eitaa logo
به دنبال ستاره ها...
5.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
374 ویدیو
16 فایل
🌿 اینجا رمان های واقعی رو نه تنها بخونید که زندگی کنید #اعترافات_یک_زن_از_جهاد_نکاح... #ناخواسته_بود... #مثل_یک_مرد #چهارشنبه_ها... #رابطه #مزد_خون #پازل #سم_مهلک انتشار رمان ها بدون دستکاری متن بلامانع🌹🌹🌹 آیدی_ نویسنده🔻 @sadat_bahador
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(ع)❤️🌱 ای راه مستقیم ... احسانک القدیم...
متاسفانه کار از بحث و دعوا های روز مره گذشت و حرمت شکنی ها بیشتر میشد! دیگه اعلام انزجار من صراحت داشت... خوب طبیعتا حق هم داشتم! این همه توی زندگی زحمت می کشیدم! داشتم بیشتر از توانم میگذاشتم! یه تنه توی این میدون جنگ نفس گیر این من بودم که داشتم می جنگیدم! هم خونه رو می چرخوندم، هم سرکار می رفتم! بعد تازه آقا حس غر زدن و ساز مخالف کوک کردنش اومده بود! زندگیم دیگه گرمایی که نداشت هیچ! سرد ، بی روح شده بود... محمد هم نه تنها ازم تشکر نمی کردو قدر دان کارهام نبود حتی توجهش هم ازم گرفت! اینقدر محبت بینمون کم رنگ شده بود که داشت خودش رو به تنفر و تحمل همدیگه میداد! منم تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که خودم رو دلخوش به همون چند ساعتی که تو خونه نیستم بکنم که حداقل یه نفس راحتی بکشم.... هنوز با همون وضعیت حقوق کم و ساعت زیاد کار، درست و حسابی سرکارم جا نگرفته بودم که شرکت تعطیل شد! با این شرايط واقعا نمیدونستم باید چکار کنم‌! حضور من و محمد دو تایی توی خونه با شیطنت های پسرها ، حسابی جرقه میزد که هر آن ممکن بود یکیمون منفجر بشیم و بساط جر و بحث راه بیفته! ولی خداروشکر خیلی طولی نکشید که به پیشنهاد لیلا جایی دیگه مشغول شدم! جای خاصی بود! با یه شرایط خاص! با اینکه تولیدی لباس بود، ولی خیلی سخت نیرو میگرفتن ! یعنی امثال من رو خیلی سخت می پذیرفتن! خیلی خدا کمک کرد که منم قبول کردن، چون خیلی شرایط داشت... وضعیت ساعت کاری اینجا بهتر از جای قبلی بود، کارمون هم همینطور... شاید یکی از بهترین لطفهای خدا حضور لیلا بود، که اینجا هم همراهم شده بود تا بالاخره من رو به جایی که باید برسم، کمک کنه... اگه لیلا نبود شاید هیچ وقت هم نمی فهمیدم باید چکار کنم و چطوری از پس خودم و زندگیم بر بیام.... یه روز سرکار از حال و روز قیافه ام قشنگ معلوم بود یه چیزم شده، لیلا خیلی با احتیاط ازم پرسید: نرگس چیه؟ چرا سرحال نیستی ؟ منم که با محمد حسابی دعوام شده بود و از اون طرفم بچه هام مدام میگفتن مامان نرو سرکار، شروع کردم با لیلا درد و دل کردن و از خونه و زندگیم گفتن، صحبت هایی که قبلا اصلا راجعبشون حرف نزده بودم... اینکه شوهرم قدرم رو نمیدونه، تو خونه خرج زندگیمون در نمیاد، به جای اینکه تشکری بکنه مدام غر میزنه، محبت کردنم که دیگه شاید از یه سنگ بر بیاد، از شوهر من بعیده و از اینجور حرفها... متعجب نگاهم کرد و گفت: نرگس تو شوهر داری؟!!! متعجب تر از اون من نگاهش کردم و گفتم: خوب آره... چراااا برات اینقدر عجیبه؟! البته بگم از شوهر من فقط اسمش رو تو شناسنامه دارم ما بقیش برا من یُخ!!! گفت: عجیبش اینجاست که چطور خانم صادق زاده قبول کرده اینجا کار کنی؟! گفتم: وا لیلا خوب شرایط فاجعه بار من رو هر کسی بدونه بهم کار میده! البته بگما اون روز خانم جوادی بود که من رو قبول کرد... بعد هم یکدفعه دلهره گرفتم و با حالت التماس گفتم: تو رو خدا اگر میدونی که بفهمن بیرونم می کنن، چیزی نگی لیلا من به این کار نیاز دارم... یه جور خاصی بهم گفت که احساس نا امنی... ادامه دارد.... نویسنده: با این ستاره ها راه گم نمیشود 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وجودم کلا پر کشید و با اطمینان گفت: از بابت من خیالت راحت ولی اگر بدونن خیلی بعیده بذارن ادامه بدی؟! اما یه سوال نرگس؟! تو که شوهر داری برای چی کار میکنی؟ زن که خرج زندگی نباید در بیاره! گفتم: اولا معلوم نفست از جای گرمی بلند میشه! دوما: تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمی بره لیلا خانم! خودت اینجا چکار می کنی! سوما: مگه چی میشه آدم شوهر داشته باشه و کار کنه؟! لیلا در جوابم خیلی آروم و با با ناراحتی گفت: سوال اول و دومت اینکه من اگه شوهرم زنده بود عمرا مشغول کار میشدم... واقعا فکر نمیکردم لیلا همسرش رو از دست داده باشه! لبم رو گزیدم و گفتم: وای ببخش لیلا جان من نمیدونستم خدا رحمتش کنه... نفس عمیقی کشید و گفت: خدا همه ی رفتگان رو بیامرزه و بعد فضا رو خودش با جواب سوال سومم عوض کرد و گفت:اما سوال سومت خانم خانما! به شرط اینکه به همسر داریش و بچه هاش لطمه وارد نشه هیچ اشکالی نداره! چشمهام رو ریز کردم و با خنده‌ی کنایه آمیزی گفتم: لطمه وارد نشه!!! دارم اینجا جون میکَنم که حداقل زندگیم از بین نره، لطمه پیش کش! لبخندی زد و گفت: المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة... اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: برای چی ما قهرمان نیستم دیگه واقعا چکار باید بکنیم که نکردیم!!! گفت: نه اشتباه نکن! معنی قهرمان توی عربی با فارسی فرق می کنه نرگسی خانم! اینجا به معنی قهرمان نیست اینجا پیامبر میگن : زن گل هست، کار فرماااا نیست! یعنی زن تاج سر، واسه چی خودش رو بندازه تو کارهایی که خارج از توانشه که پر پر بشه! تا لیلا گفت: زن کارفرما نیست، یکدفعه یاد چند سال پیش افتادم همون صبحونه ی دلچسب! اولین باری که محمد بهم گفت خانم کارفرماااا! اشتباهم از همونجا بود و من چقدر از این حرفش ذوق کردم! سری با تاسف برای خودم تکون دادم و با حسرت گفتم: پیامبر(ص)الحق که چقدر درست گفته! ولی چه فایده کیه که، اینجوری که ایشون گفتن زندگی ما رو بسازه! این حدیث رو باید برم بذارم کف دست شوهر بی انصافم!!!! لیلا که دید من اینجوری میگم حرفش رو ادامه داد و گفت: میدونی نرگس: خانم ها تو زندگی زحمت زیادی میکشن، ولی محصولش رو برداشت نمیکنن و این موضوع خیلی اذیتشون می‌کنه درسته؟ مثل حال و روز این روزای خودت... تا حالا بهش فکر کردی چرا اینجوری میشه؟ بعد خودش منتظر جوابم نموند و گفت: این مسئله برمیگرده به اینکه زنها از مرداشون شناخت روشن و درستی ندارن.. تعجب من رو با اخم بیشتر ابرهام که دید، لبخندش پر رنگ تر شد و گفت: یه مثال بزنم برات نرگس خانم ، شما وقتی میخواید داخل خونه ای بشید، درب خونه، دستگیره داره؛ حالا دستگیره ها یکیش با کشیدن باز میشه، یکیش با چرخوندن، یه دستگیره هم باید کلید بندازید روش... اما درهای امروزی رو اصلا نمیخواد زحمتی بکشید، فقط کافیه که در آستانه‌ی_تأثیرش قرار بگیرید خودش اتوماتیک باز میشه! من که همینطور متحیر حرفهای لیلا رو بادقت گوش میدادم با هیجان بیشتری ادامه داد: چرا این مثال رو زدم، میخوام از این مثال استفاده کنم بگم اگر زن ها هم آستانه تأثیر بر مرد رو میشناختن، مسلما نتیجه چیز دیگه ای بود؛ اونچه که رنجش، فشار، زحمت و خدمات زن رو زیاد ولی برداشت زن رو کم میکنه، نشناختن این کلید یا دستگیره، تاثیر_بر_مرد هست!! حرفش به اینجا که رسید با حرص گفتم: خوب لیلا خانم حالا این دستگیره،چمیدونم کلید! چیه؟ کو؟ کجاست؟! تا این قفل زندگی متلاشی من رو باز کنه هر چند که بعید میدونم؟! ادامه دارد.... نویسنده: با این ستاره ها راه گم نمیشود 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لیلا لبخند معنی داری زد و گفت: ببین خدا طوری مرد رو خلق کرده که اگه بهش اقتدار و شوکت درست و صحیح بدی، هر کاری بتونه واسه خانمش انجام میده ... چه جوری بگم کلمه اش جا بیفته واست... آهان ببین نرگس شکوه مرد در تامین کردن زنه...!! خدا اینجوری مرد رو خلق کرده... البته اگه ما خانما نزنیم داغونش نکنیم! با کنایه گفتم: هه! خدا خیلی چیزها رو برای خیلی چیزها خلق کرده ولی کو کارایی!! بعد هم تو طرف خانمایی یا که آقایون!! خیلی جدی گفت: همینه میگم که باید راهش رو بلد باشی دیگه، معلومه طرف خانم هام! بابا جان، عزیز من، این اقتدار دادن دقیقا خوبیش و نفعش برای خود خانمه! مطلب رو گرفتی نرگس! اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: برای شعار دادن جملات قشنگی میگی و بعد هم ساکت شدم... لیلا کمی از تندی و تیزی حرفم ناراحت شد و اخم هاش رو کشید تو هم و ادامه داد: بیا هنوز هیچ کار نکردی، فقط شنیدی قیافه ات اینجوری شده‌... بعد کمی مهربونتر گفت: ببین نرگسی منم یه خانمم! خوب می فهممت! مشکل بعضی از ما خانم ها، نفهمیدن اصل مطلبه، بخاطر همین راه رو اشتباه میریم... واقعیت اینه متاسفانه خانم ها صاف پا گذاشتن روی همین شکوهه. تبدیلش کردن به وظیفته...! منظورم تو نیستیاااا، ولی مثلا زنه به مردش میگه: برو شوهر فلانی رو ببین خجالت بکش... پول یه لقمه نون نداری زن گرفتنت چی بود... میخواد که این مرد راه بیفته با این حرفا؟!!!! خانم چون نمی‌دونه و خبری از اثرش نداره، داره هی تنه میزنه به این در ... هی می‌کوبه ... هی خودشو آزرده میکنه، مدام این ریموت باز شدن در رو می کوبه روی زمین! یکی نیست بگه خاااانم!!! گیرم این در شکست، داخل اومدی، آخه دیگه این در نمیشه که... اینجا زندگی نمیشه... این خانم اینقدر می ایسته و فشار میده تا یک امتیازاتی رو از مرد بگیره... بعیده بگیره و به خواسته اش با این روش برسه ولی گیرم گرفت ، اون امتیازه رو گرفت، اما نمیدونه مرده از دست رفت... شاید اون لحظه، اون خانم تامینی رو پیدا کرد و بهش رسید، اما تامین_کننده دور شد... اصلیه رفت.... آدم عاقل وقتی پای یک رفتاریش هزینه می‌پردازه ، باید میزان بهره‌شم محاسبه کنه نرگس جان! مثلا من بیام شادی کنم بگم این خودکار رو گرفتم، میگن لیلا چقدر براش دادی؟ میگم دو میلیون! خود تو بهم میگی، خب این خودکار که دو هزار تومن بیشتر نمی ارزه تو دو میلیوووووون پای این هزینه دادی؟ حکایت همین خانم که برات مثال زدم همینه، درسته که حساب کرده چی بدست آورده اما حساب نکرده چقدر براش داده!!! آخ که طرز زندگی غلط خانما اینه، چون مرد رو نمیشناسن هم خودشون رو بیچاره می کنن هم زندگیشون رو... بعد دستش رو با حرص تکون داد گفت: در صورتی که خیلی راحت و شیک و مجلسی با حفظ حرمت و اقتدار بخشی می تونست به خواسته اش برسه به همین سادگی! ولی متاسفانه نمیدونم چرا اکثر مواقع، ما دنبال راه حل ساده نمیریم و می خوایم لقمه رو دور سر خودمون بپیچونیم نمیدونم واقعا چرااااا؟! هنوز حرفهای لیلا تموم نشده بود که، احساس کردم سرم عجیب درد گرفت شاید بخاطر..... ادامه دارد.... نویسنده: با این ستاره ها راه گم نمیشود 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286