eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
611 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 •°﷽•° رمان دو مدافع🕊 من_ آقای طباطبایی من از کجا باید چادر بخرم؟؟ برای چند دقیقه صدای جز نفس کشیدن های سید از آن طرف خط نیامد... من_سید؟...اقای طباطبایی؟...الو؟ سید_ خانم شریفی مسخره ام میکنید؟! من_ نه به خدا آقای طباطبایی شما نمیدونین... و صدای گریه ام بلند شد. سید_ آروم باشین خواهرم... من امروز ساعت پنج غروب میگم خواهرم بیاد همون نبش فلکه آب شما هم بیاین همونجا باهم برید ،خواهرم راهنماییتون میکنه. من_ ولی من ازش خجالت میکشم... سید_ نگران نباشید خواهرم. ریحانه بهتر از من می تونه کمکتون کنه و در ضمن... لطفاً دیر نکنید. ۵ غروب دم فلکه آب. یا علی... ساعت ها بود بوق اشغال تلفن سکوت سنگین خونه را میشکست و من مات مانده بودند به عکس های داخل دوربینم... " خدایا؟ من میتونم ؟لیاقتشو دارم؟ من شهامتشو دارم که جلوی خانواده ام وایستم و خودمو تغییر بدم؟ مطمئنم اونا با تغییر ظاهرم موافقت نمی‌کنن...خدا... خودت کمکم کن..." با دیدن ساعت، نیم متر پریدم... ساعت چهار و نیم بود. فوری بلند شدم و آبی به دست و صورتم زدم. لباس های روز تشییع جنازه را تن کردم و مقنعه گذاشتم تا بتوانم حجاب بگیرم. راس ساعت ۵ کنار گلهای باین ایستاده بودم اما خواهر سید را نمی‌دیدم. اه! از کجاست این ریحانه؟! چند دقیقه از پنج گذشته بود که با دیدن دختر چادری که به سمتم می‌آمد صاف سرجایم ایستادم و سعی کردم طوری باشم که خوب به نظر برسم. دختر هرچه بیشتر نزدیکتر میشد ،من بیشتر حس میکردم اشناست... ✍به قلم بهار بانو سردار ... 𝕵𝖔𝖎𝖓 ↯ @azshoghshahadat 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
≼💜☔️≽ • شهیدانه شھیدشوشتری‌چہ‌قشنگ‌گفتھ: قدیم‌بوی‌ایمان‌میدادیم••! الان‌ایمانمون‌بومیده••! قدیم‌دنبال‌گمنامی‌بودیم الان‌مواظبیم‌اسممون‌گم‌نشہ••:/ ‌• •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
«‌🐧🕸»↯ . . تـنِ‌مَن‌قایِق‌لنگࢪزَده‌دَࢪطوفان‌ـاَسـت خودم‌ـاینجا‌دلِ‌من‌پیشِ‌تُو‌سَࢪگࢪدان‌ـاَسـت..シ! . •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
686.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه شوخی ریز با حاج آقا رئیسی 😁 🔹بنده خدا رئیسی فکر مردمه، اونوقت شما نشستین مسخره بازی درمیارین؟ 😂 😜 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
4945502747.mp3
زمان: حجم: 93.9K
|😂| _ _ .ها😂😂😂 دعای ما امشب یجور دیگس خدا کنه واشه بحق مولا بخت مجردا حالا حالا حالا😅 ‌ 🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ‌_لِوَلیِڪْ‌_ألْـفَـرَجـ⛅️
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
#ماجرای_حقیقی_معجزه_دعای_شهدا #قسمت۱ من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیااار شاداب و
۲ از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داشتم از همسرم درخواست کردم که بریم پابوس امام رضاع برای متوسل شدن و انشاالله شفا گرفتن. بارها شده بود که در سختیها با سفر به مشهد و توسل به آقا، مشکل برطرف شده بود ولی این بار با وجود اینکه هشت روز در مشهد بودیم و من تماما در حرم آقا بودم ولی با کمال تعجب هیج اتفاق خاصی نیفتاد و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضاع این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانم‌حضرت معصومه (س) رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد. تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.) ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو به باید بگیرید به این شکل که رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و ثوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز . روز اول شهید اول روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید.... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
{☘} . . شہید‌ها‌هم‌مثل‌ما‌متولد‌مۍشوند... امـا‌مثل‌ما‌نمۍمیرند! برا؎همیشہ‌زنده‌مۍمانند:)... . . 📻⃟🌿¦⇢
«‌🚎🐳»↯ معرفی شهید💔 . ⇦نـام‌ونـام‌‌خانوادگۍ:شَہید مُحَمَدهـٰاد؎ ذوالفَقـٰاࢪۍ ⇦تـٰاࢪیخ‌تولـد:۱۳/بَہمن/۱۳۶۷ ⇦تـٰاࢪیخ‌شَہادت:۱۳۹۳/۱۱/۲۶ ⇦مَحَل‌تَوَلد:تِہࢪان ⇦محل‌شھادٺ:سامراء ⇦مَحَل‌دَفن:عَࢪاق‌مقبࢪھ‌واد؎سَلـٰام ⇦وَضعیَت‌تـأهُل:مُجَࢪد ⇦تِعدادفَࢪزَندان‌: ... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
#ماجرای_حقیقی_معجزه_دعای_شهدا #قسمت۲ از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داش
۳ توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم. و شروع کردم به صلوات فرستادن. چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها میخوابیدم . وقتی بیدار میشدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده. روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما میخوره. من که چندتا بیشتر نمیتونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره. قربونتون برم که اینجوری دارم....... خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم. در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود. دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا. در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چندتا بسیجی گرفتن که سربند (سبز رنگ ) یا فاطمه زهرا(س) ، به سرشون بسته بودن و اومدن بالا . به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید. بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم . گفتن نه فقط ایشون و همسرشون... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‹🕊🔗› • ـاَزگُنبَـدوگُلـدَستِـہ؎ـاوهیـچ‌نَـگویَـم؛ چ‌ـیز؎ڪِہ‌؏ـیـٰان‌ـاَست‌؛چِھ‌ح‌ـٰاجَت‌ بِھ‌بیـٰان‌ـاَسـت.. •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا