eitaa logo
بچه های ایران 🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
144 فایل
حاج قاسم :امروزه قرارگاه حسین بن علی #ایران است. جمهوری اسلامی #حرم است.🇮🇷 🔰کانال #بچه_های_ایران کانالی برای جواب به دغدغه های دوره نوجوانی و جوانی و دغدغه های فرهنگی شما حاج آقا رحیمی @modafe70 ادمین @Dokhtar_paiiiz
مشاهده در ایتا
دانلود
از شبستان ولايت قمرى پيدا شد از گلستان هدايت ثمرى پيدا شد✨ بحر موّاج كرم آمده در جوش و خروش كه ز درياى عنايت گهرى پيدا شد✨ ولادت امام جواد(ع)، امام جود و کرم مبارک باد🌹
سلام و عرض ادب خدمت شما و تبریک ولادت آقا امیرالمومنین علی علیه‌السلام و روز پدر و مرد خدمت شما 🎊🎈 ان شاالله فعالیت کانال را در روز ولادت مولود کعبه آقا علی علیه‌السلام با عنایت ایشان و خاندان مطهرشان و عنایت شهدا شروع میکنیم 🌷 اینکه قراره تو این کانال چه اتفاقی بیفته را توی یه صوت میگم بهتون ☺️ ✅ 🆔 @b_iran عضویت در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شهید مدافع حرم 🇮🇷 🌷 ✅ معروف به که داعشی های زیادی را با تبیین و استدلال از مسیر اشتباه نجات داد و معروف شد به عمار حلب موضوع خوبی برای تحقیق 🔴 کتاب زندگی نامه اش با عنوان 📗 به چاپ رسیده است 💐 ✅ کانال 🇮🇷 🆔 @b_iran
🌐 🇮🇷 چی جواب بدیم❓ چجوری حرف بزنیم با مردم و دوستانی که پر از سوال و شبهه اند⁉️ در این زمانه چگونه ⁉️ با چه زبانی ⁉️ با چه مبنا و رویکردی ⁉️ با چه شیوه ای⁉️ باچه روشی باید با مردم مخصوصا جوانان و نوجوانان حرف بزنیم ⁉️ چطوری تو مسیر بمونیم ❓ با شرایط الان جواب مردمو چی بدیم❓ چی بخونیم که حرف برای گفتن داشته باشیم❓ تو این همه کاری که هست از کدوم شروع کنیم❓ اگه دنبال جواب سوالاتی از این قبیل میگردی ، اگه دغدغه مندی و میخای کار کنی به کانال بچه های ایران سر بزن 🔰 کانال قرارگاهی برای بچه های دغدغه مند و علاقه مند به جهاد در عرصه تبیین و عرصه فرهنگی است ❤️ 🙏 عضویت در کانال بچه های ایران 👇👇 🆔 http://eitaa.com/b_iran
📜🙃🍃 برای 🇮🇷 میگوییم گمنام کدام گمنام عزیزِ من؟ کدام گمنام گمنام ماییم ماییم که تهی هستیم کدام گمنام عزیزدلم گمنام ماییم که در آسمانها نشانی از ما نیست گمنام ماییم که خود را گم کردیم ماییم که هویت خود را گم کردیم گمنام ماییم که عزیز نشدیم حجت نشدیم نه حر شدیم نه حبیب ما پی شهرتیم و تمام میشویم آنها پی عشق بودند و ماندگار شدند میگوییم گمنام؟ اصلن چه بهتر که گمنام باشد بین مردم تهی کسی که گمنام شد نیازی نداشت نامش در زمینی بماند که مردمش خود را گم کردند نامش را خریدند خودش را خریدند در اسمانها نامش هک شد نامش را زمین گذاشت تا سبک بال تر از بقیه پرواز کند گمنام ماییم عزیز من نه آن پرستو ها.... ✅ کانال بچه های ایران 🆔 @b_iran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت ثقة الاسلام هم حضور پیدا کردن😂 یه جورایی شاخه و شونه کشی کرده برا عمامه پران ها 😄 🔴به کانال بپیوندید 🆔 @b_iran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حرکت خودجوش یک دانش آموز ابهری هنگام اجرای سرود سلام فرمانده و عکس العمل جالب دانش آموزان! گاهی یه نفر میتونه یه جمعی را وارد یه جریانی کنه ببینید 🔰 کانال 🆔 @b_iran 🇮🇷
