شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام ادمین جان . منم یه مشکل دارم که خیلی وقته درگیرش هستم ولی چند روزه یه اتفاقی افت
#پاسخ_اعضا ❤️
در مورد خانمی که با پسر خالش عقد کرده عزیزم شما قبل از هر اقدامی باید مشاور میرفتید چون هنوز مطمعن نیستید به احساستون عزیزم درسته تحصیل خوبه اما تصمین خوشبختی نیست منم میخواستم ازدواج کنم همسرم گفت دانشگاه میزارم بری اما بعدا نزاشت در صورتیکه یکی از بزرگترین ارزوهام بود الان سالها از اون ماجرا میگذره و من خیلی سر این موصوع با همسرم صحبت کردم اما الان به این نتیجه رسیدم که گاهی خواسته ما یک چیز دیگس و خواست خدا یک چیز دیگه و ما روی خواسته هامون اونقدر پا فشاری میکنیم که لحظه های ارزشمندمون رو ازدست میدیم سعی کردم در زمینه هنری و ... پیشرفت کنم به نظر من قبل از هر اقدامی با یک مشاور خوب صحبت کنید تا از این دو دلی در بیایین تا بعدا پشیمون نشین و با دو دلی یک عمر زندگی نکنید که از نظر روحی بسیار اسیب میبینید امیدوارم خداوند بهترین راه رو پیش پاتون بزاره🌹🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
با سلام
روی سخنم با اون خانمی ست که عقد کرده وعاشق دیگری ست
خانم عزیز متاهلی متعهدی ست وقتی پسر خاله وشوهری به این خوبی داشتی چرا وسوسه دیگری شدی
از همین الان به خودت وخدای خودت قول بده دست از خیانت به شوهر ت برداری عاشقانه براشوهرت خانمی کن محبت ش کن و اون پسر را به طور کلی فراموش کن
در ضمن شهر هم چندان تحفه ایی نیست روستاهها بهترین مکان هستند
فکر را از اون پسره خارج کن وبدان که این خود ما هستیم که با خیانتکاری دست دوستی به شیطان میدهیم برو توبه کن عزیزم
🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد اون دختر خانم که بین و شوهر و عشق قبلی گیر کرده .
عزیزم عشق واقعی را خودت با همسرت بساز .محبت کن و محبت بگیر .اون آقا اگر هم واقعا شما را دوست دارد راه درست را پیش گرفته .نمیخواد زندگی یکی دیگه را خراب کنه چون ازدواج کرده ای .اگر هم طلاق بگیری دیگر به عنوان یک دختر نیستی .و حرف و حدیث پشت سر ت زیاده .به نظر من که ارزش نداره .میگید که شوهر ت هم.خوبه.موفق باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با اون خانومی که نامزد دارن ولی با عشق سابقشون در ارتباطن خواستم بگم
عزیز من وقتی پیامتون رو خوندم واقعا حالم بد شد که چطور به خودتون اجازه همچین کاری رو دادین؟ اصلا قصد سرزنش ندارم ولی شما بشین فکر کن که اگر جای خودت و نامزدت عوض میشد و نامزدت با عشق سابقش در ارتباط بود چه حالی بهت دست میداد؟ اولندش که شما نباید به خاطر رو در وایسی با خاله و... جواب مثبت میدادید وقتی راضی نبودین ولی وقتی جواب مثبت دادین پای حرفتون وایسین لطفا دیگه به اون پسر فکر نکنید و همه فکرتون رو به همسرتون اختصاص بدین خداروشکر که اون آقا هم انقدر مرد بود که وقتی فهمید کارش اشتباهه کشید کنار
شما هم میتونی با حرف زدن و سیاست های زنانه همسرتون رو راضی کنید که دانشگاه برید و تو روستا نباشید ولی باز هم اگر همسرتون راضی نشدن خیلی ها هستن که تحصیلات دانشگاهی ندارن ولی خیلی با فهم و شعورن شما هم مطالعات و اطلاعاتت رو بالا ببر ویا چه اشکالی داره تو روستا زندگی کردن؟ مگه نمیگی همسرت از هر لحاظی خوبه؟ پس دلت و فکرت رو بده بهش و فکر اون آقا رو از سرت بنداز بیرون و خیانت نکن
