#دعا_درمانی 🌱
روز جمعه قبل از نماز مغرب
دعا برای جذب خواستگاران فراوان
برای جلب خواستگار زیاد و تسهیل
امر ازدواج ، با حضور و توجه قلبی
سوره های مبارکه ذیل را بر آبی پاک
قرائت کند و در روز جمعه قبل از اذان
مغرب با آن آب غسل کند و بعد از آن
سوره مبارکه طه را سه مرتبه قرائت
کند ، به اذن خداوند متعال خواستگاران
زیادی پیدا خواهند شد.
1- سورة الفلق ( ۷ مرتبه )
2- سورة الناس ( ۷ مرتبه )
3- سورة الإخلاص ( ۷۱ مرتبه )
4- سورة طه ( ۲ مرتبه)
5- سورة الكافرون ( یک مرتبه )
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
📅 #تقویم_روز
🗓 #جمعه ۲۴ آذر | قوس ۱۴۰۲
🗓 ۱ جمادی الثانی ۱۴۴۵
🗓 15 دسامبر 2023
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️12 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️19 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️28 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️29 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
🤲 #ذکر روز #جمعه ۱۰۰ مرتبه: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما.
🤲 #ذکر روز #جمعه به اسم #امام_زمان است و در کنار این ذکر میتوانید در روز #جمعه #زیارت_امام_زمان را نیز بخوانید. خواندن ذکر روز #جمعه #باعث_عزیزتر شدن میشود.
🤲 #ذکر (یا #نور) ۲۵۶ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #عزیز_شدن در #چشم_خلایق میشود.
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز خوبی نیست.
⛔️ برای #اصلاح #سر و #صورت روز خوبی نیست.
✅ برای گرفتن #ناخن روز خوبی است.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز خوبی است.
✅ برای #زایمان روز خوبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز خوبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز خوبی است.
🔰 زمان #استخاره : از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
🔹امروز روز مبارکی است.
🔹امروز برای شروع کارها خوب است.
🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد.
🔸کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود.
🔸قرض دادن و قرض گرفتن با احتیاط باشد.
🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔸خرید و فروش و تجارت،خوب است.
🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و حویشاوندان خوب است.
🔹رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔹صدقه دادن خوب است.
🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 پشت پا 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔸 تعبیر خواب این شب در هر حالی درست است.
🔸مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت):بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🔸 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۵:۳۶:۱۹ طلوع آفتاب ۷:۰۶:۱۴
🔹 اذان ظهر ۱۱:۵۹:۱۲ غروب آفتاب ۱۶:۵۲:۰۵
🔹 اذان مغرب ۱۷:۱۲:۲۱ نیمه شب شرعی ۲۳:۱۴:۱۲
🌹 #دعا_برای_آزاد_شدن_زندانی
🌹 دعا اين است: اللَّهُمَّ بِحَقِّ الْعَرْشِ وَ مَنْ عَلَاهُ وَ بِحَقِّ الْوَحْيِ وَ مَنْ أَوْحَاهُ وَ بِحَقِّ النَّبِيِّ وَ مَنْ نَبَّأَهُ وَ بِحَقِّ الْبَيْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتٍ يَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتٍ يَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ آتِنَا وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا فَرَجاً مِنْ عِنْدِكَ عَاجِلًا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۰:۳۴
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #جمعه است.
#چله_شهدا ❤️🍃
#شهید_نوزدهم 🍃🌻
شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃
ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا
هدیه به روح بلند و جاودانه ی این شهید عزیز🌱
کسانی که در چله شرکت کردند لطفا تا شب انجام بدن 🙏
به امید حاجت روایی ان شالله🤲💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زیارت-عاشورا-صوتی-–-کربلایی.mp3
2.68M
قرائت زیارت عاشورا❤️
صوتی 🌱
با نوای کربلایی 🌸🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چله_شهدا ❤️🍃 #شهید_نوزدهم 🍃🌻 شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هد
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید علی اصغر خنکدار
در سال 1341 در روستای "کلاکر محله" شهرستان "قائمشهر" به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. علی اصغر پیش از آغاز دوران تحصیل رسمی درمدرسه به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. در سال 1348 در مدرسه «همام» روستای کلاگر محله تحصیلات دوران ابتدایی را آغاز کرد.
