eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر امام زمان (عج‌) همان هایی که امام خود را ندیده عاشقند و برای آمدنش از جان،مایه می گذارند. 😔 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✅ محرم در راه بود، قرار شده بود ڪه با عملیات‌هایے اطراف حرم بی‌بی(سلام الله علیها) از اشغال تروریست‌هاے تڪفیرے، پاڪ‌سازے شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتے و در امنیت ڪامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزادارے ڪنند. محمودرضا نیز مانند بقیه براے شروع عملیات لحظه شمارے می‌ڪرد، خیلے خوشحال به نظر می‌رسید. با شادے فوق‌العاده‌اے از حضورش بر بالاے گلدسته‌هاے حرم جهت شناسایے دشمن تعریف می‌ڪرد و از عڪس‌هاے نابے می‌گفت  ڪه از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) براے خود تهیه ڪرده بود. 🔺 🔺 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🕊🖤 ‍🕊﷽ ‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید ‍ 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...! ▪️بابت مداحی هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد. می‌گفت: صله من رو باید خود آقا بدهد.. ▪️اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: ۱۵سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند شهادتم رو امضا کن.. فرداش در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش ۴۰ ترکش خورد و شهید شد. ▪️آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود: وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیه السلام" طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا حجت اسدی 🥀🕊 @aShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Ekhlas_Tanha_Rahe_Tagharrob_4.mp3
11.51M
چرا تنها راه است ؟ استاد علیرضا پناهیان ی چهارم 🎤 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 قبل از انقلاب رفته بود سربازی. جناب سرهنگ گفته بود خدمت ات را باید در منزل من بگذرانی. کارش این بود که کارهای منزل سرهنگ رو انجام بده. به محض ورود به منزل، دید همسر سرهنگ وضع زننده ای داره. سریع از خونه زد بیرون و برگشت پادگان. سرهنگ برای این کار تنبیه اش کرد. هجده توالت را باید به تنهایی می شست. بعد از گذشت یک هفته از این تنبیه سرهنگ اومد و گفت: حالا دوست داری برگردی تو خونه من کار کنی یا نه؟ عبدالحسین بهش گفت: اگه تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت های توالت رو در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم پا توی خونه شما نمی ذارم. بیست روز دیگه هم این تنبیه ادامه پیدا کرد. تا اینکه مسئولین پادگان خودشون خسته شدند و رهایش کردند. منبع: خاک های نرم کوشک 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