🌷ازشوقشھادٺ🌷
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان پرواز شاپرک ها 3⃣فصل
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part199
قهر های کوچک و بزرگشان، اختلاف نظرهایشان را اما همیشه عشق و
احترامی که میانشان بود، حرف اول و آخر را میزد. زینب ناز بودن را خوب بلد بود و محمدصادق این روزها عجیب شبیه ارمیا بود.
با اصرار های فراوان محمدصادق که به زینب سادات فشار می آورد، تاریخ عقد تعیین شد. از آن روز زینب رفتارهای عجیب محمدصادق را دید...
آن روز زینب در راه خانه مشغول صحبت با محمدصادق بود. کوله اش روی دوش و گوشی را با دست دیگر گرفته وچادرش را با دست دیگر گرفته بود.
زینب سادات: امروز مامان کلاس نداشت، باید با اتوبوس برم.
محمدصادق:عمو چطور اجازه میده؟
زینب سادات متعجب پرسید: اجازه چی؟
محمدصادق: اینکه زنش بیرون کار کنه.
زینب سادات خنده آرامی کرد: همونطور که تو اجازه دادی.
محمدصادق: خب من تو رو جایی میذارم که تایید شده باشه. هر جایی اجازه نمیدم.
زینب سادات حرفش را به شوخی گرفت و گفت: حتما بابا هم تایید کرده دیگه.
محمدصادق: کار مامانت خیلی در ارتباط با مرداست. این با شرایط فعلی عمو جالب نیست.
زینب سادات از مادرش دفاع کرد: کار منم در ارتباطه. حتی بیشتر از مادرم! تازه مامان همیشه میدونه چطور با مردها رفتار کنه.
محمدصادق: عمو خیلی بی خیاله. بهتره یکم زندگیشو سفت بچسبه.
زینب سادات: منظورت چیه صادق؟
محمدصادق: آخه مامانت زود میتونه یکی رو جای شوهرش بذاره. بعد ازبابات، با عمو ازدواج کرد. با این شرایط عمو، ممکنه به زودی به فکر طلاق و ازدواج مجدد بیفتد.
زینب سادات برآشفت: درباره مامان من درست حرف بزن
محمدصادق: چرا ناراحت میشی؟مادرت اگه عاشق پدرت بود، بعد از مرگش ازدواج نمیکرد. مثل مادر من. اما مادرت خیلی راحت ازدواج کرد و برات یک برادر ناتنی هم آورد. حتما ارثیه پدریت هم با ایلیا شریک شدی.
زینب سادات: تو از هیچی خبر نداری. زندگی مامانم یکم پیچیده است.
محمدصادق: تو هم مثل مادرتی؟
زینب سادات: منظورت چیه؟
محمدصادق: هیچی. از بابات بگو.
زینب سادات سعی کرد آرام باشد: بابا هم خوبه. یکم وضع ریه هاش خرابه که عمومحمد یک دکتر...
محمدصادق میان حرفش آمد: عمو رو نگفتم. میخوام از پدرت بگی برام.
تو چرا شوهر مامانت رو بابا صدا میزنی؟
زینب سادات شوک زده ایستاد: شوهر مادرم؟
محمدصادق: آره دیگه. اون نسبتی جز شوهر مادرت با تو داره؟
زینب سادات: دیگه این حرفو نزن.
و تلفن را قطع کرد. بلافاصله تلفنش زنگ خورد و زینب سادات جوابش را نداد. تا پیامی رسید. با باز کردن پیام کوتاه، اخمانش بیشتر در هم رفت.
محمد صادق نوشته بود:
(دیگه هیچ وقت این کارو نکن وگرنه عواقب بدی داره)
زینب سادات با خود اندیشید: حالا کارش به جایی رسیده که منو تهدید میکنه! دوست دارم تلفن رو روی تو قطع کنم. زینب سادات که سرش را روی پای مادرش گذاشته بود گفت: اون منو نمیخواد. از من میخواد چیزی رو بسازه که خودش میخواد. این روزا دیگه خودمو نمیشناسم.
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌷ازشوقشھادٺ🌷
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان پرواز شاپرک ها 3⃣فصل
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part200
همه کارهام ایراد میگیره. انگار من یک بچه خنگم و اون عقل کل. همش سرکوفت میزنه بهم که مادرت دوبار ازدواج کرده و وفادار نیست.
زینب لب گزید و نفس آیه رفت. رفت جایی حوالی گلزار شهدا. رفت جایی حوالی مرِد خوابیده روی تخت. رفت جایی حوالی مرگ.
