ﺭفتم دکتر گفتم دکتر دماغم همش کیپ میشه گفت یه قطرﻩ براﺕ مینویسم استفاﺩه کن
.
.
بعد به سایز دماغم نگاﻩ کرﺩ گفت:4 تا مینویسم لازمت میشه🙈🔫😂
#خنده
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ایرانیا رو از چهار تا چیز میشه شناخت :
– همشون زیرشلواری آبی راه راه دارن
– هر قلوپ نوشابه که میخورن به شیشه نگاه میکنن ببینن تا کجاش رفته
– جلوی در وامیستن و به جای اینکه بگن بفرمایین تو، میگن حالا چرا نمیان تو؟
_بستنی لیوانی که میخورن حتما درش رو میلیسن😜😂
#خنده
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
خانمه میره بانک سهام عدالتش رو بگیره،
بانکیه میگه: بریزمش به حساب جاریتون؟
خانمه میگه: نه بریز به حساب خودم،
جاریم بمیره ایشالا،
چقدرم شانس داره تو بانکم هواشو دارن!😒🧕😂
#خنده
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از گلخانه آپارتمانی
#ثواب_یهویی 💛
شمارھ آخر تلفنت چندھ؟
براے اون شهید ۱۰ تا صلوات بفرست✨
💖۰_شھید حاج قاسم سلیمانے
🕊۱_شھید خلیل تختے نژاد
💖۲_شھید محسن حججے
🕊۳_شھید احمد یوسفے
💖۴_شھید عباس دانشور
🕊۵_شھید ابراهیم هادے
💖۶_شھید محمد بلباسے
🕊۷_شھیدان گمنام
💖۸_شھید حسین فهمیدھ
🕊۹_شھید محمد حسین یوسف الهے
#استوری
من چادریمـــ💜...
ݒیشنہاد دانلود👌🏻
#چادرانھ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از فداییان بانوی دمشق
✨﷽✨
💖«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
🍃استادی می فرمود :
این آیه معنایش ایـن نیست که با ذکر خدا
دل آرام می گیرد ؛
این جمله یعنی خدا می گوید :
❤️جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری !!!
تفاوت ظریفی است!
اگر بیقراری ؛
اگر دلتنگی ؛
اگر دلگیری ؛
💙گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او،
در دلت جولان میدهد !!!
خدا_همين_نزديكيست💕
#دم_اذانی
🌷ازشوقشھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت پانزدهم همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر ش
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ
✍ قسمت شانزدهم
حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد. ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند: خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه با يکديگر نزاع خواهند داشت.
پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم. گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...
هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم.
از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
ادامه دارد..
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
«🍁💫»
-
-
جاماندھزخوبانشدھامگریھندارد.!؟مجنونوپریشانشدھامگریھندارد...シ!؟
-
-
«🍁💫»↫ #حاج_قاسم"
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•