انشاالله خوشبخت بشی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین عزیز
درمورد اون خانمی که با پسرخالشون عقد کردن و یکی دیگه رو دوس دارن
بخدا تا خوندم داستانتونو حس کردم زندگی منه منم با پسرخالم عقدم و یکی دیگه رو دوست دارم خیلیم همو دوس داریم تا لحظه آخر تا شب قبل عقدم تلاش کردیم نشه ولی نتونستیم چقد کتک خوردم اون چقد کتک خورد خیلی سختی کشیدیم
خیلی سعی کردیم همو فراموش کنیم ولی نشد حتی برااینکه ازش متنفرشم عکس خودش با همکارشو گذاشت استوری ولی من بازم دلسرد نشدم چون به دوست داشتنش ایمان داشتم .منو مجبور کردن اصلا پسرخالمو دوس ندارم همش میپیچونمش باهاش حرف نمیزنم چون ازم دوره و یه شهر دیگس حتی دعا میکنم هیچ وقت نیاد پیشم.نمیخوامش
حتی دایی عشقم بعد عقد بهم زنگ زد گفت پسرخواهرم داره از دست میره چرا اینجوری شد چرا فرار نکردین؟ما پشتتون بودیم به بابام زنگ زدن ولی الان دیر شده.شرایط منم مثل توئه نامزدم نمیاد شهرما
باورت میشه من هرلحظه عذاب وجدان دارم وقتی با پسرخالم حرف میزنم.دنبال یه راهیم که همه چیو تموم کنم چون نمیتونم تحمل کنم نمیخوامش
نظرارو که میخونی ممکنه بیشتریا بگن به شوهرت خیانت نکن و فلان
حق میگن ولی زندگی و آینده توئه خوب فکر کن و تصمیم بگیر سخته میدونم ولی به کسی اهمیت نده زندگی خودته تلاش کن براش
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_هشت وسط حرفای من نگاه پرهام به نگاه مهسا گره خورد… مدام زیر نظرشون داشتم، انتظار یه ا
#قسمت_پنجاهو_نه
مادرشوهرم اخماشو تو هم کشید و گفت غلط میکنه، مگه همین یه پسر از آسمون افتاده که مهسا پیله کرده بهش ول کن ماجرام نیست
گفتم مامان جون من این چیزا حالیم نیست سهیل و مهسا وقتی داشتن میرفتن پایین به من گفتن برسیم خونه پدرتو درمیاریم،
من میترسم راستش، بخدا یه بلایی یا سر خودشون میارن یا من..
گفت غلط کردن حالا پرهام چی هست که بخواد سر عروس من یه بلا بیاره بخاطرش مردشورشو میخوام ببرن
گفتم من نگران خودم نیستم،
دستشو گرفتم و گفتم یادتونه یبار قلبتون گرفت؟ من نگران شمام عشقم اگه دعوا کردیم شما نیا بین ما، در گوشتو بگیر اصلا هیچی نشنوی میترسم حالت بد شه
پاشدم لپشو بوس کردم و گفتم قربونت بشم من تا اینا برسن میرم لباس عوض میکنم
توی اتاق خواب لباسمو عوض کردم و اومدم توی حال روی مبل لم دادم و به شقایق زنگ زدم
در دسترس نبود یعنی هنوز روی کوه بودن.
صدای چرخش کلید توی در حیاط اومد، چهره نگران به خودم گرفتم و روبه مامان سهیل گفتم یاخدا مامان جون اومدن
گفت وایسا بیام بغلت بشینم الکی مثلا تو چیزی بهم نگفتی
اومد کنارم نشست و گفت نگاه کن این فیلم محمدطاهاست توی تولدش جات خالی تو نبودی حیف بیا اینو ببینیم،
سرمون توی گوشی بود که مهسا در پذیرایی رو باز کرد و اومد تو، آروم و زیرچشمی نگاش کردم گفتم سلام، …
چشماش از شدتی که گریه کرده بود ورم کرده بودن،
یدفعه دوباره زد زیر گریه و گفت دارم برات من برای تو دارم عجوزه…
داشت بهم فحش میداد که وسط گریه هاش یدفعه یه حباب از بینیش زد بیرون و تمومیم نداشت
من و مامانش یدفعه زدیم زیر خنده،
گفتم شما فعلا بینیتو پاک کن بر حباب بینیت غلبه کن بعد برا من داشته باش
مامانش دلشو گرفته بود از شدت خنده از چشماش اشک میومد،
مهسا عصبی شد و حمله کرد سمتم و موهامو گرفت..
