eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
648 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 این‌ را هرگز فراموش‌ نکنید تا خود را نسازیم‌ و تغییر ندهیم‌ جامعه‌ ساخته‌ نمیشود .. | شهید ابراهیم هادی🕊🌹| ✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بس نیست این همه فراق؟💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‍ ‍ 🔴🔴شناخت امام عصر عج🔴🔴 💠💠امام صادق (ع) فرمودند : ای مفضل ،اخبار مهدی را به شیعیان ما بازگوی تا در دین خود ،به شک و تردید نیفتند . ( بشاره الاسلام : ص 267) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وآسھ دردِ بآزوت🖤... وآسھ زخمِ‌ پهلوت🥀... عـلے رو حلـآل کن:) ✨| ...
ما‌چہ‌میفهمیم‌معنے‌انتظار‌را...! انتظار‌را‌باید‌از‌مادر‌شهید‌گمنام‌پرسید🙂🚶🏽‍♂"! •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
-------------------------------- فقط‌دم‌زدن‌ازشهداافتخارنیسٺ بایدزندگیمان،حرفمان،نگاهمان، لقمه‌هایمان،رفاقتمان بوی‌شهدا‌را بدهد... -شھیدحسین‌طباطبایۍمھر♡ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
❪💚📗❫ میگفتن‌ڪہ: ظرف‌بشڪن،سربشڪن... شیشہ‌ماشین‌بشڪن... امّااااا‌... غرورنشڪن...احساس‌نشڪن... قلب‌نشڪن...💔 نشڪن...نشڪن...!!! 🌱
بـــــے هـــــواے دوستـــ، اے جان دلم، جانے ندارم درد مــــندم، عاشقتمـــ، بے دوست درمانے ندارم🕊💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇 بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی دوسش دارم گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره! گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟ براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله… دیدم حالتش عوض شده بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه گفتم: پس حجابت…. اشک تو چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره از فردا دیدم با چادر اومده گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد! خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه. حالا اگه خوشت اومد بازنشر کن..... آجرکم الله یا صاحب الزمان 🥀🥀‌ اجرتون با قرآن و صاحب الزمان 💐- •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
❤️مهدی جان 💙تمام پنجره ها رو بہ آسمان باز اسٺ 💛ببار حضرٺ باران ڪہ فصل اعجاز اسٺ 💜ڪجا قدم زده اے تا ببوسم آنجا را 💗ڪہ بوسہ بر اثر پایٺ عین پرواز اسٺ ⚜اللهم عجل لولیک الفرج⚜ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
📜حڪایت‌آمـــــوزنده حڪیمی شنید جـــــاهلی شبی در مجلسی او ڪرده است. حڪیم طبقی خـــــرما برداشـته و خانه او فــرستاد و پیغام داد: شنیدم دیشب در مجلسی نـــــماز و روزه هـــــایت را ڪه به آن سـختی زیادی متحــــــــــمل شـــده بودی به رایگان به من هــدیه دادی و من هم خواستم تورا جبران ڪنم. 