eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
167.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
Quran-page-081.mp3
2.75M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه هشتاد و یک قرآن کریم، سوره مبارکه النساء با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
🌱 🌺پیامبر اکرم صل الله علیه و آله فرمود🌺 ♦️هر کس در زندگی دچار کمبود  رزق و تنگی معیشت گردد این کلمات را بر کاغذ نوشته در آب جاری بیفکند ان شاء الله رزق و معیشتش رو به بهبود رود 🔻 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ مِنَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ إِلَى الْمَوْلَى الْجَلِيلِ رَبِ‏ إِنِّي‏ مَسَّنِيَ‏ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اكْشِفْ هَمِّي وَ فَرِّجْ عَنِّي غَمِّي‏🌹 📚 بحار الانوار ج 99 ص 237 🌿🌺🌿 ♦️خانمهایی که حامله هستند مخصوصا خانمهایی که سابقه سقط جنین دارند حتما حجاب زیر رو با گلاب و زعفران و در ساعت سعد بر روی پارچه سبز نوشته و به بازوی خود ببندند انشءالله جنین داخل رحم آنها از تمامی خطرات حتی قویترین جادوها در امان خواهد ماند!🔻 ح ح ح ح ح ح ح و ۵ و ۵ و ۵ و ۵ و ۵ 💠{قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ }💠{ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً }💠{ قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً (💠) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً }💠 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🌀چطور ممکنه نسبت به ناموست بیغیرت باشی ولی ادعا کنی عزادار حسینی؟ - چطور ممکن است مسئولین نسبت به نوامیس مردم بی غیرت باشند؟ - چطور ممکنه با بیحجابی و بیحیایی دوستدار امام حسین باشی؟ حتما ببینید👆✅ ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🗓 🗓 ۷ مرداد | اسد ۱۴۰۳ 🗓 ۲۲ محرم ۱۴۴۶ 🗓 ۲۸ جولای 2024 ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗞 وقایع مهم : 🔹 وفات شیخ طوسی  460 ه ج 🔹 رسیدن لشکر به صفین 37 ه ج ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️13 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️28 روز تا ▪️36 روز تا حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️38 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام "ای صاحب جلال و بزرگواری" ❇️ روز که به اسم امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها می‌باشد، می‌شود، روایت شده است که در این روز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود. ❇️  (یا ) ۴۸۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ⛔️ برای گرفتن روز مناسبی نیست. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ✅ برای رفتن روز مناسبی است. 🔰 زمان : از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔸امروز روز مبارکی است. 🔸امروز برای شروع کارها خوب است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.  🔹برگزاری مجالس و جاری ساختن صیغه ی عقد چندان پسندیده نیست. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹 و فروش و ، موجب سود است ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸در این روز، خوب است. 🔸کسی که در این روز شود سالم خواهد بود. 🔸رسیدگی به ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸 دادن خوب است. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 شکم 》 است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹تعبیر خواب در این شادی و فرح است. