#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت حبیبه خانم گل 🌺 ی دنیا ممنون بابت این کار خدا پسندانه شما ان شاء الله خیر دو دنیا نصیب قلب مهربونتون 🤲من اگه خدا بخواد و امام هشتم بطلبه عید برم پابوسش از خواهرای مشهدی عزیزم میخوام که بهم بگن کجا برم برای خرید لباس با قیمت مناسب چون برا دخترام خرید نکردم گذاشتم ب امید خدا اونجا براشون خرید کنم ویرای خودم 🌺ممنونم از لطفتون ❤️
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه دوستان خواهشا اگه دکتر طب سنتی حاذق تو شهر اصفهان میشناسید که کارش خوب باشه بهم معرفی کنید دعا گوتون هستم🌹
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمتتون ممنونم از ادمین عزیزم و همچنین هم گروهی های گرامی که گره های مردم رو باز میکنید واقعا اجرتون با حضرت زهراو همنشینش بشید در بهشت انشاالله 🙏🙏❤️میخواستم ببینم دکترگوش خیلیی خوب تو مشهد سراغ دارید بنده خدایی سرپرست خانواده هست ولی گوشش مشکل پیدا کرده چند دکتر رفتن خوب نشدن دنبال یک دکتر حاذق و خوب میگردن و نون آور خانوادش هست ولی مشکل گوشش دردسرساز شده ممنون میشم این حاجت این بنده خدارو روا سازید،اگر که واقعا تو مشهد اطلاع نداشتید هرجا که میدونید حتما خوب هست ورفتن پیشش ارزش داره راه دور بره اونم لطف کنید با آدرس و شماره تلفنش 🌹ببخشید طولانی شد
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمتتون عزیزان انشاالله که همگی حاجتروا و بخیربشید
خداخیرتون بده یه راهنمایی بفرماییدبنده خدایی که دستش هم تنگ هست با مقدارهزینه ای که داره دوست داره چای ایرانی خوب که تو شمال هست بیاره و
بفروشه کسی از عزیزان هست که بشناسه وبه ما معرفی کنه که چای اصل بفروشه وازش بخره ممنون میشم انشاالله شماروهم خدای مهربون یاری کنه🙏🌹
شمارمونومیدیم به ادمین عزیز
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام . خداروشکر برای گروه خوبتون. من پنج سال پیش لیزر گوشه ی چشمم کرد به خاطر خط چشم. متاسفانه جای لیزر سفید شد و پوست چشمم سفید . پیش دکتر رفتم .گفت این کار من نیست. پیش چشم پزشک رفتم و اون پوست سفید شده رو برداشت . حالا بعد از چهارسال دوباره برگشته . نمیدونم چیکار کنم . استرس خیلی خیلی بدی دارم . کسی تا حالا چنین وضعیتی داشته؟ اگه بوده چطوری درمانش کرده؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت همگی من یه مشکل حاد دارم امیدوارم دوستان عزیزبتونن وتاجایی امکان داره کمکم کنن شوهرمن چندسال اعتیادداشت الان۵ماهه ترک کرده اما رو آورده به مشروب.بادوسه تارفیق مجردش میره پی خوردن اصلابفکرزن وبچه وزندگی نیست وقتیم میاداینقدرمسته که یامنوکتک میزنه وفحش رکیک میده یابچه هاروبیخودی میزنه خسته شدم تاحالاسه بارمیخواستم برم شاکیش بشم اما چشمم به بچه هام میفته دلم میسوزه اصلا روحیه ندارن بچه هام بخاطرکارای باباشون.خونه هیچکس نمیرم چون ابروریزی میکنه کسی خونم میادهمش دعامیکنم تاشوهرم نیومده زودبره بخداخیلی خسته ام نه شب اسایش دارم نه روز سرکارم نمیره همش ازصبح میره بارفیقاش تاشب فقط عرق میخوره.توروامام حسین هرکی هرراهکاری دعایی ذکری برادورکردنش ازرفیقاش ومشروب داره کمکم کنه راهکاربراسرکاررفتنش براسربراه شدنش دق کردم.اجرتون باسیدالشهدا
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت حبیبه خانم گل 🌺 ی دنیا ممنون بابت این کار خدا پسندانه شما ان شاء الله خی
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
