eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
171.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌱 سلام داستان تلخ زندگیمو میگم امیدوارم از خوندنش خسته نشین سعی میکنم عین قصه بنویسم که دوس داشته باشین از روز عقدم شروع میکنم از روزی که به همسرم بله گفتم 😔 _بااجازه بزرگترا بله. همه دست زدن. خوشحال بودم. چشمام بیشتر از همیشه میدرخشید. هادی با دست لرزون و خجالت، تور رو از صورتم کنار زد. جفتمون خوشحال بودیم. بعداز کلی سختی، حالا بهم رسیده بودیم. همه خوشحال بودند و میرقصیدن. سعی میکردم کمتر به مادرشوهرم دقت کنم. از روزی که اومدن خواستگاری،تا خود الان که عقد بودیم،یه جوری با حرفاش منو چزونده بود. فقط بخاطر هادی چشم پوشی کردم. روز خواستگاری جلو جمع گفت: _والا دختر شما که خودش پسندیده! اونی که باید بله بده خونوادشن!!! از خجالت دلم میخواست بمیرم. هرچی هم به هادی میگفتم،فقط یه چیز میگفت: _نمیتونم چیزی بگم !اون مادرمه. و همین! اینقد لجمو درمی‌آورد که بعضی وقتا توی خلوت اینقد گریه میکردم که حد نداشت. خونواده ما تقریبا پرجمعیت بود. پنج تا خواهر بودیم که من آخریش بودم. پدرمو اصلا یادم نمیومد که فوت شده بود. خواهرام همگی بچه داشتن و هرکسی سر زندگیشون بودن. منم بخاطر اینکه شوهرمو اونا انتخاب نکنن، خودم دست به کار شدم و هادی رو انتخاب کردم. چشمم به مادر شوهرم بود. یه کیف دستش گرفته بود و همه کادو هارو میذاشت داخلش. خدا میدونه چقدر خوشحال بودم از اون همه هدیه ای که برامون اومده بود. هردفعه یه جور نقشه براش میکشیدم. هادی رفته بود توی قسمت مردونه و منم گاهی میرقصیدم و گاهی مینشستم و منتظر بودم مراسم تموم بشه. دلم میخواست زود همه چیز تموم بشه و باورم بشه که من، خوشبخت ترین دختر دنیا شده بودم. اخه هادی از نظر قیافه خیلی خوشگل بود و خوشتیپ. مغازه هم داشت و وضعش خوب بود. وقتی که همه اقوام اومدن مارو دیدن، باورشون نمیشد هادی یکی مثل منو بگیره! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🔆 آیت‌الله سیدعبدالکریم فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آورده‌ای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم. 🔆آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از ایشان ذکری برای خواستم، فرمود:... 🔆این ذکر را بزرگانی مثل مرحوم و هم توصیه کردند. 🔆 بیش از بدهکار بود باگفتن این ذکر عجیب بعد ازنماز صبح و گاهی در نمازهای دیگر تمام قرضش برطرف شد. 👇🔆👇🔆👇🔆👇 https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea