#شَهیدانِہ 🕊•°
.
شہیدحججۍمیگفٺ:
یھ وقتایۍ دلڪندناز
یھ سرےچیزاۍ "خوب"
باعث میشھ...
یھ چیزاۍ "بهترے"
بدسٺ بیاریم...🙃
.
ما براے رسیدن بھ
امام زمـان"عج"
از چۍ دلڪندیم؟!💔
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انواع شیطان
👤 #استاد_دانشمند
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
*﷽*
✅آدرس امام زمان (عج)
✍علامه حسن زده #آملی چه زیبا آدرس امام زمان (عج) را داده اند: از علامه پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
💥ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است...که میفرماید: "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر" *هر جا که صدق و درستی باشد،هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند..*
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
「♥️」
💚 ⃟¦🖇➺•• #سرداردلها
هر بار می خندی
پاره می شود بند دلم
خنده های تــو
رحم و مروت سرشان نمی شود
بیچاره دلم...
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر دهد دست که روزی به وصالِ تـو رسم
با تـو گویم که مرا بی تـو چه ها پیش آمد ..
#عزیزم_حسین❤️
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌹🌺🥀
دلم کبوتری است
که دوشنبه ها میان
صحن بین الحسنین
گرفتار می شود!
دستی سوی بقیع و
چشمی سوی کربلا!
سلام بر دو سرورجوانان بهشت!
نورچشمان حضرت زهرا(سلام الله علیها) و علی(علیه السلام)
●↫ما|😪-✊🏽|••
○↫ڪارد بہ|🔪-⛓|••
●↫اسٺخونمۅטּکہرسید|💔|••
○↫تازہیادموטּمیـــاد|🙇🏻♂|••
●↫خدایےهسٺ|🔌-🌱|••
#خدا_جانمـ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رَهبرانِہ
فرمانده دلها تویی 😍
ما عاشق ودلداده ات ❤️
شور همه جان ها تویی ☺️
ما جان به کف اماده ات💪
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
گفـت: دختر رو چہ بہ شہـآدت؟!
گفتـم:
شاید دخترها توےِ جنگ
شهید نشنـ🍃
اما همین بس کہ ازنسل
بعضے مادرهآ
چمران و آوینے و
قاسم سُلیمانـے داریم..✌️🏻♥️
#حاج_قاسم
#قاسم_سلیمانےها
#شَـهیدآنِهـ
#صبحـتون_بخـــیر 🌞 ✨
#چادرےام😌💛
.
حجاب بہ معناے
چادر نیست؛
حجاببه معناے
پوشیدن سالماست؛❤️
نہ پوشیدگے ڪہ
از نپوشیدن بهتر است... !☹️
#امامـ_خامنهاے
.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴زینب سلیمانی، دختر فرمانده شهید حاج قاسم سلیمانی: خانواده شهدا فوق العاده برای شهید سلیمانی مهم بود
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🍃🌸
#تَـلَـنــگُــــر
🚇تو مترو یا اتوبوس نشستے روے صندلے ...👇
🧕👱🏻♂یه خانم یا آقایے میاد روبه روے شما مے ایسته، شما بلند میشے و جاتو میدے بهش😊
🌸از این ڪار میتونے اهدافِ مختلفے داشته باشے. حالا یا مبارزه با هوای_نفس 👊یا خدمت به خلقُالله☺️و خادمے عبادالله😉
🍀خانم یا آقایے ڪه جاتو دادے بهش
از این لطفِ شما احساس شرمندگے میڪنن.😔
شرمنده میشن وقتے میبینن شما ایستادے و اون جاے شما نشسته. خودشو به شما مدیون میدونه و هے تشڪر میڪنه 🥰
❌ #رفقا_حواسمون_هست? 🤨
خیییلے وقته #شهدا جاشونو دادن ڪه ما بشینیم😞
نههه . . .
