سه بار بگو «یاالله» و بزن روی کعبه وسط گل های محمدی
ببین #خدا چه راه قشنگی رو جلوی پات قرار داده😍
✨🌸 🌸 🌸 🌸✨
✨🌸 🌸✨🌸 🌸✨
✨🌸 🌸 🌸✨
✨🌸 🍃🍃🍃 🌸✨
✨🌸 🍃🕋🍃 🌸✨
✨🌸 🍃🍃 🌸✨
✨🌸 🌸✨
✨🌸 🌸✨
✨🌸✨
قول میدم پشیمون نشی 👌
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و سی قرآن کریم
سوره مبارکه الأنعام
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
Quran-page-130.mp3
2.81M
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 صفحه صد و سی قرآن کریم، سوره مبارکه الأنعام
با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#دعا_درمانی 🌱
🌸 دعا برای #صالح_شدن_اولاد 🌸
👈 حاج آقا ستایشگر فرمودند : آیت الله میانجی روزی به من فرمودند که در قنوت نمازصبح این آیه را که در آخر سوره فرقان آمده است بخوان تا خداوند اولاد و فرزندان تو راصالح نماید و آن دعا این است :
🔴بخشی از آیه 73 سوره مبارکه فرقان :
🌹✨ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا ✨🌹
🌿🌺🌿
💜👈🏻هرکس با ایمان
💫سوره مبارکه تحریم💫را
به نیت عاشق کردن همسر #بد_زبان و #بد_اخلاق بخواند مطیع گردد به نیت هر کسی خوانده شودمطیع شود
📚خواص الایات،ص ۱۷۸
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ #تقویم_روز ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #یکشنبه ۲۵ شهریور | سنبله ۱۴۰۳
🗓 ۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۶
🗓 15 سپتامبر 2024
🌹 #امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
▪️23 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️27 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️29 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️53 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
❇️ #ذکر روز #یکشنبه ۱۰۰ مرتبه : یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام "ای صاحب جلال و بزرگواری"
❇️ #ذکر روز #یکشنبه که به اسم امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها میباشد، #موجب_فتح_و_نصرت میشود، روایت شده است که در این روز #زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها خوانده شود.
❇️ #ذکر (یا #فتاح) ۴۸۹ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #فتح_و_نصرت_یافتن میشود.
📚 #تعبیر_خواب شب #دوشنبه : طبق آیه ی ۱۲ سوره #یوسف میباشد.
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی نیست.
⛔️ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی نیست.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی نیست.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی است.
⛔️ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی نیست.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰 زمان #استخاره : از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
🔹امروز روز خوبی است.
🔹امروز برای شروع کارها خوب است.
🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز بیمار شود، زود بهبود یابد.
🔸کسی که امروز گم شود زود پیدا میشود.ان شاء الله.
🔸قرض دادن و قرض گرفتن پسندیده است.
🔸برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد،با صدقه و توکل برخداوند انجام شود.
🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔸خرید و فروش و تجارت خوب است.
🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹در این روز، سفر خوب است.
🔹کسی که در این روز متولد شود سعادتمندخواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔹صدقه دادن خوب است.
🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « دنـدان » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔸مسیر رجال الغیب از میان غرب و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:22 اذان ظهر 12:00
☜ #اذان مغرب 18:29 طلوع آفتاب 05:47
☜ #غروب آفتاب 18:11 نیمه شب 00:17
🌸 #نماز_جهت_رفع_گرفتاری
🌸 از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده است :
چون گرفتاری شدیدی برایت پیش آید كه تو را غمگین سازد دو ركعت نماز بخوان، در ركعت اول فاتحه و آیه الكرسی، و در ركعت دوم فاتحه و سوره قدر. بعد قرآن را بر بالای سر بگذار و ده بار بگو: «اللهم بحق من ارسلته الی خلقك و بحق كل آیه و بحق كل من مدحته فیه علیك و بحقك علیه و لا تعرف احدا اعرف بحقك منك»پس ده بار بگو: «یاسیدی یا الله» ده بار «بحق محمد» ده بار «بحق علی» ده بار «بحق فاطمه» ده بار «بحق الحسن» ده بار «بحق الحسین» و همین طور تمام ائمه را می شمارد تا حضرت ولی عصر (عج). همانا از جای خود برنخاسته باشی تا حاجت تو روا شود، ان شاء الله.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #یکشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۵:۳۶
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
🎙حجت الاسلام انصاریان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام
من یه دختر بین ۲۶ تا ۳۰ سال هستم، یه سال پیش نسبت به یکی حس خیلی مثبت و خوبی داشتم و از رفتارش و نگاه هاش معلوم بود که اونم به من علاقه داره، و همه ش سعی در ارتباط برقرار کردن با من داشتن، بعد فهمیدم ایشون چند سال از من کوچیکتر هستند.