. او برای همسر خود احترام فراوان قایل بود اما حضور در جبهه را ترک نمی کرد. در مدت کوتاه بازگشت از جبهه نیز به جمع آوری نیرو می پرداخت. به هنگام تولد نخستین فرزندش برای مدت کوتاهی در یکی از بیمارستانهای شهرستان بابل حاضر شد و او را به یاد دوست و همرزم شهیدش" حمید رضا "نامید و سپس به جبهه بازگشت. علی اصغر به امام خمینی (ره) عشق می رزید، با ذکر مصیبت امام حسین (ع) و با شندیدن مصائب ائمه اطهار به گریه می افتاد. جبهه برای او از همه چیز مهم تر بود. در حالی که منزل شخصی نداشت و حقوق بسیار کمی از سپاه دریافت می کرد جبهه را رها نمی کرد. در کنار روحیه خشن نظامی از روحی لطیف و وجدانی بیدار برخوردار بود. توجه به اصلاح اخلاقی دوستان و همرزمان، اهتمام به رعایت آداب شرعی و اخلاقی تحصیل و به بطالت نگذراندن عمر در جوانی از یکی از دست نوشته هایش به خوبی مشهود است. او پس از مدت فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) برای گذاراندن دورة آموزش فرماندهی به پادگان امام حسین (ع) تهران اعزام شد. از 18 اردیبهشت 1363 تا 15 مرداد 1363 دوره مزبور را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به قائمشهر برگشت. در تاریخ 21 مرداد 1363 به عنوان جانشین واحد عملیات منصوب شد. اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگر در 1 آبان 1363 به جبهه اعزام و به عنوان جانشین گردان امام محمد باقر (ع) مشغول به فعالیت شد. در تاریخ 15 آبان 1363 بار دیگر از ناحیه پهلو بر اثر اصبت ترکش مجروح شد. لکن مداوای طولانی را نپذیرفت. در 1 اردیبهشت 1364 به فرماندهی گردان حمزة سید الشهدا (ع) منصوب شد و تا شهریور در آن گردان باقی ماند. سپس به عنوان جانشین محور دوم لشکر که فرماندهی آن بر عهده سردار عمرانی بود منصوب شد. در حالی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) اصرار داشتند او را به گردان امام محمد باقر (ع) برگردانند. در همین حال و هوا دومین فرزندش "زینب" به دنیا آمد. از نفوذ کلام بالایی برخوردار بود واین بنا به فرمایش حضرت علی (ع) به خاطر یکی بودن گفتار وعمل او بود. دربارة نفوذ کلام شیری ـ یکی از همرزمان ـ می گوید : در سال 1364 خنکدار به من اعلام کرد که روستای شما باید یک دسته نیرو به منطقه جنگی اعزام کند. من نیز به او گفتم چون تعدادی از بسیجیان روستا در جبهه هستند شاید استقبالی که انتظار می رود صورت نگیرد. وی با چهره مصمم گفت : «شما جلسه ای بر قرار کنید که من برای صحبت با مردم به آنجا بیایم.» چند ورز بعد مراسمی بر پا شد و از ایشان برای سخنرانی دعوت کردیم. وی با کلامی شیوا، چنان صحبتی کرد که فردای آن روز به تعداد بیش از یک دسته بسیجی با بدرقه مردم روستا به جبهه ها رفتند. علی اصغر در جریان عملیات والفجر 8 در تیپ 1 لشکر 25 کربلا در فاو حضور داشت و معاون محور 2 بود اما به خاطر علاقه خاصی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) به او داشتند و با به صلاحدید فرمانده لشکر به این گردان بازگشت. در 20 بهمن 1364 در دقایق اولیه عملیات والفجر 8 وقتی نیروها به آن طرف ساحل اروند رسیدند، او در حالی که نیروهای رزمنده را از درون قایقی به جلو هدایت می کرد، چندین بار فریاد کشید کربلا جلوی من است، من کربلا را می بینم. در همین حال تیری به شقیقه اش اصابت کرد و در دم به شهادت رسید. پیکر علی اصغر خنکدار در گلزار شهدای روستای" کلاگر محله"در شهرستان "قائمشهر" به خاک سپرده شد. یک سال بعد در جریان عملیات کربلای 5 برادرش "جعفر خنکدار" هفده ساله به شهادت رسید. سه سال بعد در تاریخ 4 مرداد 1367 در روزهای آخر جنگ "محمد باقر خنکدار" در منطقه عملیاتی جزیرة مجنون به اسارت دشمن در آمد و در سال 1369 به آغوش خانواده بازگشت. از شهید "علی اصغر خنکدار" یک فرزند پسر به نام "حمیدرضا" که در زمان شهادت پدر دو ساله و دختری به نام زینب که شش ماهه بود. به یادگار مانده است