راستے جاشونو ندادن ما بشینیم !!!‼
جونشونو دادن تا ما بایستیم 😔💐
🤔اونوقت ما چیڪار میڪنیم؟
مگه خدا نگفته
🌟«ولا تحسبن الذین قتلوا فے سبیل الله امواتا بل أَحْيَاءٌ»🌟
☝️یعنے: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مُرده مپندار بلكه زنده اند.🌍
#ببخشید_ای_شهید 😔
ڪه بجاے راهت
«من راحتے را انتخاب ڪردم»😣
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حجـاب ✨
🍃💛زیبا_ترین_کلیپ_ممکن_درباره حجاب💛🍃
از زبان سیده زهرا دختر بچه 8 ساله 💕
به نظر شما میشه‼️
این کلیپ را دید و به فکر نرفت⁉️
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
❌⛔️دو بهم زنی ممنوع ⛔️❌
✨حضرت علي عليه السلام مي فرمايند:
🔥عذاب قبر از چند چيز است ؛ كه يكي از آنان سخن چيني است
📚بحار الأنوار ؛ ج6، ص: 222
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#شهید_شناسـے 🥀
نوار را سمٺ مادر محمدرضا
گرفٺم و گفٺم:
«این رو دو تا از بچہ ها دادن.
مربوط بہ زمانیہ ڪہ محمدرضا
مجروح بودهـ . »
متعجب نوار و بعد هم من را نگاهـ ڪرد و گفٺ
:« توش چیہ حاجـے؟»
گفٺم:« بعد از اینڪہ محمدرضا رو عمل میڪنن، یہ تعداد از بچہ ها میرن عیادتش.وقٺـے داشٺہ بہ هوش مـے اومدهـ ، صداش رو ضبط میڪنن.زیارٺ عاشورا مـے خونہ،یا صاحب الزمان میگہ. مـے خواد برهـ خط جلوے تانڪ هاے عراقـے مینــ بڪارهـ. بہ خانوم هایـے ڪہ قرارهـ بیان بهش آمپول بزنن اعتراض مـے ڪنه...»
ـ
ـ
خندید.
«راسٺ میگید، بہ این چیزا خیلـے اهمیٺ مـے داد. موقعـے ڪہ تهرانــ بسٺرے بود، رفٺم عیادتش . پرستار ها من رو ڪہ دیدن فهمیدن مادرش هسٺم،شروع ڪردن گلہ و شڪایٺ ڪہ:
خانوم! این چہ بچہ ایہ
شما دارید، چرا این جوریہ؟
گفٺم:مگه چشہ؟
گفٺند: هر روز یہ بیٺ شعر روے
برگہ مینویسہ میزنہ بالای تختش:
ـ
ـ
【 اے زنـ بہ ٺو از
فاطمہ اینـگونہ خطابـ اسٺـ 』
ـ
【 ارزندهـ ترینــ
زینٺ زنـ حفظ حجابـ اسٺـ 』
ـ
ـ
خوابش ڪہ میبرهـ، ڪاغذ رو برمـےداریم پارهـ میڪنیمــ روز بعد
دوبارهـ یڪـے دیگہ مینویسہ.
ـ
ـ
آخہ پرسٺار هاے اونجا بہ #حجاب مقید نبودند...
فرازے از ڪتاب:
"شانزدهـ سال بعد"
زندگـے شہید "محمدرضا شفیعـے"
📇| ویراسٺ: #میمـ_ڪافـ
🌱| #شهداییمـ
♥| #رسم_شیدایـے
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
|•🌻•|
مگه جنـگ جنـگ اراده هـا نبود؟!🤔
پس چرا الان بچـہ مذهبے هاے محصلمون دنبـال تقـلبن کہ امتحاناشونو بگذرونن؟👀
ایننبودقولعملبهادامهراهِشهیدفخریزاده ها رفـیق :)🖐🏻🌱
#تلنگر
#دل_نوشت ✍🏻
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن شهدا
شهید ابراهیم هادی🖤🌹
#شَهیدانِہ
#شهیدابراهیمهادے
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
‹🌿🖇›
•
🌱از سه اشک بترسید :
🔸اشک يتيم
🔸اشک مظلوم
🔸اشك پدر و مادر
اگر سبب ريختن
اشک يكی از اينها بشوید ؛
دری از درهای جهنم
را برويتان باز كرده اید🌱
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part185
همه نگاه ها به سمت آیه برگشت. تک و توک بچه هایی که آیه را میشناختند زمزمه کردند: استاد معتمده!