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ ☜ صبح 03:32 اذان ظهر12:11 ☜ اذان مغرب19:31 طلوع آفتاب 05:10 ☜ غروب آفتاب 19:11 نیمه شب 00:22 ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🌹   🌹 برای رسیدن بـہ مقصود دو رڪعت بخواند و در هر رڪعت بعد از سورہ حمد دہ بار آیـہ 26 سورہ آل عمران : قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ را بخواند و در هر رڪوع و سجود ده بار بفرستد و بعد از فراغ از سلام دہ بار فرستد و بـہ سجدہ رود و دہ بار بگوید : «رَبِّ هَبْ لِي مُلْكًا لا يَنْبَغِي لأحَدٍ مِنْ بَعْدِي اِنَّڪَ اَنتَ الوَهّابَ »حاجتش برآوردہ مے شود ان شاالله  منابع:اسرار المقاصد ص 68 ⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۹:۱۲ 🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی میشود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
روز سی ام ✅ شهید سید مصطفی موسوی❤️ ذکر صد صلوات 🌱 و زیارت عاشورا🌱 به نیت ظهور اقا امام زمان و شفای بیماران بخت گشایی و رفع گرفتاری 🤲 حتما انجام بدید ان شالله
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
قرائت زیارت عاشورا ❤️ صوتی 🌱 با نوای علی فانی 🌸🍃
جوان‌ترین شهید مدافع حرم!(حدیث دشت عشق) سید مصطفی موسوی مدافع حرم شهید، سید مصطفی موسوی، برای همه کارهایش برنامه‌ریزی داشت. پسر آرامی بود و چهره‌ای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه او را از دیگر بچه‌های همسن و سالش متمایز می‌کرد این بود که از زمان خودش بسیار جلو‌تر بود و افکار و ایده‌های بزرگی در سر داشت. او هم از نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت. مصطفی خیلی کتاب می‌خواند؛ یک روز کتاب «جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی» نوشته علی اکبری مزدآبادی را می‌خواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از او خواست که کتاب را امضا کند، اما سردار امتناع کرد و گفت: «درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید اهدا کنم و پیشانی سید را بوسید.» هر سال از دانش‌آموزان ممتاز مدرسه بود. اصلاً اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود؛ تا وقتی که عاشق تفکرات شهید بابایی شد و مرتب در اینترنت اطلاعات و خاطرات مربوط به شهید بابایی را پیدا می‌کرد و می‌خواند و فیلم‌های مربوط به او را می‌دید. دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت و سال بعد در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد. پس از آنکه در دانشگاه آزاد واحد تهران غرب ثبت‌نام کرد، می‌خواست بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل دهد که دیگر برنگشت! یک طرح زیر دریایی داشت و با پدرش چندین بار به بنیاد نخبگان رفتند که ثبت شود ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت. گفتند که این  طرح هزینه بالایی دارد و مدت زمان زیادی می‌برد. مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد. اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد.  مصطفی مدتی برای آموزش خلبانی رفت، و با اینکه چشمانش ضعیف بود اشکال نگرفتند، اما وقتی پا‌هایش را جفت کردند و دیدند کمی حالت پرانتزی دارد قبولش نکردند. می‌گفت: آرزو دارم خلبان شوم و هواپیما را پر از مهمات کنم و دشمنان کشورمان را بزنم. به مادرش گفته بود: برای هر کسی یک روز، روز عاشوراست، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، «شهید و رستگار» شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آن‌ها مانده است؟»