امشب به اسم دو تا شهید دیگه هم هست که من میخوام اینجوری بگم ...
حبیب بن مظاهر توی کوفه گیر کرده بود ولی خودش را رسوند به امام حسین(ع)...
زهیربن قین توی مسیر کاروان امام حسین(ع) بود ولی خیلی تلاش می کرد با امام برخورد نکنه یه وقت....
تفاوت را گرفتید!
حالا حرفم چیه؟
آقا با این بار گناهم من حبیب نمی شوم برایت ...
بیا و به حق حسن(ع) تو آقایی کن بفرست دنبالم...
باور کن ببینمت من هم مثل زهیر جان می دهم برایت...
آقا جان تو بخواهی زهیر که هیچ!
حُر هم می شود فدایت...
Shab5Moharram1391[02].mp3
8.32M
کریم کاری به جز جود و کرم نداره...
آقام تو مدینه است ولی حرم نداره...
حسن آقام حسن آقام حسن...
غریب اونیکه همدم اشک و آه...
دیده که مادرش تو کوچه بی پناه...
حسن آقام حسن آقام حسن...
حسن همه ی دارو ندارش حسینه...
حسن همه ی صبر و قرارش حسینه...
حسین آقام حسین آقام حسین...
حسن سایه اش همیشه رو سر دادشه...
حسن نمیشه که تو کربلا نباشه...
حسن آقام حسن آقام حسن...
حسن نمی تونه دیگه آروم بشینه...
اگه حسین شو نقش زمین ببینه...
غریب اونیکه سر به بدن نداره...
آقام رو زمینه ولی کفن نداره...
[التماس دعای ویژه...♡🌱]
الهی بالحسین
العفو...
الهی بالحسین
عجل لولیک الفرج...
الهی بالحسین
شهادة فی سبیلک...
#هیئت_آنلاین_به_دنبال_ستاره_ها
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه نکته👇
این جمعه هم تمام شد...
پشت امام حسین(ع) قایم نشیم❗️
امام زمانمون رو دریابیم...🌱
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
﷽
شب ششم محرم...
شب حضرت قاسم...
اومد جلو خیمه مودب سرشو پایین انداخت
عموجان اجازه میدی برم جونمو فدات کنم؟
دقت کنید این خانواده روی یتیمحساسه!
دستشو گذاشت رو شونه های قاسم، یادگار برادرم!تو بمون عزیز دلم…
دلش خیلی گرفت اومد جلو مادرشو گرفت ،گفت مادر رفتم از عمو اذن بگیرم عمو اجازه نداده برم میدان...
مادرش گفت: عزیزم بیا الان خوشحالت میکنم،یه مرتبه دید مادر یه بقچه ای رو داره گره هاشو باز میکنه!
یه نامه ای رو بیرون آورد گفت: پسرم اینو ببر بده عمو،دیگه رد خور نداره، بابات وصیت کرده،کربلا بده قاسم ببره بده به آقاش ابی عبدالله...
خوشحال نامه رو گرفت ،اومد مقابل ابی عبدالله ،عموجان! این نامه رو برات آوردم….
تو اوج غربت آدم کسی رو نداشته باشه یه مرتبه یه یادی از عزیزش میکنن می بینه جای اون چقدر خالیه...
همچین که نامه رو باز کرد،تا دید دست خط حسن(ع) انقدر گریه کرد،گفت: داداش کجایی ببینی داداشت رو غریب گیر آوردن…
تو این نامه نوشته شده بود حسین جان من نیستم کربلا یاریت کنم،عوض من قاسم وسط میدان برات شمسیر میزنه...
حرف عمو که میشه هممون یاد آقام ابوالفضل می افتیم با درد شرمندگی...
ولی یه نکته این که...
یه عمو می شناسم توی کربلا اول درد شرمندگی رو ایشون چشید بعد علمدار...
شیخ جعفر شوشتری میگه: وقتی حسین(ع) میومد سمت خیمه پاهای قاسم رو زمین کشیده میشد، دوتا علت داشت
یا آنقدر داغ سنگین بود حسین(ع) با قد خمیده برگشت سمت خیمه...
یا آنقدر بدن زیر سم اسب ها…
{صلی الله علیک یا اباعبدالله }