eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥 خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓 این کانال تعبیر خواب های دقیق و صحیح از 👇 داره که کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تعبیر خواب رایگان هم براتون انجام میشه👆✅
❤️🍃 2 سال پیش ازدواج کردم اون موقع شوهرم 20 سالش بود و من 23. خانواده فرهنگی و تحصیل کرده ای بودیم. خواستگار زیاد داشتم. یه شب که برام خواستگار اومده بود خانواده ی شوهرم که اسمش رو میذارم رضا، سر زده اومدن خونه ما. مادرش با مادرم فامیل بود. وقتی دیدن واسه من خواستگار اومده خیلی ناراحت شدن. اینو بگم که من رضا رو که کلاس 5 ابتدایی بود دیدم و بعد اون تا اون شب ندیدم. یعنی رفت و آمد داشتن خانواده هامون اما قسمت نبود ما همدیگه رو ببینیم. من لیسانسم رو تازه گرفته بودم و تازه رفته بودم سرکار و اون سربازیش رو تموم کرده بود و سیکل داشت و تو یه مغازه شاگردی میکرد. وقتی همدیگه رو اون شب دیدیم من مهرش به دلم افتاد و خواستگارم رو رد کردم اما به کسی دلیلش رو نگفتم. فردا شب اونم خانواده ش رو راضی کرد و اومدن خواستگاریم. پدر مادرم سر سخت مخالف بودن و ما هر دو تا مون راضی. حتی من از سن و تحصیلات و هزار بهونه دیگه آوردم اما اون گفت یا باید مال من بشی یا هرگز زن نمیگیرم. بعد از 6 بار خواستگاری تو دو ماه مراسم عروسی مون گرفته شد و یه هفته ای رفتیم سرخونه زندگی مون. بعد از مدتی پچ پچ های فامیل شوهرم شروع شد که زنش پیره به درد نمیخوره و این حرف ها. رضا درآمد آنچنانی نداشت. مادرش از خونه بیرون مون کرد، پدرم با این شرط رضایت به ازدواج داد که دیگه برنگردم خونه اش. من تو یه شهر دیگه کار میکردم. طلا هام رو فروختم یه کمی از بدهی های عروسی مون رو باهاش دادیم. یه رنو خریدیم. تو اون شهر یه واحد با دو میلیون اجاره کردیم و ماهی 250 کرایه میدادیم. مادرم و مادر رضا چند تا اسباب کهنه بهمون دادن. یه موکت داشتیم با یه دست رخت خواب یه تلویزیون کوچیک قدیمی و یخچال دست دوم و چند تا ظرف کهنه و قدیمی. اون موقعی که از خونه بیرون مون کردن شوهرم اشک تو چشاش جمع شد و گفت ببخش بدبختت کردم، لیاقتت بهتر از اینا بود، گفتم مرد زندگیم تویی جز تو کسی به چشمم نمیاد. یه مدت بگذره همه چی خوب میشه. اون شب تو خونه خالی و سرد تو بغل همدیگه هر دوتامون گریه کردیم. تا 3 ماه همه چی خوب بود اما حرف های فامیل های رضا و مادرش هواییش کرد. شروع کرد به ایراد گرفتن، فحش دادن، رفیق بازی، دختر بازی، شب ها جدا ازم میخوابید، ماه به ماه بهم دست نمیزد.  