#رفیق_شهیدم
#شهید_روح_الله_حسینی
قبل از عملیات روی تپه ی کَفَر شمس داخل خیمه جمع شده بودیم.
با دوستان مشغول صحبت بودیم
قرار بود به دیرالعدس حمله کنیم، همون عملیات معروف که حاج قاسم گفت: برید داخل شهر
به کمک خدا شهر خالیه!
اما چون جاسوس های تکفیری بین ما نفوذ کرده بودن
محل تجمع ما لو رفته و یه چند تایی خمپاره سر ما فرود اومد
یکیشون از پشت به خیمه ما خورد،
من جلو در خیمه بودم که موجش چند متر دورتر پرتم کرد.
سید روح الله و چند نفر دیگه که داخل بودن مجروحیت شدیدی پیدا کردند.
سریع رفتیم داخل خیمه و بچه ها رو به داخل نفر بر برای انتقال به بهداری، بردیم.
که سید رو دیدم
نمیتونست بلند شه
دست و پام شل شد
نمی تونستم کاری کنم.
برادرِ سید سریع اومد دست و پای روح الله رو تکون داد.
مشغول انجام کمک های اولیه شد،
سید با لبخند ملیحی که داشت انگشت شصتش رو به علامت اینکه خوبم، نشون داد!
همینجوری لبخند میزد که بلندش کردن و به بهداری انتقالش دادند.
بعد از اون خبر نداشتم که چه اتفاقی برای روح الله افتاده!
یک روز بعد ، عملیات شروع شد
نزدیکای ظهر بود که تانکم رو با موشک زدن و زخمی شدم.
به بیمارستان انتقالم دادند،
دوستانی ک با سید زخمی شده بودند رو دیدم،
ولی سید بین اونا نبود.
با همون حالت از یکی از بچه ها پرسیدم: سید کجاست؟
سید کجاست؟
هیچکی جواب نداد،
پرستار هم میگفت: آروم باش آروم باش
منو به زور بردند و بستری کردند.
آخر یکی از رفقا اومد و گفت: سید دوام نیاورد شهید شد!
نامش ماندگار و راهش پر رهرو باد!
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊 @baShoohada 🕊