خنده رو لب مامانش خشک شد
گفت ولش کن دختره رو وحشی ای خدا ملت دختر دارن من عنتر، دختره نفهم این پسره چی داره که بخاطرش مثل سگ به همه میپری، بخاطرش زندگی سهیلو خراب کردی بخاطرش منو به سکته دادی ول کن وا بده مگه خواستن زورکیه؟
مهسا عقب عقب رفت،
داد زد خیلی پستی ستاره از تو عوضی تر ندیدم.. پس بگو دلت برا من نسوخته بود که گفتی بریم کوه، میخواستی منو با اون دوتا روبه رو کنی میخواستی کاری کنی من بفهمم رابطشونو آره؟
گفتم نه بخدا من اصلا قصدم این نبود عشقم، ولی حالا گیریمم بود تو باید با واقعیت روبه رو میشدی تا کی میخواستی توی رویا سیر کنی؟
باید میفهمیدی این پسر با کسیه، دوست نداره، عشق و دوست داشتن که زورکی نیست، حالا باز خداروشکر نمیاد یه سال باهات بمونه و فقط تظاهر کنه که عاشقته!
مگه نه سهیل؟ تظاهر سخته، سهیل میفهمه که تظاهر سخته..
به مامان سهیل گفتم مامان جون بزار تنهاش بزاریم بریم ناهار بپزیم باهم یه غذای جدید ایتالیایی یاد گرفتم.
اونم که عاشق این چیزا بود گفت پاشو پاشو بریم
وقتی میخواستم رد شم سهیل دستمو گرفت و آروم تو گوشم گفت بالاخره زهرتو ریختی بی همه چیز؟
آروم توی گوشش گفتم نه هنوز نریختم عشقم، نوبت تو نرسیده این فقط خواهرت بود، منتظر بمون نوبت تو و صبا هم میرسه..
گفت تو به صبا چیکار داری طرف حسابت منم
گفتم بالاخره اونم یه تاوان کوچیک باید بده، میدونست تو زن داری و بازم باهات بود مگه نه؟
تاوان اون سه روزی که من توی خونه تنها بودم و تو با اون به مسافرت و عشق بازی…
خیره توی چشمام نگاه کرد دیدم که ترسیده، ترس توی چشماش دقیقا مثل صبا بود..
ناهارو درست کردیم و خوردیم،
مهسا از اتاقش نیومد بیرون
پشت در اتاقش میرفتم ببینم داره با کی حرف میزنه و چی میگه،
پای لپتابش ولو شده بود و فیلم عاشقونه میدید و گریه میکرد
شنیدمم که زنگ زد و گفت سه روز مرخصی میخواد و نمیتونه بیاد سرکار ….
@azsargozashteha💚
عمه خانم قبل از خواب بهم گفت دختر جون اینجا شبا سر و صدا زیاده هر چی شنیدی از جات تکون نخور و بگیر بخواب
با تعجب نگاهش کردم چشمی گفتم رختخوابمو پهن کردم و سعی کردم بخوابم
چند ساعتی توی جام غلت زدم اما از صدای زوزه گرگ و ناله ی خفیفی که به گوشم میخورد نمیتونستم بخوابم اولش توجه نکردم و خودمو زیر پتو جا دادم
ولی بعد صدایی شنیدم که اسممو صدا میزد ...
آسمانههه ... آسمانه .....
