🔆 #پندانه
⭕️ زندگی جبر است یا اختیار؟
🔸عارفی را پرسیدند، زندگی به ''جبر'' است یا به ''اختیار"؟
🔹پاسخ داد: امروز را به ''اختیار'' است تا چه بکارم
اما فردا ''جبر'' است چراکه به ''اجبار'' باید درو کنم هر آنچه را که دیروز به ''اختیار'' کاشتهام.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
『🔗📌』
#پندانه
باۍ چیست⁉️
میدونستۍ بآۍ یعنۍ درحفاظت پاپ باشۍ⚠️. نگویید ڪہ پاپ رهبر مسیحیان رو نمیشناسید. آیا رواست ڪہ یک مسلمان خداشناس و خداپرست درحفاظت پاپ باشھ❓
خودتان قضاوت کنید (خداحافظ/خدانگهدار) = خداوند حافظ ونگهدارتان باشدبهتر❓
یا (بای)= درحفاظت پاپ باشید/پاپ نگهدارتان باشد.(نعوذ بالله)
لطفأنشرکنیدتا مسمانان بدانندکه دانسته یاندانسته چه کلمه وجملاتی را اشتباهی درمحاوره های روزانه خود بکار میبرند.
#باینگوییم🚫
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🔆 #پندانه
✍ کمال همنشین اثر دارد...
🔹وقتی کسی جلوی شما خمیازه میکشد معمولا شما هم اين كار را تكرار میكنيد.
🔸مسببِ این حالت، سلولهای عصبی خاصی در مغز است که به آنها نورونهای آینهای میگویند.
🔹وظیفه این نورونها، تقلیدِ ناآگاهانه از رفتار و کردار دیگران است.
🔸مراقب همنشینان خود باشید؛
نورونهای آینهای مغزتان بدون آگاهی شما، شما را مشابه اطرافیانتان میکند.
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله: انسان بر دین دوستش خواهد بود، بنابراین هر یک از شما دقت کند که با چه کسی دوست میشود.
📚بحارالانوار جلد ۷۴ صفحه ۱۹۲
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پندانه
✍ از بزرگی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟ پاسخ داد:
1⃣ اقوام در هنگامِ غربت
2⃣ مرد در بیماریِ همسرش
3⃣ دوست در هنگامِ سختی
4⃣ زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
5⃣ مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
6⃣ فرزندان در پیریِ پدر و مادر
7⃣ برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
❀•تعجیل در فرج امام زمان صلوات
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
به قول امیرکبیر:
ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد...
#پندانه
#پندانہ
✍ حرفهایت را از صافی رد کن
🔹شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت:
گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…
🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟
🔹آن شخص گفت:
کدام سه صافی؟
🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، باعث خوشحالیام میشود.
🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
🔹شخص گفت:
نه، به هیچ وجه!
🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحالکننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پندانہ👌🏻
در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت:
سلام استاد آیا منو میشناسید؟
معلّم بازنشسته جواب داد:
خیر عزیزم، فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد گفت:
آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سالها قبل، ساعت گرانقیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم.
من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در آن مدرسه هیچکس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
استاد گفت:
باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
تربیت و حکمت معلّم، دانشآموز را بزرگ میکند!
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پندانه 🌸
+یہاسـتادی،مۍگفت:
_اگہدرسمۍخونیدبگینبرا
امامزمان(؏ــج)
اگہمہارٺڪسبمۍڪنیدنیتـتوݩ
باشہبراۍمفیـدبودنتـودولـت
"امامزماݩ(عج)"
اگہورزشمۍڪنیدآمادگـےبراۍ
دوییـدݩتوحڪومتڪریمہآقابآشہ...
اینجورۍمیـشـیـم ↴
ســربازقبلازظہور
#امام_زمان✨
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقعمهساداتـ💚
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
「💫📚」
#پندانه
بہافرادیکہنمازهایشانقضامیشد،
میفرمودندکہسورهیسو
زیارتعاشورابخوانید . . .
تاقلبتانازظلماتوتاریکی،بہنورِقرآن
وزیارتعاشورا،روشنوهدایتشود!
آیتاللهحقشناس✨
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
「💫📚」
#پندانه
دشمنباچهسرسختیای
کوشاستبرایباطلش!
توچراازپانشستهایبرایحق؟
استادعلیصفائی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🔆 #پندانــہ
✍ آیا ما "لااله الاالله" را به دلهایمان آموختهایم؟
🔹 شیخی بود که به شاگردانش عقیده میآموخت، "لااله الاالله" یادشان میداد، آن را برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد.
🔸روزی یکی از شاگردانش طوطیای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت.
🔹شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: "لااله الا الله"
🔸طوطی شب و روز "لااله الا الله" میگفت.
🔹یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه میکند. وقتی از او علت را پرسیدند، گفت:
طوطی به دست گربه کشته شد.
🔸گفتند:
برای این گریه میکنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه میکنیم.
🔹شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمیکنم. ناراحتی من از این است که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
🔸با آن همه "لااله الاالله" که میگفت، وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و فقط فریاد میزد. زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود.
🔹سپس شیخ گفت:
میترسم من هم مثل این طوطی باشم! تمام عمر با زبانمان "لااله الاالله" بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد، فراموشش کنیم و آن را ذکر نکنیم، زیرا قلوب ما هنور آن را نشناخته است.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پندانـه(:🌱
بعد از اینڪہ انسان از گناهۍ توبه کنہ
و دیگر سمت اون گناه نره
گناهانۍ که قبلاً مرتکب شده اعمالش حذف میشہ!..(:
"سہ دقیقہ در قیامت"
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پندانہ
استـٰاد رائفۍ پور میگفت:
جوونی ڪنید، منتهآ خراب نکنید
خودتونو دستمال ڪاغذی دیگران نکنید؛
کوه نوردها قلهای رو ڪہ فتح کنند دیگه
تمایل ندارند اونجا برند'🙄'
اگر وجودتون فتح شد برای پسر؎
دیگہ به شما فکر نمیڪنہ!
#تعهدبہهمسرآیندهرویادبگیریم!
🔅#پندانه
✍️ هرچه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
🔹مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود.
🔸او بهخاطر حرصی که داشت، همیشه به غلام خود میگفت:
در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذار تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذار تا روغن کمتری داده شود.
🔹هرچه غلام او را از این کار برحذر میداشت، مرد توجه نمیکرد.
🔸تا اینکه روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
🔹وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرقشدن نجات پیدا کنند.
🔸آن مرد از ترس جان، خیکها را یکییکی به دریا میانداخت.
🔹در این حال غلام گفت:
ارباب، انگشتانگشت مبر تا خیکخیک نریزی.