#دردو_دل_اعضا 💜🍃
سلام موضوع اون خانمی که با خواهرش تهران زندگی میکنن و میگه همه فامیل و خونواده ام خواهرم دوست دارن :عزیزم من دور از همه اقوام زندگی میکنم ولی خواهرم تو همون شهری که خونواده و فامیلها هستن زندگی میکنه شاید سالی یکبار من برم خونه بابام و اقوامم را ببینم من هم مثل شما هستم هم خانوادم هم فامیلها خواهرم بیشتر دوست دارن و من اینو فهمیدم درحالی که اگر یکیش یه سرماخوردگی کوچکی بخوره من بارها زنگ میزنم بهشون امااگر من یا بچه هام بیمارستان بستری بشیم حتی یه زنگ نمیزنن حالمون بپرسن بارها شنیدم گفتن خواهرم بهتر از من اما من هیچ اهمیتی بهشون نمیدم حتی خاله هام میگن تو خوب نیستی جلو خودم میگن من هم گفتم همینی که هستم الان هم اگر بدترین اتفاق براشون بیفته حتی یه زنگ نمیزنم حالشون بپرسم من هم مث خودشون رفتار میکنم جوری که من وقتی ازدواج کردم جهیزیه فقط چند تا تکه بهم دادن حتی یک وسیله برقی برام نخریدن همون چند تکه هم که خریدن به درد نمیخوردن حتی منو نبردن همون چند تکه را انتخاب کنم من بچه اول خونواده بودم ولی برای خواهرم انواع وسیله برقی خریدن چهارتا قالی دونه ای ۲۰ میلیون براش خریدن هرچیزی که خودش دلش خواست براش خریدن با انتخاب خودش اما برای من کل جهیزیه ای که برام خریدن همشون پر یه پیکان بار نشدن هر چه دادن به جهیزیه برام قسم میخورم ۱۰ میلیون ندادن اما مال خواهرم ۷ تا نیسان بود جهیزیه اش ۴۰۰ میلیون از زبون خواهرم خودش گفت که خریدمون شد من غریبم هم مادر شوهرم هم نوه هاش هم دختراش همشون سرزنشم میکنن جرئت ندارم چی بگم میگن تو اگر خوب بودی بابات جهیزیه بهت میداد خدا میدونه ۱۰ سال چه ها که نکشیدم چه حرفهایی که نشنیدم من خیلی داغون شدم اما شما با این فکرا خودتو داغون نکن عزیزم تو تنها نیستی شرایط من خیلی بدتر از شما التماس دعا دارم از همه ی خواهران و برادران عزیز شوهرم کارگر چیزی هم ندارم دعا کنید خدا هم یه نگاهی به زندگی من کنه نه بخاطر خودم بخاطر دخترام که غریبن و بی کس
❤منم باشم مامان آنا ❤
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت همه دوستان تشکر از ادمین عزیز راحیل هستم بخوام داستان زندگیمو بگم یک رمان میشه جمعه ها که میشه دلم خیلی میگیره اینقد که میشینم گریه میکنم میگم خوشبحال اونایی که روزای جمعه مادری .خواهری.کس وکاری زنگ میزنه بیا آخرهفته دور هم باشیم مونده به دلم روز جمعه مادرم بگه بیا خونمون برا ناهار....من ۳۶ سالمه شانزده سالم بود عروسی کردم شکر خدا شوهرم خوبه زندگیم مشکلات خودشو داره ولی در کل خوبه دوتا پسر دارم وقتی از خانواده پدرم اومدم بیرون تا چندسال همه چی خوب بود برادر بزرگم دوسال از من بزرگتره برادر کوچکم دوسال کوچکتر بعد ازچندسالی که من ازخونه بابام رفتم برادر بزرگه معتاد شد بعد با چه بدبختی ترک کرد ولی ازشانس بد زنی گرفت که همدرد خودش بود بعد از عروسی دوتا افتادن تو مواد بدبختی اونجا شروع شد که برادر کوچیکم زنش جداشد ویک پسر داره اونم افتاد تو مواد بزرگه سه تا بچه کوچیک داره همشون تو یک خونه زندگی میکنن بابام ومامانم هم به تریاک معتاد شدن😔 الان همشون یه جورایی مواد۰ مصرف میکنن منم بخاطر اینکه شوهرم نبینه ونفهمه چندسال که نمیرم یعتی خودشونم دوستندارن برم بعضی وقتا زنگ میزنم بیام درخونتون شوهرم بمونه تو ماشین کمی ببینمتون مادرم میگه نه نیا اوضاعمون خوب نیست همش تو خونشون دعواست شوهرم میدونه ولی بخاطر من به روش نمیاره بخدا هرکی میبینم میگه چرا مثل قبل نیستی چقد ازبین رفتی فک میکنن مشکلات زندگی خودمه نمیدونن از غصه وبدبختی خونه بابام اینجوری شدم همش میگم نکنه خدایی نکرده اتفاقی بیفته مجبور بشه کسی بره تو خونشون با اوضاع بد همشون ببینه مخصوصا خانواده شوهرم که حتی یک سیگاری هم ندارن .بخدا اینقد دلم گرفته اس خدا هیچکس رو اینجوری بیچاره نکنه به حق این شبهای عزیز خانواده منم سرراه درست بزاره لااقل واس اون چهارتا بچه کوچیک که توخونشون هستن نمیدونم عاقبت اونا چی میشه😔.یا حق
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تارک نماز کافر است؟
طرف مرتکب فحشا شده
شراب خورده
نمیگیم کافره ولی تارک نماز رو کافر حساب میکنیم؟
#حجت_الاسلام_رفیعی
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 💜🍃
پاسخ اعضا🌺🌙
سلام عزیزم در جواب آقای ۲۵ساله که خانم ۲۰ساله گرفته و میگه بیماری پارانوئید داره فکر کنم فعلا عروسی نگیر فکر کنم زنت خیلی باباش پولداره خیلی لوس از خود راضی هست.از مشاور کمک بگیر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در جواب عزیز دلی که فرمودن کوه نباش
عزیزم شما صحیح فرمودین اما وقتی از بچگی 4سالگی چشم بازکنی و پدرومادری نبینی وهمش سر نخواستنت دعوا باشه و وقتی سرسفره میشینی احساس اضافی بودنت غده بشه تو گلوت و نزاره لقمه پایین بره، و وقتی خوابی داییت بگه چرا باید ما این بچه رو نون بدیم چرا باید اصلأ این گلیم خشک زیر پاش باشه و باید بره بیرون، وقتی ببینی دختر خاله ها دختر عمه هات رو پای باباشون نوازش میشن و تو بغل مادر خواب میرن و بهترین خوراک و پوشاک دارن و توباید براشون کار کنی، وقتی شب از سرما مجبوری بری زیر فرش بخوابی و صبح پراز خاک بیدار بشی، وقتی هنوز هوا تاریکه بیدارت کنن حیاط چند صدمتری رو جارو کنی وقتی سرکلاس درس میری 2ساعت اول نتونی خودکار دست بگیری بسکه دستات تو سرمای زمستون ورم کردن، وقتی 12 سال درس بخونی حتی یه بارش هم صبحونه نخورده باشی حتی ندیده باشی سفره صبحونه خانوده ها چه رنگیه، وقتی ظهر میایی خونه همه نهارشون خوردن جمع کردن بازم مجبوری گشنه بمونی، وقتی اولین بار پریود میشی حتی لباس زیر هم نداری و مجبوری 4تا دبه بیست لیتری آب با فرغون چندصد کیلومتر حمل کنی، عین پریود بودن، اما دخترخالم و بقیه وقتی اولین بار پریود میشن لای پتوی پر قوی پدرومادر میخوابن، بازم بگم؟؟ یا بسه؟؟؟ مجبوری کوه باشی، سخت باشی، نشکن باشی، قوی باشی، الان بشینم ضجه بزنم جلو دوست و دشمن، وا بدم خوبه؟ چندروز پیش جلو داداشم از گذشته گفتم واشک ریختم توقع همدردی داشتم که گفت یاد کردن گذشته کاری درست نمیشه. دلم داغ بود داغتر شد، پس من باکی دردودل کنم؟ مشاوره هام که اندازه پدرشون پول میگیرن ندارم بدم، باید هزار و یک جای دیگه هزینه درمان بدم، به نظر من منشآ همه ی بیماری هامون روح و روان مون وعصابمون هست اما چه میشه کرد؟ من از خدا گله دارم، خیلی، دلم میخواست یه دختر داشته باشم حداقل بدبختی هایی که خودم کشیدم، نزارم اون بکشه، براش مادری هایی کنم که حسرتشو داشتم و تا قیامت دارم، دلم برا شوهرم میسوزه، اونم پدر نداشته دلم میخواد طعم پدر شدنو بچشه، بازم وبازم از خدا شکایت دارم،شکایت بنده ی خدا رو میبرم پیش خدا، اما موندم شکایت خدارو پیش کی ببرم؟؟ 🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲بزار اینم بگم تو دلم نمونه دوران مدرسه هیچ کس باهام دوست نمیشد؟ میدونی چرا؟ چون مثل اونا خوراکی های رنگا رنگ و لقمه های پیچیده نداشتم، 12 سال درس خوندم. همیشه یه گوشه مینشستم خوراکی خوردن بقیه رو تماشا میکردم، که بعدها خودم از اون خونه در اومدم کارکردم ادامه تحصیل دادم اما روح و روانم داغونه، 😔