یکی از پسرها محض خودشیرینی گفت: چیزی نیست دکتر! بحث آزاده!
صدای خنده ی مجدد بچه ها بلند شد و آیه چقدر از این دکتر دکتر کردن ها در دانشگاه بیزار بود. دانشگاه بود و استادی! این چه خود شیرینی هایی بود که راه انداخته اند، خدا میدانست.
آیه به سمت دخترکش رفت. یک دستمال کاغذی از کیفش در آورد و به او داد: چیشده؟
زینب سادات: هیچی.
آیه رو به آن دختر کرد و گفت: حرفاتونو شنیدم. پس بحث آزاده؟
دختر گفت: بله استاد.
آیه به سمت میز استاد رفت و گفت: پس بشینید بحث کنیم!
همهمه ای برپا شد. اما بعد از دقایقی تمام صندلی ها پر شده و بچه ها از کلاس های دیگر صندلی می آوردند. تا آرام شدن جو، آیه تلفن همراهش را در آورد و به ارمیا پیامکی مبنی بر دیر به خانه بازگشتن خودش و زینب
سادات را داد، سپس به رئیس دانشگاه زنگ زده و اطلاع داد.
هنوز دقایقی نگذشته بود که رئیس دانشکده و چند تن از اساتید هم وارد شدند.
آیه ضمن ادای احترام به آنها، بحث را شروع کرد...
آیه: خب بچه ها، شما اول شروع میکنید یا من؟
یکی از پسرها بلند شد: ما شروع میکنیم!
آیه سری به تایید تکان داد: بفرمایید
همان پسر شروع کرد: استاد چرا بعضیا باید با سهمیه وارد دانشگاه بشن؟
چرا حق یک عده بچه درس خون رو میدید به یک سری بی سرو پا و خنگ؟
آیه که نگاه پسر را به زینبش دید، ابرویی بالا انداخت و گفت: اولا این بحث کلی هست و خطاب قرار دادن یک نفر اصلا کار درستی نیست.
دوما خانوم علوی بدون استفاده از سهمیه وارد دانشگاه شدن. سوما ما
داریم صحبت میکنیم، و دلیلی برای استفاده از کلمات سخیف نیست.
حرمت ها رو حفظ کنید تا من رو جلوی رئیس دانشکده تون سرافکنده نکنید.
بریم سر سوال شما، سهمیه! این سهمیه به صورت ٪۵ اضافه بر ظرفیت کل دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی برای تسهیل ورود فرزندان شهداء، جانبازان بالای ٪۷۰، فرزندان جانبازان ٪۵۰ و بالاتر و فرزندان آزادگان در مراکز آموزش عالی در نظرگرفته شده. این سهمیه پیرو فرمان امام خمینی برای رسیدگی هرچه بیشتر به امور تحصیلی فرزندان
شاهد به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید.
سهمیه شاهد فقط در آزمون سراسری سازمان سنجش اعمال میشه، استفاده کنندگان از این سهمیه جهت قبولی در رشته مورد تقاضا باید حداقل ٪۷۵ نمره آخرین
فرد پذیرفته شده سهمیه آزاد برو بدست آورده باشه.
مثالً اگر آخرین فرد
پذیرفته شده با نمره ۱۶۰ از ۲۰۰ پذیرفته شده باشد، سهمیه شاهد با نمره ۱۲۰ از ۲۰۰ در همان رشته پذیرفته میشه، همه مشمولین سهمیه شاهد در سهمیه رزمندگان نیز گزینش میشوند.
درواقع استفاده از سهمیه شاهد یک ریسکه. مثلا یک دانشگاه، برای رشته
مثلا پرستاری، صد نفر رو میگیره، از صد نفر، پنج نفر از اونایی که سهمیه شاهد رو زدن هستن و بقیه بدون سهمیه. یعنی نود و پنج نفر! حالا یک نفر با رتبه مثلا سیصد بزنه اونجا و پنج نفر از اونایی که بالاتر از اون بوده رتبشون، اون دانشگاه رو زده باشن، با رتبه سیصد حتی پرستاری هم قبول نمیشه! هر صد نفر، پنج نفر!
