eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
646 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
انتهای آرزومون همینه فقط همین،و من هوس شهد دارم..!😔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همہ‌ماࢪوزے‌‌غࢪوب‌خواهیم‌ڪࢪد اے‌‌ڪاش‌آن‌غࢪوب‌ࢪا بنویسند . . . :)💔!
غࢪق‌دنیاشده‌ࢪا جام‌ ندهند.. :)!
این‌حجم‌ازبی‌لیاقتیم‌رودرک‌نمیکنم..💔🥀!
Hoseini: ⭕️ 🔻بعد از هفت ساعت طی کردن مسیر با اتوبوس نزدیک است چشم انتظاری ام تمام شود از اینجا، تکان خوردن پرچم قرمز روی گنبد فیروزه ای نمایان است یکسال است که انتظارش را می‌کشم تا وقتش برسد و عازم شویم. بار ها سراغش را گرفه ام تا از زمان ثبت نام اطلاع پیدا کنم. رسیدیم. اتوبوس درب هایش را باز می‌کند . پیاده میشویم، محیط بیابانی و خاکی است، ده متر آن طرف تر ورودی اصلی است. از راه رو عبور میکنم، بالای سر را با سربند های قرمز و سبز تزیین کرده اند. اطرافمان هم قاب های گلی ست که روی آن عکس های آن زمان را چسبانده اند چند گلدان هم پای آن گذاشته اند. بوی عطر میآید و چراغ های سبزی روشن است. یک راست میروم سمت راست، ردیف اول؛ 🔻شروع میکنم فاتحه می‌خوانم و صلواتی می‌فرستم‌. نسیمی خنک و دلپذیر در هوا جاریست ؛ فضا سازی درختان و گل ها مانند نوار سجادهٔ سبزی دور تا دور مزار کشیده شده است اهتزاز پرچم سه رنگ ، قبور شهیدان هویزه ، و صدای سوزناک مداحی «من هم باید بروم » شعله به دل های سوخته زوار میزند هر کدام از اعضای کاروان به کنجی می رود و با یک شهید خلوت می‌کند ، پیر زنی شفای نوهٔ جوانش را میخواهد، یک نفر برای باز شدن بخت دخترش دعا میکند کس دیگر توفیق یاری در جبههٔ اسلام را طلب میکند 🔻و اما من، دلی پر از حرف و گلویی سرشار از بغض و چشمانی با هوای بارانی دارم؛ ولی خسته شده ام ، نه از طول سفر نه ، از دست خودم خسته شده ام . آخر چه قدر روضه و گریه و دعا و توسل در یادمان های مختلف، التماس هر شهیدی را کرده ام، از دوکوهه و طلائیه تا کانال کمیل و شلمچه، و حالا هم «»،ولی هیچ تفاوتی نکرده، چند سال است برنامه ام همین است دم عید که میشود کوله بارم را جمع میکنم و می آیم راهیان نور ولی هنوز اندر خم یک کوچه ام پس کی این شهدا حاجتم را میدهند واقعا دیگر باید چه کار کرد ... در همین حال و هوایم که صدا میزنند: _جلو بیایید، جلو بیایید برنامه روایت گری داریم. کمی بی حوصله ام ولی چه کار می شود کرد، جلو میروم و می‌نشینم و در حال و هوای شکایت از خودم و گلایه از شهدا هستم ؛ برنامه شروع میشود، راوی از نحوه شهدای هویزه را شرح می‌دهد. میگوید : _(می دانید چرا میگویند کربلا؟ چون زمین شاهد جبهه گیری تمام قوای حق با تعداد کم، در برابر کثرت نفرات جبهه باطل بود؛ هرکس از الگوی خود نقش اتخاذ کرده بود. صحرا پر بود از علی اکبر (علیه السلام)هایی که توسط لشکریان عمر سعد به شهادت می‌رسیدند و پیکر های ارباً اربا شان زیر تانک های تازه نعل شدهٔ دشمن خورد و له می شد.) از برخی ها هم خاطره های کوچکی تعریف میکند تا می‌رسد به شهید « »؛ میگوید: _محمد حسین ذوب در انقلاب بود، برای لحظه لحظه عمرش برنامه داشت، یک لحظه بیکار نمی‌ماند دائم به این فکر بود که امام چه میخواهد و وظیفه او نسبت به امام چیست دائم خودش را با این خط تنظیم میکرد تا بالاخره در تاریخ ۵۹٫۱۰٫۱۶ 🔻دعایش مستجاب شد و با پیکری ارباً اربا شبیه اربابش، امام حسین»علیه السلام به شهدای کربلا پیوست و سرش را در آغوش امام حسین علیه السلام گذاشت و جان داد ... 