هر وقت ایشون تو فضای مجازی یا واقعی سعی در باز کردن صحبت با من کرد من نخواستم صحبت رو ادامه بدم با اینکه علاقه داشتم، چون به خاطر سن مون و اینکه حس کردم سطح خانواده من از ایشون پایین تر هست و از نظر مالی تو مشکل بودم اعتماد به نفس این رو نداشتم باهاش برم تو رابطه، (البته من تا حالا با هیچ کس رابطه ای نداشتم و نخواستم داشته باشم)، ولی چون به ایشون علاقه داشتم دوست داشتم به خاطر ازدواج بیشتر بشناسمش.
من قیافه م خیلی خیلی کوچکتر از سنم نشون میده و با اینکه خواستگارهای کوچکتر از خودم داشتم و همه جا مورد توجه بودم ولی نسبت به این آقا اعتماد به نفسم پایین بود، نمیدونم شاید به خاطر مسائل مالی و ...، اینکه من نمیتونستم مثل بعضی از دخترها هر روز یه مدل مانتو بپوشم و به خودم برسم و ... .
بعد از چند ماه که دیگه همدیگه رو ندیدیم و فقط از طریق فضای مجازی میتونستم ببینمش، خیلی هم فعال بود، تو فضای مجازی بیشتر شناختمش، طرز نگاهش به زندگی و انگیزه ش واسه موفقیت علاقه م رو دو برابر کرده بود ولی از یه اخلاقش خوشم نیومد.
من تو فالوورها و کسانی که فالو میکرد همیشه میدیدم دخترها رو فالو میکنه، البته دوستاش و خانواده ش هم بودن، هر موقع میدیدم یه دختر خوشگل رو فالو کرده اعصابم خورد میشد.
به خودم گفتم این پسر اونی نیست که تو میخوای، مرد مورد علاقه تو نباید دور و برش دخترها رو جمع کنه و اینکه این از تو کوچیکتره و ...، منم تصمیم گرفتم فراموشش کنم، آنفالوش کردم و اونم از لیست فالورهام حذف کردم. ولی نتونستم فراموشش کنم.
تصمیم گرفتم اون رشته ای که خونده بودم رو یه تخصصی رو توش خوب دنبال کنم و پولدار بشم. قبلا هم این تصمیم رو داشتم و تقریبا اوایل راه رو رفته بودم، ولی الان به خاطر اون انگیزه م چند برابر شده بود. (من تو مدرسه و دانشگاه معدلم بالای ۱۹ بود و زرنگ بودم ولی یه مدت بود منفعل شده بودم)، اینم بگم این رشته اگه یکی خوب توش تلاش بکنه به درآمد خیلی خوبی میرسه
خیلی تلاش کردم و الان تو اون رشته مورد علاقه م مشغول کارم، اگرچه فعلا اون درآمدی رو ندادم که مد نظرم بود ولی در کنار کار پیشرفت هم میکنم تا در آینده به درآمد خیلی بهتر برسم.
