🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸
🌼 ༻﷽༺
🥀تلنگرشهید 🥀
#پارت_23
-خاک تو سرت
خندیدیم و مشغول کار شدیم بعد نیم ساعت
آماده شد.
با صدای نرگس دست از خوردن کشیدم.
-دنیا میگم چیزه
-چیه؟
-واسم خاستگار اومده.
لبخند اومد رو لبم...فکر کن نرگس ازدواج
کنه...بد بخت پسره...لبخندم تبدیل به قهقه
شده بود.
-حاال کی هست این داماد خوشبخت؟
-کنایه نزن
-وا من کجا کنایه زدم؟
-واال تو همیسه میگفتی داماد بدبخت،خوب
حاال اینارو بیخی اگه گفتی پسره کیه؟
کمی فکر کردم...آخرین دوست پسرش که
رفت خارج و هیچ وقت هم بر نمیگرده...عاشق
کسی هم که نبود.
-نمی دونم کی؟
-فرید.
با حیرت گفتم
-دروغ؟
در حالی که لقمه رو تو دهنش میذاشت گفت
-جون تو
خوب حاال میخوای قبول کنی؟
چشماشو دوخت تو چشمام...تو نگاهش
سردرگمی بیداد میکرد.
-نمیدونم گیج شدم مامان بابا میگن قبول کن
ولی...
-ولی چی؟فرید که پسر خوبیه
-خوب به خاطر اون شایعه ای که واسه تو
درست کرد
پریدم وسط حرفش
-توی اون قضیه که فرید تقصیری نداشت.
-یعنی تو هم میگی قبول کنم؟
-آره ولی نه به این زودی یکم ناز الزمه.
-اون که بله.
*********
توی همون مکانی بودم که شب اول پسره رو
دیدم...دوباره همون صداها...ترس همه وجودم
رو فرا گرفته بود...چرخیدم تا پسره رو پیدا
کنم..نبود...صدای یه نفر از پشت سرم شنیدم.
-آهای دختر تو اینجا آب ندیدی؟
برگشتم به سمتش ولی با دیدن سر و وضع
مردی که پشت سرم بود،جیغی کشیدم و یک
قدم به عقب رفتم.
لباسای کهنه و پاره...صورت و داستاش پر از
چرک ...موهاش به هم ریخته بود...دوست داشتمپسره رو صدا کنم ولی هیچ اسمی ازش
نمیدونستم...دویدم و از اون مرده دور شدم.
-سالم
-سالم آقا کجا بود؟
-چیزی شده؟
-هیچی نشده فقط داشتم میمردم از ترس
لبخندی زد
-خوب ببخشید
یه لحظه رفتم تو شک...گفت ببخشید اون به
خاطر چیزی که اصال در اون نقشی نداشت از من
عذر خواهی کرد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿@azshoghshahadat🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌼
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