آزارم میداد، میگفت من پیرزن گرفتم، تو خیابون که زن های بی حجاب رو میدید میگفت اون رو نگاه جووووووون چه بدنی داره الان نداشته باشیش ...، منم فقط خود خوری میکردم. تا عصر سرکار بود من تو خونه هم دلخوشی نداشتم. زیر پاش نشستن که طلاقم بده . گفت من زن جوون میخوام . با حقوقی که میگرفتم تیکه تیکه واسه خونه وسایل خریدم. 3 ماه رفت خونه مامانش شهرمون و منو تنها گذاشت. خبردار شدم اونجا رفتن واسش خواستگاری. جلسه خواستگاری دختره بهش گفته لاغری بچه ای آس و پاس و علاف و بی کاره ای. من خونه میخوام به اسمم بکنی باید ماشین واسم بخری ... سکه مهرم کنی و نزدیک 12 میلیونی خرج رو دستش گذاشته بودن و آخرش دختره رو بهش ندادن.  بعد 6 ماه از اون قضیه برگشت. وقتی اومد خونه همه چی تغییر کرده بود. یه زندگی ساخته بودم که تو رویاهام هم خودم باورم نمیشد. همه وسایل خونه رو نو کرده بودم. اونم هر چی پس انداز داشت و حقوق گرفته بود خرج علافی کرده بود. 3 ماه دیگه تو خونه مثل دو تا غریبه باهام رفتار میکرد. دریغ از یه نگاه با محبت. من هر روز با نوازش بیدارش میکردم. شب ها از پشت بغلش میکردم تا بخوابم. از بیرون که می اومد براش نوشیدنی میاوردم. حتی جوراب هاش رو مجبورم میکرد از پاش در بیارم و تو لگن وسط هال آب بیارم و پاهاش رو بشورم.  همیشه بهش میگفتم مرد زندگیم، شیر مرد پرقدرتم، نفسم، عشقم، همه کسم. یه شب ناراحت از بیرون اومد یه دعوای حسابی باهام کرد. 2 ماه دیگه گذشت و من ماشین مون رو عوض کردم و یه پراید گرفتم. واسه خودمم طلا هندی خریدم. به وضع خودم جلوش میرسیدم. یه روز بیرون یه خانوم مسن پیش شوهرم منو واسه پسرش خواستگاری کرد، شوهرم غیرتی شده بود باور نمیکرد. بهش گفتم من تو رو همه جوره دوست دارم. همین که روم غیرت داری و سایه ی سرمی واسم دنیاییه. تو بغلش گریه کردم. همش پیشونیم رو میبوسید و ازم معذرت خواهی میکرد. فرداش حالم بد بود. نمیتونستم بلندشم. دست چپم درد میکرد. منو بغل کرد و رسوند دکتر گفتن مال فشار عصبیه همون جا هم معلوم شد باردارم. باهام رفتارش عوض شد. تو کارهای خونه کمکم میکرد. جلو دیگران مثل گذشته طرفداریم رو میکرد، میگفت تو جوجه ی ناز و تپل منی منم شیر پر قدرتتم. میذارمت رو سرم و تو جنگل راه میرم و بهت افتخار میکنم. یه روز بی خبر پدرم که منو طرد کرده بود اومد شهری که ما بودیم با مادر شوهرم و مادرم. همه شون به زندگی مون غبطه میخوردن. پدرم شب عروسی که من از خونه ش رفتم حتی رو سرم دست نکشید اما اون روز مثل یه بچه بغلم کرد بوسم کرد گفت رو سپیدم کردی.