من اون رو با یه اکانت فیک فالو کرده بودم و دنبالش میکردم تا اینکه فهمیدم با یه دختری درست همسن من رابطه داره، (نمیخوام از خودم تعریف کنم چون اینجا کسی منو نمیشناسه ولی قیافه اون دختر خانم پایین تر از منه)، اوایل شک می کردم چون باورم نمیشد باهاش رابطه داشته باشه، من همیشه فکر میکردم اون اگه ازدواج کنه یا دوست بشه مطمئنا اون از دخترهای خیلی زیبا خواهد بود.
الان که سه روزه از رابطه ش مطمئن شدم، انگار دنیا رو سرم خراب شده، از اون روز حالم بده و قلبم درد میکنه و مدام گریه میکنم، نماز شب میخونم تا خدا کمک کنه فراموشش کنم. مرخصی گرفتم تا حالم خوب شه بعد برم سر کار، اونقدر میشینم منطقی به خودم میگم که اون به درد من نمیخوره مرد رویاهای من اخلاقش یه جور دیگه ست و هزار تا دلیل میارم واسه خودم ولی باز بعد از ده دقیقه قلبم بیتابی میکنه و از چشمم اشک سرازیر میشه و مدام اون و اون دختره میان جلوی چشمم، اینکه اون آرزوهایی که من با این آقا داشتم حالا این دختر به جای من دستش رو میگیره نگاهش میکنه.
دارم میمیرم، خیلی حس بدیه، نه میتونم خوب بخوابم و نه غذا بخورم ،چشم هام پفه از گریه، مامانم شک کرده، کاش اصلا به دنیا نیومده بودم، خیلی حس بدیه، نمیدونم از دست این دل لعنتیم به کجا فرار کنم، چیکار کنم؟
همه ش میگم به خدا توکل کن ولی باز دلم آروم نمیگیره، به هیچ کسی هم نمیتونم بگم، فقط خانواده برتر به فکرم رسید، نمیدونم چیکار کنم، چیکار کنم دلم آروم بشه؟
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌻🍃 سلام،ببخشید یه سوال از دوستان داشتم اینکه کسی از آدورامین برای درمان دیسک کمر وگرد
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام وادب خدمت خانم دکتر برگواری که سر گذشت زندگیشون رو برامون نوشته ممنون از لطف و محبتتون خانم دکتر
خدارو شکر که مادر تون با اتکا به خداوند و حمایت های شما و بقیه بچه هاش الان زندگیه خوبی داره افرین بر شما فرزندان قدر شناس وخیر خواه خدا حفظت ون کنه وان شاء الله به واسطه دعاهای مادر زندگی شاد و شیرینی داشته باشید بازم از شما متشکرم وقت گذاشتید و با بیان سرنوشت مادرتون جرقه امید رو در بسیاری از دلها روشن کردید
پاینده و سلامت باشید عزیز دوست داشتنی از قول من هم به مادر بزرگواتون تبریک بگید افتخار میکنم به وجود شما نازنینان
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام وادب خدمت خانم 29 ساله که بچه کوچک داری گلم الان هم داری درس میخونی دکترا بگیری ماشاالله به وجود نازنینتونعزیزمی بله بعضی وقتها گذشت بی اندازه میشه وظیفه همه همینطورند عزیزم شما شوهرت رو تنها نفرست گلم خودتم برو قبلش زنگ بزن به مادر شوهرتون بگو حالم خوبی نیست لطفا زنگ بزنید دختر خواهراتون بیاند کمکم یا یه نفرو پیدا کنید بیاد کمک تنها نمیتون هیچی از ارزشهاتون که کم نمیشه بر عکس خیلی هم ابهتتون بالا میره من خودم وقتی میرفتم خونه مادر شوهرم همه کار میکردم ظرف جارو همه کار یه روز دامادش گفت من میدونم این میخاد خودشو شیرین کنه کار میکنه منم همون موقع ظرفها رو رها کردم اومدم نشستم دیگه وم کار نکردم خونشون گفتم من دیگه نیازی به شیرین کردن ندارم عزیز گلم شما هم خیلی محترمانه حرفتون رو بزنید موفق باشید دریا منم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام عزیزم وقتتون بخیر در مورد اون خانم که با برادر شوهرشون رابطه داشته مینویسم که صفت گذشته در انسان صادق نیست چون اننسان جاریه در حرکته همین که توبه کردن و دیگه سمتش نرفتن کافیه عذاب وجدان نداشته باشین جاریتو ن باید این مسله رو در خودشون حل کنن میدونم خیلی سخت بهشون گذشته ولی انسان ممکن الخطاست و خداوند ستار العیوب و گناه بند هاشو میبخشه چقدر خوبه که ما هم بتونین ببخشیم و گذشت داشته باشیم
