#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍فکر کنم مبارک است...
🌟بعد از ظهر نتایج آزمایش آماده میشد. به من گفت میایی با هم برویم؟ گفتم: با چی؟ گفت: موتور! گفتم: ما هنوز نامحرمیم! چطور با موتور برویم؟ گفت: بله. من خودم میروم. تماس گرفت و گفت: من عذر میخواهم که اذیتتون کردم. اما نتایج آزمایشمون به هم نخورد! شیطنتش را فهمیدم. گفتم: اشکالی ندارد. ان شاءالله خوشبخت شوید. فردای آن روز با یک جعبه شیرینی به خانه ما آمد و گفت: فکر کنم مبارک است، برای عصر نوبت محضر گرفتم! گفتم: حالا چرا با این همه عجله؟ آنقدر سرعت کار بالا بود که حتی وقت عقد، تنها خواهرش هم نتوانست بیاید!
#شهید_محمد_کامران
یاد شهدا با صلوات🌹
@nojavanbu
به وقتِ ۴/بهمن/۱۴۰۰
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍گل های عاشقی...
🌟جمعه ها با دوستاش می رفت کوهنوردی . یک بار نشدکه دست خالی برگرده. همیشه برام گل های وحشی زیبا با بوته های طلایی می آورد معلوم بود که از میون صد ها شاخه و بوته به زحمت چیده شدند . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلش رو ببینم و جمع کنم.دیدم گوشه اتاقش یه بوته خاره طلایی گذاشته که تازه بود.جریانش رو پرسیدم،گفت:از ارتفاعات لولان عراق آورده بود.شک نداشتم که برای من آورده بود.
#شهید_حسن_آبشناسان
یاد شهدا با صلوات🌹
@nojavanbu
به وقتِ۵/بهمن/۱۴۰۰
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 امورات خانواده...
🌟یک روز جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمیپذیرم، مگر اینکه امام رحمتالله به من تکلیف بفرمایند، ولی اگر ایشان این تکلیف را نمیکنند، نمیپذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درسها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است.
#شهید_دکتر_بهشتی
یاد شهدا با صلوات🌷
@nojavanbu
#به وقتِ۷/بهمن/۱۴۰۰
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍برای تشکر...
🌟یه روز دیدم در می زنند،رفتم پشت در،دونفر بودند . یکی شون گفت:منزل صیاد شیرازی همین جاست؟دلم هری ریخت .گفت :جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده و بعد یه پاکتی بهم داد.اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم.هنوز فکر می کردم خبر شهادتش رو برام آوردند.دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود:برای تشکر از زحمت های تو.همیشه دعات می کنم. از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
یاد شهدا با صلوات🌷
•| @nojavanbu |•
#به وقتِ ۹/بهمن/۱۴۰۰
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻قهوه...
🌟مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند می شه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته . اما خدا می دونه مصطفی تا وقتی که شهید شد ،با اینکه خودش قهوه نمی خورد اما همیشه برای من قهوه درست می کرد .
می گفتم : واسه چی این کارو می کنی؟ راضی به زحمتت نیستم . می گفت من به مادرت قول دادم که این کار ها رو انجام بدم. همین عشق و محبت هاش بود که به زندگی مون رنگ خدایی داده بود .
#شهید_مصطفی_چمران
یاد شهدا با صلوات🌷
•| @nojavanbu |•
#به وقتِ ۱۱/بهمن/۱۴۰۰
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
💠شهید وزوایی فرمانده گردان حبیب لشگر ۲۷ محمد رسول الله
📍اصحاب فیل...
🌟در عملیات بازی دراز هلیکوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند.
در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت: پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند کجایند؟! چرا نمی آیند؟! چرا بچه ها را به کشتن می دهی؟!
وزوایی سرش را برگرداند نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد...
صدایش در فضا پیچید که می گفت : الم تر کیف فعل ربك باصحاب الفیل....
بچها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلیکوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلیکوپتر دیگر با هم برخورد کردند.
📚منبع: سالنامه ياران ناب ۱۳۹۱
🌷شهید محسن وزوایی🌷
#بازی_دراز_خانقاه_عرفان
@nojavanbu
#به وقتِ ۷/اردیبهشت/۱۴۰۱