شوهرم الان چشم پاک شده،  کاری شده، جونش رو واسم میده. یه تو راهی داریم و خدا رو شکر از زندگیم خیلی راضیم. شوهرم واقعا عاشقمه درست مثل روزهای شیرین اول ازدواج مون.  شوهرم میگه همون دفعه اول که دیدمت واقعا عاشق خوشگلیت شدم اما الان بیشتر از اون عاشق وفاداریت شدم. هر کی هم بعد این حرفی بزنه خودم جوابش رو میدم، تو جوجه ی ناز خودمی، الانم شوهری مهربونم نشسته داره نگام میکنه. باید برم پیشش.خدایا واسه همه چی شکرت . ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام جوشای قرمز رنگ که به سینه مردا میزنه نشانه چیست ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام علیکم عزیزا
پاسخ اعضا 🌙🌸 ‌ سلام خدمت ادمین عزیز و مهربون و دوستان گل ..در جواب دوست عزیزی که برادرشون اعتیاد پیدا کرده و خیلی نگران بودن میخوام بگم آه از اعتیاد خواهر جان اگر من میتونستم چیزی رو از دنیا حذف کنم اون این مرض بود..به نظر به جای فرسوده کردن خودتون و حرص خوردن صبر کنید که این جوری فقط نابود میشید تا خودش نخواد هیچ فایده ای نداره...ما ۱۵ ساله که درگیر این مشکلیم برادر عمر و جونی مارو گرفت و هر لحظه به پرتگاه نزدیک تر میشه متاسفانه پسر های با هوش و کنجکاو بیشتر تو این دام میوفتن هزار بارم بخوابانید و خرج کنید فایده نداره باید خودش بخواد ولی امیدتون رو از دست ندید من خیلی ها رو دیدم که خواستن و واقعا موفق شدن پس صبر کنید تا به اون نقطه برسه غیر از دعا و خویشتن داری کاری ازتون برنمیاد که همه کارا بی فایده است...به کنگره ۶۰ مراجعه کنید ببریدش اونجا مشاوره شاید با روش اونا بتونه برادر من یک سال اونجا پاک بود ولی بعد تحت شرایطی دو باره😭..هزینه هم نمیگیرن باید سرچ کنید نزدیک ترین شعبه تو محل خودتون رو معرفی میکنن..برای ما هم دعا کنید..کاش من میمردم و یه همچین روزایی رو نمیدیدم شرمنده زن و بچشم خدایا منو بکش و اونو رها کن...دوستان عزیز برای رفع مشکل من و این دوستمون یک صلوات ختم کنید ..تشکر🌺 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام برای خانمی ک دوتا بچه خودشون دارن و از پدرومادر بودن انتقاد داشتن.کاملا حرفاشون درست و بجا هست گرچه توپشون پر بود.ولی حرف حق جواب نداره.ولی در کنار تمام صحبت هاشون ک بخق بود ،تنها جنبه پدر و مادری رو در نظر گرفتن من هم مادر دوتا بچه هستم و درک میکنم چون الان بچه ها ب اون نقشی ک باید تو زندگیم برسن نرسیدن.یعنی در این بعد زمان ک قرار دارید حرفتون درسته.کاش میتونستیم وقتی پیر شدیم و ب بچه هامون نیاز پیدا کردیم رو هم پیشاپیش میدیدیم.امیدواریم منه نوعی ب عروس و داماد و فرزندم نیاز پیدا نکنم ولی دنیا چیزی رو نشون نمیده.من خودم سعی میکنم عشقی ک از مادرم گرفتم رو بتونم در زمان نیازش برگردونم.این انسانیته ن فقط در قبال پدر و مادر در قبال هر آدمی ک بهمون خوبی میکنه پدر و مادر هم جای خود داره.اره شما درست میگید من بچه رو بدون انتخابش بدنیا اوردم.ولی من وسیله و راهی بودم ک خدا توسط من روح ب اون بچه دمید.