نمیتوانست لب باز کند و جواب دخترکش را بدهد. زینب سادات هم توقع نداشت جوابی بشنود. دوباره با یاد آورد...
فردای آن روز با هم پیگیری های محمدصادق، آشتی کرده و تا چند روز
محمدصادق بیشتر حواسش به حرف هایش بود اما بهانه گیری هایش بیشتر شد.
محمدصادق: چرا یک بار تو نمیای مشهد؟
زینب سادات: هم من دانشگاه دارم هم مامان، ایلیا هم درس داره.
محمدصادق به تمسخر گفت: خودتو گفتم، نه خانواده محترمتون رو.
زینب سادات: من تنها بیام؟
محمدصادق: نه، با محافظین شخصی بیا! مامان جنابعالی الکی یک چادر انداخته سرش و ادعای مسلمونی داره! چرا نذاشت محرم بشیم؟
زینب سادات: دلیلی واسه محرم شدن نیست. ما میخوایم همدیگه رو بشناسیم. مامانم میگه محرمیت باعث میشه بجای شناختن همدیگه، بریم تو حاشیه و احساس کنیم دیگه ازدواج کردیم. بعدشم ما چه حرفی داریم که نشه بدون محرمیت زد؟ هر چی هم باشه میمونه بعد عقد.
محمدصادق: ادعای مسلمونیتون گوش فلک رو کر کرده! از حاج علی بعید بود! حالا عمو ارمیا تازه مسلمونه، حاج علی چرا؟
زینب سادات برآشفت: یعنی چی تازه مسلمونه؟
محمدصادق: یعنی خبر نداری فقط برای ازدواج با مادرت ریش گذاشته و نماز خونده؟
زینب سادات: اصلا هم این طور نیست. بابا وقتی بابا مهدی رو شناخت تغییر کرد
محمدصادق با پوزخند آشکاری در صدایش گفت: داداش مسیح که چیزای دیگه میگه. نگفتی نظر حاج علی چی بود؟
زینب سادات: نظراتتو برای خودت نگهدار.
محمدصادق: تو زیادی روی عمو ارمیا حساسی. خوبه بابات نیست. باید یک مدتی ازشون دور بشی تا بتونی درست ببینی کار مادرت چقدر اشتباه بود. زندگی با من لیاقت میخواد زینب. سعی کن لیاقت زندگی که برات میسازم رو داشته باشی. من دست از سرت بر نمیدارم، اما تو هم بدون که هر جور رفتار کنی همونجور بهت جواب میدم. از اینکه هی از ازدواج آیه دفاع میکنی، خوشم نمیاد. اون ارمیا هم نون به نرخ روز خوره! ایلیا هم که رو مخ راه میره. من فقط خودتو میخوام. خانوادت هم سالی یک بار ببینی بسه. البته اونا هر چقدر بخوان، میتونن بیان، که با وضعیت ارمیا بعیده زیاد بیان. اما تو نمیتونی بری!
زینب سادات: مگه دیوانه هستم با تو زندگی کنم؟ من نامزدی رو بهم میزنم.
محمدصادق با همان صدای حق به جانبش گفت: الاغ! کی بهتر از من گیرت میاد؟زندگیتون رو دیدی؟مادری که دوبار ازدواج کرده، ناپدری فلج! سربار زندگی پدر بزرگ. کی آدم حسابی تر از من میاد سراغت؟بهت گفتم لیاقت داشته باش. گفتم آدم باش زینب.
زینب تلفن را قطع کرد و گوشه اتاقش چمباتمه زد و اشک ریخت. از محمدصادق بیزار بود. از حرف هایش، از طعنه هایش، از کنایه های ریز و درشتش.
نفس آیه هنوز جا نیامده بود که زینب سادات دوباره گفت: میخواد منو از شما جدا کنه! همش میگه من لیاقتش رو ندارم.
آیه سعی کرد نفس هایش را منظم کند. پسرک بی لیاقت! خوب میدانست محمدصادق وصله تن آنها نیست. خوب میدانست محمدصادق دخترکش را خوشبخت نمیکند. حال چه میکرد
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
⛓🌿'
•
.
اينطورنيستكہمـٰاخوفِاينراداشتہ باشيمكهـشكستبخوريم؛ اولاً كه شكست نمي خوريم؛و ثانياً بر فرض اين كهـشكست صورے بخوريم؛ شكست معنویکہ نمیخوريم! و پيروزےمعنوی بـٰا اسلامومسلمين است . . .🌱'
امام[ رھ♥️] !