36.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 خبری در راه است، بند پوتین‌ها را محکم ببندید... 🎥 حاج‌حسین یکتا 🔹 روایتی شنیدنی از ۴۴سالگی انقلاب امام‌روح‌الله(ره) 🌷 این کلیپ زیبا را حتما ببینید. 🔰 🆔 @b_iran 🇮🇷
💢 داستان یکی از بچه های راهیان نور اصفهان که توی مدرسه اشون برده بودند و یه اتفاق خوب براش افتاده بود برام تعریف کرد بهش گفتم برام بنویسه که بفرسم کانال بقیه هم استفاده کنند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📜🙃🍃 سلام حاج‌آقا من همون دختری هستم که دو شب پیش جلوی شما رو توی راه برگشت از شلمچه گرفت و داستانش درمورد شهید گمنام رو براتون تعریف کرد شما گفتید داستان این تغییرم رو براتون بنویسم و بفرستم برای همین مزاحمتون شدم اون روز یه شهید گمنامو آوردن توی مدرسمون.وقتی آوردنشون تو احساس کردم یهو زیر پام خالی شد.دختر چادری های مدرسمون گل بردن گزاشتن روی تابوت شهید و من فقط ماتم برده بود.حال عجیبی بود اون هم برای منی که اعتقاد چندانی به شهدا نداشتم.آقایی که همراه شهید اومده بودن یکم حرف زدن یکم روضه خوندن و من فقط اشک می ریختم.تقریبا یک ساعت شهید توی مدرسه ما بود و انگار اون یه ساعت اصلا تو این دنیا نبودم.وقتی میخواستن شهیدو ببرن همه هل میزدن برن جلو نزدیک تابوت ولی من پاهام سست شده بود فقط ایستاده بودم و به تابوت شهید که از وسط شلوغی جمع رد میشد نگاه میکردم.داشتم تند تند با شهید حرف میزدم که وقتی تابوت رو بردن یه گل از روش افتاد جلوی پام.اون لحظه مردم.انقدر شکه شدم که حس کردم یه لحظه نفس کشیدن از یادم رفته.فقط گل رو برداشتم و گریه میکردم. وقتی شهید رو وسط مدرسه گذاشته بودن و روضه میخوندن(قبل بردن شهید)انقدر دور بودم از تابوت شهید که درست هیچی نمی‌دیدم.تنها چیزی که پیدا بود فقط الله وسط پرچم بود.تابوت رو که میخواستن ببرن جلوم کامل خالی شد یه جوری که انگار هیچکس اونجا نبوده و گل افتاد جلوم. قبل این اتفاق کلی حرف زده بودم با شهید اما اون لحظه فقط گفتم : من دارم به چادری شدن و رعایت حد و حدود حجابم فکر میکنم. اگه این قصدی که دارم درسته فقط یه نشونه بهم بده. فقط یکی و حس میکنم اون گل یه نشونه بود. این اتفاق توی دهه فاطمیه افتاد و فکرکنم کار خود حضرت زهرا بوده که همه چیز مثل یه پازل چیده شد. اولش اون روز که اتفاقی چادر یکی از دوستام رو پوشیدم و فقط خوشم اومد و اصلا به چادری شدن فکر نکردم، دومی اون شهیدی بود که اومد مدرسه و اون گل رو بهم هدیه داد و درنهایت اون روزی که بهمون گفتن از مدرسه اردو راهیان نور میبرن و حس کردم هر طور شده باید برم. این اردویی که من اومدم خیلی سخت جور شد. صبح شنبه من رفتم اسممو نوشتم ولی هزینه سفر رو نداده بودم اما خیالم راحت بود که جور میشه. با همین فکر یک هفته پول سفر رو نبردم تا این که شنبه هفته بعد معاونمون اومد یه لیست داد دست بچه ها و گفت شماره موبایلتون رو بنویسید برای گروه راهیان. هرچی گشتم اسمم توی لیست نبود. رفتم دلیلش رو جویا شدم معاونمون گفت چون پول نیاوردی. باورم نمیشد انقدر راحت داره کنسل میشه.