حالا نظر شخصی من! از اونجایی که این افراد، جان خودشون رو برای رفاه حال شما و حفظ تمامیت ارضی کشور داده اند، پس تحصیل این افراد در بهترین دانشگاه ها تضمین حفظ منابع میشه.
بذارید براتون اینجوری مثال بزنم، فردی که سالها برای این کشور جنگیده، زمانی که نوبت به علم و تخصص میشه، هیچ وقت منافع ملی رو به استعمارگران نمیده.
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part186
یک جانباز که پزشک شده باشه، احتمال کمتری داره که بره اروپا و آمریکا. یک فرزند شهید، که در سازمانی مشغول به کار بشه، احتمال کمتری میره که اختلاص کنه.
یکی از پسرها بلند شد و گفت: کی گفته؟ مگه آقای... و آقای... نبودن؟
آیه با لبخند گفت: اگه خوب گوش میدادید میدید که گفتم احتمال کمتری. ما باید تلاش کنیم نیروهای متخصص بخصوص رده های بالای تحصیل، داخل کشور بمونن. ما آموزش میدیم، هزینه میکنیم، موقع برداشت زحمتها و بازگشت توان کشور که میشه، دستمون خالی میمونه و آخر این بچه های جهادی هستن که با سختی و مشقت یک گره از گره های کشوری باز میکنن.
در ثانی، بچه های شهدا و جانبازهای ما، اگه پدرشون...
یکی از دخترها حرف آیه را برید: بودنم هیچی نمیشدن بچه هاشون! اونا فقط به فکر اینن که بچه هاشون رو زودی شوهر بدن و زن بدن!
صدای خنده بچه ها و آیه ای که با لبخند نگاهشان میکرد: شما خودتون سوال میپرسید و خودتون نمیذارید جوابتون رو بدم! داشتم میگفتم که اگه پدرهاشون بودند، شرایط رفاهی زندگی و آرامش بیشتری داشتند.
میدونید تمام این بچه ها حاضر هستند که تمام سهمیه هاشون رو بدن به شمایی که پدر دارید اما یک بار دیگه پدر داشته باشن؟یک بار به آغوش پدرشون برن؟ یک بار حتی یک روز دیگه پدر داشته باشن؟ شما نمیدونید شرایط خانواده یک شهید چطوریه! نمیدونید همسرانشون چه حالی میشن، خیلی از افراد در تصادفات جادهای، بیماری و چیزای دیگه میمیرن، اما حال خانواده ای رو درک کنید که پدر، همسر، برادر یا هر چیزی، رفته و میدونه هر لحظه ممکنه خبر شهادتش بیاد.
تصور کنید مردی رو که جنازش هیچ وقت برنگشت، کسی که با سر رفت و بی سر برگشت. این فرد نه از روی بی احتیاطی خودش رو از بین برده نه از روی دل زدگی دنیا! این فرد، با علم به اینکه ممکنه دیگه برنگرده، دیگه عزیزاشو نبینه میره که عزیزانش، در آرامش و امنیت زندگی کنند.
یادتون نره که در تمام دنیا کشته شده های جنگ از ارزش و اعتبار بالایی
برخوردارند. یادتون باشه همه کشور ها به کسانی که پنج سال در ارتش خدمت میکنند، تسهیلات زیادی میدن و احترام زیادی براشون قائل میشن. اینها افرادی هستند که برای شما فداکاری میکنند.
حالا اگه بهتون بگن در آمریکا، به کسانی که در جنگ شرکت کردند، آموزش آمادمیک رایگان و خونه و ماشین و بیمه کامل پزشکی میدن، نظرتون چیه؟ اون
کشور میشه پیشرفته؟اونا میشن عقل کل؟ بیاید به کسانی که برای ما فداکاری کردن، احترام بذاریم.
شما خانوم، گفتید که اگه پدرهاشون بودند شوهرشون میداند؟ زنشون
میداند؟ حجاب و نماز و روزه، ریش گذاشتن و لباسهای مرتب پوشیدن، دلیل بر عقب افتادگی نیست. این یعنی اعتقادات ما جلوی پیشرفت ما رو نمیگیره، این یعنی قرار نیست غرب زدگی بشه دلیِل پیشرفت. من، همسر شهید سید مهدی علوی و مادر زینب سادات علوی، دارم بهتونِ میگم که همسرم، پدر دخترم، یک مرد با ایمان و وطن دوستی بود. اگه اون و امثال اون نبودند، شما الان پشت این میز و نیمکت ها نبودید.
برید از پدر مادراتو درباره حمله به مجلس بپرسید، برید بگید واقعه اهواز
چی بود. برید تو اینترنت ببینید چقدر دنیا دست به دست هم دادن برای
گرفتِن استقلال ما.
در کلاس همهمه ای برپا شد. زینب صورتش خیس از اشک بود. آیه دستش را گرفت و به دنبال خود برد. دانشجوها به دنبالش آمدند. بعضی از ترِس اینکه برای تحصیلشان مشکلی پیش نیاید، بعضی محض
کنجکاوی و برخی با کینه و لجاجت دشمنی کردن را در خود مشق
میکردند...در میانه راِه بازگشت به خانه بودند که زینب سادات طلبکارانه
گفت:
تو دانشکده ی ما چکار میکردی؟چرا دخالت کردی؟مگه نگفتم دوست ندارم کسی بدونه مادرم استاده دانشگاهه؟الان همه میگن، مادرش
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part187
براش نمره میگیره از استادا، همه ی استادا توقع دارن بهترین نمره ها رو
بیارم!
آیه خونسردانه گفت: بهت گفتم بزن سهمیه شاهد رو، گفتی نمیخوام کسی بفهمه بابا ندارم، بجای اینکه الان پزشکی بخونی، داری پرستاری میخونی! دوست نداری کسی بفهمه مادرت استاد دانشگاهه، که کسی نگه نمره برات میگیرن! زینب، منظورت چیه؟از ما خجالت میکشی؟مگه دزد و قاتل و معتادیم؟چه کاری انجام دادیم که از ما خجالت میکشی؟
زینب سادات :بحث خجالت نیست، ببین چکار کردی!همه دانشگاه رو خبر کردی!آبرومو بردی.
آیه: همه ی دانشگاه اونجا جمع بودند، من فقط به رییس دانشگاه گفتم.
خودتم میدونی تجمع دانشجوها بدون اطلاع رئیس دانشگاه و حراست، جرم حساب میشه، غیر قانونیه!بعدشم من آبروتو بردم؟ اونا به تو و پدرت توهین کردن، و تو فقط سکوت کردی!
زینب سادات: اگه نیومده بودی، خودم از بابام دفاع میکردم. من دیگه
بزرگ شدم، دست از این کارا بردار مامان!
به خانه که رسیدند، زینب سادات به اتاق خودش رفت. آیه کنار ارمیا نشست: بریم یکم قدم بزنیم؟
ارمیا لبخنِد همیشگی اش را به لب داشت: اگه شما تواِن هل دادن اون
ویلچر رو داری بریم.
آیه ویلچر را آورد. با کمک ایلیا، ارمیا را روی آن نشاندند. با آسانسور پایین رفته و از سطح شیب دارِ کنار پله ها به کوچه رسیدند. آیه همانطور
که ویلچر را هل میداد شروع به تعریف اتفاقات کرد و در نهایت گفت:
این مسئله مال امروز و دیروز نیست، زینب خیلی وقته گرفته و ناراحته!
ارمیا گفت: نمیدونم چرا تا اسم شهید و جانباز میاد عادت کردیم جبههِ بگیریم. اگه بگن فرزند یک کارمند میتونه جای باباش بره سر کار همه تایید و تشویق میکنن، اما اگه بگن فرزند شهید جای باباش بره سرِ کارمیشه رانت و سو استفاده و هزار تا چیزِ دیگه. اگه بگن خانواده ی پزشکا
یا مهندسا یا وکلا و هر رشته ای، سهمیه دادن تو ورود به دانشگاه، همه براشون کف میزنن و میگن عجب تدبیری، عجب استدلالی، عجب تصمیِم بجایی! اما اگه شاهد باشی، جانباز باشی، میشی سوءاستفاده گر! چرا مردم فکر میکنن ما دشمنشونیم؟ چرا نمیبینن 95 درصد دانشگاه مال اوناست؟این پنج درصد شده خار چشمشون؟بحث امروز و دیروز و فردا هم نیست! از روز اول تا الان همینه.گاهی میگم خدا! چرا اون روز، اون ترور ناموفق بود؟چرا فقط زمینگیرم کردی؟دیدِن این چیزا سخته! چطور تحمل میکنی جانان؟
آیه همانطور که ویلچر را هل میداد، بغض صدایش را پس زد: خوشحالم
که ترور ناموفق بود. خوشحالم که هستی. تو که باشی میشه تحمل کرد،
تو که باشی میشه نفس کشید. ارمیا!خوبه که هستی، سنِگ صبوری!