🌸🌸🌸🌸🌸
خانمها خداییش این سوالمو جواب بدین بااینکه خودمم خانمم اما موندم تو کار شما
خانما موندم چرا اینقدر جلز ولز میکنین که شوهرتون نره خونه مادرش، یا خواهرش، چرا اینقدر میسوزین، دور از جون هووتون که نیستن خب مادرشه، یعنی به خدا و کائنات اعتقاد ندارین، که میگه به هردست بدین به همون دست میگیرین،، چرا یه بار فکر نمیکنین و خودتون جای مادرشوهر یا خواهرشوهر نمیزارین؟ جدایی ننداز تا جدایی نبینی، گلاب خانم،یه چيزي رو با اعتماد به خدا بهتون میگم حتی میخوام قسمی بخورم که باورکنین، به سر بریده شهید حججی و شهدای دشت کربلا قسم میخورم، فرداها عروسی مثل خودتون نصیب تون میشه، نه یک درصد بدتر نه بهتر، چون به چشم خودم دیدم برا فامیل، دقیقا همون رفتارهایی بامادرشوهر داشت بعد 20 سال عروسی گیرش اومد باهاش کرد، آخرم طلاق گرفت و رفت، الان که دارم پیام میزارم ساعت 3 صبح هستش که شوهرم هنوز خونه مادرشه، نه تنها ناراحت نیستم بلکه خیالمم راحته جاش امنه و کسی هم دشمنش نیست به راه بد ببرتش، و مطمئنم که هیچ مادری دشمن بچش نیست. هرقدرم منه عروس رو دوست نداشته باشن، مثلآ، بازم راضی به اعصاب خردی بچه خودشون نیستن، پس چیزی نمیگن که باعث بهم خوردن زندگی بچشون بشه،لطفا خانمها و آقایان نظراتتون رو بگین، برام سواله. اینقدر شوهراتون از محبت و احترام سیراب کنید که حتی اگر خونه ی .....هم رفتن نگران لغزشش نباشین، نظر من اینه از خدا میخوام تازنده هستم اتفاقی نیفته تو زندگیم که نظرم واعتقاد واعتمادم نصبت به شوهرم و کلآ مردا عوض بشه، گرچه از برادر و خواهر خونی خودم ضربه خوردم اما نمیدونم چرا به شوهرم اعتماد کردم. و میکنم. و حس میکنم محبت من براش کافیه!! لطفا حرف دلتونو بگین بهم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه_با_شهدا ❤️🍃
ادامه زندگینامه شهید
. در این چندباری که تجربه حضور در پادگان را داشتم، اولین باری بود که چنین فضایی با سربازها را می دیدم. ساعت 11 بود. یک احترام نظامی گذاشتم و وارد شدم. با نگرانی گفتم: من را
به شما معرفی کردند. گفت: پس شما همان سربازی هستی که برای ادامه خدمتت برگشتی؟ سریع گفتم: بله. گفت: سریع برو یک اسلحه بگیر و برو دکل کوه و به پست قبلی بگو، بیاد! چشمی گفتم و رفتم. در راه به این فکر می کردم که خدا بخیر بگذراند و این سری دوره سربازی ما ختم بخیر شود. حدود بیست دقیقه گذشت که سید با سربازی سوار بر موتور آمد و مرا به اسم کوچک صدا زد و گفت: بیا اینجا! سرباز را آنجا گذاشت و به من گفت سوار شو! دوباره به اتاقش برگشتیم. در آنجا بود که معنی یک فرمانده دلسوز را به خوبی درک کردم. چرا که حرف هایی بین مان رد و بدل شد که در این چند بار تجربه سرباز فراری بودنم، نشنیده بودم. من پدرم را از وقتی 9 ساله بودم از دست داده بودم و بعدها فهمیدم نگاه سید به سربازهایش با همه متفاوت است. نگاه ویژه ای هم به سربازهایی دارد که یتیم هستند. نه تنها من بلکه هوای سربازهایی که یکی از عزیزان شان را از دست داده بودند، خیلی داشت. سید در آن روز به من گفت: از امروز من و تو باهم رفیق هستیم. نه فرمانده و سرباز! گفتم سید من تازه به اینجا آمدم. حرف هایش بدون اغراق می گویم هم به دل می نشست و هم برایم تازگی داشت. گفت: نگران نباش، رفاقت مان پا برجاست و معرفتت را دوست دارم. سید علاوه بر یک فرمانده و یک دوست در بسیاری از کارها کمکم می کرد و مثل برادری در کنارم بود. مادرم به او سفارشم را کرده بود که هوایم را داشته باشد، اما نه به سفارش مادرم بلکه به خاطر مرامش و ذات دلسوز و پاکش کمکم می کرد. تا اینکه سید قبل از رفتنش به سوریه برایم کاری کرد. بین آن همه گرفتاری ها و تصمیم دوباره ام برای سربازی رفتن، با یکی از فرماندهان قرارگاه بحثم شد و دیگر به پادگان نرفتم. چهارده روز بعد سید تماس گرفت و گفت: صبح به پادگان بیا! گفتم: نه سید! نمی آیم گفت: صبح مشخص می شود! و قطع کرد. ساعت هفت صبح مادرم صدایم زد و گفت: یک نفر با تو پشت در کار دارد! با کمال تعجب سید بود. او خودش به دنبال من آمد و با اصرار زیاد من را به پادگان برگرداند. روز آخر تسویه حساب به من گفت: به مادرت قول داده بودم تا آخرین روز در کنارت باشم. او مرد خوش قولی بود. حتی اگر قول هم نداده بود، آنقدر دلسوز سربازهایش بود که نگذارد دوباره دوره خدمتم را رها کنم. کارت پایان خدمتم هم نمی آمد! یک روز رفتم پادگان و سید گفت: آخر هم فکر کنم کارت پایان خدمتت را نبینم. روزی که کارت به دستم رسید، گفتم: باید به سید نشان دهم و از او تشکر کنم. به پادگان رفتم که گفتند: به سوریه اعزام شده است و آخر هم که خبر شهادتش کارت پایان خدمتی که به لطف سید دارم، اما هیچوقت نشد آن را ببیند. وقتی خبر شهادت سید را شنیدم، نه اینکه فرمانده ام را از دست داده باشم، فهمیدم رفیقم دیگر کنارم نیست. اعزام به سوریه خیلی به مأموریت کردستان می رفت و در زمان شهادت شهید جان نثاری کنار فرمانده اش بود و مقداری از خاک محل شهادت شهید را برای تبرک برداشت و به خانه آورد. از همان روزها نگاهش به شهادت جور دیگری بود و عزمش برای دفاع جدی. چندین بار تلاش کرد برود و هر بار ساک رفتن می بست و به من نمی گفت که مأموریتش مربوط به کجاست. نمی خواست که من را نگران کند. فقط می گفت: مأموریت است. و من فکر می کردم مثل همیشه مأموریت داخل کشور می رود. چند باری هم تا پای ماشین رفت، ولی بازگشت و گفت: رفتنم درست نشد. خیلی هم ناراحت می شد و به من می گفت: تو راضی نیستی برای همین رفتنم عقب می افتد، تو راضی شو تا من بروم. شب آخر به علت فوت پسردایی ام ما در خانه دایی ام بودیم که یک دفعه سجاد به من گفت: می خواهم بروم مأموریت و من هم چون این حرف برایم عادی بود، گفتم: باشه برو، گفت: الان می خواهم بروم. گفتم: خب صبر کن فردا برو، الان که شب است. گفت: منتظر من هستند گفتم: خب الان باید چکار کرد؟ گفت: برویم خانه و ساک سفرم را ببند. گفتم: باشه هر دو سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خانه. بین راه به مسجد رسیدیم گفت: نگهدار من از دایی خداحافظی کنم. موقع اذان مغرب بود. نگه داشتم رفت داخل مسجد و با تعجب برگشت. گفتم: چیزی شده؟ گفت: من اصلاً به دایی حرفی نزدم نمی دانم از کجا متوجه شد کجا می خواهم بروم. گفت: به سلامتی بروی و برگردی، ولی سعی کن سالم برگردی. بین راه هیچ کدام حرفی نزدیم، سجاد خیلی در فکر بود. رسیدیم خانه، من رفتم ساکش را بستم. 16 مهرماه 1394 بود. سید سجاد همین طور مشغول نوشتن بود.
کنارش نشستم و با تعجب دیدم تمام بدهکاری هایش را لیست کرده و یکی یکی وارد سررسید می کند با تاریخ موعد چک ها و شماره همراه آن طلبکاران! نگاهش کردم و گفتم چرا اینها را می نویسی؟ گفت: میخواهم به مأموریت بروم بهتر است بنویسم.
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا
در محضر شهدا🕊
صدای شهیدان، زیباترین صوتها (بخشی از سخنرانی سردار سلیمانی)
#یاد_شهدا 🌷
#راه_شهدا 🌷
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر من مربیگری شنا هم دارم توی دانشجوییم دو سال مربی بودم بهش گفتم یه باشگاه هس
#داستان_زندگی 🌸🍃
ساغر
ساعت بعد بیدار شدم از خستگی. دیگه تقریبا عصر شده بود دیدم اونم برنگشته سرکار 😒🥺
داشتم از گشنگیییی میمردمممممم صبحونه هم نخورده بودم😐🤦🏻♀️ (کلا دم پریود و پریودیم اشتهام کور میشه)
بعد منم حال داغونم معلوم بود
اونم گفت الان غذا میارم رفت تو بالکن کباب کرد
واسم اورد
من خواب بودم رفته بود خرید
دیگه شروع کردم به خوردن
اونم واسم لقمه گرفت ولی باهام حرف نمیزد
یکم جون گرفتم یادم افتاد باید میرفتم سرکار
گفتم گوشیم. رفت اوردش بعد زنگ زدم به باشگاه گفتم و اینا… شوهرم گفت اهمیت نده نرو تا کامل خوب بشی
کل بدنم ضعف بود از پرکاری
شوهرم اومد کنارم باهام حرف زد گفت با خودت که لج نکن منو اذیت کنی بهتره. گفت من اگه چیزی میگم واسه خودته و … بعد گفت در مورد کارت چیزی گفتم بد برداشت کردی من میدونم چقدر تلاش کردی و…( کلا میاد دهن ادمو سرویس میکنه، زندگیتو میترکونه بعد میفهمه اشتباه کرده مهربون میشه)
چند روز تا پریودم تموم بشه نرفتم( حالم اوکی بود ولی احتیاج به استراحت داشتم و لوس بودن🥺😂)
شوهرمم کلا انگار نه انگار چطور اذیت کرده بود
شدیدا مهربون شده بود ولی بازم کلمه ای ابراز محبت نداشت فقط رفتارش خوب بود
چند روز رفتارش خوب بود اهمیت میداد ولی ابراز محبت کلامی اصلا نمیکرد ولی وقتی حواسم نبود نگاهم میکرد
منم برگشتم سرکار وقتی اومدم خونه اونم خونه بود
دوش گرفتم اومدم پیشش داشت سریال میدید
بهش گفتم ممنون که تنهام نذاشتی اونم تلویزیونو خاموش کرد زد رو کاناپه که یعنی برم اونجا بشینم و همینطور دو سه دیقه نگاهم کرد بعد سرمو بوسید
بعدش گفت دلم واسه خودمون تنگ شده بود
نذار دور شیم اینقدر. لج نکن و …
گفتم توام نکن ( حال صحبت دعوا نداشتم) تو دلت تنگ نشده بووود؟ گفت داشتم میترکیدم ولی میدونستم سگ بازی در میاری😅😂
و کلی حرف زدیم
گفت وقتی موندی تو اتوبان گریه کردی دلم ریخت خواستم بیام بچلونمت که اونطور ترسیدی🥺( خوشش میاد واقعا وقتی میبینه ازت قدرتش بیشتره یا نیاز داری بهش)
و کلییی حرف زدیم و رو همون کاناپه خوابیدیم تا صبح ( شامم نخوردیم😅😂)
خیلی دلم براش تنگ شده بود واقعا. اینقدر قهر بد و سختی بود که دردش تازست.ولی اشتی کردنشم دلچسب بود.
صبح بیدار شدم صبحونه درست کردم اونم بیدار شد ذوق میکرد (قهر بودیم بهش اهمیت نمیدادم حتی چایی هم دستش نمیدادم. غذا هم درست میکردم نمیخورد)
صبح اومد سمتم گفت چرا هیچی نمیگی از دیشب(منظورش ابراز علاقه بود حرف میزدم باهاش ولی فقط اون ابراز میکرد)
منم بوسش کردم
( خودش میدونست که یکم سرد شدم، چون قهرمون طولانی بود و میخواست بهش محبت کنم)
کم کم یه هفته ای مثل قبل شدم باهاش ( جونم واسش در میرفت باهاش خوب بودم ولی خب تا دوباره بتونم ابراز کنم یکم طول میکشید)
چون چندوقتم بود رابطه نداشتیم. همشم اون میومد سمت من و رابطمون اونطوری بود که من دوست دارم و خیلی ابراز علاقه میکرد. امتحان کرد نیومد سمتم ببینه من میرم که نرفتم باز خودش اومد.ولی تو رابطه باهاش خوب بودم کامل و رفتارمم باهاش خوب بود ولی مثل سمتش نمیرفتم
بعد که رفتارم رو دید ترسید که از چشمم بیوفته و قهر عادی شه. واسه این دیگه اصلا در مورد کارم هیچی نمیگفت و تصمیم نمیگرفت و دیگه اخرین بار بود که سر کار و شغل دعوا میکردیم.طولانی ترین قهرمون بود.
خیلی رفتارش خوب شده بود… تقریبا یک ماه بعد منم ساعت کاریمو کمتر کردم و استخر نرفتم ( چون واقعا اذیت بودم و به هیچ کارم نمیرسیدم و خیلی کم خونه بودم)
شوهرم اومد خونه دید من خونم کلییی ذوق کرد اومد تو انگار باورش نشد😂 ( تقصیر خودش بود قدر نمیدونست😒) بوسم کرد گفت به به مرخصی گرفتی؟ گفتم نه ساعت کاریمو کم کردم خرررررر ذوقققق شد
منم باز شدم خانوم خونه همون ۴ روز در هفته رو میرفتم سرکار… قشنگ میدیدم شوهرم میاد خونه غذای گرم میخوره کنار زنش خوشحاله ( بمیرم واسش ولی واقعا ادم مظلومی نیست😂😒)
منم بهش محبت میکردم و نمیذاشتم کمبودی احساس کنه و همه جوره کنارش بودم ( قبلا همین بود ولی قدر نمیدونست دیگه)
دوباره رابطمون عالی شد و ته بحثمون سر اخبار بود 😂 شوهرمم اصلا سر شغل گیر نمیداد دیگه حتی تو جمعامون میگفت مثلا خانومم شاغله و تو جامعست و….
ولی خب همیشه گیر بود که من عادت کرده بودم…
شوهرم اهل زندگی شده بود ( قبلا هرچی خرید میکرد نصفش به درد نمیخورد ولی من تشویقش میکردم باز) ولی دیگه خیلی خوب خرید میکرد و هفته ای یه بار غذا درست میکرد و لباساشو جمع و جور میکرد و …
خب توی خونه ای که بود یه لیوان جابجا نمیکرد و این تغییر با تلاش و علاقه خودش و کمک مشاور بود.. البته منم خیلی محبت میکردم و صبور بودم باهاش…
نمیدونم اگر اون با زنی بود که خانه دار بود و کلا وقف شوهرش بود و من با مردی که حساس نباشه ازدواج میکردم اوضاعمون بهتر بود یا نه. ولی من با این همه اذیتاش چشمم هیچکس رو نمیدید و هیچوقت پشیمون نشدم که زنش شدم.( قطعا به غلط کردن افتادم پیش خودم وقتی عصبیم ولی بازم برگردم عقب باهاش ازدواج میکنم😑😂🤦🏻♀️
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#احکام_دین ☀️🍃
قرض الحسنه بصورت عضوگیری شبکه ای 🌸🍃
پرسش :صندوق قرض الحسنه اى، با شرایط زیر و با هدف پرداخت وام ۷۰۰ هزار تومانى به افراد، تأسیس شده است. ۱ـ متقاضى بایستى براى ثبت نام اوّلیّه مبلغ سه هزار تومان به عنوان کار مزد به صندوق بپردازد. ۲ـ هر متقاضى باید سه نفر دیگر را که نیازمند وام هستند معرّفى کند، و آنها نیز هر کدام مبلغ سه هزار تومان به عنوان کارمزد به صندوق بپردازند. ۳ـ این روند بایستى همچنان ادامه پیدا کند تا متقاضى اوّل به ردیف هفتم ارتقایابد. در آن صورت وى مى تواند براى دریافت وام اقدام نماید. ۴ـ یاد آورى مى شود صندوق قرض الحسنه به جز کارمزد یاد شده هیچ گونه بهره و سودى از دریافت کنندگان وام اخذ نمى کند. عملیّات اقتصادى مذکور از نظر شرعى چه حکمى دارد؟
پاسخ :این کار در واقع شبیه به نوعى قمار و لا تار پیچیده است، و ریشه آن متأسّفانه از غرب مى باشد، و نتیجه آن این است که در مرحله اوّل بیش از شش میلیون تومان کارمزد دریافت مى شود، و هفتصد هزار تومان وام داده مى شود، که آن هم به کیسه مؤسّسه برمى گردد! کارمزد عبارتست از حق الزّحمه عادلانه کسانى که در آن مؤسّسه کارى انجام مى دهند، که به مقدار کارشان باید به آنها مزدى داد. و نام کارمزد بر شش میلیون تومان گذاشتن در یک مرحله نوعى فریب است. و حتماً شما عزیزان مایل نیستید آلوده این مسأله غیر مشروع شوید.
گرفتن قرض الحسنه بدون تعیین مورد مصرف 🌸🍃
پرسش :اگر از صندوق قرض الحسنه ای که اصلا سود نمی گیرد، وام بگیریم اما به جهت خاصی نباشد؛ یعنی بگوییم وام را همینجوری می خواهم اشکال دارد(ممکن است طرف، وام را بگیرد و در بانکی سرمایه گذاری کند و قسط وام را از همین سود پرداخت کند)؟
پاسخ :در صورتیکه طرف با علم به این مطلب راضی باشد مانعی ندارد ولی مکروه است.
شرط پرداخت مبلغ اضافه در برابر تسویه وام 🌸🍃
پرسش : قرض الحسنه دوستانه ای داریم که تمام موجودی خود را در قرض الحسنه محل به صورت یک حساب مسدود قرار داده ایم وطبق قوانین ضمانتی ان وام می گیریم اما قرار گذاشتیم هر یک از دوستان خواست تسویه کند و موجودی خود را بردارد به صندوق محل معرفی و در قالب وام موجودی خود را بگیرد و اقساط وام را اعضا دوستان پرداخت کنند ومبلغ کارمزد وام از موجودی فرد تسویه کننده کم می شود ایا اشکال شرعی دارد؟
پاسخ :این تفاوت که به نام کارمزد و در فرض سوال می گیرند اشکال دارد.