دقت کردم شبیه صدای عمه خانم نبود پاشدم فانوسو برداشتم که صدای در شنیدم
کسی از پشت در صدام میزد من دختر شجاعی بودم گفتم حتما کسی کارم داره شایداصلا آقاجونم وسایلامو فرستاده عمه خانم حتما به خاطر سنش حساس شده
با این فکرا به ترسم غلبه کردمو از جام پاشدم آروم درو باز کردم یه زن جوون توی تاریکی ایستاده بود صورتشو نمیتونستم ببینم
هنوز حرفی نزده بودم که گفت آسمانه تویی؟؟ شنیدم خیاطی میکنی
با تعجب گفتم اره ولی من تا حالا برای کسی چیزی ندوختم شما از کجا میدونی👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
عمه خانم قبل از خواب بهم گفت دختر جون اینجا شبا سر و صدا زیاده هر چی شنیدی از جات تکون نخور و بگیر ب
سلام
از امشب قراره باهم داستان #ترسناک بخونیم 😱😰😓
علاقه مندان به داستان واقعی #ترسناک حتما این قصه رو دنبال کنید😍👆👇
این اتفاق برای یکی از اعضا رخ داده و مو به تنتون سیخ میکنه از دستش ندید👌
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خسته نباشید من یه سوال دارم امیدوارم جواب بگیرم از کانالتون
۲۰ سالمه یه بچه هم دارم مشکلم اینکه ک همش بیحالم اصلا انرژی ندارم همیشه اینجور بودم بعداز زایمان هم بدتر شدم
موقعی هم که باردار شدم ازمایش دادم هیچی کم نداشتم همه چی نرمال بود
واقعا خسته ام دوس دارم شاد وزبروزرنگ باشم اما حتی حال ندارم صاف بشینم قوز میکنم کارای خونمم ک بماند همیشه خونم شلوغه
خیلی کم انرژیم وبی حال و تنبل
اصلا حوصله کسی رو ندارم حتی با بچم بیشتر از ۵ دقیقه بازی نمیکنم خیلی هم میخابم واقعا دنبال راه چاره میگردم مامانم میگه تو ضعیفی بخاطر همون همش بیحالی
😔😔کسی مثل من بوده ک درست شده باشه یا باید تا آخر عمر اینجور ادامه بدم؟
تورو خدا جواب بدیدن
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🌹🙏
@azsargozashteha💚
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام 🙂❤️
من تازه عضو کانالتون شدم. و داستان اون دختر خانمی که از نامزدشون جدا شدن و الان نامزدشون بهشون میگه بگرد خوندم و یاد خودم افتادم منم 16 سالم بود که نامزد کردم و عاشقانه همدیگه دوست داشتیم و هنوز هم داریم 20 سالم که بود یه روز زنگ گفت بریم بیرون منم قبول کردم اما جا خوردم چون گفت خودم برم تا اونم از سرکارش بیاد آخه همیشه میومد دنبالم ولی با این حال قبول کردم وقتی اومد گفت باید از هم جدا شیم 😔 هرچی گفتم چرا میگفت تفاهم نداریم از این حرفا
بهش گفتم بعد 4 سال یادت افتاده تفاهم نداریم ولی بازم حرف خودشو میزد خلاصه بعد از یکماه دیدم ی دختره اومده در خونمون میگه با من کار داره وقتی اومد تو دیدم ی کارت دعوت دستشه وقتی کارتو داد دستم متوجه شدم که قراره با نامزد سابقم نامزد کنه... خیلی بهم ریختم.... اما همراه خواهرم رفتم مراسمشون از دیدنم تعجب کردن فقط به دختره گفتم خونه آرزوهاتو رو ویرونه خونه آرزوهای من ساختی پس بدون دوامی نداره..
یکسال و نیم بعد برگشت، دلیل اصلی جداییمونو گفت اما من نتونستم قبولش کنم به راحتی.
دوباره بهش اعتماد کنم هرچند عاشقش بودمو هستم اما آنقدر اومدو رفت تا بالاخره باهم رفتیم پیش مشاور همه چیو براش گفتیم مشاور هم گفت یه مدت دوباره باهم باشید...
الان 10 سال از اون روز میگذره 7ساله که تو خونه خودمون هستیم دوتا بچه داریم خیلی خوشبختیم همسرم همون موقع گفت کاری میکنم این روزای بَدو فراموش کنی و واقعا هم فراموش کردم بعد مدتها یادش افتادم.
فقط خواستم بگم تو زندگی اگه واقعا ارزششو داره و طرف مقابلتون عوض شده دوباره بهش فرصت بدید و اگه لازم بود برید پیش مشاور
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا❤️
سلام اگر امکانش هست مشکل من رو هم داخل کانال بزارید ممنون
ما زندگی خوبی داریم ولی مادرم مدام پدرم رو تحقیر میکنه جوری که حتی برادرمم دیگه عادت کرده و روش باز شده به پدرم بی احترامی میکنه و پدرم هیــچ دفاعی نداره
وقتی مادرم باهام صحبت میکنه از بابام بد میگه و از چهرش ناراضیه😕😂 میگه منو بزور به بابات دادن .