👌اما مـــرا ببخش ای ڪه من فرستادم برای تو بسیار ناقابل‌تر از هدیه ارزشــمندی است ڪه تو به من بخشــیدی. ‌🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤 🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•|📻|• ‍ تا زمـ⏰ـانے که سر شیشه عطر بسته است،😊 عطر داخݪ آن هم محفوظ است😌 ولی با باز شدن سر شیشه، عطر داخل آن می پرد ⚠️ و پس از چند ساعتی، شیشه بدون عطر و خالی می ماند❗️ که دیگر کسی رغبتی به آن ندارد.😏 حجاب همانند سر شیشه عطر است، که بوی خوش ایمان😍 و نجابت و طراوت زن را حفظ کرده💎 و با برداشتن آن همه زیبایی و ارزشهای زن از بین میرود💔 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'‹🎼🖤›' •• تِڪیھ‌‌‌گآھ‌‌ِ‌عَلۍ‌‌ورُڪنِ‌عَلۍ‌فٰآطِمھ‌‌‌بـود رُڪن‌اُفـتآدُعَلۍ‌هَـم‌ڪَمرَش‌خوردزَمـین..! 🖤..! 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ دلم را بردی سلیمانی با صدای حاج صادق آهنگران (کلیپ، صوت، متن) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✅لقمه حلال...! ✍بعد از نماز مردم در مسجد دور تا دور پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نشسته بودند، پیامبر فرمودند: فرزندان خود را در رحم مادرانشان تربیت کنید. همه تعجب کردند،پرسیدند: یا رسول الله!چگونه فرزند به دنیا نیامده را تربیت کنیم؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: با خوراندن غذای حلال و پاک به مادرانشان. 📚جنگ مهدوی،ص۱۳۲ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خـٰانواده‌هاۍشُهداشرمنده‌ایم:)💔 - •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
5570151535.mp3
4.52M
دور از حرم دیگه شدم آواره💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان شکسته هایم بعد تو 2⃣فصل دوم از روزی که رفتی محبوبه خانم: شما چرا؟ما شرمنده شماییم که گول حرفای عموی بچه هارو خوردیم. رها برای ما رحمت الهی بود و هست. حاج علی: حبس عمومیش چند سال بود؟ صدرا: چهار سال!تازه تموم شده و آزاد شده. افتاده به جون ما دوباره. مسیح و یوسف خداحافظی کرده و رفتند. مریم هم بهتر دید دست محمد صادقش را بگیرد و زهرای خواب رفته در آغوشش را بیشتر اذیت نکند: _محمدصادق داداشی! _بله _یه‌وقت از جریان امشب به بچه‌ها چیزی نگی؛ مواظب باش مهدی نفهمه! _چشم آبجی، حواسم هست.رها اشک میریخت. سردرد امان آیه را بریده بود. محبوبه خانوم را با آرامبخش به خواب بردند. زهرا خانوم دخترش را در آغوش داشت. حاج علی و صدرا درباره‌ی‌ کارهایی که معصومه میتوانست انجام دهد و کارهایی که صدرا باید انجام میداد حرف میزدند؛ فقط بچه‌ها آرام و بی‌خبر از دنیا در خواب ناز بودند. رها: صدرا... بچه‌مو نگیرن! صدرا لبخندی به مادرانه‌های خاتونش زد: _نگران نباش! مهدی فقط پسِرخودته؛ نمیتونه کاری انجام بده. رها: اون مادرشه و تو عموش! صدرا: حضانت بچه بعد از ازدواج مادر با خانواده پدریه، در صورت نبود جد پدری، عمو حضانت رو بر عهده داره. در ثانی اون با قاتل پدر بچه ازدواج کرده، میتونم ثابت کنم بچه امنیت جانی نداره! چرا نگرانی؟ از نظر قانون حضانت و قیومیتش با منه، نگرانیت بیخوده! زهرا خانوم بوسه‌ای بر سر رها زد و آرام زیر گوشش گفت: _یه کمی به فکر بچه‌ی خودت باش! این همه بی‌تابی براش سمه، چرا با خودت و بچه‌ت اینجوری میکنی؟! رها هق هق کرد و گفت: _مهدی هم بچه‌ی خودمه؛ خودم بزرگش کردم! مگه یادت نیست؟! همه‌ش یه روزش بود که من مادرش شدم! آیه که چشمانش را بسته بود و کلافه از سردرِد بی‌موقع بود، خیالش از بابت رها و مادرانه‌های زهرا خانوم و خواب بودن محبوبه خانوم که راحت شد، بلند شد: _من دیگه میرم خونه. رها جان الکی داری اعصاب خودت و شوهرتو خرد میکنی؛ بهتره بری استراحت کنی، صبح هم نیا مرکز؛ خودم به خانوم موسوی میگم مراجعاتو لغو کنه و یه نوبت دیگه بده. شب بخیری گفت و به خانه برگشت؛ خانه‌ای که مدت‌ها بود گرمایی نداشت... مدت‌ها بود تنها بودن را مشق میکرد. دلش مرهم میخواست؛ کسی که شب‌ها با او از کارهای کرده و نکرده و ایکاش‌هایش میگفت؛ کسی که صبح نگاهش را بدرقه‌ی راهش کند؛ کسی مثل سید مهدی تمام عمرش؛ کسی شاید اندکی شبیه ارمیای این روزها. ارمیایی که خودش هم نمیدانست میشناسدش یا نه؛ ارمیای شاید خسته از لجاجت‌های آیه... شب بدی بود و بدتر از همه رها که همه ی وجودش در بند عشق به مهدی کوچک صدرا بود. رها مادر بودن را خوب مشق کرده بود. آیه میدانست که رها از خوِد مادر شده و کودکدزاده‌اش هم بیشتر مادری میکند، بهتر مادری میکند. رها با همه‌ی بد و خوب‌های صدرا ساخت؛ با همه‌ی دوستنداشتنی‌ها ساخت. رها اول مادر شد و مادری آموخت و بعد همسر شد و عاشقی آموخت. چقدر فرق است بین رها و آیه... آیه‌ای که همه چیز داشت و رهایی که هیچ... حالا رهایی که همه چیز دارد و آیه‌ای که... نه؛ آیه هنوز هیچ نشده بود. مادرانه‌هایش برای زینب ساداتش قشنگ بود، خودخواهانه نبود. به‌خاطر دل دخترکش ازدواج کرد. حالا کمی بد ُخلق شده، کمی ارمیا آزاری در خونش جولان میدهد، کمی به‌خاطر دلش دِل زینب کوچکش را میشکند ✍به قلم سنیه منصوری ... ┄•●❥@azshoghshahadat پرش به قسمت اول فصل دوم👇 https://eitaa.com/azshoghshahadat/5004 ✨ 🌿✨ 🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨ 🌿✨ ✨ ﷽ 💌رمان شکسته هایم بعد تو 2⃣فصل دوم از روزی که رفتی اما این که خودخواهی نیست، هست؟! مادر است دیگر... از خود میگذرد برای بچه‌اش، لقمه از دهان خودش میزند برای بچه‌اش؛ اما زن است دیگر، دلش بنِد یک مرد تا ابد میماند، باید با این چه کند؟ رها چه گفته بود؟ قبل از آمدِن معصومه چه گفت؟ راستی، اگر ارمیا هم مثل سید مهدی شود و دیگر نیاید؟ نه... امکان ندارد! ارمیا کجا و سید مهدی کجا؟ ارمیا کجا و شهادت کجا؟ ارمیا و این حرف‌ها؟ اصلا چه کسی گفته حق دارند ارمیا را با سید مهدی مقایسه کنند؟ سید مهدی تک بود... بهترین بود؛ اصلا سید مهدی نمونه‌ی دومی نداشت! ارمیا هرگز مانند او نمیشد؛ اصلا تقصیر ارمیاست که سید مهدی دیگر به خواب آیه نمی‌آید. ارمیا مزاحم خلوت‌های ذهنی‌اش با یاِد سید مهدی است! چشمانش بسته شد و همانجا روی مبل و وسط خود درگیری‌های ذهنی‌اش به خواب رفت... خوابی که سید مهدی مهمان آن بود و نه ارمیا؛ خوابی که سراسر پریشانی بود و هرج و مرج... ساعت یک‌ونیم بعدازظهر بود که آیه با آخرین مراجعش خداحافظی کرد، ده دقیقه‌ای مشغول نوشتن گزارش بود. زمانی که سر رسیدهایش را مرتب در کشوی میزش گذاشت و در آن را قفل کرد، دو ضربه به در اتاقش خورد. این مدل در زدن دکتر صدر بود. آیه بلند شد و در را برای دکتر باز کرد. آیه: سلام استاد، چیزی شده؟ صدر روی صندلی مراجع نشست و با دست به صندلی بغل دستش اشاره کرد که بنشیند: _مگه باید چیزی شده باشه؟ آیه همانطور که مینشست: _تا چیزی نشه که شما از اون اتاق خوشگلتون بیرون نمیایید. صدر خنده‌ای کرد: _حق داری، حاج علی نگرانته؛ گفت من باهات صحبت کنم. آیه لبخندش پر درد شد: _کارم به اینجا کشید؟ _به کجا؟ _که دست به دامن شما بشن؟ _خودت بهتر میدونی که همه‌ی آدما نیاز به مشاوره و درد دل کردن، تخلیه هیجانی و از همه مهمتر شنیده شدن دارن؛ با حرف نزدن و گوشه گیری و فرار از واقعیت میخوای به کجا برسی؟ به فکر زینبت هستی؟ امانتداری میکنی؟ رها گفت وضع روحی زینب اصلا خوب ِ نیست؛ وقتی رها میگه خوب نیست من مطمئن می‌شم یه جای کار توداره میلنگه! ارمیا چرا تنها رفت؟چرا وقتی بیمارستان بودی رفت؟ ارمیایی که من سه ساله میشناسم اینجوری نبود! آیه: سه سال؟ شما که تازه... صدر میان کلامش آمد: _چند ماه بعد از شهادت سید مهدی بود که یه روز پدرت اومد، ارمیا رو آورده بود. من سه ساله با زیر و بِم این بچه آشنام. _چرا میومد؟ _اینا دیگه جزء اسرار مراجِع منه؛ فقط گفتم که بدونی ارمیا آشنای یکی دو روزه نیست که بخوای من رو از سرت باز کنی! _اونروز تو بیمارستان حرفای خوبی بهش نزدم. _بعد از اونروز باهاش حرف زدی؟ _نه. _میدونی کجاست و کی میاد؟ _بابا گفت رفته همون روستایی که قرار بود ما بریم. _برنامه آیندهت چیه؟ وقتی اومد؟ _نمیدونم استاد! من هنوز با رفتن مهدی کنار نیومدم! ✍به قلم سنیه منصوری ... ┄•●❥@azshoghshahadat پرش به قسمت اول فصل دوم👇 https://eitaa.com/azshoghshahadat/5004 ✨ 🌿✨ 🕊🌿✨ ✨🕊🌿✨ 🌿✨🕊🌿✨ 🕊🌿✨🕊🌿✨
و او هنوز ایستاده ✌️🏼 و خواهد ایستاد😎 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی ناله حاج قاسم بلند شد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
~🕊 🌿💌 حضرت‌صاحب‌الزمان(عج)💚! خدابہ‌شماصبردهد، زیرااومنتظرماست نہ‌اینڪہ‌مامنتظراوباشیم. هنگامی‌میشودگفت‌منتظریم ڪہ‌خودرااصلاح‌ڪنیم. ♥️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تڪرار‌نمیشوۍ‌حتۍ‌ بھ‌گریه‌های‌عمیق :)🌧🥀 ♥️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
برای‌بھترین‌دوستان‌خودآرزوےشھادت‌ کنید...
﴿بھ‌نام‌خداۍ‌شهیده‌ِشہیدپرۅر!ツ‌﴾ - بسـٰم‌رب‌الحسـٰین🌹- ⊰-!ـاݪسَّݪآمُ‌؏ـݪیك‌یآـاَبآ‌؏َـبدـاللهّٰ...!🖐🏼🖤!-⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم‌کمترمنتشرشده‌ازآلمانی‌صحبت کردن‌شهیدبهشتی😎 ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ❥ ◻️ خبرنگار: آیا رابطه داشتن دین و سیاست باهم برای یک ملت مخدر و افیون نیست؟ ( دین افیون توده هاست) ◻️ و جواب هوشمندانه شهید بهشتی (ره): دین اسلام جزو آن دین هایی که افیون توده هاست نمی‌باشد، این دین را ما تجربه و با آن زندگی کرده ایم. این دین (اسلام) محرک ایرانیان برای یک انقلاب بلند مرتبه و بزرگ بوده است، چطور یک افیون (مخدر) میتواند محرک یک ملت برای یک انقلاب باشد؟! °•✌🏼⃝⃡❁•°⇔ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•