سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش جمال هست🥰✋
*ماجرای شهادت ذاکر امام حسین (ع)*🕊️
*شهید سید جمالالدین شرق آزادی*🌹
تاریخ تولد: ۲۹ / ۱ / ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۲ / ۱۲ / ۱۳۶۲
محل تولد: تهران
محل شهادت: جزیره مجنون
🌹مادر←چهار بار زخمی و سه بار هم مورد سوء قصد از سوی منافقین قرار گرفت🥀 *🌷سال 62 بار دیگر مجروح شد🥀 17 بار عمل کرد و با جراحت و در حالی که دو عصا به دست داشت دوباره به منطقه رفت*🌷همرزم← سید در حین زدن معبر با آتش سنگین دشمن که معبرشان را نشانه رفته بود💥 به سختی مجروح و بدنش ساعتها در میدان مین رها شده بود🥀 *ترکش ها دست و پای چپش را از کار انداخته بود🥀و عصب پای راستش پاره شده بود🥀او به سختی میتوانست راه برود🥀با دو عصا به عنوان تخریبچی گردان «عاشورا» در عملیات خیبر شرکت کرد*🕊️ گردان عاشورا وارد عملیات شد به میدان مین رسیدند و سید مشغول زدن معبر شد.آتش سنگین دشمن شروع شد💥 *تنها خبری که از سید رسید اصابت تیر به گلو و پهلوی او بود.*🥀🖤 اما سید قبل از ورود به معبر و شهادتش عصاهایش را کنار خاکریز دور انداخته بود🥀و خودش را کشان کشان روی زمین کشیده بود🥀 *رزمندگان همان روز دو تا عصای سید را پیدا کردند🌷 پیکرمطهر این فرزند حضرت زهرا (س) در جزیره مجنون جاماند🥀 و 10 سال بعد به آغوش مادرش برگشت*🕊️🕋
*مداح اهلبیت*
*شهید سید جمالالدین شرق آزادی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
💠حاج حسین یکتا :
این شهدا اول مراقبت از دلشون کردند، بعد مدافع حرم شدند.
چون قلب خونه ی خداست.🌺
✴️"القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله "✴️
مدافعان حرم ، از حرم خدا خوب دفاع کردند که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب "س" رو دادند.
پ.ن:
مراقب دلامون باشیم...
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🍃💐🌿🌺🍃🌻
🌻🌿🌺🍃
🌿💐
🌺
🍃
#خاطره_ای_از_کرامت_شهدا
هر کی حاجت داره بخونه
يه روزی برای خريد از خانه بيرون رفتم . تنها دخترم زينب را ترسيدم توی خانه تنها بگذارم . دختر بچههای هم سن و سالش توی كوچه بودند . گفتم با بچهها بازی كن .
موقع بازی شيشه دست زينب را پاره ميکند . خانم همسايه با صدای گريه زينب به كوچه مياد . زينب را بغل ميكند و به بيمارستان ميبرد . دستش را بخيه ميزند پانسمان ميكند و به خانه
می آورد .
همينكه وارد كوچه شد منم سر رسيدم . از اينكه اين طور همسايهای دارم هم خوشحال بودم و هم ناراحت از گريه زینب .
شب شوهر شهيدم ، به خواب زن همسايه مياد . و تشكر ميكند ميگه دست من باز هست ، برای تشکر از من چی ميخوايد ؟
زن همسايه ميگه از خدا بخواه هميشه هوای ما رو و بچههام و داشته باشه . همسر شهيدم ميگه اون دنيا هم شفاعتتون را میکنم . خانم همسایه متعجب فردا به خانه ما آمد و خوابش را گفت .
چند ماه بعد خانم همسايه به مسافرت رفت و در كنار يک رود خانه برای استراحت و تفريح چادر ميزنند ، يه وقت متوجه ميشه دختر كوچلوش نيست با دلشوره و دلهره به كنار رودخانه میره ، که متوجه میشه دخترش توی رودخانه افتاده .
سرعت آب زياد بوده و كسی حتی پدر دختر بچه جرئت پريدن داخل آب رو نداره ، ناگهان مادر ياد شهيد می افته و نام شهيد رو فرياد ميكنه . شوهرش فریاد میزنه ، اين مسخره بازیها چيه ، كيو صدا ميكنی ، زن همينطور بی اعتنا به شوهرش شهيد رو صدا ميزنه .
عليرضا خودت گفتی هر وقت گير كردی صدام كن ، مرد دوباره فریاد میزنه ، ناگهان دختر به حاشيه رود به يک شاخه گير ميكنه و سالم از رود خانه بيرون مياد . مرد خجالت زده دخترش را بغل ميكنه و خانم میگه شهید عليرضا رو سفيدم كردی . دخترش را ميبوسد و زار زار گريه ميكند .