و من با کمک خدا بچه رو زندگی بخشیدم از همه چیز خودم گذشتم تا روزی بچه ی من هم لذت پدر و مادر شدن رو بچشه.این قدر دانی رو در کنار امکانات زندگی ک در اختیار بچم گذاشتم رو باید بهش آموزش بدم.ن اینکه فقط از بعد مادی بفرزندم نگاه کنم تربیت معنوی بچه رو هم مسئولم.پدر و مادر ها اونقدر گذشت دارن ک از حقشون بگذرن ولی اگر بچه رو درست تربیت کنیم بچه هم لطف و مهربونی وعشق بلاعوض رو یاد میگیره.حالا بگذریم ک ی عده ی معدودی از پدرومادرها توقعاتشون بالاست.اون دیگه ب ذات انسانیت مربوط میشه.پس ما هم سعی کنیم پدر و مادرهای آینده رو کم توقع بار بیاریم.ولی گذشت کلمه ای هست ک روح بلندی میخواد.شرمنده طولانی شد.ولی وظیفه خودم دونستم ک اینو عرض کنم تا چ حد درسته نمیدونم. 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام برای خانمی ک وسیله زیاد میخرن و بعدش ب جای خوشحالی اعصاب خودشونو و شوهرشون رو بهم میریزن.من خودم قبلا این شکلی بودم ولی ن ب شدت شما.این مساله نشات گرفته از بدبینی و زمینه افسردگیه.اگه ریشه یابی کنید میبینید ترس ها تون زیاده ترس از اینکه فلانی کلاهمو برداشته.فلانی راجع ب مارکش دروغ گفته،فلانی بهم گرون فروخته،دوم ترس از تایید نشدن دارید و میخوایید تایید همه رو بگیرید و این خیلی خصلت بدیه.شما وسیله رو برای دل خودتون و کاربردش میخرید.وقتی بعد تحقیقتون نتیجه گیری کردید و خرید انجام شد بگید کار تمومه دیگه مثلا میشه چیکار کرد و ب خودتون بگید وسیله مدت زمان داره بعد از دوره مصرفش بهترش رو میخرم.خانما من حتی بعضی وقتا از لباسشوییم جارو برقی مثل آدم تشکر میکنم.مثلا میگم لباسشویی عزیزم مرسی ک دارمت و گرنه با این مشغله چطور من لباس بشورم.وقتی ب وسایلتون هم حس قدر دانی داشته باشید امثال این خانم دچار وسواس فکری نمیشید. 🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸 سلام لطفا لطفا اینو داخل گروه بذارید امیدوارم اون خانمی ک انتقاد کردن ببینن.راجع ب گل سر نذری.عزیزم از قدیم گفتن پرسیدن عیب نیست ندانستن عیبه.چرا انقدر عصبانی.خوب ندیده بودم تا حالا جرمه.پرسیدم با خیال راحت استفاده کنم یا کار دیگه ای باید باهاش انجام بدم.چون چند نوع نذر دیدم ک وقتی بگیریم میتونیم نیت کنیم و مشابه اش رو پخش کنیم.بنده مسئول برداشت اشتباه شما و ترس بی موردتون نیستم.چرا اعصاب ندارید.😜من باید از برداشت اشتباه شما شاکی بشم😁 ᯽────❁────᯽ @azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵امربه معروف یعنی هرکس به اندازه خودش ، جلوی گناه رو بگیره ... ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
بودتا که وضعیت منا دید همون روز بردم اتاق زایمان ومادر عزیزم پشت در بود گریه می کرد وبه در می کوبی