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام خانمی که پرسیدن برای ترک دست و پا بچشون از پماد رژو درم استفاده کنن عالیه
و پماد ادیب درم که اصلا جاشم نمیمونه لطفا پیام من. بزارید بدردشون میخوره
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام بر همه خواهران سرزمینم خاستم بگم
درموردناباروری کلینیک مام واقعا عالیه ماچندموردداشتیم ک ب لطف خدانتیجه گرفتن امیدوارم دامن همه خواهران سرزمینم سبزبشه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام برای درمان بواسیر سبوس گندم یک قاشق صبح ناشتا با آب ولرم بخور و دم کرده اونو داخل تشت بزار توش بشین در عرض یک هفته خوب میشی به لطف خدا
فقط خوب شدی تو کانال اعلام کن و صلوات به فاطمه الزهرا هدیه کن
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام
برا مادری ک نگران بوی بشدت بد دختر۱۴سالشون هستن
براش بهتره پاکسازی بدن انجام بدن
اخلاطش بهم ریخته
سودای بدنش زیاده برا اونه
پاکسازی کنید درست میشه
نوره استفاده کنه،بعد نوره حنا
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خانمی که بچه دار شدی زندگیت به مشکل بر خورده.شاید به دلیل رسیدگی به بچه ات..از شوهرت غافل شدی...شاید محبتت کم شده...شاید رسیدگی به شوهرت کم شده...یه کمبودی باعث سرد شدنش شده ببین ...چ رفتاری خیلی دوست داره همون کار و بکن... بعضی مردا یکم حسودان..محبت تو زندگی فقط برا خودشون میخان...تلاش کن .. دوباره زندگیت مثل قبل میشه
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خواهر گلی که .. دامادش بهش بی احترامی می کنه ....اولا شما نباید بی احترامی کنی چون شما هم بزرگتری هم مادرزنی...در ثانی بزار رو نپختگی...شما احترام بزار کار دیگه نکن..اگر خوبی میکنید توقع خوبی نداشته باشید..چون راحت تر می تونید با رفتارها کنار بیاید....ممکنه از چشم و نظر باشه..چشم حسود دنبالتون باشه ..یه تخم بشکنید ...شاید کدورت رفع بشه...شاید زیر نظر کسی هست اونو بر علیه شما پر میکنه..باید ببینید علت رفتاراش چیه..مطمن باشید رفتاراش عوض میشه...فقط حوصله کنید با سیاست پیش برید چاره ای نیست دامادتون هست...اگه تلاش کنید مطمن باشید عوض میشه ..
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔴 خوشا آنکه در دنیا به هیچ سنگی نمی چسبد
✍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؟!
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽﭼﺴﺒﺪ! ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ .ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ، ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪی ﻣﻦ و...من و.....
آﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ، ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ! ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽچسبد
حاج اسماعیل دولابی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا 🌸🍃 صبرا خب بهش کفتم کی هست گفت دوست دخترم بوده تو دانشگاه باهاش اشنا شدم، و
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
صبرا
حلقه نامزدیمو زیاد دستم نمی کردم اما اون شب ب افتخار اینکه اولین باره بعد نامزدی با خانواده میریم رستوران دستم کردم
رفتیم رستوران و بعدش چرخ میزدیم با ماشین تو ی جاده قشنگ...
