eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
647 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
◈💠◈↷◈💠◈↶◈💠◈ ‌| شهید عباس بابایے معاون عملیات نیرو هوایے ارتش | ✅"ورزش شبانه" 🔶🔸«دانشجو بابایے، ساعت دو بعد از نیمه شب مےدود تا شیطان را از خودش دور ڪند!» □■ این جمله یڪے از داغ‌ترین خبر‌هایے بود ڪ بولتن خبرے پایگاه "ریس" آمریڪا چاپ ڪرده بود. گفت: «چند شب پیش، ڪلنل "باڪستر" فرمانده پایگاه و همسرش ڪ از ي مهمونے شبونه بر مے‌گشتند، من رو در حال دویدن توے میدون چمن پایگاه دیدند و براے دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند». □■ گفتم: «خوابم نمے اومد؛ خواستم ڪنم تا خسته بشم». هر دو با تعجب نگاهم ڪردند. فهمیدم جوابم قانع ڪننده نبوده. ادامه دادم: «مسائلے ڪ اطرافم مے گذره باعث میےشه شیطان با هاش من رو ب گناه بڪشه. در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم». حرفم ڪ تموم شد، تا چند دقیقه بهم مے‌خندیدند. طبیعے هم بود. با ذهنیتے ڪ اون ها در مورد مسائل جنسے داشتند، نمے تونستند رفتار من رو درڪ ڪنند. 📘 ڪتــاب پرواز تا بےنهایت، ص36 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 ••• امام صادق (عليهالسلام) 【 از [ناپاڪ] بپرهیزید ڪ چنـین نگـاهـے تخم شهـوت را در دل مےڪارد و همین براے فتنه‌ے صاحب آن دل بس است. 】 📚 تحـف العقـــــــــول، ص 305 🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠 بند رَخت درست وسط اتاقش یک نخ بسته بود؛ طوری‌که وقتی می‌خواستی از این طرف اتاق بری اون طرف، باید حتماً خَم می‌شدی! ازش پرسیدم: "چرا بند رختت رو این‌جا بستی؟!" به‌جای جواب بهم میوه تعارف کرد! بعدها فهمیدم که چون هم‌اتاقیش اهل مشروب خوردنه، با هم توافق کردن که هر طرف اتاق مخصوص یک نفر باشه! تازه طرف، عکس هنر‌پیشه‌های زن و مرد خارجی رو هم زده بود به دیوار! از اون به بعد هر بار که برای تمرین درس‌ها می‌رفتم اتاقش، می‌دیدم ارتفاع نخ بیش‌تر میشه! تا این‌که یک روز دیگه اثری از نخ نبود. وقتی از عباس دلیلش رو پرسیدم با خوش‌حالی به اون طرف اتاق اشاره کرد، سرم رو چرخوندم و دیدم نه عکسی روی دیواره و نه بطری مشروبی روی میز! گفت: "دوستمون هم با ما یکی شده"! 📗 برگرفته از فرماندهان دفاع مقدس، صفحه 118-119 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
✨﷽✨ 🌷| یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست.خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی آن وضعیت را تحمل کنیم.خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه عباس ناراحت بود.بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که به آن مهمانی رفته کمی که آرام شد، وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای کرد و ایستاد به نماز تا نزدیک صدایش را می شنیدم قرآن می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از آنجا ماندند.برای شان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با اماره اش🌷 🌷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🌹 پيامبران و امامان يك كابل داشتند خيلي ضخيم و هر وقت مي‌خواستند با رابطه برقرار مي‌كردند؛ اما ما گناهكارها كه نمي‌توانيم با اين‌گونه باشيم. حداكثر بتوانيم وصل شويم. اين تلفن را نگاه كن. پنج وات است، ولي با كل دنيا مي‌توان صحبت كرد. سعي كن با همان پنج وات سيمت وصل شود.  را فراموش نكن، از دعا غافل نشو. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
وقتی گم می شود/ به کجا می رویم؟! نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان. برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری. رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی.؟ خیلی آرام و متواضع پاسخ داد. این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است. و شما نمی توانی وارد شوی. منهم منتظر ماندم. مانع پرواز نشوم. 🔹در صورتیکه فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند. نه به نگهبان اهانت کرد. و نه خواستار تنبیه او. بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