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام خدمت همه ی دوستان انشاءالله خداوندمشکل همگی راحل کندخانمی فرمودن براشستن بچه کوچکش آب اول شیررایخ است چکارش کنداسراف نشه اگردستشویی میشوربش یه آفتابه بذارتودستشویی این آب یخ رابریزداخلش واسه مصارف خودتان ازآفتابه استفاده کنیداگردرحمام میشوییش درتشت آب رانگه دارواسه حمام خودت یابچه باآب گرم قاطی کن ولرم شداستفادش کن که اسراف نش
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که بچشون اسهال گرفته میگه به خاطر دندونش هست. عزیزم بچه مه میخواد دندون در بیاره چون لثش میخاره همه چیو تو دهنش میبرهذممنکنه عفونت ومیکروبی وارد دهنش شده باشه. اگه اسهالش حالت خلطی داره باید دارو بخوره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که میگن برادر57 سالشون کم خونی داره. چون مرد هستن و خونریزی ماهیانه ندارن شاید خونریزی داخلی دارن وباید پیگیری کنن
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃🔹
سلام خواهری که پشت سرشون درد میکنه احتمالا فشار خون یا چربی خون دارید. ان شاء الله درمان کنید. برای فراموش کاری زیاد آیت الکرسب بخونید وصبح ها 21 عدد مویز بخورید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی که میگفت برای دخترش که قدشون کوچیک مونده براشون حجامت کمر وساق پا برای دخترم که همچین مشکلی داره میخوام ببرم خواهرم برده برای پسرش قد وزنش بهتر شده پیش دکتر بلاغت قم خیابان سمیه
ودکتربیتا علی مردانی فوق تخصص غدد بیمارستان حضرت معصومه. .من خودم دخترم رو 3سال هست پیش ایشون میبرم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
برای سرفه نوزادشون من خودم به دخترم از چند ماهگی هرموقع سرفه میکنه دونه به روزی چند مرتبه میدم خیلی تاثیر گذار هستش روزی چند تادونه به رو خیس کنید با آب داغ تا خنک بشه صاف کنید در حد یک قاشق به نوزادشون بدن خیلی خوبه
و خانمی که دست وپاشون خواب میره از گردن وکمرشون هست دیسک گردن وکمرشون درگیر هست مادرم همین مشکل رو داره ودکتر برای عمل نوشتن
البته طبق سوزنی خیلی خوب هست من خودم اونجا مراجعه کردم خیلی خوب هست برای دیسک کمر خیلی بهتر شدم قم صفایه ساختمان سپهران
ممنون از کانال خوبتون یا علی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک کابوس میبینن خودشون و همسرشون آیه 18و 19 آل عمران رو بخونن.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک راهکار خواستن ک تو شستشوی بچشون آب اصراف نکنن.ی لطفی کنید ب اندازه ای ک آب لازم دارید داخل ی ظرف،روی اجاق، آب رو گرم در حد ولرم کنید ک زیاد زمان نبره و بعد از اون پوشک بچه رو باز کنید و بشورید اگر هم منظورتون برای حمام کردنه و سختتونه آب گرم کنید چند تا دبه تمیز پر کنید ک برای مواقع قطعی آب داخل دستشویی استفاده کنید یا وقتی حمام و دستشویی نیاز ب شستن داشت استفاده کنید.من خودم برای تراس شستن یا قطعی آب استفاده میکنم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
برای خانمی که گفتن یک ساله عقدن ونامزدشون شون نماز نمیخونه وپول از حسابشون برداشت کرده.
عزیزم تا تو بخوای دعا کنی این آقا هدایت بشه خودت از بین میری.
