#زندگی_به_رنگ_شهدا
«خوب، مهربان و بخشنده بود، سرش می رفت نمازش و روزه اش نمی رفت، اگر یک لقمه نان داشت آن را با همه تقسیم می کرد» به علاوه اینها باید ورزشکار بودن را هم به خصوصیاتش اضافه کرد چرا که سعید کشتی گیر بود.»
شهید سعید خواجه صالحانی
یادش با صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روایت بغض آلود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات خیبر
♦️ هر کس از عملیات خیبر تا انتهای جنگ حتی یک ساعت در مناطق جنگی حضور داشته، جانباز شیمیایی است.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
✍#دستنوشته_شهید
«باید از نظر علم از همه برتر باشم»
اى خدا،
من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا كه دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانى كه علم را بهانه كرده و به دیگران فخر مى فروشند ثابت كنم كه خاک پاى من هم نخواهند شد. باید همۀ آن تیره دلان مغرور و متكبر را به زانو درآورم، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روى زمین باشم.
ای خدای بزرگ؛
اینکه از تو می خواهم چیزهایی است که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام ....
شهید دکتر #مصطفی_چمران🌷
#فرمانده_قلبها❤
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
عید است و بدون او غم داریم...
عاشق شده ایم و...
عشق را کم داریم...
گویی که جبرئیل امین می خواند..
کو محمداست ...
که رسولش می نامد...
گل می ریزد از عرش بر فرشیان زمین..
شد اینک ارض خاکی...
بهشتی برین...
کاش بیاید از گرد راه...
آن نگار نازنین..
آن عشق ازلی و ...
مرد عاشق آفرین...
کاش برسد پور محمد مصطفی...
بکشد از نیام ذوالفقار مرتضی....
ندا دهد در فرش و عرش و سما..
منم مضطر ظهور...
مهدی زهرا...
خدایا به حرمت پیامبر زمین و آسمان
خدایا به آن یار غایب از نظر منتظران
خدایا به نهایت طلب عارفان..
برسان مهدی صاحب الزمان...
....ط_حسینی
@bartaren
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج حسین هست🥰✋
*فرماندهاے ڪه با یڪ دست از نردبان آسمان بالا رفت*🕊️
*شهید حاج حسین خرازی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۶ / ۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۸ / ۱۲ / ۱۳۶۵
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← قمقمهاش هنوز آب داشت💦 اما نمیخورد..🥀از سر کانال تا انتهای کانال می رفت و می آمد🥀لبهای بچه ها را با آب قمقمهاش تر میکرد💦ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد🥀او در عملیات خیبر ترکش به دستش خورد💥و دست راستش را از دست داد🥀دستش زودتر از خودش به بهشت رفت💫با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی در تمام عملیات ها🍂 برای تامین و تدارک نیروها🍃تلاش فراوانی می نمود💫 در بسیاری از عملیات ها حاج حسین مجروح شد⚡اما حاضر نمیشد به پشت جبهه انتقال یابد🌙همرزم← ترکش توپ خورده بود به گلوی حاج حسین و رانندش💥خونریزی حاجی شدیدتر شده بود🥀اما نمیذاشت زخمش رو ببندم، میگفت اول رانندهام🌙بعد با خودش حرف میزد و میگفت: اون زن و بچه داره امانته دست من🍂اینارو گفت و بیهوش شد..🥀حاج حسین ۸ اسفند ۶۵ در عملیات کربلای 5 هنگام آتش دشمن💥رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود🍂او پیگیر جدی این کار شد🌙که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد🥀💥 وبه شهادت رسید*🕊🕋
*سردار شهید حاج حسین خرّازی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
*#قورباغه هایی که#مامور_خدا بودند
♦️《..وَ لِله جُنودُالسمواتِ وَالارض ..
وبرای خداست لشکریان آسمانها وزمین ....》(فتح/۷)
هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب، عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون می دانستند که با یک سرفه ی کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد: اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را ابلاغ کردیم. در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم سخت و دشوار است.
عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند. در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم. این بار دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد.
می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است. اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی یک عملیات در میان است.
اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است. این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار سرفه ی شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر آب بمانند و خفه شوند!
می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم.
به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن تمام اروند رود و همه ی ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه ی نیرو ها ی ما به گوش کسی برسد.
شگفت انگیز بود و باور نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به قربانگاه خود بگذارند همان لحظه بود که اعجاز توسل به اهل بیت پیامبرصلوات الله علیهم اجمعین را دریافتیم.
راوی: #شهید_سرهنگ_رمضان_قاسمی
#یاد شهدا با ذکر صلوات 🌹
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada