✨﷽✨
#ازدواج
✍چهار اصل ساده که باعث می شود در زمان آشنایی متوجه شوید فرد مقابل🔁 واقعا قصد #ازدواج 💍دارد یا خیر
1 - فردی که قصد #ازدواج دارد در دوره آشنایی، تقاضاهای نامشروع📛 نمی کند.
2 - فردی که قصد ازدواج💘 دارد، این #ارتباط را از خانواده اش پنهان نمی کند.
3 - فردی که قصد ازدواج 💌دارد، زمان #آشنایی را بیش از اندازه طولانی⌛️ نمی کند.
4 - فردی که قصد ازدواج دارد علاوه بر #معرفی شخصیت 👤خود، سعی می کند از طرف مقابل و خانواده اش شناخت 🧐پیدا کند و تنها به تبادل احساسات❣ و بیان جملات عاشقانه💖 و عاطفی بسنده نمی کند.
#مشاوره🎀
•┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈•
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
Roze Hazrate Roghayye 1398..mp3
7.67M
ㅤ●━━━━─── ⇆
ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ
🔉 #روضه
🖤 روضه شب شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها 😭
✨﷽✨
#حدیث🌱
🌹پيامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله):
💢 ترک #عبادت، دل را سخت میكند. رها كردن ياد #خدا، جان را میميراند.
📙 تنبيه الخواطر ج۲ ص۱۲۰.
ـــــــ...ـــــــــ•.🍁.•ــــــــ...ـــــــــــ
.^🕊^.امام سجاد علیهالسلام: همین افتخار مرا بس، که بندهیِ تو باشم...
- شکر،کهتوخدایِمنی :)💌
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🦋⃟🖇 اذان به افق تهران ✨
#اذانمغرب بهافققلــبــم♥️🕊
هیچچیزتودنیا
جزتڪرارنمازقشنگنیست🌱
رفیقبیاباهمبریمبغلمعبودجان💕
الله اکبر
الله اکبر ......
-----------------🌻------------------
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موفقیت😁
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگرانھ
توگناهنڪن
ببینخداچجورۍحالتوجامیاره🌱
زندگیتوپرازوجودخودشمیڪنہ(:
- عصبےشدی؟!
+نفسبکشبگو:بیخیال،چیزیبگم ؛
امامزمانناراحتمیشه...☝🏻
- دلخورتکردن؟!
+بگو:خدامیبخشهمنممیبخشم
پسولشکن😌💜
- تهمتزدن؟
+آرومباشوتوضیحبده
بگو:بہائمههمخیلیتهمتازدن❗️
- کلیپوعکسنامربوطخواستیببینی؟!
+بزنبیرونازصفحهبگو:مولامهمتره💔
- نامحرمنزدیکتبود؟
+بگو:مهدیزهرا(عج)خیݪےخوشگلتره
بیخیالبقیه ... !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸
🌼 ༻﷽༺
🥀تلنگرشهید 🥀
#پارت_16
-عمه مامان بابام رفتن؟بدون من؟
هیچی نگفت فقط هق هقش شدید شد.
بعد 1 ساعت که سرمم تموم شد با عمه راه
افتادیم سمت خونه...توی راه همش گریه
کردم..عمه هم سعی میکرد منو ساکت کنه ولی
یکی باید به داد خودش میرسید
صدای خوندن قران همه جا رو پر کرده
بود...فرزاد و فرزانه بچه های عمه هما مشغول
پخش کردن چای و خرما بودند...از هر طرف
صدای جیغ و داد خاله ها و عمه به گوشم
میرسید...منم مثل بهت زده ها خیره شدم به
عکس مامان و بابا که حاال یه رمان مشکی
کنارش بود...اشک از چشمام میریخت ولی هیچحرفی نمیتونستم بزنم...مهسا،آرمین،نازنین و
شهاب هم اومدن...کنارم نشتسن و خواستن به
حرفم بکشن اما اونا هم نتونستن.
بعد تموم شدن مراسم رفتم تو اتاقم و دراز
کشیدم رو تخت و چشمام رو بستم
***********
1 ماه گذشت...1ماهی که من با تنهایی انس
گرفتم...همه میخواستن من برم با اونا زندگی
کنم ولی من رد میکردم...نمیخواستم مزاحمشون
بشم و از طرفی نمیخواستم خونه ای رو که با
عزیزترینام توش زندگی کردم ول کنم...دایی
برام 1 ترم مرخصی رد کرده بود...حوصله خودمم
نداشتم چه برسه به درس خوندن.
از پله ها پایین اومدم و نشستم روی کاناپه
توی سالن ...سکوت توی خونه حکم فرما بود...از
بازار شام هم بدتر شده...گال پژمرده
شدن...خیلی از وسایال رو وقتایی که عصبی شدم
زدم شکستم و همونجوری ولشون کردم.
خاله ها و عمه و مامان جون میگفتن بیان تمیز
کنن ولی نزاشتم بعد مراسم هیچکدومشون
پاشونو بزارن توی خونه.
پرده هارو کشیدم...نور چشمام رو اذیت
میکرد...چند بار پلک زدم...رفتم تو آشپزخونه...یه
لیوان آب برداشتم و سر کشیدم...هوا سرد
بود...سردیه هوا دل من رو هم نسبت به این
زندگی سرد میکرد.
نگاهی به ساعت انداختم...4بعد از ظهر...رفتم
تو اتاقم و خوابیدم رو تخت سه ثانیه طول
نکشیدم خوابم برد.
-سالم بانو
برگشتم سمت صدا...همون پسره بود
-سالم تو باز اومدی؟
بازم همون لبخند.
-من تا وقتی خدا امر بفرمایند هستم
-پس چرا این مدت نیومدی؟
-فرصت فکر بهت دادم
-فکر؟فکر درباره چی؟درباره بدبختیام؟
-کدوم بدبختی؟
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿@azshoghshahadat🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌼
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