eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
677 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷پست شبانه پلیس 🌷بچه هایی که نگهبان یا مسؤول شب بودند نیمه شب بیدار می شدند و از آسایشگاه بیرون می رفتند. چند شب پشت سر هم مصطفی را دیدم که از روی تخت اش بلند می شد و می رفت بیرون . مطمئن بودم که اسم اش توی «لوح» نیست. شب چهارم یواشکی تعقیب اش کردم. از سرویس بهداشتی که بیرون آمد رفت توی نمازخانه پادگان و گوشه ای مشغول نماز شب شد. 🌷شهید مدافع وطن پانزدهم مهرماه 89 در سنندج بر اثر درگیری با گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...! 🌷براى بار اول بود كه بعد از خدمت سـربازى بـه جبهـه مى رفتم. در لشكر فجر و در واحد توپخانه مشغول انجام وظيفه بودم. سال ١٣٦٣ بود و هواى منطقه موسيان بسيار سرد. روزهاى اول در نماز خواندن تنبلى مى كردم. چنـد روزى بـه همـين منوال گذشت تا يك شب خواب عبـاس ذاكرحـسين را ديـدم؛ يكى از بچه هاى خوب سپاه كه همسايه قديمى هم بوديم و شهيد شده بود. 🌷....سوار يك ژيان بود؛ دور يك فلكه مى گرديد و يك ديگ بزرگ آش هم پـشت آن گذاشته بود. چند نفرى هم از بچه ها توى صف ايـستاده بودنـد و بـه نوبت از او آش مى گرفتند. من هم با كاسه اى كـه در دسـت داشـتم دوان دوان به طرف عباس دويدم تا از او آش بگيرم كه ناگاه صف تمام شـد و او پشت ماشين ژيـان خـود نشـست و حركـت كـرد.... 🌷مـن بـه دنبـال او مى دويدم، ولى او نمـى ايستاد. هر چه فرياد كشيدم كـه بـه مـن هـم غـذا بدهد، او نايستاد و رفت و.... من از خواب بيدار شدم. براى من واضح و روشن بود كه اين خواب تعبيرش چيست؟ نماز سـبك شمردن من باعث شد كه در صف آنها نباشم و از آن روز نمازم ترك نشد. راوى: رزمنده علاءالدين خادم الحسينى 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5807671528023654829.amr
4.83M
فضیلت شب اول ربیع ⬇️⬇️ حلول ربیع تبریک ندارد ⛔️ اگر یک هفته بعد از صفر را عزاداری نمیکنیم لا اقل جشن و تبریک هم نگوییم 🙏 کشته شدن محسن ع اولین ظلم به خاندان عصمت و طهارت موسوی اصفهانی 🎤 ﷼پیشنهاد دانلود👌 تا می تونید نشر دهید 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدرضا جمشیدیان آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیه با وجدان خودتان... آخر کمی هم به آخرت فکر کنید. عبدالله محمودى « و تو ا ى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده‏تر است.» شهید رحیم آنجفى « خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مى‏كُشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.» محمد كریم غفرانى « حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.» حمید رضا نظام « خواهرم: از بى‏حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گل‏باش.» سید محمد تقى میرغفوریان «از تمامى خواهرانم مى‏خواهم كه حجاب ، این لباس رزم را حافظ باشند.» شهید محمد جواد نوبختى «خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت كن.» صادق مهدى پور «یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.» بهرام یادگارى « خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام‏مى‏زند.» سنگ‏تراشان «تو اى خواهرم... حجاب تو كوبنده‏تر از خون سرخ من است.» حمید رستمى «به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏دهم كه ، حجاب را حجاب‏را ، حجاب را ، رعایت كنید.» على اصغر پور فرح آبادى خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.» على رضائیان «شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏كشاند.» على روحى نجفى «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند ، زیرا كه‏حجاب خون‏ بهاى شهیدان است.» غلامرضا عسگرى «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.» محمد حسن جعفرزاده « اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى‏ترسد تا سرخى خون من.» محمد على فرزانه « خواهرم: زینب‏گونه حجابت را كه كوبنده‏تر از خون من است‏حفظ كن.» 