🔻صدای گریه بلند شد من هم در دام گیر کرده بودم و پر از هق‌هق و اشک چشم بودم. گویا اشک برای امام حسین علیه السلام راه ارتباط ما با شهداست ؛ولی اینبار تفاوت داشت ، جوابم را گرفته بودم ، فهمیدم که مشکل کار کجاست. باید جهاد کرد، باید مطیع امر ولی بود ، راست میگوید اصلا ما فراموش کرده ایم وظیفه مان را نسبت به امام. حسین (علیه السلام)را در کربلا تنها گذاشتیم و در کوفه به مظلومیت علی (علیه السلام)گریه میکنیم. گویا تمام حرف این است «ولایت پذیری» 🔻صدا میزنند : _ وقت تمام است؛ فاتحه ای بخوانید و وسایل تان را جمع کنید تا برویم. فرصت زیارت این یادمان هم تمام شد، با این تفاوت که این بار وسایلم را جمع میکنم و می‌آیم؛ برای اطاعت از ولی برای ولایت پذیری. باید این مطلب همیشه یاد من و امثال من بماند، که این حرف ها فقط معطوف به همین چند روز نیست. این بار نمی روم تا دوباره همه چیز یادم برود و باز مشغول سرگرمی ها و روزمرگی هایم شوم و سالی یک هفته یاد شهدا و وظیفه ام کنم‌. این بار میروم تا مانند شهدا در لحظه لحظه عمرم به شکل جهادی، فرمان های امامم را اطاعت کنم میروم و گزارش کار تهیه میکنم و سال دیگر که حتما ان شاءالله آمدم به شهدا تحویل میدهم و اینجور میگویم :من همانند شما وظایفم را انجام می دهم و غفلت نمیکنم شما هم در این راه با دست غیبتان کمک برسانید
روایت ۵روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل، در کانال دوم فکه یکی از ماجراهای خواندنی و تکان‌دهنده گروهی از رزمندگان در بازه زمانی ۱۷ تا ۲۲بهمن سال۱۳۶۱ از آغاز عملیات والفجر مقدماتی تا زمان محاصره آنها و شهادتشان در کانال کمیل است؛ جوانانی که تا آخرین لحظه زندگی‌شان شجاعانه در مقابل دشمن بعثی مقاومت کردند. سال۱۳۵۹ توسط دشمن و به‌دست مهندسان فرانسوی کانالی به طول ۹۰کیلومتر و عرض ۵متر و ارتفاع ۴متر کاملا حرفه‌ای و مهندسی شده حفر شد. این کانال در منطقه حمرین معروف به کانال حمرین و در منطقه شرهانی معروف به کانال شرهانی و کمیل و در خاک عراق معروف به کانال بجلیه است. این کانال منحصربه‌فرد و دارای چند سه‌راهی و چهارراهی است که برای موانع و پیشروی رزمندگان اسلام حفر شده بود که ۳۰۰نفر از گردان حنظله در یکی از کانال‌ها محاصره شدند و اکثرا با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به رسیدند
❲ 🎬🖤 ❳ فرقی‌نداره‌ایرانی‌باشی‌یا‌لبنانی ... جھاد‌باشی‌یاآرمان ...! مهم‌اینه‌برای‌آرمان‌هات‌جھادکنی ... وسرانجام‌قصه‌دنیات‌بشه‌ :) ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اَللّهُــمَّ‌عَجـِّــل‌لِوَلیِّــکَ‌الفَــرَج
و نام‌ گرفت؛ وقتی‌ خدا کسی‌ را کشت از شدت‌ِ عشق‌... :)!♥️
❮🧡🍁❯ مـآ‌دَرمُـوآجِہ‌ِبـآ‌مَـرگ‌... رِسـیدن‌بہ‌ وَبُـزرگۍ‌رااِنتـخـآب‌ڪرده‌ایـم !🖐🏼 •❮🧡🍁❯• •❮🧡🍁❯•
اگر روزی خبر این بنده سراپا تقصیر را شنیدید، علت آن را جز کریمی و رحیمی ندانید .. 💚
از ابراهیم پرسیدم : آروزیِ شما شھادته درسته؟ خندید و گفت: ذره‌ای از آرزویِ من است من میخواهم چیزی از من نماند مثلِ ارباب بی‌کفن قطعه‌ قطعه شوم اصلا دوست ندارم جنازه‌ام برگردد دلم میخواهد بمانم چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشیم ...💔🕊
اڪثَریتمان‌آرزوۍ‌ داریم، اما‌بازهَم‌خیلۍهـٰایمان‌نِمیدانیم‌واین‌رادرڪ‌نکرده‌ایم! ڪِہ‌شَھادت‌رابِہ‌ڪَسۍڪِہ‌اهل‌دل‌ نیست؛نِمیدَهند✋🏻!' بِہ‌ڪَسۍڪِہ‌نَمازهایش‌راسَبڪ‌ میشمـٰارد؛نمیدَهند بِہ‌ڪسۍ‌ڪِہ‌ِبہ‌دنبال‌رِضایت‌ ست‌میدَهند:))♥️!'