چاره کار دعا کردن نیست تو شرایط شما
یک فکر اساسی به حال خودت بکن.قبل اینکه برید زیر یک سقف
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃
سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون از زحمات شما خدا خیرتون بده ا دوستان تورا بخدا کمک کنید من ۲۳ ساله ازدواج کردم دراین مدت خیانت زیاد دیدم شوهرم با زن داداش خودش ومن رابطه داره و همیشه انکار میکنه جدیدا ۳ماه نگاه هم نمیکنه؟ فقط دلمو میسوزنه میگه تو فقط تو خونه نوکر هستی من فقط به خاطر بچه هام تحمل میکنم احساس میکنم ۳تا بچه هام ومن طلسم شدیم همش تو خونه و ساکت هستیم این بگم شوهر اجازه هیچ کاری بهم نمیده حتی دیدن خانواده انگار من دشمن خونی او هستم او پسر عمه من هستش پسر بزرگم ۲۲ دختر کوچکم ۱۴ ساله هستن یه جوری برادر کوچکم به برادر بزرگم هشدار داد که زنش با شوهرم سر وسری داره ولی اون نه می بینه نه میشنوه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همه دوستان مجازی خوبم خسته نباشید.به خانمی که دیابت حاملگی دارن هشت ماهه باردارن منم واسه دوتا حاملگیم همین مشکل را داشتم واسه دومی انسولین واسم تجویز کردن ی روز با دوز دو استفاده کردم قندخونم بیشترشد دیگه نزدم اما روزی سه قرص متفورمین ۵۰۰خوردم.انشاالله مشکلی واستون پیش نیاد ولی من بچه دومم ۳ کیلو و ۱۰۰گرم بدنیااومد و ریزتر بود
من دستگاه هم داخل خونه داشتم خودم قندمو کنترل میکردم کافی بود ی لقمه نان بخورم قندم میرفت بالا ولی همه میوه و غذا بدون نان خوردم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلامبرایخانمیکهپسریازدهسالهالتشکوچکوداخلپسرمنهموقتیبدنیااومدهمینطوریبودخیلیکوچکبودمنخیلیهمییتندادمولیالانبزرگشدهمنرومنمیشهازشبپرسمولیشماخواهربرایاینکهخاطرتجمعبشهببرشدکترانشاللههیچمشکلینداشتهباشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🍃🌸 ستاره مامان گفت چایی نخور مامان جان. بعد از ظهر که اومدی بدون اینکه غذا بخور
#داستان_زندگی 🌸🍃
گفت داری دروغ میگی، تو دوست پسر نداری
گفتم دارم، عاشقشم
گفت اونروز که از کلانتری اومدیم بیرون ، من نرفتم و یه گوشه پنهون شدم
دیدم که سوار اتوبوس شدی
گفت با تاکسی دنبال اتوبوس اومدو و دیدم کجا پیاده شدی و خونتونو یاد گرفتم .
از یه طرف ناراحت بودم که دیده سوار اتوبوس شدم چون به غرورم برخورد.
از یه طرف ناراحت بودم که آدرس خونمون وپیدا کرده و میترسیدم داستان درست کنه برام.
بهم گفت مدت هاست آدم گذاشتم جلو در خونتون و ندیده از خونه خارج بشی، تو چطور دوست پسر داری که نمیری بیرون
وقتی این حرفارو شنیدم احساس کردم خلع صلاح شدم ، مثل آدمیکه تو دام افتاده.
پیش خودم گفتم ستاره خدا به دادت برسه که گیر یه گرگ افتادی.
گفتم من نمیخوام با کسی رابطه داشته باشم اونم مرد به این سن بالایی
گفت من شوق زندگی دارم
یه پیرمرد از کار افتاده نیستم.
بهم گفت میخوام باهم بریم بیرون حرف بزنیم
اولش قبول نکردم
اما ترسیدم تلافیش رو سره زهرا دربیاره و بیکارش کنه.
میدونستم زهرا چقدر نیاز مالی داره.
پس قبول کردم
هرشب گریه میکردم
میگفتم خدایا نجاتم بده
نقطه ضعفم دوستم بود، زهرا.
وضع مالی خیلی بدی داشتن ، از همون دوران دبیرستان خبر داشتم.
دوتا برادر کوچولو داشت.
تا روز قرار رسید
جلوی آینه نشستم تا آماده بشم
آینه لک داشتم و حتی دل و دماغشو نداشتم که پاکش کنم.
شروع کردم به آرایش کردن و آخرشم یه رژ خیلی قرمز زدم تا مرد موجوگندمی بدش بیاد و دلشو بزنم . از اتاق اومدم بیرون ، مامانم با دیدن رژ قرمز شوکه شد، گفت اینجوری میخوای بری بیرون؟
گفتم آره.
گفت تو که فقط اینو تو خونه استفاده میکردی. یه لبخند زدم و خدافظی کردم
جایی که قرار گذاشته بودیم یه کافی شاپ توی بالای شهر بود و تا خونه ی ما بیشتر از یک ساعت فاصله داشت.