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 ناجی آبادان، فرماندهی که قلب مردم آبادان را فتح کرد 🔹شاید از این چهره دفاع مقدس کمتر صحبت شده باشد، با فرماندهی و رشادت‌های او نخستین پیروزی دوران دفاع مقدس رقم خورد و سرنوشت جنگ با این پیروزی تغییر کرد 🔹حصر آبادان شکسته شد و دشمنی که تا پیش از این پیروز جنگ تحمیلی می‌دانست با این شکست یک گام به عقب رفت 🔹«منوچهر کهتری» فرمانده گردان پیشتاز در عملیات ثامن الائمه (ع) بود. عملیاتی که محاصره ۱۱ ماهه آبادان را شکست 🔹لشکر ۷۷ خراسان در منطقه ذوالفقاریه آبادان درخشید و گردان ۱۵۳ قوچان به فرماندهی سرهنگ کهتری که به عنوان اولین گردان در برابر حمله دشمن در خرمشهر ایستاد و نقش به سزایی در این پیروزی ایفا کرد 🔹سرتیپ جانباز منوچهر کهتری که لقب ناجی آبادان را گرفته است در آن دوران فرمانده جوانی بود که در روز‌های سخت حصر آبادان یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌ها را آفرید. 🔹«کهتری» برای مردم آبادان به اندازه‌ای ارزشمند است که به احترام او نام فرزندانشان را «کهتر» گذاشتند. 🔹نام سرهنگ کهتری چنان وحشتی در دل دشمن بعثی انداخته بود که صدام برای سر این فرمانده گردان جایزه تعیین کرد. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٦_ساعت_پرواز_تا_موقع_بسته‌بندى_شهدا....! 🌷در سال ١٣٦٠ براى اولين بار به جبهه اعزام شدم و در «عمليات طريق‌القدس» در «تپه‌هاى الله‌اکبر» شهر «بستان» مسئول خط بودم. در اول شب که وارد خط شديم و خط مقدم دشمن را تصرف کرديم، همان اول خط، تير به پايم اصابت كرد و مجروح شدم و از نيروها عقب ماندم. نيروها رفتند و من تنها ماندم. براى اينكه حركت كنم تا حدودى جلوى خونريزى پايم را گرفتم و با همين مجروحيت عمليات را ادامه دادم. آخر عمليات با يكى از دوستانم رفتيم و به جايى رسيديم که عراقى‌ها سنگرهاى محکمى ساخته بودند و از داخل آن سنگرها به نيروهاى ما تيراندازى مى‌كردند. 🌷من و دوستم هر کدام از يک طرف به سمت سنگر عراقى‌ها حمله و آن را تسخير کرديم. نيروهاى دشمن تسليم شدند. در همان نزديكى ديدم دوستم روى زمين افتاده است. او را برگردانم و ديدم شهيد شده است. بوسيدمش و چفيه‌ام را بر رويش انداختم و با او خداحافظى کردم. در کنار دوستم بودم که درد پايم را احساس ‌کردم. غروب بود و نزديک اذان مغرب. گفتند با خودرو حمل مجروحان بروم. 🌷سپاه زياد رغبت نداشت من به جبهه برگردم به آنها گفتم خواهش مى‌کنم اجازه دهيد برگردم چرا که اگر مشغول مى‌شدم اجازه بازگشت نمى‌دادند. به هر شکلى که بود اجازه برگشت گرفتم. روز ١٧ بهمن‌ماه سال ٦٠ بود. مى‌دانستيم عراق در حال حمله به «چزابه» است. شب قبل آن روز در سنگر نماز خواندم و به همراه بچه‌ها دعاى توسل طبق روال شب‌هاى قبل قرائت شد. 🌷ساعت ١١ روز، چند گلوله پى در پى از ناحيه چپ گردنم رد شد و من از بالاى سنگر پايين افتادم و قطع نخاع شدم. در ابتدا فکر کردند که من شهيد شده‌ام. شهيد «مردانى» گفته بود جنازه صفايى را ببريد تا بچه‌ها نبينند چون روحيه آنها خراب مى‌شود. مرا به همراه شهدا به حسينيه شهدا منتقل کرده بودند. 🌷پنج تا شش ساعت از مجروحيتم مى‌گذشت. زمانى که مى‌خواستند شهدا را به اصطلاح بسته‌بندى کنند و عطر و گلاب بزنند و به شهر منتقل کنند فردى که اين کار را انجام مى‌داده است، مى‌گويد: ديدم شکل و روى شما با بقيه شهدا فرق مى‌كند بنابراين به بقيه گفتم که تو زنده‌اى متأسفانه مرا از کاروان شهدا جدا و به بيمارستان منتقل كرده بودند. راوى: جانباز قطع نخاع سردار غلامحسين صفايى منبع: سايت تابناك 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
خاطره ایی از 🌷شهیده اعظم شفاهی🌷 کارهای ریز و درشت خانه بعلاوه سر و کله زدن با پنج تا بچه قد و نیم قد ، تمام وقت اعظم را گرفته بود . اما در میان این همه کار ، بیشتر از بقیه هوای شوهرش را داشت . نمونه بارزش سفر حج شوهرش بود . سفری که به خاطر مشغله کاری جفت و جور نشده بود . اعظم خودش دست به کار شد و با پس اندازی که از کار در کارگاه سفید آب سازی ذخیره کرده بود ، شوهرش را برای حج تمتع نام نویسی کرد . همین کارهایش بود که او را در خانه به یک مدیر واقعی تبدیل کرده بود. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