خانمی که سرش چرب هست باید داخل شامپوش سرکه بریزه یا سرش رو با صابون بشوره داخل حمام
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
اون خانم باردار شوهرت خیلی ادم مزخرفیه اخه شما زن باردار تواین شرایط ازتون انتظار رابطه داره ادم کلی تغییر هورمونی وجسمی داره ,برای کک و مک باید قبل غذا وبعد غذا یه مقدار کم نمک بخوری ,موهاتم زینک ومولتی ویتامین با نظر پزشک بخوری یا بذاری بعد زایمان بری دکتر پوست ومو
خدا بحق سیدالشهدا همه ی مریض ها رو شفا بده برای همه شون دم اذان صبح دعا کردم ,یا صاحب الزمان ادرکنا
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام ازهمه اعضای گروه که ازتجربیاتشون استفاده کردم وازحبیبه خانم که این گروه رامدیریت می کنن تشکرویژه دارم انشالله هممون عاقبت بخیرشیم مشکل من پسرخواهرم که 33سال داره ازبچگی خیلی خوبوباصبروازنظرهوش توهمه کارها زبانزدبودتاجای یه مدت موتوراختراع کردکه بدون بنزین حرکت می کردولی الان 3سال که خیلی. نسبت به همه بدبین شده نه باکسی حرف می زنه نه ازتوخونه بیرون میره همش تواتاق درش بسته فقط موقع خیلی گرسنه بشه اونم به اندازه کم یه چیزی می خوره دوباره میره تواتاقش درم می بنده خواهرم ازغصه داره دق می کنه منم دست کمی ازخواهرم ندارم چندبارهم بزوربردییم پیش دکترولی داروش نمی خوره حیرون شدییم توراخداهرکی راهکاری داره بگه یه عالمه مدرک فنی داره روز به روزهم لاغرترمیشه براش دعاکنیدیه جوانی جلوخونوادش داره نابودمیشه ممنون عذرخواهی می کنم که یه غصه دیگه براتون درست کردم به امیدظهورامام زمان هممون نجات پیداکنیم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
پاسخ🌷کسانی که میخان همسرشون به حرفشون کنن آیه ۴۱ سوره هود رو بخونن وخواستشون رو ابراز کنن🌺برای رزق وروزی سوره یاسین رو هروز بخونید من خودم هروز بعدنماز ظهر میخونم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام در مورد خانمی که گفته بودن دهان پسرشون بو میده و دوست ندارن وارد جمعی بشن به خاطر بوی بد دهانشون من خودم همینطوری بودم ولی توی یه برنامه تلوزیونی دیدم که گفتن از عطاری زاج سفید تهیه کنید بعد به اندازه یه نخود داخل نصف لیوان آب جوش سرد شده بندازید تا حل بشه بعد دهانشون رو با اون آب قلقله کنن و بعد آب دهان رو بیرون بریزن آبو قورت ندن روزی چند بار انجام بدن من خودم با این روش دیگه دهنم بو نمیده ولی اینم بگم تا وقتی انجام میدی دهنت بو نمیده
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام درجواب خانمی که دختر ده ساله شون هر روز خون دماغ میشه باید بگم منم یه دختر دارم الان هجده سالشه اونم درست از یکسالگی همیشه خون دماغ میشد دفعه اول خیلی هول کرده بودم با گریه در حالیکه خون از دماغش میومد بردمش دکتر ' بهم گفت نگران نباش مخاط بینی بچه خشکه آب و هوای اینحا هم خشکه باعث میشه بچه خون دماغ بشه سعی کن هر شب داخل بینی بچه رو با پماد ویتامین آ چرب کنی اونوقت میبینی که چقدر خون دماغش کمتر میشه و هروقت خون دماغ شد یه تیکه یخ بزار روی بینیش به مدت دو سه دقیقه بلافاصله بند میاد بعد از یه سنی به بعد دیگه کلا تموم میشه برا دختر من تقریبا دو سه سالیه قطع شده اصلا نگران نباش عزیزم خیلی از بچه ها اینجورین
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
همچنين جناب مولوى نقل فرمود جوان خوش سيماى شانزده ساله اى به نام آقاى زبيرى در مدرسه پايين پا مشهدمقدس - كه حالا از بين رفته است نزد شيخ قنبر توسلى مى آمد، اين جوان زاهد عابد غالبا روزه بود جز عيد فطر و قربان .