مرد مو جوگندمی بهم گفت بود بیام دنبالت ، منم گفته بودم نه.
چند روز پول جمع کرده بودم تا بتونم پول تاکسی اونروز رو بدم و خودمو بدون اتوبوس به اونجا برسونم
جلو دره کافی شاپ منتظر ایستاده بود ، بهش سلام کردم.
از دیدن رژ لبم و شوکه شده بود. بهم گفت قبل از اینکه بریم تو کافی شاپ بیا تو ماشین کارت دارم. سوار ماشین شدم سریع یه دستمال کاغذی بهم داد گفت رژتو پاک کن.
گفتم من پاک نمیکنم ، من همیشه رژ میزنم و به تو ربطی نداره.
گفت پس خودم پاک میکنم.
دستشو با دستمال اورد جلود که پاک کنه
دستشو گرفتم و تا تونستم گازش گرفتم ، اونقدری که متوجه شدم دندونم رفت تو پوستش
شوکه شده بود، عصبی بود از حرص میخواست ماشینو روشن کنه که سریع پیاده شدم.
خودم از ترس داشتم میمردم ، شروع کردم به دوییدن ، میخواستم ماشین بگیرم برگشتم ماشینشو نگاه کردم که دیدم سرشو گذاشته روی فرمون.
پیش خودم جیگرم خنک شد که اونقدری ناراحت شده که سرشو گذاشته رو فرمون ...
رفتم به ماشینش نزدیک شدم از بیرون داخلو نگاه کردم دیدم از دستش خون میاد.
با ترس سوار ماشینش شدم صداش زدم ، جواب نداد. دستمو زدم به سرش دیدم از درد دستش ضعف کرده.
وقتی دستشو دیدم انگار گرگ بهش حمل کرده بود
سریع رفتم تو همون کافی شاپ و گفتم آب سرد بدید.
دیده بودم تو فیلما آب سرد میریزن رو اینایی که از حال میرن.
سرشو چسبوندم به صندلی ، آبو گرفتم ریختم تو صورتش
هوشیار شد ، بهم گفت عقل نداری راحتی ...
گفتم تقصییر من بود که دلم سوخت اومدم ببینم مرده ای یا زنده ای.
گفت میبینی که زنده ام ولی زخمی
آب سردم ریختی روم و سگ لرز شدم
با همون حالش منو رسوند خونه . البته نه نزدیک . سره خیابون به اصرار خودم که آشنا نبینه.
از اون روز قرار های ما بیشتر شد
گاهی تو کافی شاپ ، گاهی رستوران.
هنوز در مورد بچه هاش چیزی بهم نگفته بود
نمیدونستم چطور در مورد دخترش حرف بزنم.
چطور بهش بگم چرا انقدر با دخترت بیرحمانه رفتار میکنی!
همزمان یکی از همون دخترخاله هام که تو زندگیم همیشه اذیتم کرده بود من و عموی دوستمو تو خیابون دید و تو فامیل پر شد که ستاره با یه پیرمرد رابطه داره
خاله هام یکی یکی زنگ میزدن به مادرم که شنیدیم ستاره با یه پیرمرد دوسته.
نوبت داییام شد.
خاطرات تلخ بچگیم و رفتاراشون برام زنده شد.
دوست داشتم بمیرم اما این حرفارو نشنوم.
مادرم سعی میکرد به گوش بابام نرسه اما به گوش عمه هام رسیده بود و اونا به پدرم گفتن.
خودمو تو اتاق حبس کرده بودم.
زورکی دو قاشق غذا میخوردم
جواب تلفن های کیامرث رو نمیدادم...
نگران شده بود
چند کیلو وزن کم کرده بودم
به زهرا ماجرای خودم و عموش رو گفتم
بهش در مورد خاله ها و دایی هام و عمه هام و حرفاشون گفتم.
اونم همه شو به عموش گفت
یه روز زنگ خونمون زده شد.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
✂️ عمل های جراحی ✂️
⭕️ عمل جراحی نکنید زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله راضی نیستند و البته هر عمل جراحی ، جایگزینی در طب اسلامی برای درمان بیمار دارد .
🎁 نمونه هایی از درمانهای طب اسلامی که جایگزین عمل جراحی هستند :
♻️ جایگزین عمل آپاندیس ، مصرف عسل خوب با سیاه دانه به صورت مداوم تا کامل درمان شود .