درصورتی کع پدرم مرد مهربون و خوبیه قیافشم خوبه نمیدونم چرا مامانم اینجوری میکنه
من نمیتونم تحمل کنم که مادرم خیلی راحت از پدرم بد بگه و تحقیرش کنه اخه روی برادرم خییلی راحت به رو پدرم باز شده., حتی یبار وقتی پدرم داشت خرید و فروش انجام میداد برادرم گفت من عقلم بیشتر تو میرسه😑 و تحقیرش کرد
پدربزرگم از لحاظ وضع مالی خیلی وضعش خوبه و به تمام عموهام ملک و املاک داده ولی به پدرم چیزی نداده و مادرم همش میگه تو عرضه نداری که بری یه چیزی بگیری حد اقل برا بچها...
دلم برا پدرم میسوزه بگید چجوری با مامانم صحبت کنم😢
ایدی ادمین👇🌹
@habibam1399
لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا❤️ سلام اگر امکانش هست مشکل من رو هم داخل کانال بزارید ممنون ما زندگی خوبی داریم ولی مادر
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام ؛دوست عزیز شما در مورد پدرت خیلی بهشون احترام بزار؛محبت کن،صفات واخلاق های خوب پدرتون رو به بهانه های مختلف در جمع و کنار مادرتون وبرادرتون بگین....
به مادرتون هم با احترام وقتی داره دردو دل میکنه ومیگه منو بزور به پدرتون دادن بگید مادر من الان شما میخوایید چکار کنید دوتا راه داریدیا اینکه اگه الان هم از بابا بدت میاد جدا بشو و فکر ماهم نباش ما نمیخواییم اذیت بشی و خوشیت رو میخواییم...ودومین راه حل اینکه زندگی خوب و خوشی روداشته باشی هر روز احترامت رودر خانواده و فامیل و همسایه بیشتر کنی با احترام به پدرم؛و از دور واطراف از خانواده هایی که به هم احترام میزارن ودر بین بقیه هم احترام دارن مثال بزنید...واینکه هر وقت که پدرتون به مادرتون محبت کرد به مادرتون بگید چقدر بابا دوستت داره....هر وقت هم مادرتون از پدرتون بد میگه در جمع با احترام بگو مادر من همون طور که شما رو دوست دارم پدرم رو هم دوست دارم بلند شید برید توی اتاق یا جایی که این حرف هارو نشنوید...؛ ان شاءلله زندگی پر از آرامش و محبت در کنار خانواده داشته باشید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
.سلام علیکم دررابطه باخانمی که پدرشون تحقیر میشه .اینکه به احترام گذاشتن والدین بهامیدید شمارو کاملا تحسین میکنم دررابطه با رفتارمادرتون حتما بایک واسطه مثل دایی یا خاله یاکسی که بتونه حرف شمارو درک کنه وکاملا منطقی بامادرتون صحبت کنه ان شاءالله مساله شما حل بشه ودرابطه با کمک مالی پدربزرگ محترم هم میتونید باواسطه صحبت کنید اگه امکانش باشه باامام جماعت محل صحبت کنید راحت تر میتونید راهنمایی بشید پیروز وسعاتمندباشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹❤️🌹
سلام اون خانمی که گفته مادرش پدرش رو تحقیر میکنه
خاستم بگم مادر منم اینطوریه ولی من باهاش حرف میزنم و بقیه حرف میزنن بهتر شده مادر منم به زور دادن به پدرم ولی خب پدربزرگمم کدخدا بوده ثروتمند بوده ولی مث شما به عمو هام زیادی داده ولی به پدرم چیزی نداده پدرمم همیشه خودش تلاش میکرده الانم خداروشکر از بقیه عمو هام موفق تره ❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
من در رابطه با اون خانواده که مادرشون پدرشون رو تحقیر میکنه....
عزیزم شما به مادرت از خوبیا و یا مهربونیای پدرت تعریف کن و سعی کن که از پدرت دفاع کنی نکه به مادرت توهین کنی فقط از پدرت دفاع کن... امیدوارم مادرتون پدرتون رو درک کنه🙏🏻😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم حتما پدر شما مشکلی داره که نه مادرتون،نه برادرتان و نه پدربزرگتان باهاش بدن حتما پدرتان یه خطایی کرده که پربزرگتان و برادرتان و مادرتان مطلع شده به هر حال دخترا بیشتر پسرا باباشون دوست دارن شما دختری و پدرتو دوست داری برای آرامش خودت میتونی از پدرت دفاع کنی☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خسته نباشید من یه سوال دارم امیدوارم جواب بگیرم از کانالتون ۲۰ سالمه یه بچه هم
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام
در جواب خانومی که گفتن خیلی بی حال هستن و...
برید پیش یه طب سنتی(خوب البته). این چیزها مربوط به طبع تونه. منم اینجور بودم و بعد زایمان هم بدتر شده بودم. الان خدا رو شکر بهترم.
علائمتون رو بگید تا انشالله درمان تون کنن.
نسخه کسی رو قبول نکنیدا. فقط پیش متخصص برید. برخلاف تفکر رایج، داروهای گیاهی رو نباید سرخود و بدون تجویز متخصص استفاده کرد.
موفق باشید😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
درباره اون خانمی که خیلی بیحال هستن و حوصله هیچ کاری ندارن
بیشتر تنبلی ها از بی برنامه گی هست حتما برا خودشون برنامه بریزن و برا روزشون برنامه داشتن
از نظر مزاج شناسی هم پیش یه مشاور طب اسلامی برن شاید مزاجشون بهم ریخته
ممکن هست غلظت خونشون زیاد شده باشه و نیاز به صاف کننده خون داشته باشن ،خوردن کاسنی هم میتونه کمکشون کنه البته بپرسن که برا بچه ضرر نداشته باشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد خانمی که گفتن بی حال وکسل هستند؛ایشون احتمالاسردی شدیدی دارن، منم تقریبا با مشکل شما روبه رو بودم
بهتر مزاج درمانی کنند ودکتر طب سنتی برن
و اینکه سر و شقیقه هاشون رو باروغن های گرم بمالند؛ اگه فشارخون ندارن دم نوش های گرم میل کنند ،در غذاهاشون تغییر ایجاد کنند و غذاهای سرد مزاج رو کم و کمتر کنند؛بعد حدود دوهفته منظم تاثیرش رو میبینن... ..در مفاتیح هم دعای نشاط هست انجام بدن...
عزیزم ان شاءلله هر روزی بهتراز دیروز داشته باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در مورد اون خانم ۲۰ساله ای که گفتن بیحالن و فقط میخوابن خواستم بگم که من هم مثل شما بودم به طور اتفاقی با طب اسلامی آشنا شدم و پارسال تو فصل پاییز حجامت عام کردم به طور باور نکردنی حالم خییییلی بهتر شد از بیحالی و کسالتم کم شد تصمیم گرفته ام هر شش ماه حجامت کنم شما هم امتحان کنید مطمعنم نتیجه خواهید گرفت انشاالله
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون خانمی که میگن همش بیحالن و.....