✍در طول مدتےكہ من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همہ تفریح عباس در آمریكا در سہ چیز خلاصه مےشد ورزش، عكاسےو دیدن مناظر طبیعے او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام. هیچ وقت ندیدم ڪه ظهرها ناهار بخورد من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می ڪرد ؛ یكے خودسازے و تزكیہ نفس و دیگرے صرفه جویے در مخارج و فرستادن پول براے دوستانش كہ بیشتر در جاهاے دوردست كشور بودند بعضے وقت ها عباس همراه شام، نوشابه مےخورد ؛ اما نه نوشابه هایےمثل پپسی و ڪه در آن زمان موجود بود ؛ بلكہ او همیشه فانتای پرتقالی مےخورد چند باربہ او گفتم كہ براے من پپسی بگیرد ولے دوباره مےدیدم كڹ فانتا خریده است یك بار به او اعتراض ڪردم كه چرا پپسی نمے خرے؟ مگر چہ فرقے مےكند و از نظر قیمت كہ با فانتا تفاوتے ندارد آرام و متین گفت :« حالا نمےشود شما فانا بخورید؟» گفتم:« خب ، عباس جان براے چہ؟» سرانجام با اصرار من آهستہ گفت :« ڪارخانه پپسی متعلق اسرائیلےهاست به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم ڪرده اند .» بہ او خیره شدم و دانستم كہ او تا چہ حد از شعور سیاسے بالایے برخوردار است و در دل بہ عمق نگرش او بہ مسایل آفرین گفتم. 🗣راوی: خلبان امیراكبر صیادبورانے . 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 ✨ @baShoohada
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 تاول های شیمیایی ،آب فرات! عراق پاتک شدیدی زد تا جزایر مجنون رو پس بگیره شهید بابایی توی اون عملیات شیمیایی شد سرش پر شده بود از تاولهای ریز و درشت سرش می خارید و با خاراندن زیاد ، تاولها ترکیده بود بنده خدا خیلی اذیت شده بود بهش گفتم برو بیمارستان دوا و درمان کن می گفت اگه برم بستری ام می کن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد بعد با حالت خاصی بهم گفت: حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟ با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این آب هم مث بقیه آبها ، فرقش چیه؟ گفت: اگه دقت کنی می بینی این آب ، انشعابی از آب فراته آبی که امام حسین و حضرت عباس ع تو کربلا دستشون رو باهاش شستشو دادن عباس معتقد بود اگه سرش رو با اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه اتفاقا سرش رو شست و شفا گرفت چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد و اثری ازشون نموند... .. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
‍ بســ🌺ـم الرب الشــ🥀ـهدا 🌹 🌹 💫شوهر خواهرش می گفت: تازه وارد دانشکده نیروی هوایی شده بودیم که یه روز با من تماس گرفت و گفت: فلانی لطفا بیا تهران، کار واجبی دارم. نگرانش شدم، مرخصی گرفتم و رفتم تهران. به دانشکده که رسیدم رفتم آسایشگاه پیش عباس. بعد احوالپرسی گفت: شما مسئول آسایشگاه ما رو می شناسی، بی زحمت برو راضیش کن تا منو از طبقه دوم بیاره طبقه اول. گفتم: قضیه چیه عباس؟تو که یه سال بیشتر اینجا نیستی! گفت: میدونی چیه؟راستش آسایشگامون به آسایشگاه خانوما دید داره، نمی خوام به گناه بیوفتم. وقتی قضیه رو به مسئول آسایشگاه گفتم، خندش گرفت و گفت: طبقه دوم کلی طرفدار داره! باشه به خاطر شما میارمش پایین. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
✍از شهـید بابایی پرسیدند : عباس جان چه خبر ؟ چہ کار می‌کنی؟ گفت : به نگهـبانی دل مشغولیم که غیر از خدا کسی وارد نشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... 🌷🕊 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
بند رَخت درست وسط اتاقش یک نخ بسته بود؛ طوری‌که وقتی می‌خواستی از این طرف اتاق بری اون طرف، باید حتماً خَم می‌شدی! ازش پرسیدم: "چرا بند رختت رو این‌جا بستی؟!" به‌جای جواب بهم میوه تعارف کرد! بعدها فهمیدم که چون هم‌اتاقیش اهل مشروب خوردنه، با هم توافق کردن که هر طرف اتاق مخصوص یک نفر باشه! تازه طرف، عکس هنر‌پیشه‌های زن و مرد خارجی رو هم زده بود به دیوار! از اون به بعد هر بار که برای تمرین درس‌ها می‌رفتم اتاقش، می‌دیدم ارتفاع نخ بیش‌تر میشه! تا این‌که یک روز دیگه اثری از نخ نبود. وقتی از عباس دلیلش رو پرسیدم با خوش‌حالی به اون طرف اتاق اشاره کرد، سرم رو چرخوندم و دیدم نه عکسی روی دیواره و نه بطری مشروبی روی میز! گفت: "دوستمون هم با ما یکی شده"! 📗 برگرفته از فرماندهان دفاع مقدس، صفحه 118-119 🥀🕊 @baShoohada 🕊