تا یه مدت فقط نشسته بودم و گریه میکردم تا این که دو روز بعدش بهمون گفتن یه مدرسه دیگه جای خالی داره و قراره ۱۵ نفر به لیست اضافه کنند و من هم جز اون ۱۵ نفر بودم. وقتی روی خاک شلمچه و طلائیه نشسته بودم از خجالت داشتم میمردم. هر حرفی که راوی ها میزدن دلم میخواست از خجالت برم توی زمین چون من قبل اومدن شهید به مدرسمون عقایدی داشتم که درست نبود. عقایدی داشتم که بهم اجازه میداد توی خیابون روسری سر نکنم. قبل این که شهید بیاد مدرسمون اون دوستم اون عقایدم رو کم کم از جونم کشید بیرون و جاش شدم یه آدمی که چقدر وطنش رو دوست داره.حاج‌آقا من تا یک ماه قبل توی خیابون روسری سرم نبود ولی حالا دلم نمیاد از چادری که روی خاک طلائیه و شلمچه سرم بوده جدا بشم.من آدمی بودم که قبلاً اگه میدیدم دختری توی خیابون بدون روسری راه می‌ره بهش حسودی میکردم که خوش به حالش که انقدر آزاده،چرا من نمیتونم و همین شد اول اون راهی که با سر رفتم توی چاه و دیگه روسری سر نکردم تا قبل اومدن اون شهید به مدرسه. بعد که رو خاک طلائیه و شلمچه نشستم به قول خودتون روم کم شد.به این فکر کردم چه آدم هایی رفتن که من الان اینجا بشینم و حالم خوب باشه.توی کل این سفر یه بیت شعر روی لبم بود:«به پاس هر وجب خاکی از این ملک / چه بسیار است آن سر ها که رفته».هربار این شعر رو برای خودم زمزمه میکردم رد خور نداشت، باید گریه میکردم. توی این سفر خیلی دلم سبک شد. به قول خودتون دلم طلائی شد و قبل برگشتن، همون شب آخر این قلب طلائی شده رو جا گذاشتم توی شلمچه و گفتم من باید یه روز دیگه برگردم تا دوباره قلبمو بهم برگردونید. حاج‌آقا من به کسی نیاز داشتم که داستانمو بشنوه و برای بقیه آدم ها هم تعریفش کنه.نمیدونم این داستان من کمک به کسی می‌کنه یا نه ولی اگه برای کسی تعریفش نمی‌کردم دق میکردم از بار سنگینیش روی قلبم.اون شب که داشتیم از شلمچه برمیگشتیم و من جلوی شما رو گرفتم تا داستانم رو براتون تعریف کنم خیلی شک داشتم که میتونم اعتماد کنم و بهتون بگم یا نه ولی با خودم گفتم این بار آخریه که من شما رو میبینم قرار هم نیست از طرف شما ضربه ای بخورم بابت آدمی که بودم و آدمی که شدم.قرار نبود شما گذشته منو مسخره کنید چون اون آخرین باری بود که من شما رو میبینم. ⁦
حاج آقا من تا قبل راهیان نور چادر سرم نبود ولی حجابم رو محکم کردم و دیدم چقدر آدم های اطرافم نگاهشون یا رفتارشون باهام تغییر کرد.یکی رفتارش خوب شد یکی بد شد.یکی بهم توهین کرد و گفت این پوشش جدید رو انتخاب کردی که کثافت کاری های قلبت رو با ظاهر جدید انجام بدی و خدا شاهده من وقتی گل از روی تابوت شهید افتاد جلوی پام انگار همه ی اون بدی هایی که سارای قبلی داشت از وجود این سارای جدید پاک شد. یه دوستی داشتم میگفت سارا تو از نهایت کفر به نهایت ایمان رسیدی.به حرفش خندیدم ولی حالمو خوب کرد این حرف. حاج‌آقا به قول خودتون روم کم شده.من دیگه نمیتونم اون آدمی باشم که بودم ولی حالم خیلی با این آدم جدید خوبه ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
⭕️ بچه ها اینطوری باید و وظیفه ای که نسبت به انقلاب و داریم به دوش بکشیم 💯 🔰 🆔 @b_iran 🇮🇷