خيلى به زيارت حضرت حجت - عجل اللّه تعالى فرجه - و زيارت اصحاب كهف علاقمند بود براى رسيدن به مقصد زحمات زيادى را متحمل مى شد از آن جمله گويد چهل شبانه روز غذا نمى خوردم مگر به وقت افطار آن هم به اندازه كف دست آرد نخود مى كوبيدم و مى خوردم ، غذايم همين بود از صفات نيك او اين بود اگر پول مختصرى به دستش مى رسيد آن را به فقرا مى داد از يتيمها دلجويى مى كرد كچلها را حمام مى برد ومواظبت مى كرد.
او را پس از سه چهار سال در كربلا ملاقات كردم ، لطف الهى بود كه در ابتداى ورودش به نجف اشرف از پدرم سراغ گرفت و منزل پدرم ميرزا على اكبر قندهارى نزد مسجد طوسى بود، آقاى زبيرى را در آنجا ملاقات كردم و قضيه خود را چنين تعريف كرد:
خداى را شكر كه به مراد خودم رسيدم پيش از آنكه به ملاقات اصحاب كهف يا جزيره خضراء بروم با مادرم از مشهدمقدس به مقصد عراق حركت كردم ، مدت نُه روز پياده در راه بوديم تا به منظريه مرز عراق رسيدم آنجا ما را گرفتند و هفده روز در منظريه محبوس بوديم ، مى گفتيم ما فقير هستيم ، زاهديم ، مشهد بوديم و به كربلا مى رويم ولى از ما نپذيرفتند.
به امام زمان (عج ) متوسل شديم ، مى ديديم نگهبانان كارهاى ناشايست مى كنند، فحشاء و منكر از آنان سرمى زد، قلبمان كدر مى شد، گاهگاهى نان و خرما كه به ما مى دادند از روى اضطرار از ايشان مى گرفتيم .
روزى كه توسلم زيادتر و گريه ام بيشتر شد يكمرتبه ديدم ماشينى آمد پيش در ايستاد، سيدى خيلى نورانى كه نورش نتق مى كشيد جلب توجهم نمود، به كاركنها نگاه كردم ديدم همه حالت بهت و فروتنى برايشان پيدا شده است .
آن آقاى نورانى صدايمان زد فرمود بياييد اينجا، نزدش رفتم فرمود شما چه مى كنيد؟ من عرض كردم اينك هفده روز است من و مادرم اينجا محبوس هستيم و مى خواهيم كربلا برويم .
فرمود برو مادرت را هم بياور ميان ماشين بنشينيد، مادرم را آوردم اول جا نبود ولى جاى دو نفر پيدا شد، بوى خوشى ساطع بود، كاركنها را نگاه مى كردم هيچكدام ياراى سخن گفتن نداشتند.
به اندازه ده دقيقه اى از حركت ماشين نگذشته بود كه خود را نزد كاروانسراى فرمانفرما در كاظمين ديديم .
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش
ساعت 7:30
#واقعی 😔
دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود!
زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود
به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه
زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد.
خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم...
عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش!
شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟
زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم...
بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد.
اما در عین ناباوری ....👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85
چه صبری داری خدا😭👆
#دعا_درمانی 🌱
اختفا از چشم دشمن
برای نابینا ساختن چشم دشمن و
نجات از وی نوشته با خود حمل کنید.