🌸🍃 دختری از دیار غریب .............................من بعداز فارق شدنم به خونمون رفتم ولی از محمد خبری نبود اون بادوستش رفته بود مسافرت پی خوش گذرانی خودش بود وخبری هم ازش نداشتم چون اون موقع آدم های پول دار گوشی موبایل داشتن وماهم جزع پول دار هانبودیم مادرم هم صبح می آمد کمک حالم وموقع نهار می رفت وبعد از ظهر باز برمی گشت وباز برای شام می رفت وباز آخر شب باز می گشت تا صبح کمکم باشه وقتی دخترم به خانه بهداشت بردم خانمی که مسئوله آنجابود گفت دخترتون خیلی خیلی کم وزنه وفکر نکنم البته دور از جونش زنده بمونه ومن هم چنان گریه می کردم ولی مادرم دلداریم می داد تا بعد از سه روز محمد برگشت ودخترشو دید خوش حال شد وگفت باز جای دیگه خواستن برن ولی به دل شوره افتاده بود برگشت خونه اون موقع زایمان من با تمام هزینه وخدمات که انجام داد بود ۳۰۰۰ تومان شده بود که مادر عزیزم خودش داد ومادر شوهرم به روی خودش نیاورد ولی محمد بعد از برگشتن به مادرم برگردوند . تمام ز حمت من وبچه ام رو مادرم کشید ولی اسمشو مادر شوهرم گذاشت بهار. باز گفتم اشکال نداره خلاصه بگم بهار ۱۸ روزه بود که داییم مادرم را به زور شوهر داد ومادرم زن یه حاجی که ۲۰ سال از خودش بزرگ شد وزندگی برای من که جز مادرم کسی نداشتم مشکل ومشکل تر شد یادمه همان روز که مادرم ازدواج کرد من از غصه از هوش رفتم وبعد از دکتر بردن وخواهر هام منا خونه یکی از خواهرم آوردن تاچند روز ازم مواظبت کردن تا سر پاشدم وبرگشتم مادر شوهرم اجازه نمی داد حمام کنم ویا لباس های بچه را اون جا بشورم یادمه توی سرمای زمستان وقتی برف ها از سر خونه مون با نور آفتاب اب می شدن از یه لوله پایین میریختن من یه سطل گذاشتم وکهنه های بچه توی آب یخ زده می شستم که از سرمای زیاد آب دستام قرمز می شد ویخ می زد ومادرش هم با خوشحالی ولذت نگاهم می کرد ومن با گریه کهنه های بچه را که زیاد هم تمیز نشده بودن سر بند می زاشتم ولی مادر شوهرم آمد بند لباس را ورمی داشت ولی الان وقتی دخترش پیشم درد دل می کنه یاد گذشته خودم میفتم رفتارمادرشوهرم باهام بد بود اجازه نمی داد محمد چیزی برام بخره مثلامحمد عیدنوروز برای همه لباس می گرفت ولی اجازه نداشت برای من ودختر چیزی بگیره اما باز مادرم به دادم می رسید من این خاطره هارا با گریه می نویسم وقتی یاد مادم ومهربونیاش میفتم زبانم کم میاره از عشق مادر عزیزم که چیزی بگم اگر کفش نداشتم مادرم برام می خرید اگر دخترم لباس نداشت مادرم برام تهیه می‌کرد ومحمد هم کاری به بی رحمی مادرش نداشت و گاهی وقت هابرای همه خانوادشون که لباس می گرفت البته به جز من یه شلوار ویا پیراهن هم برای دخترم می آورد ومی گفت به‌خاطر این که لباس زیاد گرفتم اینا به جای تخفیف بهم دادن ومن با حسرت تماشا چی بودم واز درون با خدا حرف می زدم . گذشت دخترم ۲ساله شد و رفتار های مشکوک از محمد دیدم خدایا یعنی داره به من خیانت می کنه یه روز که رفتم پیش خواهرم وقتی برگشتم به مادر شوهرم گفتم محمد کجاست اونم گفت توی اتاق مهمان گوشی تلفن برده کلی حرف زده الانم خوابه رفتم در زدم گفتم محمد . الکی گفتم کلید اتاق را خونه خواهرم گم کردم گوشی تلفن بده می خام زنگ بزنم اونم گوشی بهم داد آخرین شماره که محمد گرفته بود گرفتم یعنی زدم سر تکرار واییییییییییی دنیا به سرم خراب شد دوستم بود که حتی از هر نظری بگی من ازش سر بودم محمد فهمید