حکم قرض مشروط در صندوق های خانوادگی🌸🍃
پرسش :در بین فامیل ما صندوق قرض الحسنه اى تشکیل یافته که عملکرد آن بدین طریق است: «هر عضو ماهانه پانصد تومان یا بیشتر پرداخت مى کند، هرگاه درخواست وام کند با توجّه به ماهانه هایى که پرداخت کرده است ۲ یا ۳ برابر آن به عنوان وام به او پرداخت مى شود» حال با توجّه به این که ماهانه ها و وامها هر دو به صورت قرضِ مشروط است، آیا حکم ربا بر آن جارى است؟ چنانچه این کار بدون هیچ شرطى و با رضایت کامل طرفین صورت پذیرد، چه حکمى دارد؟
پاسخ :اگر این کار به صورت قرارداد بین آن افراد انجام شود، اشکال ربا دارد; تنها راه صحّت آن این است که قصد همه وام قرض الحسنه باشد; ولى همه آنها اخلاقاً مقرّرات آن صندوق را رعایت کنند; بى آن که تعهّد شرعى یا قانونى داشته باشند. راه دیگر این است که پولها به صورت وام داده نشود; بلکه به صورت هبه باشد، ولى در واقع هبه معوّضه است که در مقابل این هبه، دیگران هم بموقع هبه خواهند کرد تا دوره کامل تمام شود.
چگونگی تقسیم اموال و کارمزد صندوق قرض الحسنه انحلال یافته🌸🍃
پرسش :اگر صندوق قرض الحسنه اى منحل گردد، آیا اموال و سرمایه آن، که از محلّ کارمزد یا سودهاى معاملات اسلامى است، را باید فروخت و بین اعضا تقسیم کرد؟ آیا این تقسیم براى آنان ایجاد مالکیّت خواهد نمود؟
پاسخ :سود و کارمزد باقیمانده صرف مصارف مشروع سود و کارمزد گردد؛ و نسبت به بقیّه اموال طبق اساسنامه عمل کنید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شماره تلفن حرم امام حسین علیهالسلام 👇
📞 شماره تلفن 1640
مستقیم به میکروفن ضریح امام حسین(ع) وصله، هر درد دلی دارید به آقا بگید.
(بدون پیش شماره است)
کاملا رایگانه
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت حبیبه خانم عزیز خداخیرت بده که گره ازکار خلق بازمیکنی ..وسلام خدمت عزیزان..میشه یه دکتر وجراح بینی خوب تو کرج یاتهران معرفی کنید که هم کارش عالی باشه هم قیمتش مناسب باشه.هم مریضایی که براشون جراحی بینی انجام داده ازش راضی باشن؟ قیمتهای الان خیلی خیلی زیاده..یه دکترمیخوام که قیمت مناسب باشه.کارشم خوب باشه..لطفا جواب بدین ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دخترم یه پسر به نام ماهان داره بی زحمت یک اسم پسر بگید به ماهان بیا د 🌺🌺🌺
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوب هستید خواهرزادم بشدت بدماشین هست طوری که اگه ماشین سواربشه مستقیم بایدبره دکتر آمپول وسرم وتاچندروز حالش بد واستفراغ میکنه ۱۲سالشه بیچاره نمیتونه بره جایی همش توخونس وخواهرم هم نمیتونه جایی بره قرص بدماشینی هم بش میدن اصلا تاثیرنداره مرسی اگه میشه تجربیاتتون رودراختیارمون بزارید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوب هستید خواهرگلم ک گفتن ۵ شهیدگمنام آوردن تو مسجد وحاجت میدن وخودشون بشون گفتن برامشکلات بشون توسل کنند میخواستم ازخواهر گلم بخوام ب نیت من بره زیارتشون وبرام دعاکنند خیلی داغونم ممنون میشم ازمحبتت بگو اعتصام مامان حسین ب دعاتون نیازداره بشون بگو کارد ازاستخونش گذشته قسمشون بده ب بی بی حضرت زهرای بتول
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام و عرض ادب خدمت دوستان گل🌺
یه راهنمایی میخواستم کسی هست تو کانال که خودش یااطرافیانش دامپزشکی خونده باشن ؟ازمزایاومعایبش بگید لطفا
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خواهران عزیزم خواهشمندم سوال منو اورژانسی جواب بدین..من چند روز پیش که از خواب بیدار شدم دیدم یکسر دارم میخندم وبا خودم حرف میزدم مثلا میرفتم پسرمو سر نماز میخندوندم و اصلا دست خودم نبود وحتی شوهرم میگفت پامیشم میزنمت من غش غش میخندیدم ازساعت ۱۰صبح اینجوری شدم تا۲بعدازظهر که رفتم نماز خوندم آروم شدم ودیگه نخندیدم و به پسرم میگفتم پاشو برو برای صبحانه پنیر کردی بخر یادمه انقد میخندیدم واون روز اصلا سمت گوشی نرفتم وداداشم تازه نامزد کرده همش به پسرم میگفتم آرمین زندگی دایی خراب بشه همه خوشحال میشن و میخندیدم بالاخره روز بعد رفتم دکتر مغزواعصاب و نوار مغز گرفتن گفت سالمه به نظر شما من اونروز چکار شده بودم و اینم بگم وقتی به خاهرم زنگ زدم دید دارم میخندم گفت گوشی رو بده آرمین من دیدم که داره بهش میگه مامانت چکارش شده من شروع کردم به گریه کردن و گفتم شماها به من میگین مریض..و یادمه شوهرم اونروز میگفت دختر مریضشونو به من انداختن ومن میخندیدم ..خواهرای عزیز چکار کنم دکتر هم یه جواب درست بمن نداد.داشتین همچین موردی یا تجربه ای خواهش میکنم به منم بگین؟ راستش خیلی از خودم میترسم؟مامان آرمین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم
ببخشید من تو استان ارومیه هستم
دنبال جای هستم که لباس های بیمارستان ها رو میدوزن
اگر کسی تو گروه آدرس یا شماره تلفنی داشته باشه ممنون میشم برام بده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام،لطفاپیاممرااورژانسیجوابدهید
دختربزرگم۲۶سالهجدیدا تواتاقشپاکتسیگاروفندکدیدم،واقعا
شوکهشدمنمیدونمچکارکنم،فکرشراهمنمیکردم،کمکمکنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
اگه میشه یک راهنمای بکنید بزارین تو گروه ..به خدا من خودم قالی بافی میکردم ولی همش راخرج بچه ها کردیم ازدواج کردن رفتند ولی حالا یک پسر دیگه دارم نه میتونم دیگه قالی ببافم نه چیزی دارم که بهش بدم پسرم میگه واسه اونا جون بودی .. حالا به من که رسیدی ..دیگه نمیتونی کار کنی چیزم نداری.. که کمک کنی به خدا منم دلم واسش میسوزد که نمیتونم کمکش کنم به خدا اگه قلبم درد نمیکرد دوباره یک قالی میزدم ومیبافتم ولی نمیتونم حالا به شوهرم میگم بروم خونه همسایه یکم روقالی .. یکی دوروز هیچی نمیگه روز سوم که میشه شروع میکنه به فحش دادن چیز میگه ..میگه نرو چون بد بین هست منم میگم اعصابم خورده آخ بشینم تو خونه چیکار کنم مثلا حتی به آدم ۱۰۰ تومن نمیده بگه یوقت این زن رفتش تو خیابون یچیزی دید خواست بخرد همیشه مثل یک گدا باید صد بار بگم بعدشم میرد تا شیش ماه دیگه آنوقت میگم واسه پول توجیبی خودم هر دفعه برم قالی ..اگرم رفتم اونجا با اظطراب ودلشوره که نکند بیادش و فحش بدهد لطفا راهنمای کنید
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت حبیبه خانم عزیز خداخیرت بده که گره ازکار خلق بازمیکنی ..وسلام خدمت عزیز
پاسخ اعضا 🌺🌙
سلام درمورداقایی که ۱۱ساله ازدواج کردن وبسیارخانمشون باهاش همکاری داشتن وصبوربودن و۵ماهه همه چی برعکس شده:براشماکسی سحروجادوکرده شمااول یه فال قهوه بگیریدبهتون میگن چکارکنید:انشاءالله بحق رقیه ۳ساله که زندگیتون برگرده به روزاول🤲
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام عزیزم خانمی که خونش سوسک ریز توکابینت داره پماد امحا از داروخونه بگیر اصلا سمی نیست همه جای گوشه کابینت سینک بذار به ده روز نمیرسه همشون ازبین میرن و همیشه بذار پماد بمونه تو کابینتها به اندازه نخود همه جا بذار این پماد با جوش شیرین شیر خشک تخم مرغ و روغن نباتی درست شده و به هیچ وجه برای انسان خطری نداره خونه من پربود به شکل وحشتناکی حتی تو کمد لباس بود خونه رو سمپاشی هم کردم ازبین نرفت خداخیربده همسایمون گفت ازاین پماد استفاده کنم اگه استفاده کردی وازبین رفت برای ایمان وعاقبت بخیری من و بچه هام دعا کن