مجرب است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه یا اللّه
ط ط وار ط ظ ع ح ح
اللّه اللّه اللّه اکبر کبیراً»
دعا برای از بین بردن ناراحتی های
فکری
دعایی منسوب به حضرت امیرالمومین
علی علیه السلام زیر آسمان و مأیوس
از غیر خداوند این ذکر شریف را بگویید :
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْكَ بِنَبِیِّكَ نَبِیِّ
الرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ
عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ اللَّهُمَ فَذَلِّلْ
لِی صُعُوبَتَهَا وَ حُزُونَتَهَا وَ اكْفِنِی
شَرَّهَا فَإِنَّكَ الْكَافِی الْمُعَافِی
وَ الْغَالِبُ الْقَاهِر»
برای عزیزانی که دچار مشکلات
روحی و افسردگی هستند
هفتاد مرتبه روبه آفتاب
(بهتروقت طلوع باشد بهتر )
به یک پا بایستد (پای چپ بلند روی
پای راست بایستد)وبه نیت مطلوب
بخواند وبعدنزد او برود و خود را به او
نشان دهد که اثر تمام دارد اگر روز
یکشنبه که روز شمس است انجام
دهد بهتر است
« أدَمَ رَهینَ بَدایالٍ یا دَناسَواها هَیَّجَت
قلب فلان (اسم مطلوب) علی حب
فلان(اسم طالب) آمین»
منابع:گوهرشب چراغ
📅 #تقویم_روز
🗓 #سه_شنبه ۲۹ اسفند | حوت ۱۴۰۲
🗓 ۸ رمضان ۱۴۴۵
🗓 19 مارس 2024
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ #ذکر روز #سه_شنبه ۱۰۰ مرتبه : یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین "ای مهربانترین مهربانان"
❇️ خواندن #ذکر روز #سه_شنبه باعث میشود که حاجت روا شوید این ذکر به نام علی بن الحسین علیه السلام و محمد بن علی علیه السلام و جعفر بن محمد علیه السلام میباشد بنابراین رعایت شده است در این روز #زیارت امام خوانده شود.
❇️ #ذکر (یا #قابض) ۹۰۳ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #رسیدن_به_آرزوها میشود.
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️7 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️10 روز تا اولین شب قدر
▪️11 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️12 روز تا دومین شب قدر
⛔️ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی نیست.
⛔️ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی نیست.
⛔️ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی نیست.
✅ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی نیست.
⛔️ امشب برای #مباشرت خوب نیست.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰 زمان #استخاره :از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر.
🔸امروز روز نیکویی است.
🔸شروع کارها بسیار نیکوست است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد.ان شاءالله
🔹کسی که امروز گم شود، پس از چند روز پیدا میشود. ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت خوب است.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود سعادتمندخواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « زبـان » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹 خواب در این شب درست است.
🔹مسیر رجال الغیب در سمـت جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🔹 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۴:۴۵:۲۵ طلوع آفتاب ۶:۰۹:۰۴
🔹 اذان ظهر ۱۲:۱۱:۵۶ غروب آفتاب ۱۸:۱۵:۲۳
🔹 اذان مغرب ۱۸:۳۳:۲۷ نیمه شب شرعی ۲۳:۳۰:۲۴
🌸 #دعا_برای_افزایش_محبت_زن_و_شوهر
🌸 دعای (یا مُقَلِّبَ القلوب قَلِّب قَلبَها و روحَها و جَسدَها علیٰ مَحبَّتی و عشقی و اُنْسی و اُلفَتی و مَوَدَّتی و قبولِ قَوْلی بِحَقِّ یا بَدوح و یا وَدود اَجِب دَعوتی یا وَصْلائیل)را 444 مرتبه بر تکه ای نبات خوانده و به همسرتان دهید تا میل کند.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #سه_شنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۴:۱۲ #صبح
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت حبیبه خانم گل 🌺 ی دنیا ممنون بابت این کار خدا پسندانه شما ان شاء الله خی
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام پاسخ به اون خانمی که پسر ۷ سالش دماغش آبریزش داره و بو میده حتما تو دماغ چیزی گیر کرده چون پسر داداشم دستمال کاغذی کرده بود دماغش همین علائم داشت حتما ببره دکتر حلق و بینی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
در جواب خانمی که فرمودن مبل آبی طوسی داشتن و الان مبل خردلی خریدن میتونن کوسن های طوسی از رنگ مبل قبلیشون درست کنن روی مبل خردلی بزارن تا یه کم با هم همخونی داشته باشه .
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام ادمین جان طاعات وعبادات تون قبول درگاه حق🌺
خانمی که در مورد تشخیص جنین قبل سونو پرسیده بودن مقداری کلم قرمز را به مدت ۱۵دقیقه بجوشانید بعد آب آن را جداکرده بگذارید سرد بشه بعد به اندازه مساوی با ادرار مخلوط بشه اگر رنگ آن صورتی مایل به قرمز شد دختر و اگر رنگ ان بنفش تیره شد پسر هست☺️
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
خانمی که گفتن مدتی هست بدنشون بشدت میخاره احتمال زیاد مس بدنشون کم هست مصرف گردو و کاهو باعث جذب مس میشود
التماس دعا ازهمه عزیزان🙏
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
خانمی که میگه بچه ۷ سالشون نمیتونه بخوابه وسخت نفس میکشه روزی دوبار ببرش حموم ملاجشو زیر اب داغ بگیر ۵ دقیقه بعدش قطره نا پریون چشمی حتما چشمی باشه بریز داخل بینیش ...عنبر نسارا دود کن ...خوب شد منم دعا کن
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام
در جواب خانومی که گفتن مرجان سر زندگی یه مرد متاهل که هنوز طلاق نگرفته، خراب شده...