یو اس بی موزیک پخش می کرد و نمی دونم یهو چ اتصالی شد که بلوتوث وصل شد و گوشیش زنگ خورد و بازم همون شماره🤦🏻♀️😔 رد تماس داد اونم خیلی هول و سریع
.باز زنگ زد باز رد تماس داد..داداشم ی نگاه معناداری به من کرد...من عادی بودم..گوشیمم نبرده بودم...مامانمم گوشی همراهش نبود..به داداشم گفتم گوشیشو بهم داد ک عکس وفیلم بگیرم مثلا...اما صفحه گوشی داداشم شکسته بود و بهش پس دادم گفتم با اینکه نمیشه عکس گرفت..فقط شماره طرف رو برا گوشی خودم تو خونه سریع اس ام اس زدم و گوشیو پس دادم
نامزدم گوشیشو بهم داد ک عکس بگیرم...من به هدفم رسیده بودم بالخره...گوشیش دستم بود...اما خب رمزشو نداشتم...خودمو شاد نشون دادم و کلی عکسو فیلم گرفتم و گوشی موند دستمـ..
ی جایی زدیم کنار..حالم بد بود..داشتم جلوی خودمو میگرفتم..مامانم پرسید چرا نمی شینی بهش گفتم قدم بزنم یکم روزه بودم و یهو اون شام رستوران رو خوردم سنگین شدم..بقیه زیرانداز انداختن نشستن...عمدا ننشستم...نامزدم گفت بشین
بهش گفتم اخه سرازیری داره من حالم بدمیشه...رفت برام ی صندلی اورد از تو ماشین و من نشستم...خب هدف بعدیم همین بود جدا از بقیه بشینم...
گفت گوشیم دستته؟یهش گفتم اره راستی، برام رمزشو بزن عکسا رو ببینم...جلو خانوادم نمیتونست مخالفت کنه..رمزشو زد و گوشیو داد بهم ن
تو گالری هم رفته بود..نشستم رو صندلی..گفت بیا با هم ببینیم
بهش گفتم ببین اینایی ک دندونام قد دلفین افتاده و سلفی زشتا رو پاک کنم بعد میام بذار خوشگلشون کنم...
خب سریع رفتم تو مخاطبین..اره همون شماره بود مزاحم یک...اس ام اس داشت
رفتم تو اس ام اسا.. مزاحم یک
نوشته بود
شبت خوش نفسم
دوست دارم
بوس
یک لحظه هنگ کردم..این لحنی بود ک همیشه نامزدم باهام حرف میزد تو چت...ی لحظه حالم از عشق و اون لحنی ک چند ماه بود باهاش ابراز میکرد بهم خورد و دنیااا آوااار شد روسرم...اومدم بیام از پیاما بیرون...ی اسم اشنا دیدم...اسمی ک خیلی دیده بودمش تو دوره اشناییمون...همیشه رگباری تماس میگرفت...مهندس صاحبی...شک کردم اس ام اسشو باز کردم
نوشته بود
من اومدم خونه.افطاری کردی.چه میکنی؟
و پیام بعدی نیمساعت بعد بود اسمشو نوشته بود مجییییید
خب فهمیدم این حتما ی خانمه...سریع اسکرین شات گرفتم ازشون و داده رو روشن کردم و برای خودم فرستادمشون و حذف برای من رو زدم...
تو این بین نامزدم همش سمت منوونگاه می کردو با یه حالتای خیلی بی قراری میگفت بیا با هم ببینیم..داری چیکارمیکنی...و همش ب جای صحبت با مامان و داداشم بی قراری گوشیو میکرد...
تو واتساپ هم مزاحم یک این استیکر 🙂 رو فرستاده بود...و اون مهندس صاحبی ی استیکر واتساپی...
سریع از اینا هم اسکرین گرفتم...
با خودم گفتم الان مثل قضیه قبلا توجیه می کنه و میگه اونا پیام دادن...(چون هیچ تاریخچه ای هم تو اسم اسا و واتساپ نبود)،پس سریع رفتم تو استوری ها و استوری مزاحم یک رو سین زده بود..از اونم اسکرین گرفتم و رفتم برا خودم فرستادمشون...ی شماره ناشناسم بود ک ی صدا فرستاده بود ب نظر موزیک میومد اما وقت دانلود نداشتم..سر فرستادن عکسای اخر برای خودم، نامزدم اومد بالا سرم و گوشیشو از دستم کشید...