عزیزم شما یا لاغر هستید یا آب بدنتون کمه، مثلا چن ساعت خوابیدید ولی بازم سرحال نیستید تنها راهش خوردن آبه؛ میتونید به دکتر هم مراجعه کنید تا اگر کمبود ویتامین یا کم کاری تیروئید دارید مشکلتون حل بشه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب خانمی که بیحالن و همش میخوابن من اوایل ازدواج این طور بودم آزمایش فریتین بدین مربوط به ذخیره آهن هست احتمال خیلی زیاد مال شما پایینه مال من ۶بود خودم بستم به قرض آهن خوب خوب شدم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانمی که گفتند بیحالن اگر مشکل روحی وافسردگی ندارن شاید نافش افتاده باشه به دکترای طب سنتی مراجعه کنید تا معاینه کنن اگر ناف افتاده باشه ادم دایم بی حال هست والبته علائم دیگه ای هم داره که من دقیقا نمی دونم اما ضرر نداره یه مراجعه به دکتر طب سنتی انشا الله که مشکل تون هر چه سریع تر حل بشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام علیکم خدمت هم کانالهای عزیز ، چقدر این کانال خوب و سازنده است ممنون از ادمین بابت ایجاد کانال، درباره اون خانم که بعد از زایمان بیحال و کسل شدند یک راهنمایی دارم ، عزیزم شما بهتره پیش یک دکتر طب سنتی برید و مزاج شناسی بشید احتمالا بلغم خونتون خیلی بالا رفته و باید حجامت کنید منتهی باید حتما بفهمید که چه حجامتی براتون خوبه حتما برید پیش یک متخصص طب سنتی خوب میشد انشاالله، من هم چهارماه اینطوری شده بودم که متخصص گفتند سودای خونم بالاست و زالو پشت گوشم انداختم و الحمدالله از افسردگی نجات پیدا کردم و الان خوب خوبم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من خودمم اینجوری بودم اما کم خونی شدید داشتم ومتوجه نبودم به نظر من شما بایدصبحها قبل از ناشتا ی لیوان ابجوشیده نیمه داغ با یقاشق غذا خوری عسل واقعی و چند قطره ابلیموی تازه وچند قطره زعفران دم کرده میل کنین صبحانه هم بیشتر ارده با شیره انگور مصرف کنین سردجاتم کم مصرف کنیم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹❤️❤️
سلام در مورد اون خانمی که گفتن بی حال هستن عزیزم برو حجامت کن ماهی یکبار برو یه جای خوب من وقتی بی حال میشوم میرم وخوب جواب میگیرم شاید خونتون غلیط باشه که بی حال و کسل هستید ان شالا بهتر باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_نه مادرشوهرم اخماشو تو هم کشید و گفت غلط میکنه، مگه همین یه پسر از آسمون افتاده که مه
#قسمت_شصت
قاعدتا باید دلم براش میسوخت
دل سوختم داشت ولی من لذت میبردم از این وضعیت و از این حالش.
اصلا از اتاقش بیرون نمی اومد و شام و ناهار شو میبردیم توی اتاقش، برای اینکه حالشو ببینم و دلم خنک شه من غذا شو میبردم.
بهم گفت الان دلت خنک شده داری منو تو این وضعیت میبینی؟
با لبخند سرمو تکون دادم
دست به سینه شدم و به دیوار تکیه دادم وگفتم خیلی منتظرش بودم، خیلی..
روی تخت کنارش نشستم و گفتم چطور تونستی اون همه نقشه برای بهم ریختن زندگی من بریزی؟چطور دلت اومد زندگی برادرتو زندگی منو خراب کنی؟...
دستشو گرفتم و گفتم تو باعث شدی مادرت سکته کنه
چه بسا فشارای شما باعث شد بهنام خودشو از بین ببره،
بیا و دست بردار از این همه بد بودن و پست بودن...
دستشو از تو دستم کشید وگفت چی میگی پاشو گمشو از اتاقم بیرون تا کاسه ماستو تو سرت خورد نکردم
بهش نزدیک شدم شونه هاشو گرفتم و گفتم کاسه ماستو؟
دوس دارم اینکارو بکنی!
اینکارو بکن و منتظر باش تا بابام بیاد و خونتونو جوری به آتیش بکشه که خاکستر این لبتاپی که جلوته رو نتونی پیدا کنی فهمیدی؟
زد زیر گریه و با جیغ گفت گمشو از اتاقم بیرون
از اتاقش اومدم بیرون
مامانش بی حوصله گفت بازچشه؟ تا کی میخواد نره سرکار؟
گفتم والا نمیدونم من فقط بهش گفتم پرهامو فراموش کن وقتی نمیخوادت اونم گفت که گم شم بیرون
گفت ولش کن امروز کلی کار داریما، کمکم میکنی ستاره جان؟
باذوق گفتم آره!
گفت توروخدا باهام میای بریم خرید؟ میخوام مادر بهنام و خانوادشو دعوت کنم بنده خداها داغدارن..