صلوات به پیشگاه ولی عصر فرانوش نشه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام حبیبه مهربون که کار خدایی میکنی وخواهران عزیز که میرید کربلا ودرمشهد یا قم ساکن هستید لطفا برای پسرای من دعا کنید پسرم افسردگی شدید داره فقط خدا میدونه چقدر سخته جوان مثل گل روحیه خراب و بدون هدف خواهش میکنم رفتید حرم برای بچه های مادرتنها دعاکنید ممنون ودست بوس همتون هستم وبراتون بهترینها روازخدای مهربون آرزو مندم
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام بر اون خانمی کع گفتن خال گوشتی دارن چند سال پیش یکی از اشناهامون صورتش زگیل میزد بردنش دکتر پوست هی اینارو میسوزوند و جاش روی صورت بنده خدا بود بعدش بدن خودمم پر از زگیل میشد هی بعد رفتم دکتر زنان گفتن بهم مناگه اینارو بسوزونم یه جای دیگه از بدنت در میاره چون ویروسش تو بدنتع و یه قرص گیاهی و یه قرص دیگه بهم دادن همه رفت تو و اون آشنا رو هم بردم اونم خوب شد
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
خانمی که دوست داری دختر شش سالتو از الان چادری کنی چرا فک میکنی چادر سر کنه چرا اینقد این موضوع براتون مهمه و. در گیرید به نظر من به جای اینکه از الان چادریش کنی برو تو اینترنت سر چ کن که رفتار درست با یه بچه شش ساله چیه باید چطوری باهاش رفتار کنی و صحبت کنی که دخترت قوی بشه اعتماد به نفس بگیره عزت نفس داشته باشه زرگ باشه سیاست زندگی کردن بلد باشه خودشو دوست داشته باشه با هر شکل و هویتی با دخترت با احترام رفتار کن بهش ارزش بده بهش تایید بده بهش بگو که تو مهمی نظرت مهمه حس آزادی بهش بده نه اینکه به زور روسری سرش کنی هر زمان به سن تکلیف رسید اونخودش اگه واقعا چادر رو دوست داشته باشه انتخاب میکنه اگه از آدم چادری دیدگاه خوبی داشته باشه مطمعن باشید چادر رو انتخاب میکنه متاسفانه خیلی ها نماز خون و چادرین ولی اصلا اخلاق ندارن زبان و رفتار زیبایی ندارن و اینطوری میشه که اطرافیانشون از چادر و نماز زده میشن بچه با دیدن تقلید میکنه وقتی ببینه شما خانمی هستین که با چادر هم زیبایی اخلاق زیبایی دارین اون هم صد درصد انتخاب میکنه خواهشا اعتقادات و افکارتون رو به بچه هاتون تحمیل نکنید التماس تفکر
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
خانمی که دستش سوخت گوشت آورده جراحی زیبایی باید انجام بده و اینکه از اون زخم تشکر کنه با دست نوازشش کنه بوسش کنه تشویقش کنه چون همه چیز حتی اجسام انرژی دارن وقتی از یه چیزی تعریف میکنی و تشکر میکنی باهاش حرف میزنی انرژی تو اون قسمت زیاد میشه و معجزه وار خودشو ترمیم میکنه البته یه روز دوروز فاید نداره باید چند ماه این کارو انجام بدین نوازشش کنید بوسش کنید قربون صدقه اش برید اگه نکته مثبتی داره تشکر کنید بابت سلامتیتون از خدا تشکر کنید و شکر گذاری کنید و با ایمان قوی و حس خوب و باور قوی اینو انجام بدین خیلی خوب میشه من خودم بخاطر جراحی دستم اینطوری شد گوشت بالا آورد و اینکارو کردم یه مدت بعدش رها کردم الان دیگه خیلی بهتر شده و دیگر فقط یه کم جاش مونده ولی قبلا گوشت بالا اومده بود
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خدمت اعضای محترم گروه
خدمت خانم عزیزی که گفتند انگشت شست دستشون درد میکنه عزیزم شما یه مدت قرص منیزیم بخورید ببینیدبهترمیشید چون بعضی مواقع کمبود منیزیم باعث این دردها میشه میتونید از قرص منیزیم تنها استفاده کنی یا مکمل کلسیم منیزیم روزی یکی بخورید انشالله که خوب میشد.ازخانمهای گل التماس دعا دارم برای حل مشکلات منم دعا کنید الهی به حق عزت و جلال خدا همگی حاجت روا باشید🙏منم هستم مریم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با شیر برنج و فرنی پوستت رو شفاف کن!
✅در این ویدیو با حضور دکتر زارعی در مورد اینکه مصرف شیر برنج، شله زرد و فرنی باعث شفافیت پوست می شود صحبت می کنیم .
این پست رو با عزیزانتون به اشتراک بذارین ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
، اغلب افراد از روش هایی مانند مصرف داروهای مسکن برای تسکین دردهای خود استفاده می کنند، اما باید بدانید به جز روش های معمول، از طریق راهکارهایی مانند فشار دادن نقاط خاصی در کف دست می توان دردهای بدن را تسکین داد و برخی بیماری ها و مشکلات را درمان کرد.
به این منظور کافی است این نقاط خاص را برای ۵ ثانیه به آهستگی فشار داده و نفس عمیق بکشید تا معجزه این کار را ببینید.
نقطه ۱ : پایین انگشت شست
سرفه، ناراحتی های تنفسی و عملکرد تیروئید با فشار دادن این نقطه بهبود پیدا می کند.
نقطه ۲ : انگشت شست
فشار نقطه ای روی انگشت شست می تواند افسردگی، اضطراب را درمان کرده و عملکرد طحال و معده را تنظیم کند. همچنین اگر گرفتار دل درد، سردرد، مشکلات پوستی یا استرس هستید ،کافی است این نقطه را روی انگشت شست خود فشار دهید.
نقطه ۳ : انگشت سبابه
این نقطه روی انگشت سبابه می تواند در رفع مشکلات کلیه ها و مثانه کمک کند. از این گذشته اگر احساس ترس، گیجی یا ناامیدی دارید، این نقطه می تواند به مدیریت احساسات شما در این زمان کمک کند. همچنین عضلات و دردهای پشت، سوزش سردل و درد دندان نیز با این روش تسکین پیدا می کنند.
نقطه ۴ : انگشت وسط
نقطه روی این انگشت در تنظیم کبد و کیسه صفرا کمک می کند. همچنین در بهبود گردش خون، بینایی، تسکین میگرن و درد ماهانه خانم ها بسیار موثر است.
نقطه ۵ : انگشت حلقه
شما می توانید عملکرد ریه و روده بزرگ خود را با فشار دادن این نقطه بهبود ببخشید.
همچنین اگر شما گرفتار مشکلات گوارشی، تنفسی و یا بیماری های پوستی هستید، با فشار دادن این نقطه می توانید به کاهش مشکلات خود کمک کنید.
نقطه ۶ : انگشت کوچک
این نقطه بر روی انگشت کوچک در تنظیم عملکرد روده کوچک و قلب موثر است. همچنین اگر شما احساس نگرانی، نا امنی، یا عصبی بودن می کنید، می توانید با فشار دادن این نقطه، به افزایش اعتماد به نفس خود کمک کنید.
نقطه a : در قسمت خارجی کف دست
فشار این نقطه می تواند به تنظیم سطح قند خون و رفع مشکلات آپاندیس کمک کند.
نقطه b : در مرکز کف دست
فشار دادن این نقطه می تواند در کاهش مشکلات گوارشی و یا درد شکم موثر باشد.
نقطه c : در بخش گوشتی کف دست
این نقطه با عملکرد غدد درون ریز و قلب مرتبط است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔴 کاربردهای زیبایی نارنج
♻️ تا الان خیلی از خواص روغن نارگیل در محافظت از پوست و مو شنیدهاید: روغن نارگیل جهت رطوبترسانی و جوانسازی پوست بسیار مفید و ضد قارچ است، برای رشد، تقویت، درخشندگی و نرمکنندگی مو بسیار موثر است.
✅ اما جالبه بدونید روغن نارنج از روغن نارگیل در خواص بسیار قویتره👌
🔹 و یه قاعده طبی داریم که میگه: «مردم را با گیاهان سرزمین خودشان درمان کنید» که هم موثرتره و هم استقلال در تامین دارو را برای کشور فراهم میکنه.
🔸 طرز تهیه روغن نارنج:
نارنج را با آب، پوستهای تکهتکه شدهاش و حتی اگر بهارنارنج (شکوفه نارنج) دارید با هم بپزید تا کامل پخته بشه بعد صاف کنید و با همان مقدار روغن کنجد (یا روغن پایه دیگه مثل روغن زیتون یا روغن بادام شیرین) روی حرارت ملایم بذارید تا آب نارنج بخار شه و روغنش بمونه.