، به مادرش گفته بود: «اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی». از گردان با پدرش تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. پدرش گفته بود: مصطفی! چند سال درس را ادامه بده، ان‌شاءالله سال بعد که سن و سالت بیشتر شد خواهی رفت. گفته بود: «بابا! اطمینان داری یک سال دیگه من همین آدم باشم که بخواهم سوریه بروم؟» پدرش با این حرف قانع شد. مصطفی نهایت تلاش خود را کرد و رفت! این شهید بزرگوار، بیست و یکم آبان ماه سال 1394همراه با شهیدان مسعود عسگری، احمد اعطائی و محمدرضا دهقان امیری در شهر العیس حلب به شهادت رسید و در قطعه 26 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام در رابطه با چالش اینکه کسی بهتون ظلم کرده و بخشیدینش اره من ادمای زیادی بهم ضربه زدن ولی از همه بیشتر زن داداشم بود که از اول با برادرم دوست شدن و وقتی ما تو دوران نامزدیشون متوجه شدیم که این خانم کم خونی شدید و وسواس شدید داره و خیلی هم بهمون بی احترامی میکرد و اصلا حرمت نگه نمیداشت مخالفت کردیم و به برادرم گفتیم که بهمش بزن ولی گوش نمیداد تا اینکه علی رغم مخالفت های من و مادرم و دایی هام عقد کردند و بعد از عقد مادرم رفتن برای برادرم تشک دادند بدوزند با بهترین پنبه و بهترین ملحفه ولی زن برادرم پیام داد به مادرم و گفت تو فکر کردی من تشکی که تو توش جادو کردی رو با خودم میبرم تو خونم؟من این اشغالا رو نمیبرم و تو یه جادوگری و ازت خوشم نمیاد نمیذارم پاتو بذاری تو خونمون و کلی دری وری دیگه به مادرم گفت ولی مادرم هیچی به من نگفت تااینکه یه بار رفتم خونه مادرم و اتفاقی پیام های زنداداشم رو خوندم و گفتم من عروسی اینا نمیام چون بهت بی احترامی کرده و خیلی حرفای زشتی بهت زده و واقعا هم عروسیش نرفتم و چند سال بعد از عروسیش اومد خونه ی ما و گریه کرد و گفت من دیوونه ام‌ منو ببخش و بزرگی رو یادم بده بخششو یادم بده منو ادم کن و ازین حرفا و شبش زن برادرم بهم گفت من نمیتونم با داداشت زندگی کنم گفتم چرا گفت من وسواس دارم و بدردش نمیخورم و بچه دار نمیشم منم گفتم خب نشی اشکال نداره فدای سرت وسواست رو هم با دکتر درمان کن و گریه افتادم ازینکه میخواست طلاق بگیره چون نمیخواستم واقعا زندگیشون خراب بسه و گفتم که مشکلو حل کنید زندگیتونو خراب نکنید و شب خوابیدند خونمون برادرم صبح زود که زنش خواب بود گوشی زنشو اورد و پیام هایی که چند روز پیش و دیشبش به یه پسر داده بود رو نشونم داد و گفت ببین زنم خرابه و به من خیانت کرده من پیام هارو خوندم چشمام سیاهی رفت زنداداشم با یه پسر دوست شده بود و حتی پیشش هم رفته بود و باهم رابطه داشتن حالا میفهمیدم چرا دیشب میگفت میخوام طلاق بگیرم بعد به داداشم گفتم میخوای چیکار کنی گفت بریم کلانتری شکایتشو بکنم پیام هاشو نشون بدم رفتیم و بعد داداشم با گوشی زنش پیام داد به پسره که بیا فلان جا ببینمت اونم اومد یه پسر زشت و کوتاه و سیاه که داداشم گفت خاک تو سر زنم که منو ول کرده با این دوست شده ولی پسره فرار کرد و نیومد تا داداشم باهاش حرف بزنه ،تو این زمان زنداداشم بیدار شده بود و رفته بود تو خیابون و از یه نفر گوشیشو گرفته بود زنگ‌زد به من و هرچی از دهنش دراومد بهم گفت فحش و دری وری و هرچی که لایق خودش بود و بعد برادرم گفت بریم خونه ببینیم چشه رفتیم اونجا من فقط بهش گفتم چرا اینکارو کردی مگه برادر من چیزی کم گذاشته برات دیدم یه بیشرف بازی دراورد که نگو ابروی منو تو کل محلمون برد و بعدم راه افتاد با داداشم رفتن و کلی پیام به من داد و به مامانمم کلی پیام داد انقدر بهمون تهمت زد که شما ... هستین و دلم میخواد مادرت بمیره در صورتی که ما اصلا بهش بدی نکرده بودیم و یه عمر با ابرو زندگی کرده بودیم من جواب پیام هاشو اصلا ندادم و مسدودش کردم، داداشم هم که خودش منو بیدار کرده بود و پیام های زنشو نشونم داد رفته بود به شوهر خواهر شوهر من زنگ زده بود و گفته بود اجیم خرابه انقدر دوستان دلم شکست که حد نداره اخه من چکار کرده بودم مگه زن تو اینکارا رو نکرده بود چرا به خواهر خودت تهمت زدی ،من هیچی به اونم نگفتم تا اینکه شوهرم اومد خونه گفت نکنه حرفای زنداداشت و داداشت راست باشن منم زنگ زدم به پدرم که مارو ول کرده بود رفته بود گفتم بابا تو چرا مارو ول کردی رفتی بخاطر اینکه من و مادرم بی ابرو بودیم؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بی تفاوت نباشیم ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 چطور شوهرمونو به خودمون وابسته کنیم😁👇 تجربه خودم رو در اختیارتون می زارم. محبت محبت محبت. مردها هرچقدر هم که در ظاهر قوی و قدرتمند و مرد بالغ باشن بازهم وقتی قربون صدقه شون میرین لذت میبرن.