وقتی هستی همه چیز خوبه. ما آدما عادت داریم دنباِل بهونه باشیم،
ناکامی ها و شکست هامون رو تقصیرِ این و اون بذاریم. عادت داریم
همه چیز رو برای خودمون بخوایم. اگه نداشتیم، دیگران هم نداشته باشن. اگه داریم، کس دیگه ای نداشته باشه! ما یادمون میره باید از خدا تشکر کنیم، چه برسه تشکر از بنده های خوب خدا! انگار هر چی رنگ و
بوی خدایی بگیری، کمتر دیده میشی.حتی دیگه داره اسم شهدا از
خیابون ها و کوچه ها برداشته میشه، داره یادمون میره برای حفظ این کوچه ها و خیابونا، این خونه ها و پارک ها، چقدر خون ریخته شد، چقدر پدر رفت، چقدر پسر رفت...
ارمیا: خوش بحال سید مهدی که رفت. شرمندتم آیه...
آیه به روی خود نیاورد و حرف را عوض کرد: بریم حرم؟دیگه راهی نمونده.
ارمیا هم تن به خواسته آیه داد و بحث را ادامه داد:خیلی دلم هوِس زیارت داشت.
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🕊🌿✨
🌿✨
✨ ﷽
💌رمان پرواز شاپرک ها
3⃣فصل سوم از روزی که رفتی
#part188
آیه تعجب کرد: پس چرا نگفتی؟
ارمیا: کم بارِ زندگی رو دوش توئه؟ کم زحمتم برای تو بچه هاو پدر
مادرت؟
آیه ویلچر را گوشه پیاده رو متوقف کرد، مقابل ارمیا ایستاد و گفت: کدوم زحمت؟کدوم بار؟ما همه بخاطر دوست داشتنته که پیشتیم! این همه سال بخاطر ما از جون و جونیت گذشتی، کار کردی، امنیت ساختی!حالا حرف از زحمت میزنی؟ این همه سال بار من و زندگی من رو دوش تو بود، هنوزم هست! تو مرد خونه ای!هنوز حقوق تو داره خرج مارو میده، بیمه ی تو داره هزینه درمان ما رو میده. خونه نشینی این فکرا رو انداخته تو سرت؟
ارمیا دست آیه را گرفت و گفت: چرا شاکی میشی؟ خب ببخشید! زود ُهل بده بریم حرم که دلم تنگه، وقت کم میارم.
آیه به سمت حرم رفت. دلش از مظلومیت این مرد آتش میگرفت. ارمیا
زیادی خوب بود. زیاد بود برای آیه. اصلا انگار برای این دنیا هم زیاد بود.آیه روی سکوی نشست. اول نگاهی به حیاط حرم انداخت بعد به ِآینه ایوان نگاه کرد.
خطاب به ارمیا گفت: روز اولی که با سیدمهدی بیرون اومیدیم. اومدیم اینجا!روی همین سکو نشستیم!
ارمیا نگاهش دور شد: یادمه فردای تدفینش، اومدی اینجا! همه نگرانت
شدن.
آیه: از دست دادن سخته! اینو از منی بپرس که خیلی از دست دادم.
ارمیا: میدونم. اما بی کسی سخت تره! اینو از منی بپرس که عمری، بی
کس بودم!
آیه: به رفتن فکر نکن ارمیا! من از پس زندگی بر نمیام. زندگی منو کله پا
میکنه. من بی تو کم میارم.
ارمیا: صبور باش! تو قوی ترین زنی هستی که دیدم. بعد از رفتن سید مهدی، خم شدی؛ اما نشکستی
آیه: اگه نشکستم، چرا اون همه اذیتت کردم؟ آیه هم میشکنه، مثل آینه!