ومنا زد وبه مادر م توهین کردن نمی دونم چی شد که یهو سر از زیر زمین در آوردم وشیشه سم توی دستم سر کشیدم واییییییییییی چشمام سیاهی رفت بالا آوردم ولی فایده ای نداشت مادر شوهرم همسایه هارا خبر کرد ومن را به درمانگاه واز آنجا با آمبولانس به بیمارستان بردن توی بیمارستان معده من را شست وشو دادن سه روز توی بیمارستان بودم بعد از سه روز کلا دیگه نه می تونستم حرف بزنم ونه حرکت کنم دکتر ها گفتن از نظر ما معده خوب شست وشو دادیم دیگه سمی توی بدنش نیست وباید منتقل بشه به شهر بزرگ تر که بیمارستان روان درمانی داره ومادرم آمده بود بالای سرم دکتر بهش گفته بود که افسردگی شدید داره منو بازحمت سوار ماشین کردن وبه بیمارستان روانی هابردن من نه حرف می زدم نه حرکت می کردم هر دو دستم مثل چوب خشک شده بودن منو بستری کردن وتا ۱۵ روز بستری بودم توی اون ۱۵ روز که بستری بودم مادرم وخواهرم همراهم بودن کسایی که به ملاقات من می آمدن هر کدام حرفی می زدن ودر مورد من قضاوت نابه جا می کردن ومن فقط می شنیدم ولی نه واکنشی ونه صدایی فقط چشم وگوشم فعال بود مثل مرده ای که نمی توانست در مورد قضاوت های مردم از خود دفاع کنم یه روز بعد از ملاقات محمد به بالینم آمد هیچ کس توی اتاق نبود وبا گریه گفت من اشتباه کردم تو منم ببخش قول می دم تکرار نکنم توفقط خوب شو دخترمون بی تابیتو می کنه زود تر خوب شو پیشمون برگرد
خودش می دونست که مقصره مادرم دست به دعا برداشت ومثل همیشه دست به دامان خدا شد دکتر ها گفتن اگر تا فردا عصر واکنشی نشان نداد زیر شوک می بریم چند تا از زنهاکه هم اتاقی من بودن وقتی مادرم در اون حال ديدن که دم ودقیقا التماس خدا می کرد اونها هم غم خودشون فراموش کردن وبا مادرهمراه شدن ودسته دعا برداشتن وتا صبح بالای سرم قرآن خوندن مادرم سواد نداشت ولی با خدا ارتباط دلی داشت تا اذان صبح که یهو مادرم صدا زدم مادرم باخوشحالی آمد وگفت جانم داری حرف می زنی وگفتم گرسنه ام مادر م برام میوه آورد ولی هنوز نمی تونستم درست حسابی صحبت کنم ویا دست پامو تکان بدم دستام خشک بود مثل شاخه خشکیده درخت بینایی چشمم هم کم شده بود واین بیماری تا ۱۵ روز منپ توی بیمارستان نگه داشت ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 🔖کمبود ویتامین D را چگونه برطرف کنم؟ . ✅بهترین منبع ویتامین د، تابش نور آفتاب بر روی پوست است. پیش‌ساز این ویتامین مهم در جلوگیری از پوکی استخوان و کارکرد طبیعی سیستم ایمنی بدن در پوست موجود است که با تابش آفتاب فعال می‌شود. . 🔻حال باید برای کمبود این ویتامین چه کنیم؟ اولین و بهترین راه، قرار دادن پوست بدن در معرض آفتاب البته بعد زدن کرم ضد آفتاب است. ولی قرار دادن همه‌ی سطح پوست در مقابل آفتاب در کشوری آفتابی چندان معمول نیست، شاید پشت پنجره‌ای‌ و ممانعت از ورود نور مستقیم آفتاب با زندگی آپارتمانی و حذف حیاط از زندگی روزمره مشکل‌ساز شده است. . ✅یک پیشنهاد این است که‌ روزی ده دقیقه آفتاب نیمروز در زمستان و آفتاب صبح و عصر در تابستان و یا هفته ای سه نوبت به