_ را‌طلب‌کن‌هرزمان‌که‌لایقش‌بودی؛)
شـٰاید آرزوۍهَمہ‌باشد! امـٰا‌یقیناً‌جز‌مُخلصین؛ ڪسۍبدان‌نخواهد‌رسید..💔
⊰•🦋✨•⊱ + یَعنے؛ زِندگےڪُن،آمٰآ! فَقط‌برٰآےِخُدٰآ..! اگَرشَهٰآد‌‍‍ٺ‌مےخوآهید زِندِگےکُنید فقط‌برای‌.. :)♥️ 🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشیمان می شود آنکه برای تو نمیمیرد چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی...💔🥺
‹♥️✨› همان‌پیچك‌سبز؎است‌ کھ‌جوانھ‌مےزندبردل‌ها؎عاشق! همان‌دل‌هایےکھ‌عـٰاشق‌ِخُداشدھ‌اند!(꧇🌿.. ‹دَرحَسرَت‌شَھـٰادَت.シ‌ ⚘🕊
... سن وسال نمی‌شناسد زمان و مکان سرش نمی‌شود زشتی و زیبایی ملاڪش نیست او باطن بین است... نگاهش بہ دل دریـایی توست... 🌱
‹❤️‍🩹🚶🏿‍♂› [ زن زندگی آزادی ] ؟! +نه ممنون،ما خودمون؛ (صد پسر در خون‌ بغلتتد گم‌‌‌ نگردد‌ دختری) داریم :)) ‹ 🚶🏿‍♂⇢ › ‹ 🕊⇢
-میگفت.. اونایی که حس شهادت دارن بی دلیل نیستا.. یه گوشه از سرنوشتتونُ براتون نوشته!💚 -شهادتم‌آرزوست-
داستان ِ زندگی آنانی است که فهمیدند دنیا جای ماندن نیست...
💚͜͡🕊 دنبال‌ نرو کہ‌اگه‌دنبالش‌برۍبہش‌نمیرسے! یه‌کاری‌کن‌شھادت‌دنبال‌توباشھ‌ :)! 💚¦⇠ 🕊¦⇠
تا صبح زمان داریم که برای (شهید مهدی شاه‌ملکی) نماز شب اول قبر بخونیم . و چون نام پدر شهید شاه‌ملکی رو‌نمیدونیم ، بعد از نماز میگیم : (‌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآل مُحَمَّدٍ وَابْعَثْ ثَوابَها إِلى قَبْرِ عبدالله بن عبدالله ) یعنی ثواب نماز برسه به روح بنده‌خدا فرزند بنده‌خدا ‌ ‌ ‌اجرتون با شهدا ان شاءالله
الهی‌هیچ‌قلبی بدون‌ ازکارنیفته :)🕊️🌱🌷
خیلی زیارت عاشورا می‌خواند. اعتقاد داشت اگه بامعرفت زیارت عاشورا بخوانی مثلِ امام حسین"ع" شهید میشی.
و نهایت رزق خالصانه است🕊️🌷
جۅان‌هـٰااگربخۅاهندازدستِ‌شیطـٰان‌، راحت‌شوند‌عِشق‌بہ‌شھادت‌را، دَروجود‌خودزنده‌نگہ‌دارند...'!