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•ازوقتےشدۍآقاۍخودمـ😍🌱
ازعشقہڪربلات...🌙
دیـــــوونہشــــدمـ🔗🔒💛
#منحرملازممدلمٺنگاسٺ..🍃🌎
#روزتوݩحسینۍ
ازبس حضرت زهرایےبود،درعملیات خیبر
اسم گردانش راعوض کرد گذاشت"یازهرا(س)”
دروالفجر۸ شهیدکه شد
ایّام فاطمیه بود...
ترکش خورده بودبہ پهلویش...
°•😇⃝⃡❁•°⇔ #شهید_سیدکمال_فاضلی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگر
تازمانیکه
همنشینِ گناه باشیم🌱🌹
همنشینِ امامِزمان نخواهیمبود
#تازمانیکه
گرفتارِ نَفس باشیم🍃🥀
همنَفَسِ امامِزمان نخواهیم بود.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه نعمتی بالاتر از اینکه...
#استوری
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
میگفت:↯
نگوچراخداجوابمونمیده
سڪوتِخدارودوستداشتہباش!
خدابااونسڪوتدارهخدایےمیکنھ
میخوادعبدپروریکنھ !!
عبدباش :)
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگرانہ💔
دروغمیگی!
غیبتمیکنی!
تهمتمیزنی!
#بعدروبیوتنوشتیحسبیالله😐!!!
تاوقتیتوبهنکنیخدانهتنهابراتکفایتنمیکنه!
بلکهطرفشمبریصداتونمیشنوه😂😐
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم علی(علیهالسلام)
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
پیامبر(ص)فرمود:
هرکسسورهتوحیدرایکمرتبهبخواند
گویییکسومقرآنراخوانده!
وهرکسدومرتبهبخواندگوییدوسوم
قرآنراخوانده!
وهرکسسهمرتبهآنرابخواندگوییهمه
قرآنراخواندهاست!
#حدیث_روز 🌿
بِسمِاللهِالرّحمنالرَّحیم
قُل هوَاللهُ اَحَد... اللهُ الصَّمَد...
لَم یَلِد وَ لَم یُولَد... وَلَم یَکُن لَه کُفُوََا اَحَد...
•
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضیا میگن چرا بیشتر نهی از منکر میکنید تا امر به معروف...؟!
🦋⇔ #امربهمعروفنهیازمنکر
🦋⇔ #استادتقوی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#مناجات
✍ خدایا! بند بندگی از دست و پای ما مگشای، آن زمان که چشم دل ما به غیر تو بنگرد، و از جهت محبت تو انحراف گیرد، آن را کور کن تا جز تو کسی را نبیند و جز جمال و جلال تو، چشمانداز دیگری تماشا نکند.
📚امام سجاد (ع)، صحیفه سجادیه
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
بزرگترینحسرتقیامتاینهڪهمیفهمی
بانمازتاکجاهامیتونستیبالابری
ونرفتے:)💔
ازهرجهنمےبیشترآدموعذابمیده..
هنوزدیرنشدھ!
نمازترودریاب🕊!
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگرانہ ✨
کسی که نگران زندگیش و عاقبت به خیریش باشه حتما نمازشو میخونه…👌
حتی اگه گناه هم کردی بازم نمازتو بخون.
ولی نمازتو ترک نکن.❌
حتی اگه حوصله هم نداشتی بازم بخون…🚫
نماز نخوندن خط قرمزت باشه…‼️
جدی میگم…😎
ببین ؟🧐
همین نماز یه روز نجاتت میده…🤚
نماز بخون قبل اینکه برات نماز بخونن…😓
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
او شهید زنده بود آخر شهادت را گرفت
او شهادت را نهایت در شب جمعه گرفت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•♥️🌱•
آرزوی این دلم، امشب فقــط یک واژه اســـت
کربــلا و کربـــلا وکربــلا وکربلا🥺✨
#حسینجانم🥀
#لیلةالرغائب 🌙
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم 🕊
طبیبیڪهنـداردنوبـت..((:💔🌱
#شبجمعہ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
شهید علی اکبر رنجبر🏴🏴🏴
تاریخ شهادت :۱۴۰۰٫۱۱٫۱۳
محل شهادت :استان فارس(شیراز)
در گیری با اشرار مسلح و سلاح سرد (قمه)
#شادیروحشصلوات
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری
شب آرزوها همین آرزومه
ببینم ضریح حسین رو به رومه
🌙 #ماهرجب🌺
🌙 #لیلةالرغائب🌺
🌙 #شبجمعه🌺
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•