لطفا داستان رو با دقت بخونید و قضاوت اشتباه نکنید
موقعی که مرجان با علی آشنا شد، علی دو سال بود که طلاق گرفته بود
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام به همه اعضای این کانال از ادمین این کانال میخوام پیاممو بذارید.میخواستم بگم در جواب اون خانمی که مرجان نفرین کردن وگفتن خودشو آوار کرده روی زندگی علی.هیچ کس نمیشه قضاوت کرد وخودمونو توی شرایط طرف مقابل گذاشت وسریع نفرین کنیم چون ما واقعا از خوب وبدبودن اون کار مطلع نیستیم.به نظر من مرجان تصمیم درستی گرفت که با علی ازدواج کرد اگه واقعا زن اول علی خوب بود شوهرش خودش میرفت آشتی میکردبعدشم مرجان علی رو وادار به ازدواج خودش نکرده بودچون علی خودش نمیخواست با زن اولش زندگی کنه مرجان هم قبول کردباهاش ازدواج کنه.باید بعضی زن ها ومردها مثل زن علی یه چیزایی از زندگیشون ازدست بدن تا قدر زندگیشون بدونن میخواد شوهرباشه یامیخواد بچه باشه یا میخوادسلامتی باشه.بعضی از ما آدما قدر چیزهایی که تا وقتی داریم نمیدونیم وقتی ازدست دادیم بعد میفهمیم حالا هزار بار آدمهای دوروبرمون بهمون بگن راه اشتباه داریم میریم.ببخشید طولانی شد
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️
سلام جانم برای دوستی میگم که خارش پوست دارن
من به مدت دو ماه این زجرو کشیدم و الان دو هفته هست که خوب شدم
تو اون دو ماه هر چه دکتر عمومی رفتم آزمایش دادم یه ملیون دارو خریدم هیچ فایده نداشت
تا رفتم دکتر پوست که یه کرم نسخه دادن برام ساختن و دوتا آمپول که یکی سفید و یکی قهوه ای بود
و قرص تلوفست برا صبح و لتیزن برا شب دادن و فردای آنروز خوب خوب شدم
شما هم برو دکتر پوست تا انشاالله خوب بشی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 گلی به نام خدا سلام دوستان عزیزم تصمیم گرفتم داستان زندگی گلی خانم رو براتون ر
#داستان_زندگی 🌸🍃
گلی
...
نورعلی مدام دور و بر افسانه می چرخید و برایش لاو میترکاند!! و از گلی میخواست که دوست صمیمی اش برای او لقمه بگیرد
روز مراسم بالاخره رسید... همه دعوت بودند به یک سور بزرگ
توی روستای محل زندگی گلی کسی سرخاب سفیداب نمی کرد و تنها فرق عروس با سایر دخترا رخت و لباس نو و چادر سفیدش بود
طایفه نظرعلی اما برای عروس آرایشگر میآورند، برای گلی هم آوردند که آرایشگربا دیدن گلی گفت دختر به این زیبایی مشاطه نمیخواد! و قند توی دل نظرعلی آب میشد! گلی هم بدش نمی آمد اما حس خاصی هم به او نداشت. فقط احساس میکرد با ازدواج کردن یک قسمتی از زندگی او تمام میشود و وارد یک قسمت دیگر میشود، همین
عروس تقریبا آماده بود، عاقد هم آمده بود، نظرعلی اما هنوز از حمام دامادی نیامده بود
نورعلی هم نو نوار کرده بود سر گل مجلس بود. افسانه هم از بَرِ گلی جم نمی خورد تا مبادا از تیررس نگاه های نورعلی که با هر بهانه ای وارد مجلس زنانه میشد، دور بماند! انگار توی دل هردویشان عروسی بود و همدیگر را مال هم میدانستند
ساعت نزدیک غروب شده بود هنوز از داماد و ساغدوش و سولدوش خبری نبود... عاشیق از پی هم میخواند و می نواخت و نقل سارای و خان چوپان را کِش میداد که عدم حضور داماد کمتر احساس شود
گلی دیگر کلافه شده بود... به جان همه استرس افتاده بود، بزرگتر ها نورعلی را فرستاند پی خبر، اما قبل از اینکه نورعلی نگاهش را از افسانه بگیرد و از مجلس خارج شود، ساغدوش با پریشانی و اضطراب وارد مجلس شد
تندی رفت زیر گوش بزرگ خان (پدربزرگ نظرعلی و بزرگ طایفه) چیزی گفت که رنگ از رخسار بزرگ خان پرید... کم کم همه به پچ پچ افتادند
چند دقیقه بعد... با فریادهای یاحسین نورعلی و زجه های بالام وای مادرشان همه چیز آشکار شد...