♻️ جایگزین عمل سنگ کیسه صفرا ، داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب سنا .
♻️ جایگزین عمل های جراحی سرطان خون ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل جراحی گرفتگی عروق قلب ، داروی باز کننده عروق .
♻️ جایگزین عمل جراحی سنگ کلیه داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب ترب یا آب سداب .
♻️ جایگزین عمل انواع تومور ، داروی ثفا و داروی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله .
♻️ حجامت نقره جایگزین درمان های آب آوردن مغز کودکان .
♻️ جایگزین عمل کمر درد و سیاتیک ، گذاشتن ناخنها روی رگ سیاتیک یا محل درد .
♻️ جایگزین عمل تنگی نخاع ، حجامت مخصوص .
♻️ جایگزین برداشتن رحم ، جوشانده سماق و گشنیز و مصرف سویق عدس.
♻️ جایگزین عمل کیست تخمدان تباشیر با آب شاهی .
♻️ جایگزین عمل کیست کلیه تباشیر با اب ترب .
♻️ جایگزین کشیدگی و پارگی تاندوم یا رباط ، داروی جمع کننده .
♻️ جایگزین تنگی کانال عصب دست جا انداختن رگها .
♻️ جایگزین کوتاهی عصب پا ، فشار دادن مرتب پاها است .
♻️ جایگزین عمل زانو شیطرج و مرکب مفاصل .
♻️ جایگزین عمل کیست مویی ، داروی پوستی مالیدنی و جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل بواسیر ، بلادر است و سعد .
♻️ جایگزین عمل پروستات مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل آب مروارید ، سرمه نشادر .
♻️ جایگزین لیزر چشم و میل زدن مجرای اشک ، سرمه کافوری .
♻️ جایگزین عمل پولیپ بینی ، قطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین عمل پولیپ روده ، تزریق اب قسط و نمک .
♻️ جایگزین عمل تنگی مجرای ادرار ، تزریق آب قسط و نمک در مجرای ادرار.
♻️ جایگزین سیاه شدن استخوان لگن ، مصرف استخون ساز و سویق سنجد.
♻️ جایگزین عمل پیوند کبد مرکب یک.
♻️ جایگزین عمل بزرگ شدن طحال ، اگیر ترکی یا همان داروی طحال .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی روده داروی سدد و روغن بنفشه .
♻️ جایگزین عمل پیوند کلیه ، مغز گردو و زنیان و مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل عمل پیوند ریه ، ادرار شتر .
♻️ جایگزین عمل شقاق ، جامع و عسل.
♻️ جایگزین عمل فیستول ، نمک و جامع و عسل .
♻️ جایگزین قطع پای دیابتی ، جامع و عسل و نمک .
♻️ جایگزین عمل سوراخ قلب ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل دریچه قلب ، قرص خون وتقویت قلب .
♻️ جایگزین عمل سینوزیت ، روغن بنفشه وقطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین لیزر کردن پوست ، داروی پوستی مالیدنی یا آب قسط و عسل .
♻️ جایگزین برداشتن خال پوستی ، داروی پوستی مالیدنی .
♻️ جایگزین لیزر زگیل ، چوب زگیل یا نمک .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی رحم ، نشستن در آب مرزنجوش .
♻️ جایگزین عمل واریکوسل ، داروی ورم بیضه .
♻️ جایگزین عمل بیضه ، پودر تین فیل .
♻️ جایگزین عمل برگشت ادرار مرکب 3
♻️ جایگزین بخیه دهانه رحم ، فرفیون.
♻️ جایگزین عمل دیسک گردن ، سویق جو و گذاشتن ناخن .
♻️ جایگزین عمل آب سیاه ، قوز قرنیه وانواع کوری شافیه 16 ماهه با اب باران.
♻️ جایگزین کاشت حلزون ، شافیه 20 ماهه و آب کندر .
♻️ جایگزین عمل نازایی و کاشت ، پودر تین فیل و باه زنان .
♻️ جایگزین عمل لوزه ، داروی امام کاظم ، جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل خونریزی مغز یا لخته شدن، شافیه با آب مرزنجوش.
♻️️ جایگزین عمل تیروئید وگواتر جامع با آب مرزنجوش.
♻️ جایگزین سزارین داروی زایمان آسان و یا علی گفتن است .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه ❤️
هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگاه آشنایش مرا مینگرد و باز همان لبخندهایش را میزند.
