عزیز زودتر بدید برای خانومی ک هورمون مردانه اش خیلی زیاده چ راه‌هایی وجود داردومجرد هم هست،خداخیرتون بده ک راهنمایی می کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام وقت بخیر. دخترم ۹سالشه کنارچشمش دوتالک سفیدزده دوباردکتربردم اصلا خوب نشدهردوپزشک تشخیص لک وپیس دادند.. میشه لطفابگذاریدگروه که اگردوستان تجربه داشتندراهنمایی کنند ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان همسر بنده در جلسه آشنایی منو نپسندید و رفت منم که هیچ شماره یا آدرسی ازش نداشتم بجز عکسش تو اینسان امدم یک پیج فیک اینستا ساختم از راه دوست پسر دختری وارد شدم همچین که خوب به خودم وابستش کردم خودمو معرفی کردم الان یکساله که ازدواج کردیم ولی همش نگرانم که بهم یکروز سرکوفت بزنه بگه تو منو گول زدی تو از من خواستگاری کردی بنظر شما کارم صحیح بوده یا غلط؟؟ 👇❤️ @adminam1400