🔹 این روغن (روغن نارنج البته با پایه کنجد)، بهترین داروی سوختگی است. از سوختگی پای نوزاد و آفتابسوختگی گرفته تا سوختگیهای دیگه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه_با_شهدا ❤️🍃
ادامه
. گفتم: تو همیشه به مأموریت می رفتی هیچ وقت این کار را انجام نمی دادی! وقتی دید دارم نگران می شوم گفت: مأموریت این بار من دو ماه است و چندتا از این چک ها تاریخ شان نزدیک است. من نیستم تو باید حقوقم را دری
افت و به حساب این چک ها واریز کنی. گفت: فقط شرمنده مقدار کمی از حقوقم باقی می ماند که باید قناعت کنید. گفتم: اشکالی ندارد. این حرف را نزن. شرمندگی ندارد گفت: الان هم ۲۳ هزارتومان بیشتر ندارم که به تو بدهم و باید تا آخر ماه این پول را استفاده کنید. گفتم: مشکلی نیست. آخر آن موقع شانزدهم ماه بود. وقتی دیدم این طور ناراحت است به او گفتم: من می روم مغازه پایین ساختمان تخم مرغ بخرم و بیایم که با هم شام بخوریم تو که دیگر فرصتی نداری و می دانم از خانه بروی جایی شام نمی خوری. مثل اینکه منتظر بود که من از کنارش بروم تا راحت بتواند هر چه می خواهد بنویسد. اصلاًحواسش پیش من نبود. چادرم را سر کردم و رفتم پایین. مغازه دار خانم همسایه بود با هم سلام و احوال پرسی کردیم وقتی خواستم بگویم تخم مرغ دارید چشمم به فلافل های روی میز افتاد یادم آمد سجادعاشق فلافل است. پولی که بهم داده بودکه تا آخر ماه استفاده کنیم و مقداری هم خودم داشتم روی هم گذاشتم و تصمیم گرفتم همه اش را برای سجاد خرید کنم. به اندازه دو ساندویچ برای سجاد خرید کردم، نون باگت و خیارشور و سس و دلستر و. .. و مقداری تنقلات برای سفرش مثل تخمه که می دانستم چقدر دوست دارد و پسته و پفک که به ذهنم رسید. هر کجا برود منطقه نظامیست آنجا گیرشان نمی آید و دور هم خیلی می چسبد. وقتی می خریدم خانم همسایه با تعجب پرسید: به سلامتی خبریه؟ گفتم: همسرم به مأموریت می رود و برای طول سفرش خرید می کنم. گفت: مشخص است خیلی دوستش داری. گفتم: خیلی زیاد، دعا کن سلامت برگردد. گفت: إن شاءالله. آمدم بالا دیدم هنوز سرش مشغول نوشتن است. نگرانیم بیشتر شد، ولی حرفی نزدم رفتم آشپزخانه و ساندویچ ها را آماده کرده و سفره را پهن کردم و صدایش زدم خیلی در فکر بود اصلاً حواسش نبود. همیشه خوشحال می شد از سفره ای که پهن می کردم و از من تشکر می کرد، ولی آن شب هیچ نگفت و فقط آمد سر سفره نشست و گفت: چرا خودت نمی خوری؟ گفتم: خانه دایی شام برایم هست تو بخور. من فقط کنارت می نشینم تنها نباشی. باز موقع خوردن در فکر بود و غذایش که تمام شد، دوباره مشغول نوشتن شد. سفره را جمع کردم و رفتم تنقلاتی که خریده بودم داخل کیفش گذاشتم، ولی اجازه ندادم متوجه بشود چون می شد با همان مقدار پول کم برایش خرید کرده باشم و مطمئن بودم بفهمد با خودش نمی برد. ساکش را بستم و دم در گذاشتم. آمدم نشستم روی مبل و نگاهش کردم، اصلاً متوجه من نبود و فقط می نوشت. دلم طاقت نیاورد رفتم کنارش و سررسید را نگاه کردم. سررسید را برداشت و اجازه دیدن به من نداد. گفتم: چرا اجازه نمی دهی بخوانم؟ گفت: وقتی رفتم بخوان و لبخندی زد که ناراحت نشوم. گفتم: مگر چه می نویسی؟ گفت وصیتم را! چند لحظه ای سکوت کردم و بهت زده بودم که آیا درست شنیده ام؟ گفتم: نمی خواهد بنویسی. سررسید را به من بده. گفت: نه، باید بنویسم. گفتم: احتیاجی به این کار نیست. تو همیشه به مأموریت می روی. این بار به کجا می روی که وصیت می نویسی؟ گفت: وصیت احتیاج است و من قبلاً هم اشتباه می کردم، که نمی نوشتم. گفتم: هر چه دوست داری، بنویس من نخوانده پاره می کنم. گفت: نه، این باید بماند. مطمئناً احتیاجت می شود. از حرکات و صحبت هایش خیلی ناراحت شدم گفتم: این بار قرار است به کجا بروی که از برنگشتنت مطمئن هستی؟ گفت: باور کن همه اینها باید انجام شود و من همیشه باید این کار را انجام می دادم. وقتی دید اجازه نوشتن به او نمی دهم، گفت: برو کت من را بیاور تا مدارکم را از داخلش بردارم. رفتم کتش را آوردم، دستم را داخل جیبش کردم دیدم پاسپورتش هست. با تعجب نگاهش کردم. خندید. گفتم: برای بار چندم است می پرسم، کجا می خواهی بروی؟ با خنده گفت: نمی خواهی ازش یک عکس یادگاری بگیری؟ گفتم: چرا به من نمی گویی؟ گفت: حالا یک عکس بگیر تا بگویم. خنده از لبش نمی رفت. نشستم و از پاسپورت عکس گرفتم. به اتاق رفت و کتاب های دیده بانی اش را برداشت. گفت: برایم دعا کن در کارم اشتباهی انجام ندهم و سر بلند برگردم. گفتم: ان شاءالله. کتاب ها را داخل کیفش گذاشتم و مدارکش را دادم. گفتم: می خواهی بروی سوریه؟ خندید و حرفی نزد. گفتم: چرا حرف نمی زنی؟ می خواهی بروی سوریه؟ گفت: همین اطرف! گفتم: نمی خواهد بروی. گفت: چرا؟ گفتم: برای چه می خواهی بروی؟ حرفی نزد. دوباره گفتم: نمی خواهم بروی! گفت: اگر نروم آبرویم می رود. گفتم: پیش چه کسی؟ گفت: فرمانده ام. گفتم: چرا؟ گفت: الان در ترمینال منتظر من نشسته. تو که نمی خواهی آبروی من پیشش برود؟ گفتم: مهم نیست آبرویت پیش فرمانده ات برود مهم تر از جانت که نیست! من اجازه رفتن نمی دهم.
#ادامه_دارد...
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
🔴دعای وفاداری ، دعایی برای زن دوم نگرفتن همسر 🔴
فردی که نمیخواهد شوهرش همسر دوم اختیار کند و میخواهد که زندگی اش
از دوام و استحکام بهتری برخوردار باشد، و مهر و محبت شوهرش هم
نسبت به او بیشتر شود. اگر دعای شریفه ی
زیر را با گلاب و زعفران در سه
برگه نوشته، اولی را به همسر
بنوشاند. برگه دوم را داخل
بالش او بگذارد و برگه سوم را با خود همراه داشته باشد
،ان شاء الله به
خواست خود خواهد رسید...👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
انقدر قویه این دعا که یک روزه اثرشو میبینید😳👆
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه صد و دوازده قرآن کریم
سوره مبارکه المائدة
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
Quran-page-112.mp3
2.39M
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 صفحه صد و دوازده قرآن کریم، سوره مبارکه المائدة
با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#دعا_درمانی 🌱
#دعا_برای_ازدواج_کردن
ابو بصیر می گوید:امام صادق (ع) فرمود: هر گاه یکی از شما [بخواهد] ازدواج کند، چه می کند؟ عرض کردم: نمی دانم قربانت گردم، فرمود: هرگاه [کسی] قصد ازدواج داشت پس:
1- دو رکعت نماز به جا آورد.
2- و خداوند عزّوجلّ را سپاس گوید.
3- بگوید:« اللَّهُمَّ إِنِّی أُرِیدُ التَّزْوِیجَ فَقَدِّرْ لِی مِنَ النِّسَاءِ أَعَفَّهُنَّ فَرْجاً وَ أَحْفَظَهُنَّ لِی فِی نَفْسِهَا وَ مَالِی وَ أَوْسَعَهُنَّ رِزْقاً وَ أَعْظَمَهُنَّ بَرَکَةً وَ قَیِّضْ لِی مِنْهَا وَلَداً طَیِّباً تَجْعَلُهُ لِی خَلَفاً صَالِحاً فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی.»
ترجمه ی دعا این است: ( پروردگارا من می خواهم زنی را به همسری گیرم، پس از میان زنان، پاکدامن ترین آنان و نگهدارنده ترین شان نسبت به جان و مالم و آن که روزیش فراوان تر و برکتش افزون تر باشد برایم مقدّر بفرما و از او فرزندی پاک و برومند نصیبم کن که در زندگی و مرگ من جانشینی صالح برایم باشد.)
نکته1:این دعای شریف را هم قبل از انتخاب همسر می توان خواند به این امید که انتخاب شایسته صورت گیرد، و هم هنگام تحقّق ازدواج و به اصطلاح شب زفاف.
نکته2:مورد حدیث مردی است که قصد ازدواج دارد، ولی این مانع آن نیست که دختر جوان و زن مؤمن که مجرّد است،بدان عمل کند و نزدیک به این مضمون در دعای خود از خدا بخواهد مرد شایسته و صالحی همسر او گرداند که در کنار او به خوشبختی دنیا و آخرت برسد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❤️ #تقویم_روز
🗓 #چهارشنبه ۷ شهریور | سنبله ۱۴۰۳
🗓 ۲۳ صفر ۱۴۴۶
🗓 28 اوت 2024
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️7 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️12 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️15 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️16 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
📚 #تعبیر_خواب شب #پنجشنبه : طبق آیه ی ۲۴ سوره #نور میباشد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
⛔️ امشب برای #مباشرت خوب نیست.
⛔️ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی نیست.
🔰 زمان #استخاره :از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹امروز روز مبارکی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود. ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است.
🔹برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد چندان پسندیده نیست.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت، موجب سود است.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود سالم خواهد بود.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹امروز ناخن گرفتن ، خوب نیست.
🔹حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث قوت دل است.
🔹 امروز،سر تراشیدن، موجب بیپولی است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 شکم 》 است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🔹مسیر رجال الغیب از سمت شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
☜ #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
☜ #اذان صبح 04:05 اذان ظهر 12:06
☜ اذان مغرب 18:56طلوع آفتاب 05:34
☜ غروب آفتاب 18:37 نیمه شب 00:21
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🌺 #دعا_جهت_رزق_روزی
🌺 هر کس با ایمان این آیات را در روز پنج شنبه اول ماه با نیت خالص شروع به خواندن کند وشخص کاسب یا تاجر در منزل خود یا دکان خود هر روز بخواند رزق او و کاسبی او بسیار شود و برکت در اموال و کاسبی او به ظهور رسد. آیات ۲۸ و ۲۹ سوره حدید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٢٨﴾ لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٢٩﴾
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #چهارشنبه است.
⏰ ذات الکرسی عمود ۱۶:۴۸
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ 🌸 ✺≽ ⊱━━━⊱
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گروهی که قطعا در فتنههای آخرالزمان غربال میشوند!