ارمیا: شکسته، نشکسته، خسته، غرغرو، بداخلاق، هر چی باشی، عزیزی جانان...
آیه خندید. بلند شد و ویلچر را هل داد. بریم که دیر شد. یک بستنی هم مهمون تو!
ارمیا بلند خندید: امان از دست تو!اصلا من کیِف پول همراهم نیست!
آیه آرام به شانه اش زد: خسیس! پس اون چیه تو جیب کاپشنت؟
ارمیا: خوب آمارمو داریا!
آیه: چی فکر کردی؟ داشتن شوهرِ خوش تیپ، دردسر داره! اصلا هوس هوو نکردم! حواسم به شوهرم هست تا سرم کلاه نره.
ارمیا بلندتر خندید: بهتر از تو کجا پیدا کنم!
آیه به شوخی گفت: گاهی فکر میکنم اون گلوله، جای خوبی خورد. وگرنه ممکن بود بعد بازنشستگی، زیرِ سرت بلند بشه! الانم حواسم بهت هستا! فکر نکن گوشیتو چک نمیکنم!
ارمیا دستش را بالا آورد و روی دست آیه که ویلچر را هل میداد گذاشت، نگاهش را بالا داد و به جانانش چشم دوخت: خدا بهتر از تو نیافریده!
آیه هنوز همان خط سیر را طی میکرد: میدونم، اما مردا بد سلیقه هستن، زن خوب که داشته باشن، میرن دنبال بداش که یکم اذیت بشن!خوشی زیاد میزنه زیر دلشون!
ارمیا دیگر واقعا خنده اش گرفته بود: پس خداروشکر علیل شدم افتادم ور
دلت؟
آیه سری به تایید تکان داد: دقیقا! خدا بهت رحم کرد، وگرنه هر روز با لنگه
دمپایی دنبالت میکردم تا بگی کجا بودی!
ارمیا همانطور صورتش رو به بالا بود و آیه اش را نگاه میکرد: چرا لنگه دمپایی؟
آیه مثلا متفکر شد: خب چون همیشه و همه جا در دسترسه
✍به قلم سنیه منصوری
#ادامہ_داࢪد...
┄•●❥@azshoghshahadat
پرش به قسمت اول فصل سوم👇
https://eitaa.com/azshoghshahadat/8139
✨
🌿✨
🕊🌿✨
✨🕊🌿✨
🌿✨🕊🌿✨
🕊🌿✨🕊🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯حرف تامل برانگیز مسیحی شیعه شده 🤔🤔🤔
💠 *تا امام زمان(عج) نیاد صبح نمی شود!*
🎙 *مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی*
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌷ازشوقشھادٺ🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبع مداحی های به روز 💯
اگه عاشق امام حسینی♥️
بسم الله بزن رو لینک👇🏼
امروز دوشنبه هست
دوشنبه های امام حسنی💔
عشاق الحسین
https://eitaa.com/madahil
گفتگوی نامحرم را دادیم جواز
ورنه فرقی نداردحقیقت یا مجاز
ما پی توجیه اعمال خودیم
با هزاران واژهی صدمن یه غاز
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#پیشنهادخوندن 🦋👌🏾👌🏾
✅انواع حجاب در قرآن
1. حجاب و عفاف در پوشش:
این همان چیزی است که توده مردم از آن مطلع هستند و بسیاری از بانوان متدیّن بر آن تاکید دارند. (نساء:59)
2. حجاب و عفاف در گفتار:
طرز سخن گفتن با نامحرم (چه سخن گفتن زن با مرد و چه بالعکس)، طوری که موجب عشوه، شوخی و سخنان زننده نباشد. (احزاب:32)
3. حجاب در رفتار:
همانطور که بر زن و مرد، پوششی از جانب خداوند واجب گردیده است، همانطور نیز، حفظ چشم از هر نگاهی بر مرد و زن مومن واجب گردیده است. (نور:31)
4. حجاب در پندار:
طوری که انسان خود را در افکار پلید و کثیف، غرق نگرداند و همیشه با توکل بر خدا، خود را از افکار سخیف، دور کند. (آل عمران:8)
#باحجابواقعےباشیم