کلا مادرش زن ترسو و تنهایی بود هیچکسو دور و برش نداشت دلش خوش بود دختر داره، اصلا هیچوقت با مهسا حرف نمیزد و هروقتم حرف میزد مهسا بخاطر قدیمی بودنش مسخرش میکرد،
پدرشوهرم بهش پول میداد ولی اکثرا پی عیاشی و دوست و رفیق بود هیچوقت برای مادرشوهرم یه همدم نبود و الان که من بهش میگفتم بریم خرید کنیم کلی ذوق میکرد، رانندگیم بلد بود ولی جراتشو نداشت که پشت رول بشینه
خلاصه ماشین پدرشوهرمو دراوردم و خودم نشستم که باهم بریم بیرون
کلی ترسید و گفت بزنیش یه جا میکشن منو
گفتم نترس بابا
بردم خریداشو کرد، بعد بهش گفتم مامان جون میای بریم سینما؟ امروز رو برا خودمون باشیم اصلا؟
گفت آخه مهمون داریم
گفتم نترس تو که برنجتو خیس کردی کاری نداری بیا بریم یکم خوش بگذرونیم.
خلاصه رفتیم سینما، میخواستم ببرمش آرایشگاه که نیومد
گفت میگن عذادارن بچشون مرده این رفته خودشو مثل عروسا درست کرده لابد خوشحاله!
خلاصه باهم بستنی خوردیم و برگشتیم خونه.
مشغول سرخ کردن بادمجون شدم، اونم رفت که مرغ سرخ کنه،
گفت عجیبه انگار صدای فیلم دیدن مهسا نمیاد برو صداش کن بگو بره دوش بگیره اصلا حموم نرفته بوی عرق میده شب اینا میان زشته
گفتم من نمیرم مادرجون، منو معاف کن میخواد بپره به من بگه به توچه که نرفتم حموم و لیچار بارم کنه، دست خودتو میبوسه من مواظب غذاها هستم شما برو.
خلاصه که رفت به مهسا بگه پاشه بره حموم،
پای گاز بودم که صدای جیغ بلند مادرشوهرمو شنیدم....
@azsargozashteha💚
وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم!
من صاحب عالی ترین حالِ جهانم
تو خلسه ی تخدیری ِ یک جنسِ نابی
من با تو در اوجِ نشاطم، شادمانم!
کافی ست تا لب تر کنی، باران بگویی!
من آسمانها را به اینجا می کشانم
گنجشک ها بر دامنت سر می گذارند
در سایه سارِ دستهایت، مهربانم!
برفی ترین کوهِ حوالی، شانه ی توست
من برف را از شانه هایت می تکانم
کندوی چشمانت عسل خیزاست وشیرین
زنبورها را از نگاهت می پرانم!
می خواستم از رازِ لبهایت بگویم
قُفلی زده لبهای سرخت بر دهانم!
این ماجرای ما از آخر گشته آغاز
من ابتدای ِ انتهای ِ داستانم!
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
@azsargozashteha💚
#تجربه_اعضا ❤️
سلام درباره اون خانمی که عقد هستن ولی دلشون پیش کس دیگه ای هست تجربه یکی از دوستانمو براش میگم
یکی از دوستان ما ازدواج کرده بود و دوتا بچه هم داشت وتنها مشکلش شغل همسرش بوده که توی شهر دیگه ای بود این خانم یه فامیلی داشتن که مدام دیدنش میرفته و باهاش گرم میگرفته تا اینکه به خودشون اومدن دیدن عاشق هم شدن(البته از قبل هم همو میخواستن ولی با ازدواج خانم به ظاهر فراموش شده بود ) خلاصه کنم خانم طلاق گرفت و آینده دوتا بچه اش افتاد دست شوهرش که به خاطر شغلش خیلی کم میتونست برا بچه ها وقت بزاره و این خانم و آقا با هم ازدواج کردن و بچه دار شدن ولی بعدش خیلی راحت دقیقا وقتی که همه از بیرون زندگی اینا رو نگاه میکرد و غبطشونو میخورد اون آقا به خانمش خیانت کرد و پای کارش موند و اون خانم حق اعتراض هم نداره چون تا میاد چیزی بگه گذشتشو خیانت به شوهر اول و بچه هاشو میزنن تو سرش بیچاره داره میسوزه و میسازه...
خانم عزیز شاید الان خیلی راحت به شوهرت خیانت کنی و بری دنبال عشقت ولی اون خدایی که باید آیندتو بسازه و عشقت و پایدار کنه وعده داده هیچ کار شما بی نتیجه نیست و چه بسا نتیجه خیانت ،خیانت باشه...
@azsargozashteha💚