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا 💜🍃
سلام به همه
من یه دختر 26 ساله هستم که هم پدر و مادرم کارمند هستن و پدرم بازنشسته اس . 1 برادر و 4 تا خواهریم . فقط یکی از ما ازدواج کرده بقیمون تو خونه هستیم .
دو ساله درسم تموم شده . توی این دو سال بدترین عذابا شامل حالم شده از اینکه پدرم خرج من و به سختی میده و بیشتر خرج روی دوش مادرم هست . البته من حتی سالی یک بار هم لباس نمیخرم که دستمو جلوشون دراز نکنم .
چند جا دنبال کار رفتم توی ازمون های استخدامی شرکت کردم ولی فایده نداشته ، تصمیم گرفتم برای ارشد بخونم و زبانومو قوی کنم از کشور خارج شم ولی نمیتونم حتی کلاس زبان برم چون پولشو ندارم و از خانوادم هم نمیگیرم چون اگه رو بزنم ندارن بدن و مادرم هم دوست نداره به ما نه بگه یه جورای شرمنده میشه .
ولی پدرم تو روم میگه تا 18 سالگی مسئولیت بچه با پدر و مادره بقیش با خودش ، مستقیما میگه برو خودت خرج خودتو بده وظیفه ای من نیست . یه ذره دوسمون نداره ما با هم ارتباطی نداریم مخصوصا با من ! اگه من تو یه اتاقی باشم و اون کار داشته باشه تا ببینه منم راشو برمیگردونه و نمیاد تو اتاق ، من از این رفتارای پدرم دارم خسته میشم احساس میکنم اضافی ام ..
حتی نمیذارن ازدواج کنم هر کس اومد یه عیبی روش گذاشتن گفتن فلانی موهاش کمه فلانی وضعش مالیش خوب نیست فلانی فلانه ،حتی نظرمم هم نپرسیدن جای هم که من نظرم مثبت بود خودشون رد میکردن .. نه خرجم و میدن نه میذارن برم دنبال زندگیم ...فکر میکنن باید از من سود مالی به دست بیارن یا برم سرکار نون و آب دار یا ازدواج با یه شخص عالی! مگه دست منه ؟
من فقط آرامش میخوام چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم . پدر و مادرم همیشه با هم دعوا دارن دعواهای که با صدای بلند باشه نه ها جنگ روانی بر علیه هم دارن و بیشترین اسیب و ما بچه ها میبینیم .
گاهی دلم میخواست طلاق بگیرن یا یکیشون از دنیا بره یا حداقل من از دنیا برم ولی با خودم میگم من هنوز نیاز دارم بهشون فقط نیاز مالی من که از خیر نگاه محبت امیز و این که جای دستمو بگیرن گذشتم ولی دارم میبینم بخاطر اینکه محتاج یه لقمه ی نونشونم دارن اذیت میکنن .
اگه دو روز متوالی از بابام 15 تومن پول بخوام میگه رعایت نمیکنم و خرج اضافی میکنم مادرم هم همیشه میگه ندارم چون خسته شده کار کرده ولی به جای بابا خرج بچه ها رو داده خرج تحصیل پوشاک گردش !
بابام با پسر عموی معتادم که از همه جا رونده شده میگرده پسر عموم 45 سالشه میارتش تو خونه و من خیلی میترسم وقتی هم بهش میگیم این کارو نکن غیر منطقی حرف میزنه و میگه باید کمکش کنم کسی که خانوادش هم تردش کردن تو میخوای کمکش کنی؟
200 تومن 200 تومن خرجش میکنه ولی برای من 15 تومن هم نمیده دلم خونه و جیگرم پاره پاره ... من پدرمو یه نامحرم میدونم حتی دستش هم نمیگیرم سعی میکنم دستم به دستش نخوره البته خودش این سد و درست کرده .
وقتی راهنمایی بودیم باهامون حرف نمیزد بهمون محبت نمیکرد الانم که بزرگ شدیم ما هم دیگه اون محبت و نمیخوایم . شبا نمیتونم بخوابم . همیشه سر درد دارم وقتی شب میخوایم بخوابیم تا ساعت 3 شب بیداره و تی وی میبینه و صداشو انقدر بلند میکنه که انگار تی وی تو اتاقه منه .
مادر بیچارم هی میگه صداشو کم کن ولی اینکارو نمیکنه چون همه خوابیم و این سرو صدا میکنه و اصلا هم خودش متوجه نیست که سوهان روح خانوادش شده یا هی درارو محکم موقع رفت و امدش به هم میکوبه که در اتاق من میلرزه .
صبح ها با صدای بلند اواز میکنه موقع نماز صبح موبایلش اذان گو میزاره با صدای بلند حتی پا نمیشه نماز بخونه فقط با صداش ما با سردرد بیدار میشیم ... هر کی بخواد نماز بخونه برا خودش ساعت میذاره نیازی به این کار نیست ..
یه بار به من گفت اینجا خونه ی منه هر چی من گفتم . منم گفتم چقدر بدبختم که ما زیر دست توایم ! ( تند رفتم ) ولی جونم به لبم رسیده بود .خسته ام .. نمیدونم چیکار کنم . اعتماد به نفسم اومده پایین نمیتونم تو جامعه باشم فکر میکنم از همه کمترم ادم بدبخت و بیچاره ایم ..موهای سرم سفید شده .انقدر غصه تو دلمه که دارم خفه میشم هیج جا هم نمیرم چون هر جا برم پول میخواد پس خونه نشینم ..
نمیدونم این عذاب تا کجا ادامه داره دیشب با خودم میگفتم فقط کاش زودتر بمیرم واقعا اگه بمیرم ناراحت نمیشم چون تو بد عذاب و آتیشیم ... سردرد های مکرر از این خونه و نداشتن ارامش .. نمیتونم تمرکز کنم و راه نجات پیدا کنم
پدرم حتی به امور و سر و وضع خونه نمیرسه دیوارامون خراب و کهنه شده یه رنگ نمیزنه .. خیلی حالم بده دیگه نمیدونم چی بگم ؟
تو رو خدا منو راهنمای کنید یا حداقل برام دعا کنید .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت حبیبه خانم عزیز خداخیرت بده که گره ازکار خلق بازمیکنی ..وسلام خدمت عزیز
پاسخ اعضا 🌺🌙
سلام وقت بخیدایام به کام درمورداون خانمی که گفتن فرزندشون واردشرکت هرمی شدن وازشون خبرندارن هروقت زنگ میزنن کسی بهشون یادمیده چی بگن تجربه شخصی خودم میخام بگم من یه دوستی دارم که فرزندشون رابه بهانه کارپردرامدگول زده بودن واورده بودن کرج بعدتویه خونه زندانی کرده بودن مجبورمیکردن به پدرومادرشون زنگ بزنن وبگن پول میخادبنده های خدامیدادن ولی هرچی میپرسیدن کجای چرانمیای میگفت میام رفته بودن شکایت کرده بودن تایه روزدوستم زنگ زدبه من فکرکردهمسرم نظامی هست گفت که بچشواوردن توشهرماوتونسته ازغفلت اونااستفاده که وبه بهانه دستشویی رفتن گوشی برداره بره توسرویس بهداشتی لوکیشن بفرسته خلاصه من رفتم موقعیش راازروی عکس لوکیشن که فرستاده بودچون قم راخوب بلدم پیداکردم خونه راشناسایی کردم رفتم کلانتری شکایت کردم شماره موبایل فرزنددوستم رادادم ردیابی کردن خلاصه بعدازکلی گشتن تونستم پیداش کنم باورکنیددعای مادرش مستجاب شدتونسته بودازدستشون فرارکنه من هم توخیابونهادنبالش میگشتم تابالاخره پیداش کردم بردم خونه به مادرش زنگ زدم که پسرشوپیداکردم بعدازدوسال بالاخره خانواده به فرزنشون رسیدن کتک خرده بوداذیت شده بودومجبورشده بودکه ازهمه پول بخادباتجربه ای که من دارم شماهم بریدپیش پلیس تاکمکتون کنن این شرکت هرمی هافقط پول میخان هرچی هم بدین بیشترمیخان اگردوسداشته باشیدشماره میدم ادمین صحبت کنیم تاراهکاربدم بتونیدفرزندتون پیداکنید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به اون خواهری که گفتن تنبل هستن وخونه نامرتب وشلخته هست درسته به مادرشوهرربطی نداره ولی همسرتون تایه جایی تحمل میکنه من اول زندگی خیلی مرتب وتمیزبودم ولی بعدکه بچه دارشدم حالاهم که مریضم خونه نامرتب هست درتوانم نیست که مرتب کنم همسرم غرمیزنه ولی نمیتونم درتوانم نیست بنظرمن شماافسردگی داریدسعی کنیدهراهنگی که دوسداریدبزاریدنشاط پیداکنیدمن چون مذهبی هستم بااهنگ غربی حالم خوب نمیشه ولی شماسعی کنیدبه هرطریق که میتونیدحالتون خوب کنیدانرژی بگیریدبه خودتووخونه برسیدببینیدچقدرروحیه خودتون وهمسرتون بهترمیشه زندگی لذت بخش میشه مادرم۷۰سال داره وقتی میرم خونش فکرمیکنم خونه عروس رفتم ازبس مرتب وتمیزهست همیشه ارزومیکنم ای کاش منم مثل مادرم بودم یکم ازگوشی کم کن مثلاروزی یک ساعت به کارهای خونه برس همه کارهارایک روزانجام نده هرروزیه کاری بکن موفق میشی الهی زندگی بکامت
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقت بخیردرمورداون اقای که دوران عقدهستندباتجربه بگم یک باربرای همیشه خیلی جدی باخانم صحبت کنیداگراحلاق بدسوکنارنگذاشت زیریک سقف زندگی کردن اشتباه بزرگی هست الان که عقدهستیدایشون این اخلاق دارن وقتی که زیریک سقف باشیدوبچه داشته باشیداخلاقشون بسیاربدترمیشه رفتن به منزل ایشون کم کنیدوبهشون بگیدهروقت که شمابخاهیدامکان نداره که بیام اجازه مدیدموبایل چک کنندیااگرچک کردن اجازه ندیدکه روابط شماباخانواده ودوستان دخالت کنن یکی ازفامیل ماهم مثل ایشون بودن الان پیرسدن ولی زندگی جهنمی دارن خانم همش بدبین توهین دعوا...ازبزرگترهاکمک بخواهیدبگیدکه بااین اخلاق نمیتونیدبسازیدمطمئن باشیداثرداره چون هرچی زورگفتن شماگوش کردیدپرتوقع شدن کمتربه خاستهاش بهابدین وقتی میگن بگودوستم داری بگیدهرلحظه لازم نیست این جمله رابگم همینکه ازبین این همه دخترشماراانتخاب کردم ینی دوست دارم الهی زنگی بکامتون سلامتی وفرج مولاصلوات
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقت بخیرایام بکام خدمت برادرگرامی که گفتن خانموشون ۱۱ساله همه کاری براشون کردن الان درخواست طلاق دارن بایدبگم که ایشون ازمحبت کردن زیادی وکمبودمحبت خسته شدن صادقانه هروقت که ایشون حقوقشون به شمادادن برای تشکربراشون گل خریدین هروقت که جمله محبت امیزروی ظرف غذانوشتن شماباپیامک یاقبل ازسرکاررفتن روی ایینه یک جمله بعنوان تشکرنوشتیدیااون موقعی که خیانت کردیدبراجبران کاری کردید۹۵درصداقدامی نکردیدالانم هم باایشون صحبت کنیدبگیدکه فعلاطلاق نگیریم برای ایشون یه منزل اجاره کنیدتایکسال دورازهم باشیدتابتونیدسرفرصت تصمیم درست بگیریدتواین زمان براش هدیه بخیرپیامک محبت امیزارسال کتیدیاحتی اگرملکی داریدبه نام ایشون بزنیدکه ثابت کتیددوسش داریدایشون رنجیده شدن دلزده شدن راه سختی داریدولی طلاق ندین چون هردوپشیمان میشیدفرصت بدین میدونم دوباره زندگی خوبی باهم میتونیدداشته باشیدموفق باشید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
۱۰۰ روز از نبودنت گذشت ...
