eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
611 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 -خاک تو سرت خندیدیم و مشغول کار شدیم بعد نیم ساعت آماده شد. با صدای نرگس دست از خوردن کشیدم. -دنیا میگم چیزه -چیه؟ -واسم خاستگار اومده. لبخند اومد رو لبم...فکر کن نرگس ازدواج کنه...بد بخت پسره...لبخندم تبدیل به قهقه شده بود. -حاال کی هست این داماد خوشبخت؟ -کنایه نزن -وا من کجا کنایه زدم؟ -واال تو همیسه میگفتی داماد بدبخت،خوب حاال اینارو بیخی اگه گفتی پسره کیه؟ کمی فکر کردم...آخرین دوست پسرش که رفت خارج و هیچ وقت هم بر نمیگرده...عاشق کسی هم که نبود. -نمی دونم کی؟ -فرید. با حیرت گفتم -دروغ؟ در حالی که لقمه رو تو دهنش میذاشت گفت -جون تو خوب حاال میخوای قبول کنی؟ چشماشو دوخت تو چشمام...تو نگاهش سردرگمی بیداد میکرد. -نمیدونم گیج شدم مامان بابا میگن قبول کن ولی... -ولی چی؟فرید که پسر خوبیه -خوب به خاطر اون شایعه ای که واسه تو درست کرد پریدم وسط حرفش -توی اون قضیه که فرید تقصیری نداشت. -یعنی تو هم میگی قبول کنم؟ -آره ولی نه به این زودی یکم ناز الزمه. -اون که بله. ********* توی همون مکانی بودم که شب اول پسره رو دیدم...دوباره همون صداها...ترس همه وجودم رو فرا گرفته بود...چرخیدم تا پسره رو پیدا کنم..نبود...صدای یه نفر از پشت سرم شنیدم. -آهای دختر تو اینجا آب ندیدی؟ برگشتم به سمتش ولی با دیدن سر و وضع مردی که پشت سرم بود،جیغی کشیدم و یک قدم به عقب رفتم. لباسای کهنه و پاره...صورت و داستاش پر از چرک ...موهاش به هم ریخته بود...دوست داشتمپسره رو صدا کنم ولی هیچ اسمی ازش نمیدونستم...دویدم و از اون مرده دور شدم. -سالم -سالم آقا کجا بود؟ -چیزی شده؟ -هیچی نشده فقط داشتم میمردم از ترس لبخندی زد -خوب ببخشید یه لحظه رفتم تو شک...گفت ببخشید اون به خاطر چیزی که اصال در اون نقشی نداشت از من عذر خواهی کرد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