گوشیو گرفتو گفت دیگه بسه همشو گشتی.. با کشیدن گوشیش از دستم خودش کاری کرد ک مامانم و داداشم ی جوری شد نگاهشون..مامانم گفت چتونه پس شما دو تا...نامزدم ناراحت نشست بهم چایی دادن...حالا گوشیشو جلو مامانم اینا کشیده بود انگار برام مجوز صادر شد بذارم بقیه بفهمن...بهش گفتم میخوام زنگ بزنم گوشیتو میدی..داد منم زنگ زدم ب مزاحم یک..جواب نداد...بعدداومدم نامزدموگفت جواب نداد؟؟بشین.. یکم نشستم و تحمل کردم گفتم تهوع دارم حالم خوب نیس..بریم...نمبتونم بمونم...
رفتیم سمت خونه..اهنگ ارون افشار پخش می شد.
....
باونهایت سرعت می رفت وو نمی رسیدیم...سر نبش خونمون بودیم بالاخره رسیدیم...حلقه مو دراوردم..نگاش کردم...دلم نمی اومد ازش دل بکنم...با هزار ارزو و عشق خریده بودیم و دستم کرده بود...گذاشتمش تو انگشت اشارم...گفت بمون نرو کارت دارم...
داداشم بهش گفت اگه صبرا خودش دوست داره باهاتون بیاد واگرنه بفرمایین داخل در خدمت باشیم..
داداشم باهاش دوستانه همیشه و صمیمانه برخورد می کرد..این اولین برخورد رسمی اش بود و خیلیم برا نامزدم سنگین اومد...
از مامانم اجازه گرفت و راه افتاد رفتیم حرف بزنیم.
سکوت کردم..گفت چرا اینکارو کردی..بهش گفتم چیکارکردم..چ خبره تو زندگیت..گریه ام گرفت..حلقه رو دوباره نگاه کردم عاشق شوهرم و حلقم بودم رو دستام...درش اوردم کف دستشو گرفتم بهش گفتم بیا بگیرش..حرفتو بزن منو برسون خونه...من حالم خوب نیست...میگفت داری اشتباه می کنی..صبر کن..حالم دست خودم نبود گریه می کردم..بهش گفتم اینا کین تو ب من قول داده بودی..چبکارکردی با زندگی من..چیکارکردی...من ک به تو گفته بودم تو معجزه زندگی منی، من ک بهت گفته بودم بعد از مدتها تونستم کسیو بپذیرم،تو که میدونستی من شرایط خانوادگیم خاصه...چیکار کردی با من...گفت اروم باش برات توضیح میدم..نمی تونستم اروم باشم..اصلا حالم سر جاشنبود...اون اس ام اس عاشقونه و همه برخورداش تو سرم بود..خودمو بغل کرده بوم هق هق میکردم..به این فکر می کردم ک با این جدایی مادر حساس و رنجورم ک سالها بود افسرده بود چی سرش می اومد..بهش گفتم نمیفهمی چیکار کردی با زندگی من و خودت...وای مامانمو چیکار کنم چطور ارومش کنم..گفت صبر کن یکم اروم بگیر برات توضیح بدم به خاطر مامانت نکن این رفتارو...دستاشو باز می کرد بغلم کنه من خودمو جمع میکردم
ی دور زدیم همش داشتم گریه می کردم دستمو گرفت گفت دستتو بده حلقتو دستت کنم،دستمو کشیدم باز گفت دستتو بده حلقتو دستت کنم بهش گفتم نمیخوام ولم کن،باز دستمو کشید حلقه رو گرفتم حالم از همه بهم می خورد..نگاش کردم..تو ذهنم اومد توروخدا صبرا پرتش نکن پرتش کنی کلی چیز باهاش از بین می ره اما من بی توجه به صدای تو مغزم میگفتم خیانت شده ب من..پرتش کردم تو دستاش😔😔😔😔😭😭😭🤦🏻♀️
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