- نسرین تو اصلا عوض نشدی.
- تو از شیطنتهای من خسته نشدی؟
- نه... شیطنتهات شده تنها دلخوشی من. همیشه میترسیدم بعد از ازدواج با من، دیگه مثل اول دلشاد و سرزنده نباشی ولی حتی شرایط سخت زندگی هم تو رو عوض نکرد.
یک شیطنت بامزه و البته به قول بابام شوخی بیمورد باعث شد من و علی با هم ازدواج کنیم. من دختر بازیگوش و باهوشی بودم و البته هستم. توی مدرسه همه من رو میشناختن چون با همه سر شوخی داشتم. همه دبیرها ازم راضی بودن چون درسام خیلی خوب بود.
ما باید سر کلاس ورزش از شلوار ورزشی استفاده میکردیم و مهناز همکلاسی من که روی یه نیمکت مینشستیم، از پوشیدن شلوار ورزشی متنفر بود و من مثل همیشه یه شیطنت قلقلکم میداد. شلوار ورزشی اونو از زیر نیمکت برداشتم و تویش رو پر از برف کردم و از پنکه سقفی کلاس آویزون کردم تا ازش آب بچکه... همه زدن زیر خنده، حتی خود مهناز هم میخندید. تا اینکه در کلاس باز شد و دبیر ورزشمون اومد. تا این صحنه رو دید، به من نگاه انداخت که روی نیمکت ایستاده بودم و رفت سراغ معاون مدرسه. خانوم اقتداری، (معاون) که من رو خیلی دوست داشت، تا این صحنه رو دید با دبیر ورزشمون شروع کرد به خندیدن اما بعد از چند لحظه رو کرد به من و گفت:
- تو که میدونی قراره لیست بیانضباطها رو بزنم به شیشه دفتر. تو در صدر لیست قرار میگیری.
روز بعد اسم من اول لیست بیانضباطها نوشته شده بود، اونم با نمره هفت. برام مهم نبود چون میدونستم میتونم تا آخر ترم بهشون اصرار کنم چون درسام واقعا خوب بود. همین شوخی باعث شد که آوازه و شهرت من بیشتر از قبل تو مدرسه بپیچه. سمیرا خواهر علی این جریان رو توی خونه برای علی تعریف میکنه و علی ناخواسته کارهای من براش جالب به نظر میاد و تصمیم میگیره که من رو ببینه. چند روز بعد از جلوی مدرسه با سمیرا من رو تعقیب میکنن. من با چند نفر از دوستام به سمت خونه راه افتادیم. من همیشه توی راه مدرسه صدای آژیر ماشینهای پارک شده در پیادهرو رو درمیآوردم تا با این کار بهشون بگم عابرای پیاده هم حقی دارن.
علی و سمیرا حسابی به من میخندیدن. بارون هم تندتند شروع کرده بود به باریدن و از ناودونها آب میاومد. من، بچهها رو به سمت ناودونها هل میدادم تا حسابی خیس بشن و البته خودم هم از زیر ناودونها میرفتم چون عاشق بارونم.
این شیرینکاریهام به دل علی میشینه و به قول خودش عاشقم شد در حالی که خودش آدم ساکت و آرومی بود و حالا این دختری که از دیوار راست بالا میرفت، بیقرارش کرده بود. پس تصمیم گرفت به هر قیمتی شده با من ازدواج کنه.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام ممنون از شما که بهمان کمک میکنید طور جان امام حسین ع پیام من اورژانسی بزارین من سرم ریزش سکه ای گرفته برام دعا کنید و راه حل بدین چکار کنم 😭😭😭😭😭😭😭😭سر ماه هم عروسی خواهرمه دارم دق میکنم الان ساعت ۵ صبح دارم سکته میکنم دستهام میلرزه از ترس طاس نشم من خیلی موهای پرپشت و بلندی داشتم دیشب متوجه شدم ادمین اورژانسی برار
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#عاشقانه ❤️ هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگ
.
شب خواستگاری قرار شد با هم حرف بزنیم بنابراین به اتاق دیگهای رفتیم.خواهر کوچکم عاطفه که تنها سه سالش بود، همراه ما آمد. وسط صحبتهای ما عاطفه ازم خواست بسته آدامسی که توی دستش بود را برایش باز کنم.
