🌷🍃🌸
رفیق شهـیـد کہ داشتـه بـاشی❣
یڪ قـدم بـہ خـدا نـزدیڪ تـری😇
دل هـایـی بـا رفـاقت بـہ خـدا...💞
هـردلی قـدر ایـن ارزش را نمـیدانـد
کـاش دل مـا بـی معـرفـت نبـاشـد😔
هــادےدلهـای مـابـاش رفیـق💝
#رفـاقـٺ_بــا_تــو
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌸شهید محمود رادمهر 🌸
🔭دیدبانلشکرویژه۲۵کربلا
ولادت:۳آذر۱۳۵۹،ساری
شهادت:۱۶اردیبهشت۱۳۹۵،کربلای خانطومان
نابغهایی که داعش برای سرش جایزه گذاشت!
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
♥ #شهید_محمود_رادمهر
• تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹
مازندران ، ساری ، روستای پهنهکلا.
• مفتخر به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب.
دانشآموخته دانشگاه افسری امام حسین علیهالسلام و دانشگاه توپخانه امیرالمومنین علیهالسلام.
• یگان خدمتی : لشکر سرافراز ۲۵ کربلا مازندران ؛ معاونت عملیات لشکر.
• متاهل و صاحب دو فرزند ؛
علی آقا و محمد آقا.
• شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
کربلای خانطومان ؛ سوریه.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
• دمار از روزگار تکفیری ها در می آورد !
• هدف را به صورت نقطه ای می خواستند. خلبان ها هم مختصات هر کسی را نمی پذیرفتند . کار هر کسی هم نبود. فقط از دست #محمود بر می آمد و قرارگاه هم فقط گراهای او را قبول داشت...!
• وقتی هم که می خواستند بمب ها را بریزند، باید فاصله هدف با نیروهای خودی بیش از ۵۰۰ متر باشد. فکر همه جایش را میکرد. چنان دقيق مختصات را می گرفت که اگر این فاصله رعایت نمی شد، موقتا خط را از نیروهای خودی خالی می کرد تا با خیال راحت بمب ها فرود بیاید و وقتی فرود می آمد، دمار از روزگار تکفیری ها در می آورد ...
❞منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
• حق ماموریت
• از مأموریت که برگشته بود برای خودش چهارده روز مأموریت ثبت کرده بود. می دانستم بیست روز در مأموریت بود. بارها این کار را کرده بود. وقتی به او اعتراض کردم، گفت: سیدجان! اشکالی ندارد! گاهی ممکن است در مأموریت سهل انگاری کرده باشم و یا بیشتر از اندازه لازم استراحت کرده باشم. این طوری خیالم راحت تر است.
• همه می دانستند که محمود در مأموریت ها خواب و خوراک ندارد و بسیار کمتر از اندازه لازم استراحت می کند و بیش از اندازه لازم کار میکند؛ ولی با این حال خودش را مدیون می دانست و حتی حاضر به دریافت حق مسلم خودش همنبود.
❞منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
• اگر برای خدا کار میکنی تحمل کن
•در اوج عصبانیت بودم که محمود سر رسید و سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: اگر برای #خدا کار میکنی، تحمل كن...!
•انگار یک ظرف آب سرد بر تمام وجودم ریخت آن روز به خاطر بعضی کمبودها و نارسایی هایی که در جبهه .... داشتیم ناراحت بودم و جواب یکی از نیروهای فاطمیون را با عصبانیت داده بودم. همین طور مشغول جر و بحث با او بودم که محمود آمد و با کام دلنشینش آرامم کرد.
•همیشه به حال و روزش غبطه می خوردم. (۳۵) روز که در خان طومان بودیم ندیدم شبی بیشتر از (۲) ساعت بخوابد. مدام یا در دیدبانی بود، یا در حال طرح ریزی عمليات. با این همه، حتی یک بار هم ندیده بودم از کوره در برود و عصبانی بشود.
❞منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
• نگهبانی
• مسئول نگهبانی قبول نمی کرد محمود نگهبانی بدهد. همه می دانستند او از صبح زود که از خواب بلند می شود تا آخرشـب کارهای متعددی دارد که باید انجام دهد.
• دیگر نگهبانی دادن را ظلم به او میدانستند؛ اما خودش اصرار داشت اسمش در لیست نگهبان ها باشد. وقتی می دید اصرارهایش فایده ای ندارد، دست به دامن انواع قسمها می شد تا بالاخره مسئول نگهبانی را قانع می کرد، نگهبانی بدهد.
• می رفت دیدبانی و گاهی بدون لقمه ای غذا ساعتها در دیدبانی میماند و غروب ، وقتی خسته و مانده برمی گشت مقر ، میرفت دنبال مسئول نگهبانی تا برای نگهبانی ثبت نام کند . هرگز کارهایش با حساب و کتاب ما جور در نمیامد!
❞منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
• میگفت طوری تلاش میکنم که اگر روزی که امام زمان (عج) ظهور کردند و فرمودند یک #فرمانده_توپخانه میخواهم ؛ بگوید بفرمایند محمود بیاید ...
° اینطور باید کار کرد ....!
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
°خیلی کم غذا می خورد. آن قدر کم که یک روز به او اعتراض کردم و گفتم: چرا این قدر کم غذا می خوری؟ اگر همین طور ادامه دهی ضعف میکنی و نمی توانی کار کنی!»
° خندید و گفت: «حسین جان، من اگر غذا بخورم، باید وقتم را برای قضای حاجت بگذارم و کلی از وقتم تلف می شود!» از این همه دقتش خنده ام گرفت.
° چیزی نگفتم و رفتم پشتیبانی و از مسئول آماد خواستم به صورت اختصاصی مقداری تنقلات خشک و انرژی زا برای محمود تهیه کند و در جیبش بگذارد تا همین طور که مشغول است از تنقلات استفاده کند و به لحاظ جسمی کم نیاورد.
° بعد از آن میدیدم هروقت محمود در میان جمع قرار می گیرد، تنقلات جیبش را می گذارد وسط جمع و یا بین بچه ها تقسیم می کند. از این کارهایش حرصم در می آمد. تنقلات را برای او می آوردند که کم غذایی اش جبران شود؛ ولی او اهل تکخوری نبود!
° در مرام محمود هر چه بود یا برای همه بود و یا برای هیچ کس نبود. گاهی در مقابلش حسابی کم می آوردیم که این فرد حساب کجاهای زندگی اش را می کرد؟!
❞منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