جای تان در دیدار هیئت دولت با رهبری خالی بود
هنوز باورم نمیشه...😢
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر ساعت بعد بیدار شدم از خستگی. دیگه تقریبا عصر شده بود دیدم اونم برنگشته سرک
#داستان_زندگی 🌸🍃
ساغر
با پولایی که جمع کردم و وامی که گرفتم( شوهرم نمیدونه وام رو) تونستم ماشینم رو عوض کنم
ازش مشورت میگرفتم واسه ماشین و .. کلا سخت بود واسم بتونم انتخاب کنم و توی تحقیق بودم… اونم فکر میکرد که میخوام خودش برام عوض کنه…
شوهرم تو سفر کاری بود
منم یه ماشین رو دیدم و خوشم اومد
معاینه فنی هم بردم خوب بود و ذوق داشتم حسابی
رفتیم دفترخونه
و درصدیش رو نقدی دادم و چک یک هفته ای تا ماشینم فروش بره
شوهرم فرداش اومد…
استراحت کرد
شب بهش گفتم
سر اینکه تنها رفته بودم دنبال ماشین و معامله ماشین کردم یه دعوایییی راه انداخت که …. ذوقمو کور کرد
بهش گفتم که من مگه بچم مگه بلد نیستم چی میگی؟ و … اونم اصلا نمیفهمید
از عصبانیت داشت میترکید
منم رفتم فسق کردم ماشینو چون گند زده بود به اعصابم و نمیخواستمش دیگه
کلا نمیخواد کاری کنم خودم تنهایی و فکر میکنه الان اسمون به زمین میاد یا مثلا فلانی زن تنها میبینه حرف چرت میزنه و … فکر میکنه مثل هزار سال پیشه
ماشین خودمو که خریده بودم خودم معاملش کردم
😐
حالا مثلا ازدواج کردم باید برم تو غار؟
اینقدر کارش مسخره بود…
یهو سر چیزای اینطوری قاطی میکرد رد میداد و گند میزد به زندگیمون الکی
تعمیر کار برای نصب و اینا میومد من باید میرفتم تو اتاق نمیومدم بیرون
یه بار یه اگهی تو دیوار دیدم زنگ زدم جلوش
داشتم میدیدم زمین و خونه رو … قیمت و موقعیت و … دستم بیاد
( اون موقع قصد خرید نداشتم چون پولم جمع نشده بود میخواستم از قبلش دنبالش باشم)
یکم حرف زدم با طرف اومد گوشیو گرفت قطع کرد داد و بیداد که با مرده حرف میزنی الان عکستو میبینیه الان فلان میکنه
الان تو این چند سال که زندگی کردیم خونه و زمین دارم که نمیدونه چون حوصلشو ندارم
هروقتم بفهمه دیگه برام مهم نیست چون دیگه خسته شدم ازش
به پوشش و لباسم گیر نمیده
ولی بعضی وقتا میده اونم …
یه بار تو کوچه سر و صدای شدید شد، خواهرزادم تو بالکن بود من ترسیدم دوییدم تو بالکن ( پیرهن سفید تنم بود، باز بود) شوهرمم ترسید دویید ازپشت تلویزیون
تو بالکن بلند صدا کردم خواهرزادمو یکم توجها سمت تراس ما جلب شد( در حد ۳ ثانیه)
مردمم تو کوچه بودن پی دعوا کی با من کار داره اون وسط
شوهرم سگ شده بود ولی هیچی نمیگفت رفت تو اتاق
وقتی خواهرزادمو خواهرم اومد ببره شوهرم اومد سلام اینا کرد ولی خواهرم اشاره کرد که چشه
منم هی میگفتم توروخدا شب بمونیددد 🤣🤦🏻♀️ چون مدرسه داشت بچش باید میرفت
بعد که رفتن ، شوهرم در واقع جنگ راه انداخت که چرا با لباس سفید رفتی تو بالکن داد زدی😐
واقعا نمیفهمه هی میگفتم من دست خودم نبود ترسیدم تو خودت دوییدی فهمیدی چی تنته؟ اصلا نمیفهمید
دیگه هم اشتی نمیکرد😐
میگفت کمرمو شکوندی😐
منم گذاشتم کمرش بشکنه😒
قهرامون کوتاه شده ولی بازم بود و هست با اعصاب خوردی و خودش که تا مرز سکته میره
یا مثلا تو پمپ بنزین بودیم شوهرم داشت بنزین میزد من سرمو کردم بیرون اروم بهش گفتم «وای من عاشق بوی بنزینم.» با تن صدای عادی و اروم
بعد یه متصدی اونجا بود خندید شوهرم رفت زدش و دعوا شد 😐 مهمونی هم نرفتیم شوهرم ترکونده بودش.کلی داستان داشتیم تا شکایتو پس گرفت… برادرشوهرمو زنگ زدم بیاد به شوهرم بود که نمیومدیم…..
اخه شاید حالت قیافه منو دیده خندیده یارو یا اصلا با من نبوده یا مثلا چیش بده که بخنده :/ من که اصلا ندیدم
من به برادر شوهرم گفتم ببرش خونتون 😂🤦🏻♀️ داشت خون میچکید از چشاش شوهرم…
شوهرم نرفت، به برادر شوهرم گفتم بمونه خونمون😑🤦🏻♀️ یعنی شوهرم داشت دیوونه میشد اصلا منو نگاه نمیکرد تازه شاکیم بود از برادرشوهرم که چرا رفتی رضایت بگیری ازش
منم اصلا حرف نمیزدم ( واقعا ترسیده بودم و دوست داشتم برم خونه بابام😞)
برادر شوهرم کلی باهاش حرف زد و …. منم به برادر شوهرم گفتم پیش خودت بخوابه شب 😑😂🤦🏻♀️
( برادر شوهرم خودش بدتره از این ولی خب سعی میکرد بین مارو درست کنه، خودش مجرده)
تا دو سه روز نذاشتم برادر شوهرم بره🤦🏻♀️ هی میگفت ارومه بابا من کارو زندگی دارم من میگفتم نه نرو 🤦🏻♀️🤣 کلا بمون با ما زندگی کن🤣
تازه فردا شبش شوهرم اخماش داشت باز میشد… دستشویی میخواست بره من میرفتم تو اتاق که شوهرم اذیت نکنه 🤣 ( حالا خنده داره ولی واقعا میترسم ازش و به اصل قضیه نگاه کنید اینکه این حجم خشونت داره واقعا فان نیست🤦🏻♀️)
برادرشوهرم کلا ادم با مزه ایه فرداش کلی شوخی کرد و اینا … شوهرم روحیش عوض شد ولی باهام حرف نمیزد… هنوزم نمیفهمم من که حرف بدی نزدم کار بدی نکرده بودم… غذای مورد علاقشو پختم و سعی میکردم اروم باشه ولی میدونستم دارم باج میدم و از ترسه همش
برادر شوهرم که رفت شوهرم اروم بود تا گفت بیا حرف بزنیم من طفره میرفتم
#ادامه_دارد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 ساغر ساعت بعد بیدار شدم از خستگی. دیگه تقریبا عصر شده بود دیدم اونم برنگشته سرک
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️