- این رو از کجا آوردی؟
با همان زبان شیرین کودکانهاش خندید و گفت:
- مامان بهم داد، از توی کیف تو برداشت.
خواستم ازش پس بگیرم که بهم نداد. آخه قضیه داشت.
توی همین افکار بودم که دیدم عاطفه آدامس رو داد به علی تا براش باز کنه. تا خواستم بگم این کارو نکنه، دیدم در جعبه آدامس رو باز کرد. توی بسته آدامس یه سوسک پلاستیکی با فنر قرار داده بودم تا هرکس که بسته آدامس رو باز کرد، سوسک بپره رو دستش و این بار روی دست علی پرید. سریع آدامس رو انداخت روی زمین. بعد که متوجه قضیه شد، به من نگاه کرد و لبخند زد
من و علی در یکی از روزهای سرد زمستان به عقد یکدیگر درآمدیم. جشن کوچکی گرفتیم. اقوام نزدیکمان در جشن حضور داشتند. پسرعمه علی طلبه بود و قرار شد خطبه عقد را برایمان بخواند. برای کارهای محضری احتیاج به خودکار داشت، آخه خودکارش نمینوشت و باز این بار برادرم از کیف من خودکار برداشت. تا چشمم به خودکارم افتاد که توی دست پسرعمه علی بود، رو به علی کردم:
- علی آقا خواهش میکنم اون خودکار رو از دست پسرعمهتون بگیرید.
- آخه چرا؟
تا خواستم جواب بدم، پسرعمه علی در خودکار رو باز کرد و ترقهای که توش کار گذاشته بودم، ترکید و صداش توی اتاق پیچید. یه آن همه جیغ کشیدن و بعد از چند لحظه همه زدن زیر خنده. تا چشمم به برادرم افتاد، چنان چشمغرهای به من رفت که فهمیدم بعدا به حسابم خواهد رسید. نگاهی به علی انداختم. دوباره همان لبخند زیبا را به من هدیه کرد...
این قضیه هم به خیر گذشت تا اینکه وقت رد و بدل کردن حلقهها رسید. علی تا در جعبه انگشتر رو باز کرد، یه قورباغه افتاد روی لباسش و همه جیغ زدن...
- نسرین تو حالت خوبه؟ این کارا چیه انجام میدی؟
این صدای برادرم بود، ولی این یکی کار من نبود...
- این کار من بود، خواستم تلافی کنم. علیآقا آخه نسرین همین بلارو موقع جشن ما سر من درآورده بود. منم بهش قول داده بودم تلافی کنم.
این صدای پسرعمهام بود. اون درست میگفت. من درست همین کار رو سال قبلش سرش درآورده بودم... و این بار هم علی فقط لبخند زد.الان درست شش سال از آن زمان میگذره و علی هنوز هم در برابر شیطنتهای من، همان لبخند زیبا در صورتش نقش میبندد. ما با آنکه از خانوادههایمان دور هستیم اما هیچوقت احساس دلتنگی و غربت نمیکنیم چون همدیگه رو دوست داریم. فکر نمیکنم که هیچوقت آنقدر اتفاقهای جالب برای کسی افتاده باشد. این حرف رو همیشه علی با یادآوری آن روزها به من میگوید... و من هنوز همان دختر چند سال پیش هستم یا شاید شیطونتر از همیشه. حالا با دور بودن ما از خانواده و فامیل، همه خلاء نبودنمان را حس میکنند چون همه به شیطنتهای من عادت کرده بودن و مرا با شیطنتهام دوست داشتن.حالا همه زندگی من در علی خلاصه میشود چون تنها بهانه زندگیم شده و مطمئنم که او هم همین احساس رو نسبت به من داره چون در این مدت با همه کارهای من کنار اومده مثل ادامه تحصیل یا شیطنتهایی که مطمئنم تمامی ندارد.
پایان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام دوستان
یه سوال داشتم از خدمتتون من ناخن شست دخترم فقط یه دستش خیلی ناجور گود شده دکترم بردم قرص آهن داده خوب نشده کسی میتونه راهنماییم کنه یا ازین مورد داشتین دور و برتون که درمان شده باشه لطفا کمک کنین مشکل دخترم حل بشه سنش ۱۸ ساله خیلی ناراحته ازین موضوع اعتماد به نفسش رو داره از دست میده
اگه تو کانال کسی هست که تخصص داره لطفا بمن بگه چکار کنم 😢
من مامان فاطمه
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400