مدت نیم ساعت با قرار دادن پوست بدن در معرض تابش آفتاب میزان ویتامین د بدن خود را تامین کنید. . ✅خوردن مکمل ویتامین د زیر نظر پزشک هم البته نقشه شماره دو است که برخی از دوستان و همراهان در مورد آن پرسیده بودند و دوستش نداشتند. . ✔به هر صورت حواس‌مان باشد که ویتامین د در سلامت استخوان‌ها، مفاصل و تنظیم ایمنی دخیل است! مکمل ویتامین د اگر زیادی مصرف شود نیز دردسرساز است پس حتما زیر نظر پزشک مصرف بفرمایید. . ✅مواد غذایی مثل لوبیا چشم بلبلی، ماهی سالمون، شیر کامل و بادام زمینی‌ نیز دارای مقادیری ویتامین د هستند ولی اساس تامین ویتامین د، تابش مستقیم نور آفتاب به پوست است. 🔴دمنوش‌هایی برای حمله به چربی خون 👌 دمنوش زنجبیل ☕️ کارایی زنجبیل در بهبود سطوح کلسترول تقریبا برابر با داروی آتورواستاتین است. دمنوش آویشن ☕️ به گفته محققان طب سنتی نوشیدن دمنوش آویشن نقش موثری در دفع رطوبت و بلغم از بدن و کاهش چربی‌خون داره. دمنوش شوید ☕️ گیاه پرخاصیت تخم شوید رو درون آب جوش ریخته و به مدت ۱۰ دقیقه بجوشونید. دمنوش برگ کاسنی ☕️ کاسنی برای دفع سموم بدن، پاکسازی کبد و کاهش کلسترول خون موثره. دم‌کرده زنیان و عناب ☕️ محققان طب سنتی توصیه می‌کنن افراد برای کاهش چربی خون از این دمنوش استفاده کنند. دمنوش خارمریم ☕️ برای کاهش کلسترول خون، یک قاشق چای‌خوری دانه‌های خار مریم رو در یک لیوان آب جوش بریزید و اجازه بدید به مدت ۱۵ دقیقه دم بکشه، بعد از صافی رد کرده و میل کنید. ـ⁣⁣⁣⁣🌺🍂🍃🍂🍃🍂 🔖 نبرد با موخوره موخوره ناشی از خشکی مو است... قرار گرفتن مو ها در هوای مرطوب، در کنار سایر تدابیر به بهتر شدن شرایط مو کمک می کند. برخی غذاها مثل گوشت‌‌نمک سود و مانده، گوشت گاو، کلم ، عدس، بادمجان، قارچ و... سبب افزایش سودا و خشکی در بدن می شوند، از این غذاها تا حد امکان کمتر استفاده شود. کاهو، تخم مرغ عسلی، شیر گاو، آب جو طبی، کدو و... در رطوبت دهی بدن نقش مهمی دارند، برای تامین رطوبت مو میتوان از این موارد استفاده کرد. ورزش و فعالیت بدنی، دفع مواد زائد بدن و نداشتن یبوست نیز در رطوبت دهی و پاکسازی بدن اهمیت دارد. داشتن آرامش روانی نیز به حفظ شرایط مناسب درونی کمک میکند. چند ماده موضعی جهت بهبود وضعیت موها: مالیدن روغن بادام شیرین به موها. مالیدن روغن کدو هر دو سه ساعت یکبار. مالیدن روغن خیار به موها. مالیدن روغن بنفشه به موها هر دو سه ساعت یکبار. نوشیدن و مالیدن آب پنیر به موها. روش تهیه آب پنیر: ۲ لیوان شیر می جوشانیم هنگامی که کمی سرد شد ۲ قاشق سرکه به آن اضافه می کنیم، سپس آب را از قسمت جامد ایجاد شده جدا کرده و مجدد میجوشانیم. این مایع را هم صبح ناشتا می توان نوشید، هم میتوان موها را به آن آغشته کرد چند ساعتی بماند سپس شسته شود. 🖊دكتر الهام پارسا(متخصص طب سنتی ایرانی ) 🎙لطفا انتشار دهید👌 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🩺❌توضیحاتی در مورد ممنوعیت نکته ی اول : چرا میخوای بفهمی که مشکل داری؟؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