نظرعلی توی حمام بدون هیچگونه مشکل و سابقه ای، در اوج جوانی، درست شب عروسی اش سکته قلبی کرده بود
بچه ها موسیقی عاشیقی، موسیقی نواحی آذربایجان هستش و سارای و خان چوپان ناغیلی هم یه افسانه عاشقانه ی آذربایجانی هستش که ماجرای عشق دختری زیبا به نام سارای و پسر چوپانه
مجلس عروسی تبدیل به عزا شد... همه توی سرشان میزدند و گریه میکردند، مادر گلی دختر سیاه بختش را بغل کرده بود و برای اقبال سیاهش گریه میکرد، و مادر نظرعلی با نفرت به گلی نگاه میکرد و مسبب جوانمرگ شدن جگر گوشه اش را پا قدم بد گلی میدانست
افسانه که فقط توی فکر نورعلی بود و از غم او غمگین بود و بخاطر بخت بد گلی ناراحت بود، هی آب قند بود که به خورد بقیه میداد
گلی اما ساکت بود، خیره مانده بود، حتی اشکش در نمی آمد، درست مثل همان وقتی که فهمید برادرش مفقود شده... مات مات بود حتی پلک هم به سختی میزد بس که چشمهایش خشک شده بودند
ساعتها از پی هم گذشت تا بالاخره زن ها آرام گرفتند، بزرگ خان یاالله ای گفت و وارد مجلس زنها شد
مستقیم رفت پی عروسش(مادر نظر علی ) و چیزی در گوشش گفت، ناله ی مادر دوباره بلند شد... پچ پچ های بزرگ خان هنوز ادامه داشت، انگار میخواست دستوری صادر کند اما مادر زیر بار اطاعت نمی رفت... اما در آخر مقلوب شد
مادر نظرعلی با چشمانی که از اشک و خون پر شده بود،با نگاه نفرت باری سرتاپای گلی را ورانداز کرد، گلی هنوز مات بود، به یک باره حمله کرد و محکم توی صورت گلی زد، زن ها وحشت زده ریختند و مادر را از گلی جدا کردند، مادر که انگار داغش تازه شده باشد شیون و ناله را از سر گرفت و آنقدر مشت به سینه و چنگ به صورت زد تا از حال رفت... بعد از چند ساعت باز هم زنها آرام گرفته بودند که مادر با قطرات آبی که به صورتش میپاشیدند به هوش آمد
لب هایش سفید و خشک شده بود و دندان های لرزانش از بین دهان نیمه بازش پیدا بود ... با دست به مادر گلی اشاره کرد که نزدیکش شود
مادر گلی با پاهای لرزان جلو رفت و رو در روی او نشست... چند ثانیه در هم خیره ماندند، مادر گلی شرمسار سرش را به زیر انداخت، گویا که واقعا از بد قدمی دخترش خجالت زده و شرمنده بود! مادر نظر علی باز هم کمی گریه و زاری کرد و گلی را نفرین کرد، بعد خم شد و در گوش مادر گلی پچ پچ کرد، رنگ از روی مادر گلی پرید... با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و نگاهی به دختر بیچاره اش کرد، هنوز مات بود، جای سیلی مادر نظرعلی هنوز روی صورتش سرخ بود.....افسانه هم کنارش نشسته بود و پشتش را می مالید و گلوله گلوله اشک می ریخت
گلوی مادر گلی خشکیده بود و چهره اش وحشت زده بود
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