شهدا زنده اند .
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یاصاحب_الزمان_عج 💚
🍃برای دیدن روی تو ناله ها دارم
🌞خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم
🍃تمام سوز دل من ز ناله های شماست
🌞ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم
🍃گدائی در این خانه آبروی من است
🌞به نام توست اگر ذره ای بها دارم
🍃به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه...
🌞ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم
🍃الا امیر سحر ای مسافر صحرا
🌞امید وصل تو را بین هر دعا دارم
🍃به کام خویش چشیدم غم جدایی را
🌞نشان رحمتی از یار آشنا دارم
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️چه خوب بود اگر هر بار که دلم از دست دنیا میگرفت،
میآمدم حرمتان، حرفهایم را میزدم و آخرش را اینطور تمام میکردم:
❤️فاشفع لی عند ربک❤️
مرا نزد پروردگارت شفاعت کن
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
شهیدی که به مادرش میگفت:
دعا کن مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم....
وقتی پیکرش برگشت، مادر برای بوسیدن صورتش قد، خم نمود اما پسرش سر در بدن نداشت .
🌷شهید حسن کاملی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
داستان زندگی طلبه شهید علی مهدی حسین پور
🍃🍂🍁🍃🍂🍁
🍂🍁🍃
🍃🍂
🍁
#مسافر_ملکوت 3⃣1⃣
مانماز جماعت را ميخواستيم داخل سنگر برگزار کنيم. خيلي علاقه داشتم
که علي عباس امام جماعت ما شوند و به او اقتدا کنيم. ولي با حجب حيايي
که ايشان داشت به هيچ عنوان قبول نکرد.
متانت خاصي داشت. در چهره شان همه خوبيها را ميديديم. خوشحال
بوديم که در کنار ايشان، يک زماني و در يک سنگر و يک جبهه خدمت
کرديم.
هميشه در برابر دوستان از حق خودش ميگذشت، حتي اگر حق با ايشان
بود. بعداً اگر اطرافيان ميفهميدند که حق با اوست بيشتر به او ايمان مي آوردند.
يک شب که بيشتر بچه ها حالت مسموميت برايشان پيش آمده بود و
توانايي نگهباني نداشتند، به اجبار خودم حدود بيست ساعت سر پست بودم.
چهار و نيم صبح برگشتم سنگر، ديدم همه خواب هستند ولي عباس در
حال نماز خواندن است.
نمازش که تمام شد نگاهي به من کرد و به حالت شرمندگي سرش را پايين
انداخت.
گفتم: چي شده چرا ناراحتي؟
گفت: من ديشب تا صبح استراحت ميکردم ولي تو داشتي نگهباني
ميدادي.
به او گفتم دست خودت که نبود، نميتوانستي. عباس چند روزي به من
ميگفت: بايد ديِني که نسبت به شما دارم را ادا کنم.
آقاي اسلام دوست ميگفت: نوبت علي عباس بود که در بيرون سنگر
نگهباني دهد. نگهباني به اين صورت بود که بچه ها تا صبح دو ساعته و شيفتي
نگهباني ميدادند،
ولي آن شب علي عباس و يکي ديگر از رزمنده ها تا موقع سحر خودشان
نگهباني دادند و بچه هايي که نوبتشان بود را بيدار نکردند و از خوابشان
گذشتند .
فرداي همان شب تقريباً ساعت 3 بعدازظهر که کمکهاي مردمي رسيد و
آنها را تقسيم کردند. علي عباس و همان رزمنده که شب تا سحر را نگباني
دادند، چيزي از آن کمکها نخوردند! آنجا فهميدم که روزه گرفته اند.
آقاي سپهوند ميگفت: يک شب بيرون سنگر رفتم، ديدم پشت سنگر،
علي عباس چفيه اش را پهن کرده و دارد نماز شب ميخواند. او حال عجيبي
داشت. گرم راز و نياز بود.
او در کنار سنگر جوري نماز ميخواند که زياد جلوي ديد ديگران نباشد
و براي بچه ها مزاحمت ايجاد نشود. ديدم دارد راز و نياز ميکند. من هم به
داخل سنگر آمدم. خيلي تحت تاثير او قرار گرفته بودم. از آن به بعد سعي
کردم مانند او باشم.
مدتي بعد يکي از رزمنده ها پيشم آمد و گفت: آقاي حسين پور به من پول
کرايه داده تا به مرخصي بروم. ميخواهم ببرم به او پس دهم. وقتي که پيشش
رفت، علي عباس گفته بود من همين جوري به شما پول دادم. همه با هم
برادريم و براي يک آب و خاک داريم تلاش ميکنيم.
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