همیشه اینجوری باهاشون صحبت کنین .شوهر من ساعت ۶ صبح از خونه میره سرکار.من زودتر ساعت پنج و ربع بیدار میشم آروم میرم توی آشپزخونه و صبحانه حاضر میکنم.بعد میام نوازشش میکنم و میگم دورت بگردم بیدار شو چشماتو باز کن قربونت برم بعد که بیدار میشه سلام و چندتا بوس و بغل و دوتایی صبحانه می خوریم.و قت خداحافظی هم یه بوس حسابی که تا شب که برمی گرده توی یادش باشه وبخواد زودتر بهتون برسه.این برخورد خیلی تاثیر داره نسبت به زنی که داره خروپف میکنه و شوهرش خوابالو پا میشه میره سرکار بدون یه چایی خوردن.در طی روز هم اس ام اس و حرفای قشنگ و ابراز دلتنگی وحرفایی که مشتاق رسیدن پیش شما بشه.شام هم یه غذای خوب با تزیین قشنگ.غذا خیلی برای آقایون مهمه.خونه هم اکثر مواقع مرتب و تمیز.خودم هم تمیز و خوشبو با لباس مرتب.و روحیه شاد.((((((((حالا چند تا نکته اساسی و مهم)))))))))) سعی کن هرگز درخواست رابطه شوهرت رو با بی میلی پس نزنی .اگه در توانت نبود یکم توی بغلش باش بعد آروم با ناز احساست رو بگو و خواهش کن 1.غر نزن؛مردها از زن غر غرو بیزارن .2قهر نکن ؛اگه از چیزی ناراحتی ؛دلخوریت رو بیان کن و با صحبت به نتیجه برسین قهر نکن مردها از قهر متنفرن. 3.به خانواده ش احترام بزار. 4.در مورد مسائل مالی که صرفا جنبه اسراف و تجملات داره بهش فشار نیار .5.باهم سرگرمی های دو نفره بازی پیاده روی سینما کوه تماشای فوتبال  فیلم..داشته باشین. 6.زیاد نوازش و بغل و بوس داشته باشین بدون اینکه به رابطه ختم بشه .7.جلوی دیگران خیلی بهش احترام بزار خوب رفتار کن. 8.بهش حس اقتدار بده به خاطر هرچیزی حتی کوچیک ازش تشکر کن و همیشه بگو بهش افتخار میکنی.همیشه زیبا صداش کن.بهش این حس رو بده که تکیه گاه تو هست و وجودش خیلی با ارزش هست. .من سه سال هست که اینجوری عاشقانه و از ته قلبم رفتار میکنم و زندگیم خوبه و شوهرم بسیار وابسته من و زندگی هست.این رفتارها مال دوران نامزدی نیست فقط اتفاقا هرچی بیشتر میگذره بیشتر میشه. سنگ هم محبت می بینه ها بلاخره رام میشه  اشپزیت رو عالی کن  غذاهای متنوع درست کن طوری که فقط خودت بلد باشی و نه خواهر یا مادرش  وقتی با عشق بزاری جلوش میفهمه و درک میکنه بالاخره ادمه  مردا ها شکموترن وبه غذا اهمیت میدن  لباسهای زیبا بپوش و کمی باز همیشه ازیک عطر خاص ملایم مخصوص بخودت لابه لای موهات و گردنت بزن  موقع خواب حتما مراسم معاشقه ی کوتاه داشته باش  اگر هم روزای اول بی حرکت باشه بالاخره ی روز خودش ازت تقاضا میکنه  توی مهمانی و سر سفره و کنار تلویزیون همیشه کنارش بشین و براش تنقلات اماه کن و پذیرایی کن اگر شده با یک چای یا میوه  ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 عاطفه طوری در موردم حرف می زد انگار غیر از تعاریف روح‌الله شناخت اجمالی در موردم
🌸🍃 عاطفه بعد از شنیدن کلمه عاطی که فقط یک نفر در گذشته اینطوری صدا میزد بهش نگاه کردم همون لحظه سروش رسید فاطمه تعجب پرسید بابا شماین سروش سلام کلی کرد و با نگاه به مهمان کنار روح الله گفت ببخشید باید خبر میدادم که شب برمیگردم روح‌الله جلو رفت  به سروش دست داد و گفت به موقع که نه ولی بدموقع هم نیومدی فکر کنم آتنه غذا برات نگه داشته باشه سروش لبخندی زد که روح الله به آیدا نگاه کرد و گفت آیدا هم رشته دانشگاهیم که چند ترمی  از من پایین تره و امشب اینجا دعوت بوده سروش که من اونو در جریان علاقه روح‌الله گذاشته بودم تعجبی نکرد اما نگاه معناداری به من انداخت و گفت خوش اومدین کیفش رو توی دستش جابجا کرد و گفت بفرمایید راحت باشید همونطور که آیدا سر میز شام گفته بود انگار دیدن سروش براش جذاب بود بیشتر از قبل صحبت می‌کرد اما مخاطبش رو فقط سروش قرار داده بود رو به اون پرسید استاد درسته که برگزاری نمایشگاه دو روز دیگه است؟ سروش اخم کرد و گفت نمایشگاه؟ با فکرت ادامه داد آهان نمایشگاه برگزاری هنر های برتر منظورتونه  بله شروعش دو روز دیگه است روح الله گفت اما ما که دانشجوی هنر نیستیم نمیتونیم تو این نمایشگاه شرکت کنیم آیدا گفت میتونیم به سروش نگاه کرد و گفت مگر نه استاد؟ سروش گفت رشته شما به شرط گرایش ساخت و تولید بله میشه ایدا لبخند پررنگی زد و گفت به نظرم با شرکت گروه من در نمایشگاه دیگه نیاز به حضور بقیه نیست روح الله متعجب پرسید گروه تو؟ آیدا در جوابش گفت بله من و دوستانم سازه های جدیدی برای ارائه و رونمایی در نمایشگاه داریم که مطمئناً امسال بی برو برگرد برنده خواهد بود سروش که نایب‌رئیس برگزاری این نمایشگاه بود مشتاق از شنیدن این حرف گفت این سازه ها رو به چه منظور ساختین؟ آیدا گفت به منظور برطرف کردن خیلی از ایرادات و اشکالات شهرسازی سروش سر تکون داد و گفت مشتاق شدم این سازه ها رو از نزدیک ببینم آیدا گفت من هم می خواستم در همین مورد با شما یک ملاقات داشته باشم شنیدم فقط شما هستید که از ایده های جدید دانشجویان استقبال می کنید سروش گفت در واقع نیت اصلی برگزاری نمایشگاه هم این۶ که دانشجوهای پرتلاشی همچون شما هر آنچه در چنته دارن رو کنن تا ما ازشون حمایت کنیم آیدا گفت خب استاد پس حتما باید قبل برگزاری نمایشگاه شما روبا کارکرد سازه ها و قطعات ساخته شده آشنا کنم سروش گفت چرا که نه حتما این کارو بکنید ایدا خوشحال فوری گوشیش رو از کیفش درآورد و گفت استاد لطف کنید شماره همراه تون رو به من بدید وقتی جوابی دریافت نکرد و با سکوت سروش مواجه شد نگاهی به تک تکمون انداخت و گفت بابت تنظیم قرار آشنایی با سازه ها روح الله با تاخیر گفت اون قرار رو من تنظیم می کنم ایدا خندید و بی پروا گفت اما تو که جزو اکیپ ما نیستی روح‌الله نگاهش رو از آیدا گرفت و دلخور گفت بالاخره در ارتباطیم باهم سروش بلند شد و گفت منو ببخشید خسته راهم و باید استراحت کنم آیدا هم بی تعلل بلند شد و گفت منم دیگه باید کم‌کم رفع زحمت کنم نیمه شب بود و ذهن من حسابی درگیر اون دختر به قول عزیز نمیدونم چرا هیچ جوره به دل نمی نشست برای رفع بی خوابی باید به یک لیوان آب خنک اکتفا می‌کردم تا پا توی آشپزخانه گذاشتم روح الله رو دیدم که اونجا روی صندلی نشسته بود وعمیق به فکر فرو رفته   با تردید اما جلو رفتم به خودش اومد و آهسته گفت تو هم خوابت نبرده لیوان آبی که قرار بود خودم بخورم رو پر کردم مقابلش گذاشتم و گفتم نه اشاره کرد و گفت میشینی؟ تا نشستم نگاهم کرد و گفت تو راه برگشت بالاخره از گذشته‌ام بهش گفتم نگران پرسیدم اون چی گفت؟ روح الله گرفته گفت خیلی راحت کنار اومد با لبخند گفتم این که خیلی خوبه پس چرا ناراحتی؟ روح الله سر تکون داد و گفت خوب نیست آتنه این اندازه بی‌تفاوتی خوب نیست پرسیدم از خانوادش چی میدونی؟ روح‌الله سرشو پایین انداخت و گفت راستش اونم امشب یه واقعیتی رو از گذشته‌اش بهم گفت دلم فرو ریخت به همین خاطر بی تعلل پرسیدم چه واقعیتی؟ روح الله نفس بلندی کشید و گفت آیدا بچه طلاقه خیلی بچه تر که بوده پدر و مادرش از هم جدا میشن اما اون میگه نا پدریشو خیلی بیشتر از یک پدر واقعی دوست داره روح‌الله نگاهم کرد و گفت هر دوی ما گذشته تلخی داشتیم اما امشب فرق بین ما این بود که من از اعتراف اون شوکه و اون از اعتراف من به راحتی گذر کرد طوری که انگار اصلا براش مهم نبوده یا نمیدونم انگار از قبل میدونسته چی بر سر من اومده گفتم نمیدونم اما شاید اخلاقش اینه که ... روح الله فوری گفت چیزی که توی دلته رو بگو آبجی گفتم ببین روح الله به نظر من شما هنوز هیچ شناختی نسبت به هم ندارین باید به هم زمان بدین با ید به خانواده‌ها فرصت آشنایی بدین فقط این دوست داشتن نیست که مهمه